۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

اشرف علیخانی ( ستاره ) : سپاس و تشکر از همهء حامیان زندانیان سیاسی


بنام عشق. بنام آزادی
سلامی چو بوی خوش آشنایی
صبح شنبه هفتم خرداد 1390 وقتی که تک و تنها از خانه خارج می شدم و با یک ساک قرمز در دست و کیف مشکی کوچکی بر دوش، بطرف زندان اوین میرفتم، هرگز گمان نمیکردم که اینهمه حامی و دوست در دنیا داشته باشم. البته نه اینکه هیچکس را نمیشناختم ، چرا ! بعضی ها را میشناختم و خیلی هم دوستشان داشته و دارم اما بنظرم میرسید که دیگر تا مدت سه سال مرا فراموش خواهند کرد و به کار و زندگی خود خواهند پرداخت و برای دیگرانی که در معرض خطر زندان رفتن هستند خبررسانی خواهندکرد یا غصه خواهند خورد و دیگر مرا  که آب از سرم گذشته و وارد اوین شده ام ، کنار خواهندگذاشت. اما اصلا" متاسف نبودم و خیلی هم سرحال و خندان وارد اوین شدم. ابتدا از من مدارک خواستند که بدانند من واقعا" اشرف علیخانی هستم. خب. من هم که هیچ مدرک شناسایی نداشتم. همه ء اوراق شناسایی ام از سال 88  در دست وزارت اطلاعات  بود. به آن خانم و آقایی که در آن دفتر بودند و پرونده ام را داشتند نگاه میکردند گفتم که هیچ راهی برای اثبات اینکه من خودم اشرف علیخانی هستم ندارم جز اینکه خون مرا آزمایش کنید و باور کنید که این خود خودم هستم!
آن خانم لبخند زد و فکر میکنم از روی عکسی که سال 88  در بند 209 از من انداخته بودند هویتم برایش روشن شد.سپس بعد از طی مراحلی وارد ساختمان اصلی شدم. قبل از تحویل گرفته شدن توسط خانم افسر نگهبان در یک دفتر دیگر که مابین  ورودی دادسرا و داخل زندان بود چند تن از آقایان  را دیدم که نمیشناختم. آنها خود را معرفی کردند و من از اسمشان شناختم. یکی آقای عبدالله مومنی بود و دیگری آقای میردامادی و چند تن دیگر که اسامی شان را یادم نیست. موضوع عجیبی که همان لحظه توجه مرا جلب کرد دمپایی های آنها بود. آنها کفش نداشتند و دمپایی پلاستیکی پوشیده بودند....بعدها فهمیدم که در زندان باید دمپایی بپوشیم و این درست شبیه همان بند 209 میشد که من از آنجا اصلا" خوشم نمی آمد.در سال 88 در بند 209 لباس و کفش و کیف و همه وسایل را میگرفتند و لباس و دمپایی زندان میدادند که خیلی خنده دار میشدیم بخصوص ما خانمها  با آن چادر که گلهای درشت داشت و به درد سبزی خریدن از وانت سر کوچه میخورد. (البته پس از چندماه  در بند نسوان سیاسی اوین ، پوشیدن کفش رسمی یا ورزشی آزاد شد و موقع ملاقات رفتن روزهای یکشنبه یا هنگام بیمارستان رفتن، میشد کفش یا کتانی پوشید). بهرحال خانم افسرنگهبان با چادر مشکی آمد و مرا تحویل گرفت و به بند برد......یادش بخیر...این خانم مهربان و خوش اخلاق بود نه مثل زندانبانهای بند 209 که بداخلاق بودند.
بهرحال وارد بند شدم و این آغازی بود برای دنیایی تازه و پنجره ای بود که برویم گشوده شد تا زندگی را بهتر ببینم و تجارب ارزشمندی کسب کنم که بیرون از اوین هرگز امکان بدست آوردن اینهمه تجربه و خاطره امکانپذیر نبود.
