لیست اولیه حمایت کنندگان در روزهای آینده منتشر خواهد شد
ستاره ای دیگر و معلمی جوان ( ثمین احسانی ) در استانه درب اهنین زندان مخوف اوین ایستاده است. جرمش ( پنج سال ) دفاع ازحقوق انسان ها و تدریس کودکان کارافغانی است. هم اکنون او سرشار از عشق به زندگی و سازندگی به درب بزرگ و آهنین زندان مخوف اوین چشم دوخته است و در برابر یک سوال قرار گرفته است. چرا؟ با کدام اتهام و جرمی میباید 5 سال زندان و شکنجه را تحمل کند؟ یاریش کنیم. تنهایش نگذاریم. بدرقه اش کنیم و بگوئیم ما همه ثمین احسانی هستیم. ما از یک جنسیم و رهائی انسان ها را میخواهیم. خوشبختی کودکان مان را جدا از رنگ و پوست و نژادشان در نظر داریم
...................
شنیدن حکم پنج سال زندان برای “ثمین احسانی” به اتهام فعالیت و دفاع از حقوق انسان ها و بجرم اعتقاد به دیانت بهایی و تلاش برای احقاق حقوق از دست رفته کودکان در ایران برای هر انسانی رنج آور است.
تصویری از شاگردانش که ثمین بچه هایم می نامد
ستاره ای دیگر و جوان ( ثمین احسانی ) در استانه درب اهنین زندان مخوف اوین ایستاده است. جرمش ( پنج سال ) دفاع ازحقوق انسان ها و تدریس کودکان کارافغانی است. هم اکنون او سرشار از عشق به زندگی و سازندگی به درب بزرگ و آهنین زندان مخوف اوین چشم دوخته است و در برابر یک سوال قرار گرفته است. چرا؟ با کدام اتهام و جرمی میباید 5 سال زندان و شکنجه را تحمل کند؟ یاریش کنیم. تنهایش نگذاریم. بدرقه اش کنیم و بگوئیم ما همه ثمین احسانی هستیم. ما از یک جنسیم و رهائی انسان ها را میخواهیم. خوشبختی کودکان مان را جدا از رنگ و پوست و نژادشان در نظر داریم.
از حرمت و شجاعت ثمین احسانی دفاع کنیم. نگذاریم در سکوت جهنمی مطبوعات رژیم به فراموشی سپرده شود. ثمین را با اراده گسترده خود به شاگردانش بازگردانیم. آرزویش که خدمت به کودکان است برآورده کنیم. معضلی که حاکمان برای ثمین و خانواده اش پدید آورده اند با حساس کردن مجامع انساندوست و دمکراتیک به معضل خود آنها تبدیل کنیم.
به چهره این کودکان نگاه کنید! نبود ثمین را در میان انها در نظر داشته باشید و در این کارزار عمومی شرکت کنید!
گزارشگران
متن ترجمه شده با یاری شما عزیزان به زبانهای مختلف ترجمه و به نهادهای مستقل و دمکراتیک و منابع حقوق بشری و احزاب سوسیالیست و دمکرات در کشورهای مختلف ارسال خواهد شد.
متن دلنوشته ثمین:
بچه های ثمین در کلاس درس را در این آدرس ببینید!
دل نوشته ای برای زندان
برای زندان رفتن آمادگی کامل رو دارم یعنی راستش یک ساله که دارم خودم رو آماده می کنم. از همون موقعی که بازداشت شدم. تو تمام این یک سال حتی یک شب نبوده که خواب زندان، سلول انفرادی، بازجویی، سالن ملاقات و ... ندیده باشم. گاهی شب ها خوابم نمی بره و کیزاد میگه باید به یه چیز خوب فکر کنی و اونقدر متمرکز اون بشی تا خوابت ببره اما نمیدونم چرا من به هر چیزی که فکر می کنم آخرش میرسه به زندان. روحیه ام خیلی خوبه حتی بهتر از بسیاری از اطرافیان و مطمئنم که به زودی همه چیز درست میشه. به بحران و پیروزی شدیداً معتقد و مطمئنم.
اما خوب گاهی اوقات که با خودم فکر می کنم که 5 سال از عمرم رو باید توی زندان باشم، پنج سالی که قصد داشتم ادامه تحصیل بدم، پنج سالی که هزار جور برنامه ریزی براش داشتم کمی دلم میگیره به هر حال زمان کمی نیست، پنج سال از بهترین سال های عمر آدمه. البته بیشتر از اینکه از 5 سال زندان رفتن ناراحت باشم از بی عدالتی و بی انصافی ناراحتم. از این ناراحتم که حکمی ناعادلانه صادر شده از این ناراحتم که حکمم با بیطرفی صادر نشه و از این ناراحتم که کاری نکردم که بخوام بابتش 5 سال برم زندان. گاهی این حس های نه چندان خوب به سراغ آدم میاد و طبیعی هم هست چون دارم با یه چیز خاص و غریب روبه رو میشم. اما وقتی این حس ها به سراغم میاد یاد دیگران می افتم یاد فاران حسامی و کامران رحیمیان که باید 4 سال توی زندان باشن. یاد آرتین عزیز پسرشون. یاد کیوان رحیمیان، یاد ژینا دخترش که بعد از زندان رفتن پدرش چه احساسی خواهد داشت، یاد یاران و خانواده هاشون که الان 4 ساله بدون مرخصی توی زندان هستن و 16 سال دیگه از محکومیتشون مونده. یاد آقای خانجانی که حتی برای مراسم همسرش هم نتونست حاضر بشه. یاد علی و کیانا، بچه های نرگس محمدی. یاد مهراوه و نیما بچه های نسرین ستوده، یاد انیسا فنائیان و بچه هاش. یاد ترانه ترابی و نوزادش. یاد صدف ثابتی که تازه عروس بود و رفت زندان یاد نوشین خادم و آقای بادوام و بقیه عزیزانی که به خاطر تلاش برای گسترش علم به زندان رفتن. یاد ایقان، واحد، بشیر ، نوید و خیلی های دیگه که جوونیشون رو باید توی زندان باشند. یاد اون روزنامه نگار هایی که توی زندان هستن. یاد زن و شوهر های که زندان هستند و نمی تونن همدیگر رو ببینن و یاد خیلی های دیگه که مثل من حکم های ناعادلانه گرفتن و نمیشه اینجا از همه اونها اسم برد. به هر حال وقتی اینها رو به خاطر می آرم از اینکه از حکم و از شرایط خودم بگم شرم می کنم و احساس می کنم وضعیت من در مقابل اینها خیلی عالیه و خجالت می کشم از خودم که تا حالا احساس می کردم دارم چه کار سختی رو انجام میدم و قراره 5 سال برم زندان. وقی یاد این افراد و خانواده هاشون و حکم هایی که گرفتن می افتم دلم نمیاد از 5 سالی حرف بزنم که باید برم. دلم نمیاد از دلتنگی های بگم که سراغم خواهند اومد. دلم نمیاد از نقشه هایی بگم که با گرفتن این حکم نقش بر آب شدن.
دنیا چه بخواد و چه نخواد و چه بدونه و چه ندونه به همه این عزیزان مدیونه. تاریخ به اینها مدیونه چون اینها آدم هایی بودن که برای ساختن یه دنیای بهتر تلاش و فداکاری کردند دنیایی که همه توی اون احساس آرامش و امنیت کنن دنیایی پر از صلح و دوستی و برابری. اینها برای تغییر تاریخ تلاش کردند و همه ما به اینها مدیونیم تا ابد حتی اگه خودمون نفهمیم