۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

پلیس آلمان پناهجویان اعتصابی در مرکز شهر مونیخ را مورد حمله قرار داد و آنها را از آنجا راند.


بیش از یک هفته است که از اعتصاب غذای پناه جویان کشورهای مختلف از آسیا و آفریقا در میدانی در مرکز شهر مونیخ می‌گذرد. از روز سه‌شنبه اعتصاب غذا تر به اعتصاب غذای خشک تعمیق یافت، روندی که میتواند به مرگ تعدادی از آنان منجر شود. شب گذشته بعد از شکست مذاکرات دولت محلی مونیخ با نماینده آنها، که خواهان به رسمیت شناختن حق پناهندگی خود هستند، وزیر داخله دولت محلی بایرن یواخیم هرمان csu در سخنان خود سخنگوی اعتصاب را با "تروریستها" در یک سطح قرار داد. این میتواند آغاز یک توطئه بر علیه سخنگوی پناه جویان اعتصابی،  اشکان خراسانی، و تشدید حمله گسترده تر به حق تشکل و اعتراض در آینده باشد. در ضمن تعدادی از نشریات و رسانه های آلمانی‌ در آماده کردن این جوّ و جنایی جلوه دادن این تلاش پناهجویان در این توطئه با دولت محلی مونیخ و سیاست آلمان همراهی میکنند. برای نمونه وقتی‌ که از اشکان خراسانی، سخنگوی اعتصابیون صحبت به میان است، از جملاتی از قبیل "او خود که گرسنگی نمی‌‌کشد" استفاده میکنند.

لطفا برای مشاهده  فیلم و عکس های مربوط به گزارش اینجا کلیک کنید

۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

فراخوان گزارشگران: قتل خاموش افشین اسانلو قربانی تازه حاکمان - موج محکومیت رژیم از سوی فعالین سیاسی اجتماعی و فرهنگی - نهادها و رسانه ها!




افشین اسانلو کارگر دربند تا آخرین نفس، مسئولانه و شجاعانه از حقوق هم طبقه ای های خویش و محرومان دفاع کرد. او در خاموشی و سکوت مطلق در کنج زندان حاکمان قربانی جنایت نظام جمهوری اسلامی شد. او که بجرم دفاع از حقوق کارگران در زندان بسر میبرد به علل نامشخص و بر طبق گزارشات حکومتی, بعلت حمله قلبی و بی توجهی مسئولان رژیم محکوم بمرگ تدریجی شد و جان سپرد. مسئولیت جان باختن افشین اسانلو که هشت ماه از محکومیت پنج ساله اش باقیمانده بود با حکومت جمهوری اسلامی است که برای سلامتی جسمی و روانی زندانیان سیاسی محبوس تا کنون پشیزی ارزش قائل نبوده و نیست.
بی اعتنائی آنان به جان اسیران در بند و شرایط زیستی و امکانات درمانی شان امری ناشناخته نیست و اول بار نیست که زندانی سیاسی در دخمه ها و سیاهچالهای استبداد حاکم تحت شکنجه های وحشیانه و یا عدم رسیدگی درمانی جان میدهد. هم اکنون نیز بسیاری از زندانیان سیاسی نیاز فوری به درمان و مراقبت های پزشکی دارند و نه تنها با بی توجهی  مسئولین زندانها روبرو هستند که بر اساس رفتار ضد انسانی و خشونت آمیز حاکم بر زندانها بیماری آنها تشدید میشود.
مرگ تدریجی زندانیان سیاسی در زندانها با نام جنایت خاموش حکومتگران آمیخته است و در سکوت جامعه مدافع زندانیان سیاسی میتوان کماکان شاهد قربانیان بیشتر خشونت و شکنجه عوامل این رژیم در زندانها بود.
ما فعالین سیاسی اجتماعی و فرهنگی به این جامعه هشدار میدهیم و یکصدا رفتار جنایت کارانه مسئولین جمهوری اسلامی در زندانهای کشور  را محکوم می کنیم.
ما با تمام توان و با شیوه های مبارزاتی ممکن برای آزادی این انسان های مبارز تلاش می کنیم و فریاد اعتراض خود را به گوش جهانیان میرسانیم
ما خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی عقیدتی هستیم و میدانیم که این برگ از پرونده سیاه جمهوری اسلامی نیز بسته نشده و بفراموشی سپرده نخواهد شد.
 
 24.6.2013


اسامی:

آزیتا سیدی – فعال حقوق بشر
ابراهیم آوخ – فعال سیاسی
اسماعیل مولودی – فعال سیاسی
امین بیات – فعال سیاسی
آشور توماج – فعال حقوق بشر – ترکمن
انور میرستاری – عضو حزب سبز بلژیک
ایرج مصداقی – زندانی سیاسی سابق
افسانه وحدت -  فعال حقوق کودک