در مورد تمامی حوادث و اتفاقات داخل بند شاید بعدها اگر اجازه داشته باشم، خاطراتم را بنویسم و چاپ کنم. خاطراتی از 15 ماه زندگی در زندان اوین در کنار خانمهایی در سنین مختلف و تفکرات و تعلقات گوناگون. اما همه بیاد ماندنی. هیچکس را فراموش نخواهم کرد و هنوز پس از بیش از یکماه آزاد شدن از اوین ،  وقتی از خواب بیدار میشوم  فکر میکنم در اوین هستم و بعد  بسیار دلتنگ ناهید خانم نازنینم ( کفایت ملک محمدی) ، خانم کبرا بنازاده امیرخیزی عزیزم ، صدیقه مرادی مهربانم ، معصومه یاوری که مثل نامش معصوم است، میترا زحمتی این دختر فوق  العاده فهیم ، مریم جلیلی صبورو ملایم ، و نوشین جان (نوشین خادم) و فریبای عزیز (فریبا کمال آبادی) و خانم مهوش خوب و نازنینم ( مهوش شهریاری) و  پناه بی پناهان منیژه نصراللهی عزیزم، و دلتنگ همگی خانمهایی میشوم که بسیار دوستشان داشته و دوستشان خواهم داشت.
ما آنجا  خیلی متفاوت بودیم. لااقل من یکی با هیچکدام از خانمها وجه اشتراک فکری نداشتم اما از همهء آنها درس زندگی آموختم.
مخصوصا" ناهید خانم ( کفایت ملک محمدی) و خانم کبرا بنازاده امیرخیزی را که بیشتر از جانم دوستشان دارم . دو معلم و اسوه و نمونهء هرچه که خوبی و عشق و صبوری و مقاومت و ملایمت در دنیاست در وجود اینهاست و یا خانم مطهره بهرامی که همیشه اول او بود که به من سلام میداد و از این موضوع شرمنده میشدم و همچنین صدیقه مرادی با آنهمه تحمل و درک و عشق و انسانیت، و یا هنگامه شهیدی عزیز که دوره ای کوتاه دیدمش اما خیلی دوستش دارم، او همچون راهبه ها پاک و بیگناه و بسیار فرهیخته بود. طوری که از گفتگو با او آنقدر لذت میبردم که دلم نمیخواست صحبتش تمام شود بسکه متین بود و نگاه و کلامی دلنشین داشت.
و  بدینگونه درس زندگی آموختم از این عزیزان، درسهای مهمی از زندگی واقعی نه زندگی مجازی. حالا تا چه حد بتوانم این درسها را در عمل پیاده کنم...نمیدانم. امیدوارم آن آرامش و شکیبایی و درک و درایت و عشقی را که از دوستان خوبم در اوین دیدم  بتوانم در خودم نهادینه کنم. کسانی که دوری از فرزند و خانواده ، رنج بیماری و سختیها و مشکلات طاقت فرسای دوران محکومیت در زندان ، گرفتاریها و معضلات اقتصادی و بحرانهای عاطفی، و نیز هزار جور گرفتاری که گریبانگیر خانواده هایشان شده و بویژه احکام سنگین غیرقابل باور را تحمل کرده و با نهایت تشخص و احترام و با چهره ای گشوده و مهربان به زندگی و انسانها لبخند میزنند و میگویند که " تا شقایق هست زندگی باید کرد ".  آشنایی با این نازنینان برایم بسیار ارزش دارد و به اینکه میشناسمشان افتخار میکنم.
بهرصورت چهارشنبه غروب روز 25 مرداد 91 درست هنگام اذان مغرب و موقع افطار، از زندان آزاد شدم. بهمراه معصومه یاوری که حقیقتا" "یار و یاور" است، او که مثل پرستاری مهربان موقع مریضی و نیز هنگام اعتصاب غذایم از من مراقبت کرد. و خانمهای گرامی و عزیز: مژگان محمدی ، صدف ثابتیان. شمیم زین العابدین و میترا عالی . و همچنین نازنین خسروانی که چند وقتی بود در مرخصی بود و حال آزاد می شد.
پس از آزادی ( البته اگر بشود اسمش را گذاشت آزادی)، من که اینک با یک عالمه دوست خوب آشنا شده بودم ، دلم هرلحظه پیش آنها بود و هست، بهمین دلیل با تنی چند از مسئولین تماس گرفته و دیدار داشتم، نامه نوشتم  و تلاش کردم برای اینکه از موهبت بیرون از زندان بودن با همگی همبندیهایم بهره ببریم چراکه دیگر آنکسی که از زندان خارج شده نمیتواند تنهایی از این آزادی لذت ببرد و دائم دلنگران همبندیهایش است.
واقعا" نمیتوانم زجری که در زندان برای آدم پیش می آید را بیان کنم. من که دیگر حتی یک روز بیشتر در زندان بودن را طاقت نداشتم ، این موضوع را موقع خروج از بند، در حیاط به بهاره هدایت نازنینم و مهسا امرآبادی عزیزم نیز گفتم. البته  اینرا همبندیهایم میدانستند. حتی مسئولین زندان هم میدانستند. و اینک بخوبی واقفم که الان دوستانم در زندان چه شوقی دارند برای در کنار خانواده و عزیزانشان بودن.
همین موضوع و اینکه نمیتوانم کمکشان کنم یا قادر نیستم از آنها حمایت نمایم خیلی رنجم میدهد. فقط چشم امید به آیندهء خیلی نزدیک دارم و امیدوارم که همگیشان چه خانمها چه آقایان بزودی آزاد شوند.
از اوین که آزاد شدم، چند روز بعد ،از طریق دوستی بسیار گرانبها مطلع گشتم که بیشماری دوستان دیگر در اقصا نقاط دنیا از زندانیان سیاسی حمایت کرده و حمایت خواهند کرد. به سهم خودم بسیار مایل بودم هرچه زودتر از همگی شان تشکر و سپاسگزاری کنم. با دو سه دوست مشورت کردم و آنها به من گفتند که " تشکر لازم نیست چون کسانی که برای آزادی زندانیان تلاش میکنند اینرا وظیفهء خود میدانند و بهمین دلیل توقع سپاسگزاری ندارند. و نیز گفتند که " بهترست احتیاط کنی و خودت را به دردسر نیندازی".  اما با خودم فکر کردم و با دلم مشورت نمودم.  میبینم که تشکر و قدردانی از لطف کسانی که برای آزادی ام تلاش وکوشش کرده اند ، کمترین کاریست که میتوانم و باید انجام دهم و اینکه سپاس و حقشناسی از مردم دنیا، نه جرم است و نه گناه. اصولا" هم آدمی نیستم که هیچ امر عاطفی و انسانی را از یاد برده و فراموش کنم. اصلا" اینطور آدمی نیستم. من که  حتی محبت و لطف خانم دادیار ناظر بر زندان (خانم س) و در پاره ای موارد همراهی و مساعدتهای نمایندهء وزارت اطلاعات در اوین (آقای ل) و در دو نوبت دیدار ، توجه و عنایت آقای دادستان  ( جناب آقای جعفری دولت آبادی ) را نیز تا آخر عمرم هرگز از یاد و خاطر نخواهم برد ، حال چگونه میتوانم در برابر تلاش و حمایت و همدلیهای عزیزانی که برای آزاد کردن و نجاتم  وقت گذاشته اند و مطلب نوشته و سعی کرده اند از هر راه ممکن تسهیلاتی برای آزادی من و دیگران فراهم آورند ، بی تفاوت باشم و ساکت بمانم و ابراز قدردانی و تشکر نکنم!؟
بهمین دلیل این نامه را نوشتم و بدینوسیله میخواهم از صمیم دلم و از عمق وجودم از تمامی کسانی که بهرگونه برای من و سایر همبندیهایم زحمت کشیده اند و لطف کرده گامی برداشته اند تا بیگناهی وحق برخورداری از آزادی در بیرون اوین را اثبات و مهیا سازند، سپاسگزاری و قدردانی بعمل آورم.