احمد بخرد طبع – فعال کارگری
آراز فنی – فعال حقوق بشر
آمادور نویدی – فعال سیاسی
اکبر پور احمدی – فعال حقوق بشر
اکبر سوری – فعال سیاسی
ا. م. شیری (ابراهیم شیری) فعال سیاسی، نویسنده و مترجم
آریا خسروی – فعال سیاسی
امیر جواهری لنگرودی – فعال کارگری
اصغر ارسنگ – فعال سیاسی
بتول جعفری نژاد – فعال سیاسی
بهزاد کریمی – فعال سیاسی
بهمن امینی - فعال سیاسی و حقوق بشر – زندانی سیاسی سابق
بیژن سعیدپور – فعال سیاسی
پروین حاجیلو – فعال سیاسی
بهزاد جوادیان – فعال پناهندگی و سیاسی
بهنام چنگائی – فعال سیاسی
بینا داراب زند – فعال و زندانی سیاسی سابق
بابک اجلالی – فعال حقوق زندانیان سیاسی
باقر ابراهیم زاده – فعال سیاسی
بهروز سورن – فعال و زندانی سیاسی سابق
پرویز مختاری – فعال سیاسی و حقوق بشر
پیروز زورچنگ – فعال و زندانی سیاسی سابق
پرویز داورپناه – فعال سیاسی
پویان انصاری – فعال سیاسی
پروین ریاحی – فعال جنبش زنان
پرویز میر مکری – شاعر
تقی روزبه – تحلیل گر سیاسی
جواد اسکوئی – فعال سیاسی
جمشید صفاپور – فعال کارگری
جعفر امیری – فعال سیاسی
حسن حسام – شاعر و فعال سیاسی
حسین قاضی – فعال سیاسی
حمید موسوی پور اصل – فعال سیاسی
حمید رحیمی – نویسنده
حسین نقی پور – خبرنگار و فعال سیاسی
ح ریاحی –  فعال سیاسی
حسن نایب هاشم – فعال حقوق بشر
حسین مختار زیبائی – فعال و زندانی سیاسی سابق
حبیب بهره من - فعال پناهندگی و سیاسی، زندانی سیاسی سابق
حامد تهرانی – کنشگر مدنی و فعال سیاسی
خسرو بندری – فعال حقوق بشر
رسول شوکتی – فعال و زندانی سیاسی سابق
رضا بی شتاب – شاعر
رضا طالبی- روزنامه نگار
رضا تیموری زاده – فعال سیاسی
رحیم استخری – فعال سیاسی
زمان مسعودی – فعال سیاسی
سام محمودی سرابی – روزنامه نگار
سوسن شهبازی – فعال کارگری
سعید صارمی – فعال سیاسی
سیمین دبیری – فعال سیاسی
سیاوش عبقری – استاد دانشگاه و فعال حقوق بشر
سوگند علیخواه – روزنامه نگار
سیامک مویدزاده – فعال کارگری
سياوش شهابي- روزنامه‌نگار,فعال رسانه‌اي
سایه سعیدی سیرجانی – فعال سیاسی
سیما بهاری – فعال سیاسی
شهلا بهاردوست – شاعره
شاهو منصوری – فعال کارگری
شیرین شکرزاده – فعال سیاسی و جنبش زنان
شاهین انزلی – فعال سیاسی
شهرام حاجی حسینی – فعال سیاسی
صدیق جهانی – فعال کارگری
صمد شمس – فعال سیاسی
عسگر شیرین بلاغی – فعال سیاسی
علی دماوندی – فعال سیاسی
عباس مظاهری – فعال و زندانی سیاسی سابق
علی عدالتی – فعال سیاسی
عاطفه اقبال – فعال و زندانی سیاسی سابق
علی دروازه غاری – فعال و زندانی سیاسی سابق
علی مختاری – فعال حقوق بشر
عزیز میرانی – فعال سیاسی
غلام رضا غلامحسینی – فعال کارگری
فریبا ثابت – فعال جنبش زنان و زندانی سیاسی سابق
فریدون گیلانی – نویسنده و شاعر
فرج آلیاری – فعال سیاسی
مینا زرین – زندانی سیاسی سابق
فرهاد شعبانی – عضو اتحادیه کارگران حمل و نقل در سوئد
فرزاد سلطانزاده نادری – فعال حقوق بشر
فریبا راد – فعال سیاسی
فرامرز عبادت طلب – فعال سیاسی
فرهنگ قاسمی – فعال سیاسی
فرخ قهرمانی – فعال و زندانی سیاسی سابق
ک الوند – فعال سیاسی
لیلا جدیدی – فعال سیاسی
مینو همیلی – فعال پناهندگی و زندانی سیاسی سابق
محسن قائم مقام – فعال سیاسی
میثم محمدی – فعال کارگری
مجید تمجیدی – فعال سیاسی
محمد امیرانی – فعال سیاسی
محمد کسائی زاده – فعال سیاسی
مهران سیرانی – فعال سیاسی
مهرداد مهرپور محمدی – نویسنده
میثاق پارسا – فعال سیاسی
مسعود فروزش راد – فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق
محمد اشرفی – فعال کارگری
مسعود نوری جاوید – فعال حقوق بشر
محمد برزنجه – فعال سیاسی
منصور معدل – مدافع حقوق زندانیان سیاسی
محمد تقی سید احمدی – فعال سیاسی
مهدی جباری – فعال سیاسی
مریم محسنی – فعال سیاسی
مریم افشاری – فعال سیاسی
مجید موسوی (بیدار)، زندانی سیاسی سابق
ناهید فرهاد – مدافع حقوق زندانیان سیاسی
ندا نوآور – فعال حقوق زنان
نادر ثانی – فعال سیاسی
ندا فرخ – فعال حقوق بشر
همایون مهمنش – فعال سیاسی
هدایت غلامی – فعال سیاسی
یوسف عزیزی بنی طرف – نویسنده و پژوهشگر 

یوسف اردلان – فعال سیاسی







نهادها:
 
انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران ـ پاریس

کمیته همبستگی با جنبش کارگری ایران – کلن

کانون همبستگی با کارگران ایران – گوتنبرگ

حزب سوسیالیست ایران
 
فدراسیون اروپرس

کانون فرهنگی و اجتماعی اندیشه

کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین

رادیو آوا بخش فارسی رادیو فلورا - هانور

اتحاد برای ایران ـ بلژیک

کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران

رادیو پیشگام

کانون پناهندگان ایرانی در سوئد
انجمن حقوق بشر و دمکراسی برای ایران – هامبورگ
انجمن سکولار دمکراسی – هامبورگ
بنیاد سیمای آزادی  اندیشه و بیان
کمیته دفاع از زندانیان سیاسی  ایران در دانمارک
اینفو ایران

شورای همآهنگی ایرانیان هامبورگ

رسانه ها:

سایت آزادی بیان
سایت علیه ستم جنسیتی
سایت لج ور
سایت راه کارگر
سایت اتحاد کارگری
راه کارگر خبری
وبلاگ پرتو
سایت رنگین کمان
سایت گزارشگران
وبلاگ گزارشگران
وبلاگ آهنگر
وبلاگ رضا بی شتاب
سایت ایرج مصداقی
سایت ریشه ها
سایت اطلاعات نت
سایت هزل دات کام
احترام آزادی
وبلاگ تقی روزبه
وبلاگ اشتراک
اندیشه نوین
سایت بینا داراب زند
فیسبوک اریا خسروی
بازآفرینی واقعیت ها
البرز ما
سایت اسماعیل مولودی
وبلاگ اندیشه آینده
وبلاگ اندیشه
سایت کانون همبستگی
وبلاگ دفاع از مبارزات کارگران ایران
وبلاگ مینا زرین








متن نامه افشین اسانلو به اتحادیه های کارگری

كوچكترين اعتراض و درخواست ما با زندان شكنجه و اذيت و آزار براى خودمان و خانواده هايمان همراه است.

من افشين اسانلو از فعالين جنبش كارگرى ايران و راننده اتوبوس حمل و نقل بين شهرى هستم و هم اكنون در زندان گوهردشت كرج ( رجايى شهر) بسر ميبرم . در پاييز ١٣۸۹ هنگام استراحت در خوابگاه مخصوص رانندگان مستقر در ترمينال مسافرى توسط افراد مسلح كه همگى لباس شخصى بودند ربوده و به بند وزارت اطلاعات يا همان بند ٢٠9 زندان اوين منتقل شدم. به مدت پنج ماه در سولهاى انفرادى ٢٠۹ در زندان اطلاعات شهر سنندج تحت بازجوى و شكنجه قرار گرفتم. ,, شكنجه هاى نظير زدن كابل به كف پا , وادار كردن به دويدن با همان پاهاي زخمى و كابل خورده , بازجوييهاي طولانى مدت به مدت هفده – هجده ساعته, فحشهاي ركيك و ضرب و شتم اين جانب به صورت دسته جمعى كه باعث شكسته شدن چند تا از دنده ها و همينطور دندانهايم شد, در طى اين پنج ماه خانواده ام هيچگونه خبرى از من نداشته و پيگيريهايشان هم به جايى نرسيد به من حتى اجازه تلفن زدن به مادر سالخورده و رنجكشيده كه غم زندانى شدن پسر ديگرش آقاى منصور اسانلو رئيس هيئت مديره سنديكاى شركت واحد تهران را هم بر دوش ميكشيد را هم ندادند.
من متاهل و داراى دو فرزند پسر ميباشم و همان اغاز تشكليل خانواده به مدت ٢ سال در قرارگاه سازندگى خاتم الانبيا سپاه مشغول به كار شدم و به بعنوان راننده ماشين الات سنگين در شهرستانهاى محروم و جنگزده در جنوب كشور در پروژه هاى مهم از قبيل ساخت خط خاكى كرخه و اسكله سنگى بندر ماهشهر, كانال كشى آب از سد كرخه تا حميده اهواز كار كردم. عشق به وطن باعث ميشد كه دورى از خانواده را تحمل كنم و به هيچ بگيرم. بعد از دو سال با تمام راننده گانى كه استخداميشان قرردادى و موقت بود تسويه حساب كردند و همه ما بيكار شديم, در سال ١٣٧٦ به استخدام شركت واحد اتوبوسرانى تهران در آمدم , در شلوغترين خطوط اتوبوسرانى به صورت ١٢ ساعت در روز و يا در خطوط شبانه روزى با تمايل و درخواست خودم مشغول خدمت راساني به مردم كشورم شدم,در مدت ٤ سالى كه در شركت واحد بودم همواره به همراه كارگران و رانندگان صديق و با سابقه در كنار كار روزانه به جهت بهبود شرايط كار و كارامد تر شدن سيستم مديريتى و جلوگيرى از فساد خيلى از مديران و مسولين بخشها و مناطق مختلف به شركت و حتى خود نمايندگان شوراى اسلامى كار و پيگيرى معوقه هاي عيدى و پاداش و بن هاى كارگرى , لباس كار و يا قرارگرفتن شركت جزو مشاغل سخت و زيان آور و از بين بردن قرارداهاي موقت , كه در بعضى از موارد به ٤ الي ٥ سال هم ميرسيد تلاش ميكردم .
بااينكه در خيلى موارد موفق هم نميشديم ولى خارى بوديم در چشم زياده خواهان, آنها تلاش ميكردند به هر نحوى كه شده ما را از ميدان بدر كنند. ما دائما از سوى مديرت و مامورانشان تحت فشار و تهديد به اخراج بوديم.
متاسفانه در سال ١٣۸٠ به هنگام جابجايى مسافر در يكى از خطوط شركت واحد با فردى تصادف كردم كه موجب فوت وى شد, در اين رابطه از مديريت شركت طلب مسادعت و ياري جهت توديع ديه فرد متوفى را كردم كه مديريت و مددكارى وقت ان زمان با تبانى با شركت بيمه و خانواده متوفى به عمد باعث شدند كه مبلغ ديه ١٥ ميليون تومانى در آن زمان به هجده ميليون در سال بعد تبديل شود كه در صورت پرداخت نشدن مبلغ ٣ ميليون تومان مابالتفاوت من به زندان ميافتادم و قانونا بيمه هم از پرداخت اين مبلغ معاف بود.
مراجعه به اداره كار و طرح شكايت هم راه به جايى نبرد تا اينكه مديريت شركت واحد پرداخت اين مبلغ را منوط به استعفاى من كردند. و من هم كه اين مقدار پول را نداشتم مجبور به استعفا شدن كه اين امر باعث به هدر رفتن چهار سال سابقه كاريم شد و من ميبايست پس از ٤ سال كار سخت و طاقت فرسا از صفر شروع ميكردم. انها به اين وسيله لطمه بزرگى به من و خانواده ام وارد آوردند و تا مدتها همسرم كه در آنزمان باردار هم بود به بيماري عصبى مبتلا شد. از ان زمان به بعد تا لحظه دستگيري در بخش حمل و نقل برون شهرى مشغول به كار شدم خصوصى بودن مالكيت اين ناوگان عظيم و دير بودن پيش از پيش رانندگان از سهم و نداشتن اتحاديه قوى و مستقل مانند بسيارى از رانندگان زحمتكش و باشرف به سختى چرخه زندگى را ميچرخانم و با مشكلات بيشمارى روبرو بودند و خالبا با گفتگو و همفكرى با ديگر راننگان در پى بهتر شدن شرايط كار و زندگيمان بوديم. در زندگى همواره در چهارچون قانون و احترام به ان زندگى كرده ام, قانع بوده و به كارم افتخار ميكردم سعى كردم همواره به ديگران احترام بگذارم و به وطن ومردمم عشق بورزم و تمام عمر در حال كار و خدمت به جامعه ام باشم و فرزندانم را خوب و مفيد تربيت كنم.
بعد از حدود يكسال بلاتكليفى در بندهاى ٢٠۹ و ٣٥٠ در شعبه ١٥ دادگاه انقلاب به رياست قاضى صلواتي به اتهام اقدام عليه امنيت محاكمه شدم در پروسه دادرسى ازداشتن وكيل محروم بودم و دادگاهى اين جانب ظرف چند دقيقه انجانب انجام گرفت و بعد از يك هفته حكم ٥ سال حبس تعزيرى به من ابلاغ شد من به حكم صادره اعتراض نمودم اما هيچگاه به من و خانواده ام در خصوص بررسى پرونده ام در دادگاه تجديد نظر و كم و كيف ان اطلاعى داده نشد. من به اتهام واهى و بى پايه و اساسى به ٥ سال زندان محكوم شدم كه دقيقا ٢ سال ان را گذرانده ام مگر من چه اقدامى عليه امنيت كشور انجام داده ام؟ اينجانب نه فعاليت سياسي ميكرده ام و نه وابسته به گروه حزب و سازمانى بوده ام و تمامى فعاليت اينجانب نيز قانونى و صنفى بوده است. تنها گناه من پيگيري خواسته هاى به حقى است كه كارگران شركت واحد به ان واقف شده و ان را مطالبه ميكنند كه با دستگيرى و زندانى آنها اين خواسته ها از بين نميرود. ضرورتهايى مانند به وجود آمدن يك نهاد صنفى مستقل كارگرى جهت احقاق حقوق حقه و قانونى طبق موازين وزارت كار در جهت تامين امنيت شغلى , بهبود دستمزدها متناسب با ميزان تورم جلوگيرى از پرداخت سليقه اى حقوق و مزايا , عقد قراردادهاي دائم بين كارگر و كارفرما , پايبند كردن دولت در كمك و تسهيل پرداخت بيمه تامين اجتماعى, نظارت در تعاونيهاى حمل و نقل كه ديگر كاملا خصوصى شده و انحصاري بهره برداري ميشود و تنها نام تعاونى را يدك ميكشند, غير قابل انكار ميباشد. همچنين نظارت در پيگيرى اعمال پليس, راهها ونيروى انتظامى در وزارت راه و ترابرى و مسائل صنفى از اين دست كه طبق موازين قانون كار بوده و اگر اجرايى شود نه تنها امنيت ملى به خطر نميافتد بلكه سبب رشد و بهره ورى هر چه بيشتر اين صنعت سود ده و ملى ميشود, تمام جرم من و امثال من خلاصه شده در واگويى اين مسايل و معضلات و مطرح شدن ان در بين رانندگان و كارگران و حتى بعضى مديران هوشمند و لايق ناوگان حمل و نقل كسانى كه به واقع گوشه اي از چرخ صنعت اين مملكت را دلسوزانه بدوش گرفته و ميچرخانند. اين جانت با شرح مطالب گفته شده از فدراسيون بين المللى كارگران حمل و نقل(آ تى اف) و سازمان جهانى كار (آ ال او) كه همواره دلسوزانه و برادرانه دردها و رنجهاى برادران خود را در سراسر دنيا شنيده و درك كرده و همياري ميكنند ميخواهم كه وضعيت نابسامان ما كارگران بخش حمل و نقل و همينطور صدور چنين حكم ناعادلانه اى براي من و اجرايى كردن آن كه تاكنون به ناحق و غير قانونى است را از طريق نهادهى بين المللى و حقوق بشرى پيگيرى كرده و به گوش ديگر كارگران جهان به خصوص بخش حمل و نقل برسانند تا جهانيان بدانند كه در كشور ما به هيچ وجه حقوق اساسى و انسانى ما كارگران و زحمتكشان رعايت نميشود و كوچكترين اعتراض و درخواست ما با زندان شكنجه و اذيت و آزار براى خودمان و خانواده هايمان همراه است
با آرزوى فرداى بهتر براى همه
افشين اسانلو
- ٧آگوست ٢٠١٢

قسمت ششم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 " گشت شناسائی در خط فکه "




دو روز پس از استقرار در خط فکه (بخش جنوبی) در خرداد 1365 خود را برای شناسائی منطقه پشت خاکریز در شب آماده کردیم و در عین حال با حضور شبانه در پشت خاکریز به منظور جلوگیری از احتمال حضور عراقی ها صورت می گرفت که ما را غافلگیر نکنند و به خط نفوذ نکنند چراکه واقعا نیرو کم بود و فاصله پست های نگهبانی بالای خاکریز زیاد بود و به راحتی می توانستند از میان ما عبور کنند.
 حدود 1 کیلومتر فاصله دو خط جبهه جنگ بود و مابین ما زمین کاملا مسطح و صاف بود و مابین ما میادین مملو از مین وجود داشت اما در عین حال گذرگاه عبور امن وجود داشت که توسط میله و بند مخصوص مشخص شده بود که از این گذرگاه عبور برای گشت شناسایی شبانه  در واقع هم ما استفاده می کردیم و هم عراقی ها که ما آن شب وارد نزدیکترین گذرگاه امن بدون مین شدیم
 آن شب که خود را برای گشت شناسایی آماده می کردیم فقط  چند نفر از سربازها که در پست های نگهبانی حضور داشتند در خط ماندند و بقیه سربازها به فرماندهی حامد ( اسم مستعار است ) که گروهبان وظیفه ( اهل رشت ) و مسئول دسته بود به پشت خاکریز رفتیم.چند قدم که از خاکریز خط خودمان دور شده بودیم حامد گفت که همه همینجا بنشینند و سپس خودش تنها مقداری از ما دور شد و بعد از مدتی برگشت و گفت که منطقه آرام است و اگر عراقی بخواهند به سمت ما بیایند خودشان نیز باید از همین گذرگاه امن عبور کنند بنابراین پست نگهبانی ما مقابل گذرگاه کاملا می تواند امنیت خط را تامین کند.سپس مدتی همانجا بی صدا همه ماندیم که در چند قدمی خاکریز خودمان بودیم و بعد از آن پیروزمندانه از گشت شناسایی برگشتیم به خط و حدود 1 ماهی که در خط فکه بودیم هر شب کار ما همین بود و ظاهرا عراقی ها هم مثل ما بودند چون هیچگاه گشت شناسایی شبانه ما و آنها با هم برخوردی نداشتند.
در خط فکه آنهم تیرماه چند روزی یخ به جبهه نیامد که واقعا شرایط دشواری را ایجاد کرده بود چراکه نمی توانستیم حمام کنیم و آب به شدت داغ بود و از آن بدتر نمی توانستیم آب بخوریم .خوشبختانه وجود بادهای گرم در آن زمان خودتش نعمتی شده بود چراکه مقداری آب را در کاسه می ریختیم و در معرض باد قرار می دادیم و در آخر آب جوش به آب گرم تبدیل می شد و ته آن پر از شن و ماسه می شد ولی باز تا حدی قابل نوشیدن و یا آب جا یخی را می خوردیم که تمیز نبود ولی لااقل جوش نبود . البته در همان چند روز غذا هم مناسب نبود و اسمش آب گوشت بود و فقط آب داشت ولی باز بهتر از گشنگی بود ولی در چنین مواردی جیره های جنگی خیلی کمک می کرد و به اضافه ترشی و سیر و پیازی که خودمان هر از چندگاهی یکنفر مرخصی روزانه می رفت اندیمشک یا دزفول یا از مرخصی برمی گشت سوقاتی ها خیلی جایگزین قضایی خوبی بود.البته آب جوش فکه برای ظرف شستن خیلی مناسب بود و دیگر لازم نبود برای ظرف شستن آب گرم کنیم یا برای حمام کردن که حتی برای حمام کردن هم باید از یخ استفاده می کردیم یا از آبی که تازه رسیده باشد و در تانکرها زیرآفتاب قرار نداشته باشد با اینکه روی تانکر ها پوشیده بود و روی آن خاک ریخته بودیم و در زیر خاک قرار داشت.
در خط فکه تا آنجاکه یادم هست خبری از خمپاره وگلوله نبود(مگراینکه فراموش کرده باشم ) که به دلیل فاصله زیاد و دیده نشدن طرفین با هم درگیر نمی شدیم و تازه فکه به آرامش رسیده بود (    در ۱۰/۲/۶۵ دشمن به فکه حمله کرد وبیش از ۷ کیلومتر پیشروی نمود. عملیات والفجر مقدماتی، خاطرات تلخی را در پی داشت. تعداد زیادی از نیروهای خودی به علت لو رفتن عملیات و تجهیزات فراوان دشمن و میادین مین بسیار در منطقه کشته و مجروح شدند، عده ای عقب نشینی کردند اما عده زیادی در این سرزمین جاماندند، برخی بر اثر تشنگی در بیابان سوزان فکه کشته شدند.)  همچنین 6 سال از جنگ بی حاصل و بی نتیجه و فرسایشی می گذشت و در واقع هر دو طرف فقط دفاع می کردیم و حالت تهاجمی نسبت به هم نداشتیم و هر دو طرف جبهه در مجموع آرام بودیم و فقط یکبارچند دستگاه جیپ مجهز به توپ 106 عراقی به سمت ما آمدند.

  پای نوشت:

قسمت اول : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "ما مرده گان زنده"


قسمت دوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "پادگان آموزشی05 کرمان" 


قسمت سوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 " سخنی با وارطان که دیگر سخن نگفت"


 قسمت چهارم: خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 "این سرزمین ماتم زده , هر گوشه اش اشک و خون است"

قسمت پنجم: خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 "پدر در کرخه و من در فکه"


قسمت پنجم: خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 "پدر در کرخه و من در فکه"


پدر هرگز فراموشت نمی کنم که انگار همین دیروز بود که تازه بعد از پایان دوران آموزش ما را به جبهه اعزام کرده بودند و در خط مقدم فکه بودم که گفتند پدرت آمده کرخه,بسیار تعجب کردم چراکه ما تازه بعد از پایان دوران آموزشی به خط اعزام شده بودیم.در همان روز به من مرخصی یک روزه دادند و با ماشین یخ ابتدا خودم را به سه راهی فکه رساندم و سپس با یک ماشین ارتشی دیگر به سمت ابوغریب و دشت عباس حرکت کردیم و از آنجا به سمت پل کرخه و اندیمشک رفتیم.وقتی به پل کرخه رسیدم و از دژبانی گذشتم و از روی پل کرخه عبور کردم و به آنطرف پل رسیدم دیدم پدر دستش را بر پیشانی خود گذاشته و بر روی زمین روی پاهایش نشسته و در آفتاب گرم منطقه منتظر من است. پدرم مخالف رفتن من به سربازی بود هر چند که مستقیم نمی گفت ولی مرتب از خاطراتش و چگونگی فرار از سربازی را تعریف می کرد چنانکه برادرم پند پدر را بکار بست و بارها از سربازی فرار کرد و زیر بار سربازی اجباری نرفت با اینکه دیگر زمان جنگ نیز نبود و همیشه برادرم می گفت من نیز مانند پدر به سربازی اجباری نخواهم رفت اما من کله شق فعال سیاسی که ترسی هم نداشت تازه حضور در سربازی اجباری و یا حتی جبهه جنگ را فرصت بیشتری می دانست برای کار سیاسی و تجربه دوران سربازی که من را آبدیده تر و ارتباط زیادتری را فراهم می کرد .اما در آن سالها شرایط سیاسی عجیبی هم حاکم بود که برای بسیاری ازتناقضات هنوزهم پاسخی ندارم از جمله وجود تعداد زیادی از هواداران و فعالین سیاسی سازمان مجاهدین خلق بودند که همسنگر ما بودند و مثل ما سرباز اما در عین حال درعملیات آفتاب و عملیات چلچراغ سازمان مجاهدین خلق که با آتش تهیه عراق به صفوف ارتش ایران صورت گرفت که اتفاقا در هر دو عملیات لشگر 16 زرهی مورد حمله سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت که در واقع و عملا صدها نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق سرباز و در جبهه های جنگ ایران بودند و  چند هزار نفر از اعضای مجاهدین خلق در جبهه عراق بودند که در واقع عملا در مقابل هم صف آرایی کرده بودند.تعداد قابل توجهی از فعالین سیاسی مرد مانند اعضای سازمان مجاهدین خلق برای اینکه در شهرهای کوچک تابلو شده  و زیر ضرب بودند و یا امکان مالی برای خروج از ایران را نداشتند به سربازی می آمدند که فشار را بر خود کم کنند و خطر دستگیری را کاهش دهند و 2 سالی در شهرهای خود نباشند و با گرفتن مدرک پایان خدمت در صورت لزوم بتوانند راحتر از ایران خارج شوند ولی خوب حتی چنین امکانی نیز برای دختران سازمان مجاهدین خلق نیز نبود ولی از طرفی اجباری نبودن سربازی برای زنان در ایران خوشبختانه آنان را با چنین تناقضات و مشکلاتی روبرو نمی کرد اما کشورهایی مانند اسرائیل که سربازی برای دختران و پسران اجباری است همین مشکلات هم برای دختران و هم پسران اسرائیلی وجود دارد و با اینکه بسیاری از مردم اسرائیل ضد جنگ هستند و از همان آدم ها مجبور بودند که سربازی اجباری را پشت سربگذارند و کسی که سرباز زمان جنگ باشد شاید بیشتر از کسانی که هرگز در جنگ نبودن ضد جنگ هستند و از اثرات مخرب آن بر روی خودشان و جامعه آگاه هستند.
نکته دیگر آنکه حتی بعد از عملیات چلچراغ سازمان مجاهدین خلق و حمله به گردان 220 تانک لشگر 16 زرهی ما نه مجاهدینی که به مواضع ما حمله کرده بودن را خائن می دانستیم و نه با مجاهدینی که سرباز و همسنگر ما بودند برخورد خصمانه ای داشتیم چراکه آگاه بودیم و می دانستیم که این شرایط به ما و به مجاهدین توسط رژیم تحمیل شده است و سرکوب مخالفین سیاسی توسط جمهوری اسلامی آنها را مجبور کرده است که به خاک عراق بروند و انتخاب دیگری نداشته اند و سازمان مجاهدین نیز می خواسته است جنگ میهنی را به جنگی داخلی و علیه رژیم تبدیل کند ولی عملا نشان داد که چنین کاری شدنی نیست و وقایع پیچیده جنگ داخلی سوریه نیز تجربه ای است که باز مانند شرایط پیچیده جنگ ایران و عراق و سردرگمی مردم مخالف جمهوری اسلامی همین شرایط سردرگرمی برای مردم سوریه نیز وجود دارد و به مراتب پیچیده تر

پای نوشت:


قسمت اول : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "ما مرده گان زنده"


قسمت دوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "پادگان آموزشی05 کرمان" 

قسمت سوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 " سخنی با وارطان که دیگر سخن نگفت"

 قسمت چهارم: خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 "این سرزمین ماتم زده , هر گوشه اش اشک و خون است"

 

۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

با برخورد با اراذل و اوباش و تحقیرشان جلوی مردم موافقید یا مخالفید ?


با برخورد با اراذل و اوباش و تحقیرشان جلوی مردم موافقید یا مخالفید ?

زمانی که این تیتر هدفمند و جهت دار را در فیسبوک دیدم بیشتر از اون از پاسخ ها تعجب کردم و پاسخ ها هرانسانی را برای هرگونه تغییرات دموکراتیک در ایران آینده ناامید می کند و از طرفی ریشه جنایت و خشونت رژیم  درون همین تفکر مردم خوابیده است و پشتوانه مردمی آن محسوب می شود.از 437 نفری که نظر خود را نوشته اند 290 نفر موافق خشونت و تحقیر متهمین دستگیر شده هستند و فقط 147 نفر مخالف هستند. نمی توان تغییرات و تحولات دموکراتیک را از جامعه ای انتظار داشت که با آن بیگانه است و دچار پیش قضاوتی است نسبت به کسانی که توسط اراذل و اوباش حکومتی متهم هستند. ظاهرا جامعه توجه نمی کند که متهمین احتمالا چه جنایاتی صورت داده اند که خود اراذل و اوباش حکومتی در این 35 سال در حق مردم بی پناه انجام نداده اند?! در واقع اراذل و اوباش حکومتی به دلیل اینکه در ساختار قدرت هستند در نظر و دیدگاه مردم عملکردشان مشروعیت پیدا می کند و اصلا دیده نمی شود.مردم در قضاوتشان نسبت به اراذل و اوباش خطاب کردن متهمین توسط حاکمان اصل را بر برائت نمی گذارند و به حاکمیت اعتماد می کنند و چشمان خود را بر اراذل و اوباشان حکومتی و عملکرد آنها می بندند.در واقع مسخ شدگان قدرت و اتوریته حاکم از هر گونه تفکر و قضاوت مستقل ناتوان هستند.
مسبب اصلی هرگونه ناهنجاری اجتماعی و اعمال غیرانسانی در جامعه ایران حکومتی است که رهبر آن خود را نماینده خدا بر روی زمین می داند و خود را رهبر شیعیان جهان می نامد و به قول خود جامعه را اسلامی کرده اند و تمامی ها آنها در همین حکومت اسلامی تربیت شده اند و نتیجه و بازخورد عملکرد آموزشی و فرهنگی همین حاکمیت هستند.
باید توجه داشت که در تعریف جرم در قوانین ارتجاعی و ضد انسانی ج.ا آمده است : هر فعل یا ترک فعلی که توسط قانون برای آن مجازات تعیین شده جرم محسوب می شود. در واقع با چنین تعریفی از جرم دست خودشان را باز می گذارند برای سرکوب بیشتر مردم.
در تعریف زندان در قوانین ج.ا اینگونه آمده است : زندان محلی است که در آن متهمان و محکومان با قرار یا حکم کتبی مقام قضائی موقتاً برای مدتی معین و یا به طور دائم به منظور اصلاح و تربیت و درمان نارسائی ها و بیماریهای اجتماعی و تحمل کیفر نگهداری می شوند.
اتفاقاً این تعریف زندان در قوانین ج.ا با واقعییات اصلاً هم خوانی ندارد ( و فقط در جهت مشروعیت بخشیدن به زندان در قوانین آمده است) چراکه 1- بسیاری از کسانی که توسط نیروهای امنیتی دستگیر و بازداشت شده اند بدون قرار یا حکم کتبی مقام قضائی و در بسیاری از موارد با ضرب و شتم یا همراه با خبر مرگ و یا تجاوز جنسی به فرد دستگیر شده بوده است . 2- در طرح امنیت اجتماعی که با ضرب و شتم و سلب امنیت توسط پلیس همراه بود ما هیج نشانی از اصلاح و تربیت و درمان نارسائی ها و بیماریهای اجتماعی نمی بینیم بلکه خود پلیس و مقام قضائی عامل نارسائی ها و بیماریهای اجتماعی بوده اند و خود مانند بزهکاران عمل کرده اند.
پس زندان ج.ا را در واقعیت امردر شرایط کنونی می توان اینگونه تعریف کرد : زندان محلی است که فرد مظنون معمولاً بدون حکم وشبانه با هجوم به خانه و خانواده اش با شلاق و ساطور و اسلحه با ضرب و شتم زخمی شده و توسط پلیس مامور امنیت ، سلب امنیت شده و در خیابان با آفتابه در گردن یا با اشکال گوناگون دیگرتحقیر کننده، به شکل وحشیانه ای در شهر گردانده می شود و سپس بعد از ایجاد ترس در جامعه فرد مظنون به نقطه نا معلومی برده می شود و پس از آزار, اذیت و شکنجه ، اگر اعدام نشود ، در یک مکان به نام زندان که مکانی غیر انسانی ، محصور که مثل قفس است ، فرد برای مدتی معلوم یا نامعلوم ، موقتی یا دائم ( تا هر وقت که دلشان بخواهد ) تا زمان پایان دوران زندان ( تا دستگیری مجدد ) یا اعدام ، به منظور تنبیه و ارعاب جامعه نگهداری می شوند تا فرد علاوه بر مجازات ، توان و سلامتی اش گرفته شده و با سلب آزادیهای فردی و اجتماعی او به خاطر رعایت نکردن قوانین رژیم حاکم یا به علت تعرض به حقوق دیگران (خارج از باند های مافیایی رژیم ، جراکه تعرض کردن به حقوق دیگران نیز در انحصار رژیم است و فقط باید در خدمت رژیم باشد) معمولاً به مدت طولانی محبوس می شود به طوری که دیگر زندانی مالک جان ، سلامتی و اراده خودش نخواهد بود.

با  تغییر قوانین و محدود کردن تعریف جرم ، فقر زدائی از جامعه به لحاظ فکری ،فرهنگی، اقتصادی و نیاز جنسی ، استفاده از آموزش و بالا بردن سطح آگاهی و فرهنگی جامعه و اطلاع رسانی از طریق وسایل ارتباط جمعی و آزادی گردش اطلاعات ، استفاده از دارو درمانی و گفتار درمانی و خدمات پزشکی رایگان در رابطه با بزهکاری ، آزاد بودن در حق انتخاب برای زندگی یا عدم زندگی مشترک و عدم سختگیری قوانین ، ایجاد انواع انجمنهای دموکراتیک و کانونهای حمایتی و مددکاری مردمی در مقابله با مشکلات و معضلات اجتماعی ، مبارزه همگانی با فرهنگها و سنن عقب افتاده و خشونت های اجتماعی ، تعمیق آزادی بی قیدوشرط سیاسی و اجتماعی ، وجود آزادی گفتار و رفتار فردی و جمعی ، افزایش امکان تفریح و شادی مردم ، افزایش مسافرت طولانی به خارج از کشور و افزایش مسافر و توریست به ایران به منظور تبادل فرهنگی ، حمایت دولتی و مردمی از کسانی که خود را در جامعه و یا خانواده بی پناه حس می کنند. آموزش حرفه ، ایجاد اشتغال و انواع تخصصها و... می توان مشکلات ، معضلات و خشونتهای اجتماعی را کاهش داد.و اختیارات نامحدود مجازات را از قوانین سلب کرد و شکنجه و زندان را به گور تاریخ بسپاریم. ما با برخورد با علتها و نه معلولها و ریشه یابی مشکلات و معضلات اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی می توانیم جامعه ای انسانی را بنا نهیم.


نظام جلالی
27.6.2013