دوستان. عزیزان. یاران. از همگی تان یک دنیا ممنونم. زبانم قاصر و کلامم نارساست اما بدانید که لطفتان برای من و بقیهء همبندیهایم فوق العاده ارزش دارد و بینهایت تشکر میکنم.
با دلی آکنده از حقشناسی و مهر، از پیگیری و کوشش اسامی و آدرسهای زیر کمال سپاس را دارم:
آقای نادر ثانی
جناب دکتر پرویز داورپناه
آقای بصیر نصیبی
آقای بهروز سورن
کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی (سایت گزارشگران)
و
سازمان ایران زمین
همچنین : خانمها و آقایان :
میلا مسافر - ژاله وفا -  ناهید باقری ( گلد اشمید ) – فرهاد مهدوی - فرزاد سلطانزاده نادری - حمید رضا رحیمی -  پروانه بکا - امیر جواهری لنگرودی -  مژده ارسی - جهانگیر گلزار - مینو همیلی – علی دماوندی - پروانه قاسمی - مجید امید - شهلا مسافر -  سودابه اردوان - مهری زند - میلاد خاوری - آزاده سپهری – حسن نایب هاشم - فاطمه رضائی - باقر ابراهیم زاده - هما میر نیا - آراز فنی - آمادور نویدی - رویا دیناروند - امین بیات -  محترم مومنی روحی - آرش ایراندوست - حامد ابراهیمی -  شکوه میرزادگی -  علی فرمانده -  تینا جاویدپور - نظام جلالی - برهان عظیمی -  حسن پویا - حسین نقی پور - حمید حمیدی - سهیلا لیندهورست - صلاح ایراندوست -  آزاده حط - مجید امید - مهناز قزلو – پروین ریاحی –  جابر کلیبی - رضا دانش - رویا تیموری -  فیروز مستعان -  مریم افشاری - ی صفائی – بهزاد جوادیان - ستاره عباسی - امیر پیام - بصیر نصیبی – رضا صالحی - پرویز مختاری - محمود دلخواسته - فرخ قهرمانی -  فرهنگ قاسمی – ناصر پرنیان - وریا نقشبندی - عباس عاقلی زاده - مصطفی مرید - زرین پاک نژاد - کمال ارس - حامد منزه - جهان برجیان - داریوش افشار - پویا عزیزی -  جواد دادستان - ندا نوآور –  حسن بهگر - کریم خوش عقیده - آروین راستین - اکبر پور احمدی -  سیاوش محمودی - بهروز سورن – شکیبا ببری - پایا راستگو نیا -  بیژن هدایت -  مرتضی کاویان - فرزان صفائیان - علی دروازه غاری – عسگر شیرین بلاغی -  رضا بی شتاب - جمشید صفاپور – رضا بهبودی - بینا داراب زند -  نادر ساده – رسول شوکتی - حسین مختار زیبائی - حنیف حیدرنژاد – علی یحیی پور سل تی تی –  همایون ایوانی - کریم کارساز -  حسن رضوی -  ندا فرخ - البرز دماوندی - مهناز فرج تبریزی - شری الوندیان - رحیم استختری - هوشنگ دیناروند - صفا مرادی - بهرام چوبینه – انور میرستاری – هیمن محمودی – فضائل عزیزان -  علی صمد پوری -  سیاوش عبقری – شهلا عبقری -  علی حصوری - ک الوند - عاطفه اقبال – اکبر حاج بابائی – کورش عرفانی – مجتبی نظری – سیروس بینا - شیوا محبوبی - پرویز میر مکری – بهزاد امیری –  شازی دابوئی - داریوش مجلسی - مهرداد کریمی -  م ساقی - داود امیر آبیاض - مرجان افتخاری - ویکتوریا ازاد - مسعود نوری جاوید - محمد انوشه - سعید خلیلی - شایسته وطن دوست - محمود خلیلی - پیروز زورچنگ - آریا خسروی - سعید پرتو - کیانوش توکلی - رضا کریمی - مجید موسوی ( بیدار ) - سیاوش لشگری - کاظم مالک - محمد حسین قاسمی - زری اسپرم - ایرج مصداقی - شهاب شکوهی - امید و حمید خ - ا. شیری - عباس مظاهری - شاهی آزاد - بهرام بیگدلی - ارژنگ برهان زاده - سوسن شهبازی - ملیحه زهتاب - عباس مظاهری - سعید کریمی - زری عرفانی - فرشاد فرشادی - حسین فرجی - علی راجی - پروین بصیری - ناهید م ک - حسین خرمی - اصغر نصرتی - اسماعیل وفا یغمائی - علی الباقی  - خاشاک ایرانی - منصور راستانی - فرنگیس بایگاره - سعید معتمدی - عباس منصوران  - اکرم موسوی - صابر قادری - شهین نوائی - منیژه وطندوست -

نهادها:
کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی (سایت گزارشگران)
کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران - برلین
ایران آزاد - کانون دفاع از حقوق بشر، آزادی و دموکراسی – آلمان
جامعه مدافعان حقوق بشر و دموکراسی هامبورگ
سازمان زنان هشت مارس (ایران - افغانستان)
حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند
جمعی از فعالین کارگری
کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین
مجله هفته
بنیاد اسماعیل خویی
جنبش سبز لندن
کانون پناهندگان ایرانی
انجمن فرهنگی - اجتماعی اندیشه - گوتنبرگ (سوئد)
کانون همبستگی با کارگران ایران - گوتنبرگ
کمیته آمریکائیان و ایرانیان پیشرو
رادیو آوا بخش فارسی رادیو فلورا – آلمان
کانون پشتیبانی و دفاع از مبارزات مردم ایران - هانور
انجمن حمایت از حقوق دمکراتیک زندانیان سیاسی
کانون فرهنگی خیام - مونیخ 
جامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران - سوئد
نشریه بیداری
کانون فرهنگی خرافه زدائی
انجمن حقوق بشر و دمکراسی - هامبورگ

رسانه ها :
سایت لجور
سایت بولتن
وبلاگ بادبان
ایران تریبون
سازمان هشت مارس
سایت هزل
سایت آینه روز
سایت جابر کلیبی و پروانه قاسمی
کانال کاوه پرستو
سایت ایران گلوبال
خبرنامه ملی ایرانیان
سایت رنگین کمان
وبلاگ شاهین شهر - اندیشه های ( سیاسی) نوین و مترقی
سایت گزارشگران
پژواک ایران
وبلاگ مهناز قزلو
سینمای آزاد
سایت بینا داراب زند
وبلاگ آزاده سپهری
  وبلاگ اشتراک
البرز ما
وبلاگ کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین
وبلاگ جمعی از فعالین کارگری
وبلاگ خبری گزارشگران
کمیته آمریکائیان ایرانیان پیشرو
 وبلاگ منوچهر مرعشی
کتابفروشی ملی ایرانیان
باز آفرینی واقعیت ها
سایت اندیشه
 سایت کانون فرهنگی خیام
سایت مجله سیاسی فرهنگی هفته
 پویا عزیزی
رادیو پارس
 سایت چهره
سایت حکمتیست
وبلاگ رضا دانش
فیس بوک رضا دانش
سایت تغییر برای برابری
خبرگزاری هرانا
وبلاگ ستـــــــاره ی ایـــــــــــران
وبلاگ بهرام بهرنگی
وبلاگ ایرانیان1

آقای ابراهیمی  در فیس بوک – مدیر و ایجادکنندهء گروه

همچنین سروش سکوت عزیزم
و احتمالا" دیگرانی که من بیخبر هستم و نمیدانم.
با  آرزوی بهترینهای زندگی ، تندرستی. عشق. آزادی
با امید آزادی هرچه سریعتر همهء زندانیان سیاسی و عقیدتی که چشم بر در بند دوخته اند تا  بزودی به خانه و کاشانه و نزد عزیزانشان برگردند
و با مهر و احترام
اشرف علیخانی
(ستاره.تهران)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر