۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

سفر هیئت پارلمانی آلمان به سرگردگی نماینده ایرانی تبار مجلس آن کشور به ایران را محکوم کنیم



عکس بیژن جیرسرایی نماینده حزب لیبرال دموکرات آلمان

سفر هیئت پارلمانی آلمان به سرگردگی نماینده ایرانی تبار مجلس آن کشور به ایران را محکوم کنیم.
علی رغم اینکه  نمایندگان اروپا به ایران سفر نکردند اما ۳ نماینده مجلس آلمان به ریاست بیژن جیرسرایی نماینده حزب لیبرال دموکرات ها (FDP) ، خانوم آنجلیکا گراف نماینده حزب سوسیال دموکرات (SPD) و آقای توماس فایست نماینده حزب  مسیحی دموکرات (CDU)  به ایران سفر کرده اند. ۲ نماینده دیگرحزب سوسیال دموکرات، ۲ نماینده حزب سبز و یک نماینده حزب چپ آلمان برای همراهی از نمایندگان اروپا و به اعتراض به واکنش جمهوری اسلامی ایران سفر خود را به ایران لغو کردند.
 هیئت پارلمانی آلمان شنبه شب (۶ آبان/ ۲۷ اکتبر) وارد تهران شده و سفر شش روزه این گروه تا روز جمعه (۱۲ آبان/۲ نوامبر) ادامه خواهد داشت.
ما وبلاگنویسان و فعالین سیاسی ایرانی و آلمانی و.....می بایست به این سفر فرصت طلبانه اعتراض کنیم و این سیاست دوگانه دولت آلمان را محکوم کنیم و همانطور که از لغو سفر دیگر اعضای پارلمان آلمان و اروپا استقبال می کنیم اما از سفر هیئت 3 نفره پارلمان آلمان به ایران شدیدا انتقاد کنیم و آن را محکوم نمائیم .

با ایجاد بازی وبلاگی حول محکومیت این سفر  و تهیه یک متن توسط وبلاگنویسان و امضا آن به دولت آلمان اعتراض کنیم و خواهان پاسخ دولت آلمان به نامه اعتراضی خود باشیم.

۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

بهروز سورن:نیمه شب نوشته ها – 17 – بغضی که ترکیدن آغاز کرد!


 سرانجام تلاش های بخشی از زندانیان سیاسی سابق و خانواده های قربانیان دهه شصت ( تجمع ایران تریبونال )  بثمر نشست و دادگاه لاهه در نشست سه روزه خود جمهوری اسلامی را به جنایت علیه بشریت محکوم کرد. جا دارد که به این زندانیان سیاسی و خانواده های قربانیان آن دهه شوم شادباش بگوئیم و امیدواریم که گوشه ای از زخمهای باز و بی پایان آنان مرحمی یافته باشد. پیش از این نیز دو گزارش از چگونگی برگزاری این اجلاس منتشر شده بود و شهادت تعدادی از بازماندگان منتشر شده بود. شهادت هائی تکاندهنده که خواندن سطر سطر آن گویای ابعاد دهشتناک جنایات مسئولین وقت جمهوری اسلامی بوده است و هم از اینرو محکومیت این نظام از سوی این دادگاه که تا حدودی نیز در ثبت و علنی شدن این واقعه شوم و تاریخی نقش خواهد داشت, شادی آور است.
تردیدی نیست که جمهوری اسلامی همانطور که تا کنون سکوت مرگبار خود را در این ارتباط ادامه داده است از این پس نیز بی اعتنا به این واقعه تاریخی تلاش میکند تا نتیجه این دادگاه و تلاش زندانیان سیاسی و خانواده های آنان را کم اهمیت نشان داده و با بی اعتنائی از آن گذر کند.
 اما حقیقت این است که آمران این جنایات و هم آنها که هنوز زنده اند و با بی شرمی و در کمال آزادی به کشورهای مختلف اروپائی سفر میکنند, از این پس با مشکلاتی چند دست به گریبان خواهند بود. درباره پیامدهای محکومیت رژیم در این دادگاه در حال حاضر نمیتوان بروشنی طرح کرد. اما این هنوز از نتایج سحر است و این واقعه میتواند در سطح بین المللی تاثیرات خود را بگذارد.
محکومیت جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه از جوانب بسیاری حائز اهمیت است. این دادگاه بلحاظ رسمیت و وجهه بین المللی دارای سوابقی شناخته شده و مقبول است و میتواند بلحاظ آگاه گری و تبلیغاتی افکار جهانیان را متاثر کند.
برای اولین بار یک نهاد بین المللی و شناخته شده جنایات دهه شصت از سوی حاکمیت را طرح و مورد پذیرش قرار داد.
تلاش زندانیان سیاسی و بازماندگان و خانواده قربانیان آن دهه در طیف های گوناگون و صرفنظر از ایدئولوژی و تعلقات سازمانی آنها بشکل همگانی انجام یافت و بثمر نشست.
شعار نمی بخشیم و فراموش نمی کنیم  سالهاست که بر زبانها جاری است و دادخواهی از قربانیان آن دهه سرکوب و ستم تا حذف کامل جمهوری اسلامی از صحنه سیاسی اجتماعی کشورمان ادامه خواهد یافت. تلاش ایران تریبونال و محکومیت جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه گامی بلند برای دادخواهی و مبارزه با فراموشی آن دوران بوده است.


لینک گزارش ها را در انتهای سطور می بینید.
نظری بیاندازید به گزارشات و شهادت های شاهدان در روز اول و دوم برگزاری این دادگاه و موهای سیخ شده بر اندامتان را ببینید. باور نکردنی است که آنچنان با زندگی فرهیختگان و برگزیدگان کشورمان رفتار کردند و هنوز هم پس از گذشت نزدیک به سه دهه آثار و پیامدهای آن جنایت برپاست.
برخی گفتند که آثار آنهمه شقاوت را هنوز در هسته های خانوادگی خود حس میکنند و آن دیگران گفتند که آن صحنه های تیرباران و کشتار را هرگز فراموش نخواهند کرد.


27.10.2012

گزارش اول

گزارش کوتاهی از اولین روز محاکمه جمهوری اسلامی در سالن صلح دادگاه لاهه

گزارش دوم

گزارش دومین روز محاکمه جمهوری اسلامی در سالن صلح دادگاه لاهه

گزارش روز سوم

یک خبر مهم تاریخی: جمهوری اسلامی در دادگاه لاهه، به جنایت علیه بشریت محکوم شد!

 منتشر شد در:


۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه

2 عکس از کابل در سال 1970


عکسی از کابل در سال 1970 

منبع عکس: فیسبوک


  دانشگاه کابل سال 1970

 منبع عکس

بیانیه پناهجویان اعتصاب غذا کننده در دروازه براندنبورگ برلین

 
ما،پناهجویان اعتصاب غذا کننده در برلین، همچنان در برابر برخورد نژادپرستانه پلیس، بر کف خیابان مقاومت می کنیم.در حالی که اعتصاب غذای خود را در روز 24.10.12 بر پشت چهار مطالبه آغاز کرده ایم که شب گذشته را بدون چادر، کیسه خواب و حتی زیرانداز به زیر باران پشت سر گذاشتیم و روز دوم اعتصاب غذای خود را با شرایطی دشوار تر آغاز کرده ایم.حاکمیت طبق معمول به استفاده از ابزاری به نام پلیس سعی بر آن دارد که وارد کردن فشا حداکثری،امر ماندن در خیابان غیر ممکن سازد.ما پناهجویان اعتصاب غذا کننده در برلین اعلام می داریم:
نه امروز و نه دیروز، بلکه این مبارزه خیابانی را هفت ماه است که آغاز کرده ایم و با تمام قدرت، برای تحقق مطالباتمان مبارزه می کنیم.مقاومت ما در خیابان ادامه خواهد داشت بی هراس از آنکه چه سرنوشتی انتطارمان را بکشد.
امروز، 25.10.12، شب دوم اعتصاب غذای خود را در خیابان خواهیم گذارند و از همه آنهایی که به مبارزه مان برای تحقق مطالبات پناهجویان و مهاجران باور دارند می خواهیم که فقط با یک کیسه خواب خود را به برندنبورگر تور برسانند و از برای همبستگی، شب را در کنار ما بگذرانند.
یک جنبش خیابانی، به همبستگی در خیابان نیاز دارد.
پناهجویان اعتصاب غذا کننده در برلین

فیلم حمله پلیس به چادر پناهجویان در دروازه براندنبورگ برلین و مقاومت اعتصابیون برای ماندن در میدان



 پلیس برلین در چهارشنبه شب اقدام به جمع کردن چادرپناهجویان اعتصابی در دروازه براندنبورگ کرد وتلاش کرد که پناهجویان را نیز از محل با زور خارج کند که با مقاومت پناهجویان برای ماندن در دروازه براندنبورگ که در کنار میدان پاریسر پلاتس واقع شده است مواجه شد.چهارشنبه شب حدود 200 تا 300 پلیس با محاصره 70 نفر از اعتصابیون و فعالین سیاسی حامی پناهجویان تلاش کرد که هر دفعه یکنفر را از جمع خارج کند که سایر پناهجویان اجازه نمی دادند که پلیس موفق به بردن کسی شود.پلیس با محاصره کامل پناهجویان تلاش کرد که ارتباط پناهجویان با مردم را قطع کند که پس از مقاومت پناهجویان اعتصابی مردم محاصره پلیس را شکسته و به پناهجویان پیوستند و تلاش پلیس را ناکام گذاشتند. پناهجویان که از چهارشنبه در اعتصاب غذا نیز بسر می برند و فقط آب می خورند , دیشب بعد از بردن چادر توسط پلیس بدون کیسه خواب و چادر در خیابان ماندند و امشب نیز پلیس و پناهجویان برای رویارویی خود را آماده می کنند و پناهجویان اعتصابی از حامیان خود خواستند که امشب نیزبه آنها بپیوندند.
 

۱۳۹۱ آبان ۱, دوشنبه

بهروز سورن:نیمه شب نوشته ها – 15 – خالی بندهای حکومتی و زلزله زدگان



22.10.2012

بیاد داریم که پس از انتشار خبر زلزله در آذربایجان و کشته شدن بسیاری از هموطنان آذری مسئولین جمهوری اسلامی اعلام کردند که به کمک خارجی نیازمند نیستیم.
قول و قرار های مسئولین این بود که ظرف دو ماه عوارض ناشی از خانه خرابی و مصیبت رفته بر زلزله زدگان بازسازی خواهد شد. در مورد ابعاد این زلزله کافیست که به ارقام ارائه شده از سوی منابع حکومتی توجه کنیم. تنها از 537 روستا و آبادی منطقه سخن رفته است. مردم این مناطق با آغاز فصل سرما یشدت در معرض خطر قرار دارند و انتظار داشته اند که در طول مدت دو ماه خانه های حقیرشان باز سازی شده و سرپناهی داشته باشند.
رسم و عرف عمومی در صحنه سیاست و دولتمداری این است که پس از وقوع فجایع طبیعی و اجتماعی مسئولین حکومتی و بویژه مسئول مربوطه بسرعت در محل حاضر و اوضاع منطقه یا محل حادثه را از نزدیک بررسی و تدابیر فوری اتخاذ می گردد.
به جرات میتوان گفت که این اقدام صرفنظر از ماهیت حکومت ها انجام می پذیرد زیرا بلحاظ انسانی استقبال می شود و بلحاظ انتخاباتب و تداوم بخشیدن به حیات حاکمیت مربوطه و وجهه مثبت آن مورد بهره برداری قرار می گیرد.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی در این زمینه هم خارج از قوائد و عرف جاری قرار گرفته است و اینگونه حوادث را ابزاری برای سودجوئی بی پایان خود و انصارشان به فال نیک!! می گیرند. تجربه اندوهناک فاجعه زلزله بم هنوز در یادهاست. هنوز از سرنوشت ناپدید شدن بسیاری از چادرهای اعزامی به آن منطقه خبری نیست.
 بر طبق اخبار منتشر شده وزیر راه و شهر سازی که بلحاظ چارت دولتی بطور مستقیم در ارتباط با این فاجعه قرار دارد پس از یک هفته به بازدید از منطقه آسیب دیده رفته است. وی برای جبران تاخیر در حضور مستقیم خود در این نواحی به دروغ متوسل شده و وعده میدهد که:
دو ماهه ، مناطق زلزله زده را می سازیم ، زلزله زده ها ، فصل سرما را در خانه های خود خواهند بود ؛ من اطمینان می دهم
در حال حاضر سه ماه از تاریخ وقوع زلزله گذشته است و هنوز شاهدیم که زلزله زدگان در چادر ها بسر می برند.
طبیعی است که از حکومتی همانند جمهوری اسلامی که در جنایت و سرکوب حقوق شهروندانش بی نظیر است و در غارت و چپاول منابع ملی بی نظیر, نمیتوان انتظار دیگری داشت. مردم ایران در کوران این تجارب و حوادث است که عزمی راسخ برای محو ستم سیاسی و اجتماعی در پیش خواهند گرفت و سرنوشت خود را بدست توانای خویش رقم خواهند زد.

۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

به خاطر صلح و آزادی پایدار,جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم


آنان که از صلح در ایران می گویند تو گوئی صلحی وجود دارد و صرفا صلح را در مقابل جنگ و حمله خارجی مفروض می دارند حال آنکه 34 سال است که فقط حدود سه دهه آن جنگی عمدتا نا آشکار و نامحسوس بین مردم و حاکمیت وجود داشته است اما هنوز جنگ مردمی یا جنگ چریکی و..... نیست و از سال 1388 و آغاز جنبش سبز اعتراضی , مبارزه و ستیز بین مردم و حاکمیت صورت علنی به خود گرفت و ستیز ومبارزه علنی و خیابانی مردم اینک شکل مخفی و غیر علنی به خود گرفته است و با فراهم شدن شرایط لازم و فرا رسیدن زمان آن وارد جنگ و مبارزه زیرزمینی و با رشد و تعمیق آن تبدیل به جنگ داخلی خواهد شد و از زمانی که محمدعلی جعفری در ۱۰ شهریور ۸۶ به فرماندهی کل سپاه منصوب شد و طرح مقابله با جنگ داخلی  را با "تغییرات ساختاری در سپاه" و  تشکیل 31 سپاه استانی 10 ماه پس از منصوب شدنش به فرماندهی سپاه در تیر سال 87  اجرایی کرد.
در واقع جمهوری اسلامی از سالها پیش می دانسته است که یکی از گزینه ها ی حتمی و نه احتمالی جنگ داخلی خواهد بود چراکه خود بدرستی می دانسته است که چگونه فضای سیاسی را خواهد بست که حتی بخشی از حاکمیت را که اصلاح طلبان معروف هستند را از دایره قدرت به بیرون پرتاب خواهند کرد و همچون بشار اسد تحت هر شرایطی به پای جنگ داخلی نیز خواهند رفت و در واقع سرنوشت بشار اسد در جنگ داخلی ,توازن قوا و توافق را بین طرفداران و مخالفان شرایط مشابه سوریه در بین حکومتیان برهم خواهد زد و همانطور که در لیبی و سوریه یاران دیروز قذافی و بشار اسد در جنگ داخلی در مقابل آنها قرار گرفتند در ایران این ریزش چندین برابر خواهد شد وقتی که شکست بشار اسد قطعی شود.اگر در مقابل بشار اسد اسلامیستهای افراطی قرار دارند و بخشی از سکولارها و چپ های توده ای از ترس اسلامگرایان از رژیم به ظاهر سکولار اسد دفاع می کنند اما در ایران وضعیت کاملا برعکس است و رژیم شکننده تر از آن چیزی است که فکر می کند و یا تبلیغ می کند و مانور  ۱۵ هزار نفره نیروهای بسیجی و سپاهی  سه روزه در تهران به نام «الی بیت المقدس» نه نشانه اقتدار رژیم بلکه دقیقا نشانه ترس رژیم از جنبش مردمی است که اگر مانند سیلی روان شود هیچ نیروی سرکوبگری را یارای مقاومتش نیست و عاشورای 89 مردم با دست خالی نیروهای سرکوبگر رژیم را به وحشت و به حالت تدافعی انداختند و یک نیروی رزمنده به سرعت ابعاد مقاومت توده ای به خود خواهد گرفت.
برای حمایت از صلح و آزادی پایدار می بایست کمپین سرنگونی جمهوری اسلامی را تدارک بینیم و دقیقا علت عدم حمایت گسترده مردم از " کمپین به خاطر صلح و آزادی که به همت ۹ نفر از شخصیت های سیاسی و مدنی داخل کشور صورت گرفته است" بدرستی می دانند که گوش شنوایی در حاکمیت وجود ندارد و تازه خود را برای جنگ داخلی آماده می کنند.
به نوشته  خود نویس : "امروز همزمان با برگزاری یک مانور نظامی در شهر تهران، خبرگزاری‌های داخل ایران عکس‌هایی را منتشر کرده‌اند که نشان می‌دهد سپاه و بسیج به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای مشغول آماده‌سازی خود برای جنگ‌های داخلی است.
انتشار عکس‌های مانور «الی بیت المقدس» که روز پنج‌شنبه در تهران آغاز شده، در نوع خود بسیار با اهمیت است.
این عکس‌ها نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی به فکر آماده‌سازی بخش نظامی خود برای جنگ‌ درون‌ شهرها و جنگ‌های داخلی است."



گزارشی از چند روز در کمپ پناهجویان معترض برلین و حمایت از خواستهای آنان


روز 5شنبه 11.10.2012 ساعت 4 صبح به برلین رسیدم تا چند روزی را به کمپ پناهجویان بروم تا بتوانم از نزدیک شاهد مشکلات آنان باشم تا بتوانم بدرستی و عملا درک کنم که در چه شرایط سختی آنها و فعالین سیاسی حامی آنان بسر می برند و در واقع چند روزی در کنار آنان در این چند روز در مبارزاتشان سهیم باشم یا لااقل چنین حسی را داشته باشم.در ایستگاه بزرگ قطار برلین تعداد کمی مسافر به طور پراکنده بودند که به طرف یکی از آنان رفتم تا بپرسم که چگونه می توان به سمت میدان پناهجویان اعتصابی رفت که 2 پلیس متوجه من شدند که با توجه به سئوالی که از یک رهگذر کردم پس بنابراین غریبه هستم و به همین خاطر به طرف من آمدند و گفتند که آیا می توانیم کمک کنیم و قبل از دادن آدرس ابتدا از من کارت شناسائی خواستند و سپس یکی از آنها با مرکز پلیس تماس گرفت(پلیس دیگر نیز مرتب با من حرف می زد که حواس من را از شنیدن مکالمه همکارش با اداره پلیس پرت کند) و من را در واقع  شناسائی کردند ومشخص شد برایشان که چه کسی هستم و به کجا می روم و به لحاظ سیاسی چه کسی هستم که البته خوب ظاهر خطرناکی هم داشتم چراکه با دو عصا در دستانم به سختی راه می رفتم و می توانستم موردی خطرناک باشم!شاید هم سئوال پرسیدن یک خارجی عصا بدست می توانست نشانه یک خارجی غریبه و بی اقامت باشد !حدودای ساعت 4.30 صبح به کمپ رسیدم که دیدم چند چادر خیلی بزرگ و چندین چادر کوچک زده شده است و همه خواب هستند بجز چند نگهبان از فعالین آلمانی که در چادر اصلی نگهبانی بیدار بودند و به دور خود پتو پیچیده اند و با شمع دماغ خود را گرم می کنند و از شدت سرمایی که بعد از چند ساعت به بدن آنها نفوذ کرده است یکی از رفقا به شوخی گفت :" حتما انقلاب را باید در تابستان انجام داد و نه در زمستان"
حدودای قبل ازساعت 6 صبح کم کم رهگذران ,ورزشکاران ,شاغلین و.....تعداد بیشتری شروع به رفت و آمد کردند و مراجعینی به چادر نگهبانی که چادر اطلاع رسانی بود می آمدند و بعضی شماره حساب برای کمک مالی می گرفتند و عده ای با خریدن صبحانه از نانوایی ها و همچنین آوردن قهوه داغ از نگهبانان حمایت می کردند نگهبانانی که 4 ساعت نگهبانی می دادند و از خواب خود می زدند و در سرما می لرزیدن که از پناهجویان حمایت کرده باشند.
حدودای ساعت 7 صبح یک راننده کامیون فاشیست در حال حرکت از آنطرف خیابان شروع به فحاشی به آنتی فاشیست ها کرد که در واقع منظورش رفقای آلمانی آنارشیست ,چپ رادیکالی و..... بود که در چادر نگهبانی بودند.
حدودای ساعت 9 صبح پنجشنبه کم کم پناهجویان و فعالین سیاسی مستقر در کمپ از خواب بیدار می شدند و دوستان و رفقای عمدتا ایرانی و آلمانی که یکدیگر رامی شناختیم همدیگر را در آغوش می کشیدیم و خوشحال از اینکه مجددا توانسته ایم همدیگر را در مبارزات عملی دیدار کنیم و به مبارزات مشترک خود در این راه  ادامه دهیم.
در جلسات درونی پناهجویان (پلنوم ) در آن چند روزبحثهای مفصلی در مورد افزایش یا عدم افزایش تعداد مطالبات عمده و اصلی پناهجویان و تاثیرات سیاسی آن و برررسی موضوعات و اخبار مربوط به مبارزات کمپ و شیوه های آتی اعتراضی و مبارزاتی کمپ و بررسی چگونگی برخورد دولت و سیاستمداران با این حرکت اعتراضی درجریان بود وهمچنین خبر خودکشی یک پناهجوی دیگر به کمپ رسید که دوباره همه را متاثر کرد.
روز شنبه 13.10.2012 تظاهرات چند هزار نفری پناهجویان و حامیان آنها آغاز گشت که مسافت 10 کیلومتری را طی کردند تا به مقابل پارلمان رسیدند که ساختمان پارلمان دیده می شد و اطراف آن محوطه بازبزرگی است که اطراف آن سیم کشی شده و مملو از پلیس بود و در قسمت دیگری از محوطه تعدادی از فاشیستهای معترض به حضور پناهجویان بودند.پس از پایان تظاهرات صدها فعال سیاسی پناهجویان را در راه بازگشت به کمپ همراهی کردند تا به لحاظ امنیتی مشکلی برای آنها از طرف فاشیستها و پلیس ایجاد نشود و پس از طی چند کیلومتر به خلوت ترین ایستگاه مترو رسیدیم تا همه همزمان بتوانند سوار شوند تا امنیت پناهجویان حفظ شود.
در طول تظاهرات درگیری با پلیس پیش نیامد و فقط یک درگیری کوچک بین چند نفر از تظاهرکنندگان آلمانی با سرنشینان فاشیست یک ماشین پارک شده پیش آمد که عمدا در مسیر پارک کرده بودند و بعد از این درگیری کوچک فرار را برقرار کردند.
ضمنا در آغاز تظاهرات یک پلیس ایرانی نیز حضور داشت به بهانه حفظ امنیت و ارتباط از طرف اداره پلیس که در واقع برای جمع آوری اطلاعات برای اداره پلیس آنجا حضور داشت و درتظاهراتهای مختلف در دیگر شهر ها ی آلمان نیز قبلا پلیس های ایرانی دیده شده اند  که قطعا مطالب فارسی توسط پلیس های ایرانی دولت آلمان رصد و کنترل می شوند به غیر از استفاده از مترجم های همکار با اداره پلیس, پلیس های آلمانی که فارسی آموخته اند و استفاده از تکنولوژی ترجمه زبان توسط امکانات پیشرفته امنیتی در حوزه اینترنت و....... 
به هر حال مبارزه و تلاش برای زندگی انسانی تر پناهجویان غیر قانونی نیست و امنیت هیچ دولتی را به خطر نمی اندازد و نیاز به کنترل پلیسی و امنیتی جنبش پناهجویی نیست.
پناهجویان معترض و اعتصابی 3 مطالبه اصلی و اساسی دارند1- عدم دیپورت( چرا که هیچ انسانی غیر قانونی نیست و حق انتخاب محل زندگی یک حق شناخته شده حقوق بشری است و همانطور که یک پرنده مهاجرمی تواند مهاجرت کند و حق اوست باید همین حق را برای انسان نیز برسمیت شناخت و مهاجرت معلول است و علت مهاجرت عملکرد غلط دولتها و سیاستهای آنها و منافع نظام سرمایه داری است که به نابرابری ها دامن می زند و سیاست دولتها را مستقیم یا غیر مستقیم در جهت منافع سرمایه تعیین می کند)  2 - عدم محدودیت تردد ( چراکه انسان را درجه دو می کند و آزاد بودن در تردد حق هر انسانی است همانطور که حتی آزادی حرکت حیوانات را نیزباید برسمیت شناخت ودر قفس ,باغ وحش و خانه خود ,آزادی آنها را سلب نکرد ) 3- برچیده شدن هایم های پناهجویی( چون انسانها را بیمار می کند و پس از چند سال اگر در هایم خودکشی نکنند انسانهای بیمار را تحویل جامعه می دهند و باز انسان را درجه دو می کند و از حقوق برابر شهروندی برابر بهره مند نمی شوند پس نه زندان و هایم برای انسانها و نه قفس و باغ وحش یا خانه اجباری یا غلاده برای حیوانات)



۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

روانشناختی یک کتاب

نویسنده: رضا فیضی
دانستن مفاهیم واژه های حس، فکر، باور، و واقعیت، و همچنین تفاوت های آنها با یکدیگر، ابزار مفیدی برای شروع سفری که در پیش داریم خواهند بود 

حس، فکر، باور، واقعیت

حس: حس در زبان فارسی به دو مفهوم بکار گرفته میشود. نوع رایج تر ان، حس به مفهوم تجربه سیستم حسی بدن از تاثیر عوامل خارجی بر بدن میباشد. قبل از ادامه و بسط این مطلب، به جا است که به دو مفهوم زیر بپردازیم: موثر و جواب. موثر: موثر پدیده ای است که بر “گیرنده های” بدن تاثیر میگذارد. برای مثال نور بر “گیرنده های” بینایی چشم تاثیر میگذارد، سلول های گیرنده چشم تاثیر نور را به عصبهای بینایی انتقال میدهند و عصبهای بینایی، این تاثیر و اطلاعات را به مغز منتقل میکنند، و مغز نور را تجربه میکند و آنگاه است که عمل دیدن نور توسط چشم را، انسان تجربه میکند. به همین ترتیب، رنگها بر چشم تاثیر میگذارند و چشم تصاویر و صحنه های جلوی خود را تجربه میکند. حواس دیگر هم به همین ترتیب عمل میکنند. برای مثال، صدا بر “گیرنده های” شنوایی در گوش تاثیر میگذارد، فشار، حرارت، و لمس بر “گیرنده های” لامسه تاثیر میگذارند، مزه بر گیرنده های چشایی تاثیر میگذارد، و بو بر گیرنده های بویایی تاثیر میگذارد. به محض اینکه گیرنده ای در بدن تحت تاثیر عوامل خارجی قرار میگیرد، سلولهای گیرنده ان تاثیر را به عصب های متصل به گیرنده منتقل میکنند و ان عصب ها ان تاثیر را به صورت انرژی الکتریکی به سلولهای مخصوص در مغز منتقل میکنند و سلولهای مغز به انرژی مربوطه عکس العمل نشان میدهند – یعنی سلولهای مغز به نوعی ان انرژی را بر مبنای تخصص خود تفسیر میکنند – و عکس العمل شان را به عصبهای متصل به ان سلولها منتقل نموده و عصبها نیز عکس العمل سلولهای مغزی را به ناحیه سلولهای گیرنده منتقل میکنند و آنگاه است که قسمت گیرند بدن تاثیر ان تاثیر گزار اولیه را تجربه میکند. مثلا چشم دیدن چیزی را تجربه میکند، گوش صدایی را میشنود، زبان مزه ای را میچشد، دماغ بویی را میبوید، و پوست فشار یا دما یا حرکتی را حس میکند. نتیجه نهایی “تاثیر گذاران” بر “گیرنده های” بدن، حس هایی است که انسان تجربه میکند، که در فارسی به این حس ها حواس پنجگانه میگویند، یعنی حس بینایی، حس شنوایی، حس چشایی، حس بویایی، و حس لامسه. بنا بر این، حس، تجربه انسان از تاثیر گذارنده های خارجی بر گیرنده های بدن میباشد. جواب: به محض تجربه حسی، انسان در برابر ان حس جوابی ارایه میدهد. مثلا جواب انسان به صدایی، بر گشتن به طرف ان صداست و یا وقتی انسان فشار و یا حرکتی را روی پوستش تجربه میکند، به ان قسمت پوست نگاه میکند و به حرکتی دست میزند که از ان فشار و حرکت خلاص شود. بنا بر این، جواب، عکس العمل انسان به حسی است که در نتیجه عملی خارجی به وجود آمده است. بنا بر این، حس، تجربه انسان از “تاثیر گذاران” بر “گیرنده های” بدن میباشد. و اما، حس، در زبان فارسی به مفهوم دیگری نیز بکار برده میشود و ان احساسات و هیجانات درونی است که در فرد بوجود می اید. انسانی ممکن است حس عصبانیت به او دست بدهد، انسانی ممکن است حس خوش حالی داشته باشد، یکی ممکن است احساس اضطراب کند، و یا یکی ممکن است احساس عشق و محبت داشته باشد. از دید ما، اینگونه احساسات بیشتر نتیجه تاثیرات شیمیایی است که غدد خاصی در بدن بر یکدیگر و بر بخش خاصی از مغز و نخاع میگذارند. انسان در برابر اینگونه احساسات نیز عکس المل و “جواب” نشان میدهد. برای مثال با دیدن ببری یا پلیسی یک نفر احساس ترس میکند و ممکن است رنگش بپرد، بلرزد، تپش قلبش بیشتر شود، و نهایتا پا به فرار بگذارد. ترس یکی از احساساتی هست که در این سفر با ان بسیار سر و کار خوهیم داشت، چرا که زندگی انسان تاثیر بسیار زیادی از پدیده ترس میگیرد. فردی نیز ممکن است احساس افسردگی بکند، سر در گریبان و ساکت باشد، و یا پتویی روی خود بکشد و نخواهد از زیر ان بیرون بیاید.بنا بر این، یک مفهوم حس ، تجربه انسان از اثر تاثیر گذاران بر گیرنده های بدن میباشد. مفهوم دیگر حس، تجربه انسان از یک حالت درونی است، مانند ترس، خوش حالی، عصبانیت، و غیره.

فکر: بعضی ها معتقدند که فکر وجه تمایز انسان با سایر حیوانات زمینی از یک طرف، و موجودات خیالی و باوری (مثل فرشتگان) از طرف دیگر است. حیوانات بیشتر مطیع غرایز خود هستند و فرشتگان هم که کار و وظیفه اشان اطاعت است. در این میان، انسان است که اعمالش باید بر مبنای تفکراتش باشند.

در صورتی که انسان بصورت پاسیو تقریباهمه نوع احساسات را تجربه میکند، در عمل فکر کردن، انسان فعالانه عمل میکند و مخ انسان در گیر عمل فکر کردن است. برای مثال نوری یا صدایی زده میشود و انسان بدنبال اتفاق ان نور یا صدا، نور و یا صدا را تجربه میکند، یا بدنبال اتفاقی، خوشحالی یا عصبانیت را تجربه میکند، ولی، در عمل فکر کردن، انسان فعالانه در گیر ان است. چون انسان طبیعتا راحت طلب است، احتمال اینکه درگیر حس و احساسات شود پیشتر از آن است که در گیر تفکر بشود. تفکر را باید براه انداخت در صورتیکه احساسات بر انسان اتفاق می افتند. شاید زدن مثالهایی، به تعریف و درک بهتر واژهه فکر کمک کند. وقتی ما عازم مقصدی هستیم، به اینکه از چه مسیری برویم، فکر میکنیم. وقتی دنبال راه حال مسله ای هستیم، فکر میکنیم که راه حل را پیدا کنیم. تلنبار افکار یک فرد، تا اندازه زیادی شخصیت فرد را تشکیل میدهبد. حواسی را که فرد تجربه میکند، میتواند مسیر شخصیت یک فرد را تعیین کنند. برای مثال کسی که حس شنواییش میشنود که یکی میگوید در آسمان پدیده ه ای چنین و چنانی وجود دارند، شنونده ممکن است فکر کند که چرا او ان پدیده را نمیبیند، و یا اینکه اصلا فکر نکند و شنیده هایش را باور کند. پس باور میتواند نتیجه احساساتی باشند که تفکر با آنها کمتر سر و کار دارد. البته ممکن است که فردی با تجربه حسی (شنیدن کلماتی) به شنیده هایش فکر هم بکند، و شنیده اش را به باور تبدیل کند. مثلا اگر فردی بپذیرد که موجودی در آسمان وجود دارد ولی نمیتواند ان موجود را ببیند و یا صدایش را بشنود، چه فرد با اندکی تفکر به این نتیجه رسیده باشد، چه بدون تفکر، در هر دو صورت، حواس و احساسات در تشکیل باور فرد موثرند. مثلا فرد به کرات شنیده (حس شنوایی)، و از منابع مختلف شنیده که موجودی غیر قابل دیدن در آسمان وجود دارد، و در جایی خوانده (حس بینایی) که موجودی رویت ناشدنی در آسمان وجود دارد. بر اثر تکرار ان حس شنوایی و یا حس بینایی فرد ممکن است بدون زحمت هیچ گونه تفکری و یا هیچگونه تفکر عمیقی، شنیده ها و دیده هایش برایش عادت و باور بشوند. امیدوارم تا اینجا مفاهیم حس و فکر برایمان جا افتاده باشند و اگر جا نیفتاده اند، توصیه میکنم برای رسیدن به مقصد و هدفمان، دو باره این بخش را بخوانید و به منابع دیگر نیز در این زمینه مراجعه نمایید.

باور: باید به چگونگی ایجاد باور فکر کرد. اگر فردی وارد خانه ما بشود و به ما بگوید که انسانی را دیده است که مثل پرندگان در حال پرواز بوده است، به حرفش با دیده شک مینگریم و ممکن است فکر کنیم او خیالاتی و یا دیوانه است. حتی اگر او بگوید که اگر با او به بیرون از خانه برویم، او میتواند فرد پرنده را به ما نشان دهد، ممکن است بیشتر از او اجتناب کنیم و او را یک دیوانه و خیالاتی خطرناک بدانیم. حالا اگر فردی به ما بگوید که پدیده ای به نام خدا در آسمانها و در همه جا وجود دارد ولی نه ما میتوانیم خدا را ببینیم و نه او میتواند خدا را به ما نشان دهد، نه تنها راوی را دیوانه نمی پنداریم بلکه حرف او را تحمل می کنیم، یا میبپذیریم یا قبول میکنیم و یا حتی احترامی برای این فرد قایل میشویم و یا تا ته خط رفته و راوی را مخصوص و مقدس میدانیم. چرا راوی اول را دیوانه پنداشتیم و راوی دوم را مقدس؟ شاید در مورد فرد اول فکر کردیم و ادعا یش را مورد شک قرار دادیم و به این نتیجه رسیدیم که ادعا یش با فکر و عقل و خرد و علم و عرف همخونی ندارد و کمتر کسی چنین ادعایی کرده است. ولی در مورد فرد دوم، تحت شرایطی که بوده و هستیم، به خود اجازه شک و سوال و تفکر ندادیم و او را باور کردیم. چرا؟ و این چرا، چرای بزرگی است که کنکاش در مورد جواب به این چرا، به شناخت خویش از خویش کمک میکند. باور در انسان پدیده بسیار جالبی است که سودای کار و کسب بسیاری بوده و هست. مذاهب با بودجه های کلان، بر باور مردمان میچرخند. باور ها تحت تاثیر عوامل متعددی شکل میگیرند. دو مثال فوق را در نظر بگیرید، ادعای فرد اول منحصر به فرد بود، یک استثنا بود، در صورتی که ادعای فرد دوم شاید قا عده و مرسوم و تکراری بود. پس تکرار ادعایی میتواند به باور ان ادعا در انسان تبدیل شود بدون اینکه انسان بتوانند آن ادعا را با حواس خود تجربه کنند و مثلا موضو ع مورد ادعا را با چشم خود ببیند و یا با گوش خود بشنود. باید توجه داشت که گاهی باور هایی را که انسان با حواسش تجربه میکند، میتوانند غیر واقعی باشند. برای مثال در زمانی مردم فکر میکردند که زمین مسطح هست. اولین انسانهایی که این باور را رد کردند و گفتند زمین مسطح نبوده بلکه کروی است، مورد تهدید و قتل توسط سوداگران باور عرفی در جامعه قرار گرفتند.. کنکاش در مورد باورهایمان و چگونگی شکل گیری باورهایمان و شناخت و تصفیه باورهایمان، تفکر و خرد میطلبد. و اینجا است که تفکر انسان را از گوسفند و فرشته متمایز میکند.

همچنان که در بالا اشاره شد، تکرار ادعایی میتواند به اشاعه و پذیرش ان باور بیانجامد. فرض کنید که وقتی به فردی که ادعا کرده بود که انسانی را دیده که مثل پرندگان در حال پرواز بوده است، گفته بودید که حرف او را باور ندارید، او شما را تهدید کرده بود که اگر حرفش را نپذیرید بر سر شما بلا های زیادی خواهد آمد. شما باز به او میگویید ادعای او را باور ندارید. او اسلحه ای را بر گردن شما میگذارد و شما را تهدید به قتل میکند تا ادعای او را بپذیرید و یا حتی برای انیکه دیگران را بترساند، شما را به قتل میرساند که دیگران از ترس جان خودشان، ولو ظاهرا، ادعای او را باور کنند. و بدین ترتیب بر تعداد باورمندان، ولو ظاهری و از ترس، افزوده می شود، کاسبی فرد مدعی پیش میرود، کسان دیگری هم از آن کسب سود میبرند، عده بیشتری با زور به ان باور می پیوندند، و کم کم ان باور عرف جامعه می شود، و پدیده تفکر در مورد ان باور منسوخ و یا حتی از طرف منبع باور ممنوع می شود! حالا اکثریت و یا حتی کل اعضای جامعه باور دارند که فردی مثل پرندگان پرواز میکند بدون اینکه هیچکدام از افراد جامعه بتوانند فرد پرنده را ببینند. سوال در مورد اینکه چطور چنین پروازی ممکن است ممنوع است و فرد سوال کنند ه به جرم محاربه با عرف و باور جامعه محاکمه می شود و به قتل می رسد. ترس از مجازات از یک طرف، و عرفی شدن باور از طرف دیگر، ابقا باور را مستدام و بیمه میکند. تفکر و علم به باور با دیده شک مینگرند.

دو عاملی که در بسط و گسترش یک باور حیاتی هستند، ترس و تکرار میباشند. در بخش ترس، به کنکاش در مورد ترس، چگونگی بوجود آمدن ترس، و تاثیر ژرف ترس بر زندگی انسان میپردازیم. اگر تاریخ مدعیان پیامبران خدایان متعدد را بر رسی کنیم، دو عامل ترس و تکرار (ورد) را میبینیم. وقتی محمد پسر عبد الله مدعی شد که بت پدرش، الله، از همه بت ها بزرگتر است (الله اکبر)، و او پیامبر ی است از طرف الله، اطرافیانش، و از جمله عموهایش، او را دیوانه پنداشتند. مانند شما که فرد مدعی دیدن فرد پرنده را دیوانه و خطرناک پنداشتید. وقتی محمد به ادعای پیامبری خود ادامه داد و گفت غیر از الله، بت و خدای دیگری نباید وجود داشته باشد (لا اله الا الله)، مردم مکه او را از مکه بیرون کردند. او به مدینه رفت و پس از مدتی با شمشیر و شمشیر کشان دیگری به مکه برگشت و این بار با استفاده کامل از زور و شمشیر به تکرار لا اله الا الله پرداخت و هر کس را مخالفت کرد، ترسا ند و یا با تهدید پیرو خود کرد و یا او را به قتل رساند که با عث ترساندن دیگران شود. کم کم ادعایش عرف شد. محمد مخالفت و شک را در مورد ادعایش گناه و جرم دانست و مجازات مشرکان و مرتدان را لازم الجرا دانست. بدون ترساندن مردم کار محمد پیش نرفت. بنا بر این، بدون عوامل ترس و تکرار، شکل گیری یک باور غیر ممکن میباشد. باور کنید. در موردش فکر کنید، گر چه بسیاری از باور ها میخواهند انسان را از تفکر ساقط کنند.

همانطور که در بالا اشاره شد، باور محصول تکرار است. وقتی باوری توسط کسی مطرح میشود، برای اینکه ان باور گسترش پیدا کند، باید ان باور تکرار شود. تکرا باور معمولا بدو صورت شکل میگیرد. یا موضو ع مورد باور به صورت علمی تکرار میشود. یعنی اینکه کماکان هر کسی میتواند موضو ع مورد ادعای باور را تجربه کند. اگر شب است و کسی بگوید پس از چند ساعتی روز میشود، همه کس این ادعا را باور میکند چرا که همه بکرات تجربه کرده اند که چند ساعت پس از شب روز میشود. مبنای این ادعا و باور، علمی است. اگر کسی ادعا کند که پس از مرگ شراب خواران درون دیگی از آب جوش قرار میگیرند، اگر چنانچه چنین ادعایی بکرات در جامعه مطرح شده باشد، ممکن است کسانی این ادعا را باور کنند. معمولا باور های غیر علمی از طریق ترس در میان مردم گسترش پیدا میکند. تقریبا تمام مذاهب از این طریق توسعه می یافته اند. فردی پیدا میشود و ادعای پیامبری میکند. او یا مستقیم، مثلا با زور شمشیر، مردم را میترسند که او را باور کنند و یا اینکه مردم را از خدای قدرتمندی میترساند که هم قبل از مرگ انسان، و هم بعد از مرگ انسان، قدرت تنبیه کردن و پاداش دادن دارد. وقتی با توسل به زور باور گسترش پیدا کرد، کم کم انقدر ان باور تکرار میشود که جامعه به ان باور عادت میکند و ان باور عرف جامعه میگردد. برای مثال اسلام اول با زور شمشیر و جنگ و کشتار بسط پیدا کرد، باورهای اسلامی مرتب تکرار شدند (نماز، دعا، ورد )، و همزمان مردم را از خدا ترساندند (اکثر قریب به اتفاق جملات قران یاد آوری میکنند که انسان باید از الله بترسد) و بعد هم الله را بهشت و جهنم دار کردند که باز مردم بیشتر از او بترسند، بعد هم گفتند اگر کسی از اسلام بر گشت، کشتنش واجب است. میبینیم که تکرار باور از طریق ترس به مردم قالب و غالب میشود. پس باور ها از طریق تکرار، یا به صورت تکرار علمی، و یا به صورت تکرار ترسی، شکل میگیرند. باوری که شکل گرفت، به عرف جامعه تبدیل میشود که ممکن عمل تفکر را در انسان اخته کنند.

ترس

تقریبا تمام کاسبی های دنیا در ارتباط با رفع نیازهای انسانها است. انسان به غذا احتیاج دارد و افراد بسیاری از طریق کشت و کارو تهیه غذا برای انسانها روزگار میگذرانند. انسان احتیاج به مسکن دارد و بسیاری از طریق ساخت و ساز و خرید و فروش زمین و مسکن مشغول پول ساختن هستند. انسان احتیاج به تفریح دارد و بسیاری در این زمینه کار و کسب میکنند. یکی از احتیاجات انسانها نیز خلاصی از ترس است و بسیاری نیز در این زمینه سرمایه گزاری کرده و به کسب و کار مشغولند.

انسان بطور طبیعی از پدیده هایی میترسد. مثلا انسان از تاریکی میترسد، از بیماری میترسد، و از مرگ میترسد. برای رهایی از ترس، انسان آرام نمینشیند. برای مثال انسان نخستین، در انتهای اولین روز زندگی اش،وقتی تاریکی فرا رسید، ترسید و بدنبال نور هر جایی دوید. این ترس چنان بر او غلبه کرده بود که بیمارش کرد و تا دم مرگ او را پیش برد. پس برای رهایی از ترس، انسان در پی پدیده ای بر آمد که نه از تاریکی بترسد، و نه بیمار شود، و نه بمیرد. انسان در ذهن خود چنین پدیده ای را بوجود آورد که ضمن نداشتن ضعفهای انسان (ترس از تاریکی و بیماری و مرگ)، آرام کننده انسان از این ترسها بود. انسان این پدیده را خدا نامید و در پناه خدا، انسان تا اندازه ای بر ترس از تاریکی و بیماری و مرگ فایق آمد. بعد ها کاسبکارهایی پیدا شدند و روی ترس انسان سرمایه گزاری کرده و کار و کاسبی برای خود راه انداختند. این کاسبکارها که دیدند انسان بطور مجانی بر ترسش غلبه کرده و از خدا مجانی استفاده میکند، آمدند و مدعی شدند که فرستاده خدا هستند و خدا گفته که انسان باید از این فرستادگانش اطاعت کند. انسان که در برابر این مدعیان مقاومت کرد، مدعیان به هر حیله و زورگویی متوسل شدند تا نهایتا پیروانی برای خود دست و پا کردند.

با پیشرفت علم، انسان بر تاریکی و بسیاری از بیماریها غلبه کرد و مدعیان پیامبری خدا کسب و کارشان کم رونق تر شد. پس این مدعیان روی مرگ سرمایه گذاری بیشتری کردند و انسانها را به شدت از مرگ و جهان پس از مرگ ترساندند. خلاصی انسان از این ترس زمانی اتفاق میافتد که انسان بر مرگ فایق شده باشد. به نظر میرسد برای فایق آمدن بر مرگ، انسان زمان زیادی لازم دارد. و اما تا ان زمان فرا برسد، راه دیگر خلاصی از ترس از مرگ این است که به مرگ به طور دیگری نگاه کرد. میتوان گفت که مرگ اصلا وجود ندارد. یعنی اینکه هیچ چیز نبود نمیشود و از بین نمیرود. همه چیزها، از جمله موجودات زنده و انسانها هم، در حال تغییر شکل هستند. مرگ نیز تغییر شکلی است از یک حالت به یک حالت دیگر و بعد حالتی دیگر و سپس حالتی دیگرتر. چه بسا که در روند این تغییر ها، انسانی و یا بخشی از انسانی، دو باره به صورت انسانی در آید. مثالا ما میشنویم که بعضی از انسانها گفته اند که مکانی را برای بار اول ملاقات کرده اند، ولی تصور میکنند آن مکان را گویا قبلا دیده اند. ممکن است بخشی از فرد در زمانی که بخشی از فرد دیگری در گذشته بوده، در ان مکان بوده باشد.

انسان میمرد، و پس او مرگش یا دفن میشود و یا آتش زده میشود. در هر دو صورت انسان به شکلی دیگر در آمده و بودن را ادامه میدهد.پس از مرگش، انسان یا بخشی از خاک میشود، یا خوراک کرمها و دیگر جانوران میشود، یا قوت گیاهی میشود. و یا پس از سوزاندن انسان مرده، انسان تبدیل به گاز و خکستر میشود. خاکستر در خاک ممکن است قط گیاهی بشود. گیاه را حیوانی میخورد، ان حیوان و یا گیاه ممکن است خوراک انسانی بشود و ان انسان به تولید مثل بپردازد و نهایتا اجزای انسانی که قبلا مرده بود، دوباره اجزای انسان جدیدی بشوند. این نوع نگاه به مرگ میتواند انسان را از دام سوداگران ترس و مرگ، یعنی کاسبکارهای مذهبی نجات دهد. تجارت ترس یک تجارت بسیار بزرگ در جهان امروز هست که البته در جهت ضعف و نابودی است. اگر انسان بتواند ترسش را طوری اداره کند که در دام مذهب و سوداگران مذهب نیفتد، قدم بزرگی در راه رهایی بر داشته است – رهایی از ترس و مرگ و مذهب. اگر توجه کنید اکثر کتابهای مذهبی انسان را به شدت از مرگ میترسانند و به جهان سر هم بندی کرده ای پس از مرگ، اهمیت بسیار میدهند.

علم، واقیعت، تئوری:

علم شامل دو بخش است، واقعیت و تئوری.

واقعیت: واقعیت از دید علم، باید دارای دو خصوصیت باشد. این دو خصوصیت، اعتبار و احتمال نام دارند. بالا بودن درجه این دو خصوصیت در واقعیتی، درجه محض بودن ان واقعیت را بالا میبرد.

اعتبار: اعتبار در حیطه علم یعنی اینکه ایجاد و بوقوع پیوستن تجربه ای در شرایط خاصی، و اتفاق افتادن حتمی ان تجربه. مثلا اگر فردی دستش را به آتش نزدیک کند (شرایط خاص – دست و نزدیکی با آتش)، احساس گرمی میکند (وقوع تجربه). اگر هزار نفر دیگر هم در صفی به دنبال اولین فرد، دستشان را به آتش نزدیک کنند، هر کدام از ان هزار نفر، حس گرم شدن دستشان را تجربه میکنند. بنا بر این، تجربه گرم شدن دست با نزدیک شدن به آتش، اعتبار بالایی دارد چون در شرایط خاص – نزدیک شدن دستی به آتش – تجربه حس گرما، توسط فرد بوجود می آید. بنا بر این، وقوع این تجربه، اتفاقی است با اعتبار بالا.
احتمال: احتمال در حیطه علم، درجه وقوع اتفاقی ، تحت شرایط خاصی میباشد. واقعیات علمی باید احتمال ایجاد و وقوع شان ، در هر زمان و در هر مکان، بالا باشد. اگر فردی در روز و در قاره آفریقا دستش را به آتش نزدیک کند، احساس گرم شدن دستش را میکند. اگر فردی در اروپا، سیبری، و یا هر کجای دیگر هم این کار را بکند، دستش گرم میشود. بنا بر این، احتمال وقوع تجربه حس گرم شدن دست بالا است و بستگی به زمان، مکان، جنسیت فرد، سن فرد و غیره ندارد. هر چه احتمال وقوع تجربه ای بالاتر باشد، محض بودن ان واقعیت، بالاتر است.
بنا بر این، در حیطه علم، وقوع هر تجربه ای باید از اعتبار و احتمال بالایی بر خوردار باشد، تا ان واقعیت علمی تلقی شود. واقعیات علمی باید از درجه اعتبار و احتمال بالایی – بالای ۸۰ در صد – برخوردار باشند. هر چه درجه اعتبار و احتمال واقعیتی بالا تر باشد، از نظر علمی، آن واقیعت محض تر خواهد بود.
تئوری: در حیطه علم، تئوری یک نظریه هست که هم احتمال واقعیت داشتنش هست و هم احتمال واقیعت نداشتنش. با پیشرفت زمان و علم، و با کشف و تثبیت واقعیت ها ی جدید ، تئوری ها یا قوی تر میشوند و به واقعیات نزدیک تر ، یا ضعیف تر میشوند و میمیرند. مثلا زمانی تئوری انسان در مورد زمین این بود که زمین مسطح هست. زمانی که واقعیات عکس این تئوری را ثابت کردند، ان تئوری ضعیف شد و نهایتا از بین رفت. تا زمانی که تئوری ها به واقعیت نپیوسته اند و عنوان تئوری دارند، میتوان ان تئوری ها را در حیطه علم جای داد، حالا یا به عنوان تئوری ضعیف و یا تئوری قوی.اگر یک تئوری هنوز به واقیعت علمی تبدیل نشده باشد، و اعتبار و احتمال وقوع اش کم باشد، و یا اصلا نباشد، ولی مدعیان آن تئوری، ان را واقعیت قلمداد کنند، ان تئوری دیگر در حیطه علم نمیگنجد بلکه در حیطه خرافات و ایمان و مذهب و دین و این قضایا قرار میگیرد. فرق اساسی مذهب با علم این است، که مذهب مرز بین تئوری و واقعیت را از بین برده و تئوری هایش را واقعییات، ان هم واقعیات محض میداند. برای مثال باور بر وجود خدا، جهنم، ملائک، امام زمان، جن، پیغمبر و این جور پدیده ها، از دید مذهبی ها واقعیات هستند، در صورتی که از دید علم، در خوشبینانه ترین دید علمی، تئوری میباشند. حالا اگر مذهبی ها اسرار کنند که نه تنها آنچه از دید آنها واقعیات هستند، واقعی اند، بلکه واقعیات محض هستند، ببنید چه تناقض شدیدی بین مذهب و علم بوجود می اید. علم مرز جامدی بین واقعیات و تئوری قایل میشود، ولی مذهب مرزی بین تئوری و واقعیات قایل نیست.

قران:

بدنبال توضیح بر داشت و تعریف من از کلمات و مفاهیمی که تا اینجا به آنها پرداخته ام، به کالبد شکافی و روانشناختی یکی از این کتابهای مذهبی، یعنی قران میرویم.

قران دارای ۱۱۴ بخش است که هر بخشی را یک سوره میگویند. هر بخش نیز از تعدادی جمله تشکیل شده که هر جمله را یک ایه میگویند. ایه یعنی نشانه، که مثلا هر جمله قران نشانه ای بر وجود الله است. در اینجا باید بر این نکته تاکید کرد که بهترین روش مطاله قران، مطاله علمی ان است. یعنی اینکه قران را با پیشفرض اینکه کتابی است مقدس، نخوانیم. با دید مثبت و یا منفی هم نخوانیم. از آنجایی که در مورد کتب مذهبی و قران هم، پیشداوری بسیار زیاد است، بهتر این است که اینگونه کتب را بدون پیشداوری بخوانیم تا ببینیم که کتاب چه میگوید. پس بیایید قران را بدون پیشداوری بخوانیم. خوشبختانه امروزه قران به زبانهای بسیاری ترجمه شده است و در اینترنت هم گذاشته شده است. یکی از سایت های اینترنتی که قران را بطور کامل و با تفسیر و ترجمه به زبانهای مختلف، و شش ترجمه به زبان انگلیسی دارد، سایت quran.com است که من نیز از این سایت بسیار استفاده کرده ام. من با قران روابط مختلفی داشته ام. قران را با دید تقدس و کتابی خوب نگاه کرده ام، اولین آشنایی من با الف با، با قران شروع شده، در مرگ و میر این و آن قران خوانده ام، و با دید سک هم به قران نگاه کرده ام. ولی از زمانی که تصمیم گرفتم که قران را بدون پیشداوری بخوانم و بفهمم، هر چه بیشتر قران را خواندم و فهمیدم، نظرم نسبت به قران منفی تر شد تا آنجا که یکی از آفات جامعه ایران را قران میدانم. این افت زدایی با کسانی مثل صادق هدایت، علی دشتی ، شجالدین شفا و دیگرانی شروع شده، و امروزه بخصوص در دنیای اینترنت به شدت و سرعت ادامه دارد. این افت زدایی و روشنگری را باید هر چه بیشتر به درون توده های مردم ایران برد تا نهایتا جامعه ایران از این افت زدوده شود.

من هر سوره از قران را که خواندم، آیه ها را دسته بندی کردم. این دسته بندی بر مبنای برداشت من از منظور آیه و آنچه که آیه در صدد انتقالش بوده میباشد. در این مسیر من به این نتیجه رسیدم که باید فرق گذاشت بین الله و خدا. شخصا به خدایی اعتقاد ندارم اما  تصور انسان های خدا باور این است که خدا همه جا هست، خانه ندارد، پر از عشق و محبت است، میگوید آزاری به خود و دیگران نرسان هر کار میخواهی بکن، به خودت و دیگران نیکی کن و اینجور قضایا. خدا نمیگوید کسی را بکش، مردم را به کافر و مومن تقسیم نمیکند و آنها را به کشت و کشتار یکدیگر ترغیب نمیکند، زن را کمتر از مرد نمیداند، نمیگوید در راهش حیوان قربانی کنید، انسانها را ترغیب به خشونت نمیکند، انسانها را نمیترساند، از خودش تعریف نمیکند به قیمت سرکوب دیگران، خود ستایی نمیکند. در صورتی که در قران، الله همه این کار ها را میکند. باید توجه داشت که قران کتابی است از زمان اعراب و عهد جاهلیت. در واقع الله بتی بود که عبد “الله” پدر محمد میپرستید. محمد اول شعار الله اکبر را راه انداخت که یعنی الله از همه بتها بزرگتر است (کعبه مملو از بتهای مختلف از جمله الله، بتی که پدر محمد میپرستید بود.) بعد هم محمد شعار لا اله الا الله، یعنی بتی غیر از الله وجود ندارد، را راه انداخت. محمد کم کم بت الله به عنوان تنها بت و با زور شمشیر بر دیگران قالب و غالب کرد و بعد هم به لشکر کشی و چپاول دیگر ممالک، از جمله ایران، پرداخت و الله و قران را در ان ممالک مرسوم نمود. وگرنه ایرانیان یکتا پرست بودند، اهورا مزدا را خدا میدانستند که دستوراتش پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک بود.

بدنبال مطا لعه عمیقتری از قران، اولین چیزی که در قران توجه من را جلب کرد، القا ترس در قران بود. تقریبا هر جمله قران به خواننده میگوید از الله بترس و گر نه چنین و چنان میشوی. دومین چیزی که در قران با تداوم مطرح میشود، ایجاد نفاق در جامعه هست. قران انسان ها را به دو دسته مومن و کافر تقسیم میکند و آنها را به کشت و کشتار یکدیگر ترغیب میکند. سومین نکته در قران این است که قران خطابش به مرده است. در قران الله حتی در مورد زنهای زنده، شوهر های مرده آنها را مورد خطاب قرار میدهد و نه زنهای زنده آن مردان مرده را. در قران به زن بی احترامی میشود. قران میگویید اگر از توالت می آیید و یا اگر با زنی در تماس بوده اید، خود را با آب بشویید و اگر آب نبود، خود را با خاک پاک کنید. طبق قران مردها میتوانند تا چهار همسر دایم و تعداد بیشماری زن موقت داشته باشند، مردها میتوانند با دختر بچه نه ساله ازدواج کنند، سهم ار ث زن نصف مرد است. نکته جالب توجه دیگر در قران این است که قران به ترویج خشونت و ترس میپردازد و این ترویج خشونت و ترس را در نکته ای انسان پسند میپیچد. مثلا میگوید به پدر و مادر خود نیکی کنید و از الله بترسید. خوبی کرد به پدر و مادر در قران تکرار نشده، و لی از الله بترسید به کرات تکرار شده است. قران را با دید علمی و بدون پیشفرضی مطا لعه کنید. گروهی که قران را مقدس میدانند ولی مطا لعه نمیکنند، و همچنین گروهی که قران را آتش میزنند، ولی مطالعه نمیکنند، هر دو گروه، همراه با قران، در مسیر خشونت و تحمیق در حرکتند. هدف این مقاله صرفا آگاهی علمی خوانند بوده میباشد. آرزوم ایجاد انسانیت در جامعه و رهایی انسانها از ترس و خشونت در جامعه؛ و همچنین رهایی جامعه از دست کاسبکار هایی است که قدرت و ثروتشان را از راه ترس و تحمیق انسانها بدست آورده و هنوز هم می آورند. به امید آگاهی تک تک انسانها و به امید داشتن جامعه آگاهی که که در ان تحمیق و ترس هیچ کاربردی نداشته باشد

۱۳۹۱ مهر ۲۴, دوشنبه

اشغال سفارت نیجریه در اعتراض به دیپورت پناهجویان به این کشور


ویدئو بالا مربوط به تسخیر سفارت نیجریه می باشد.عکس پائین مربوط به دستگیری امروز 2شنبه می باشد.

امروز 2شنبه 15.10.2012 در جریان اشغال سفارت نیجریه که در اعتراض به دیپورت پناهجویان به این کشور انجام شد که تعدادی از پناهجویان کمپ اعتراضی برلین نیز بازداشت شده‌اند. پناهجویان دستگیر شده درخواست حمایت کرده‌اند.

پلیس آلمان با پرتاب گاز اشک آور و اسپری فلفل و باتوم به پناهجویان حمله کردند که طبق خبری ۲۸ نفر و طبق خبر دیگری 23 نفر از 100 نفر را بازداشت کرده اند که در میان دستگیر شده ها ایرانی ها هم هستند.
و بر طبق خبری دیگر 10 تن از دستگیر شده گان در یک سلول بازداشت بودند و بقیه در سلول های انفرادی هستند.
سیاری از پناهجویان صدمه دیدند و چند نفر دچار شکستگی استخوان شده‌اند.گویا بیشتر پناهجویان بازداشتی تا این لحظه آزاد شده‌اند.

 دو پناهجو به بیمارستان منتقل شدند. یکی از آنها بر اثر ضربه مشت، چشمش آسیب دیده و گویا نیاز به عمل جراحی دارد و دیگری تعداری گوشواره در گوشش داشته که هنگام بازداشت گوشش به شدت آسیب دیده است.
پای نوشت:  درمیان بازداشت شدگان دستکم هفت ایرانی بوده که همه آنها ودیگر بازداشت شدگان با تلاش و پافشاری معترضین آزاد شدند و تجمع خاتمه یافت.

بهروز سورن: نیمه شب نوشته های من - 12 – ملاله آنها و ستاره های ما


شنیدیم و خواندیم که ملاله 14 ساله دانش آموزی که به سبب فعالیتهای وبلاگی اش در دفاع از حق تحصیل دختران در پاکستان جایزه ملی صلح گرفته بود و نامزد دریافت جایزه بین المللی صلح کودکان نیز بود, وحشیانه توسط  عوامل طالبان مورد هجوم مسلحانه قرار گرفت و در بیمارستان بسر میبرد. طالبان ها ناراضی اند که چرا ملاله که از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار داده اند, کشته نشده است و اعلام کرده اند که تلاش برای تمام کش کردن او را ادامه خواهند داد؟! هم از اینرو او را به بیمارستان امن تری منتقل کرده اند. این واقعه غم انگیز جوامع بشری در سراسر جهان را تکان داد. موجی از خشم و نفرت از جهل و تحجر مذهبی در جراید عمومی انتشار یافت و همدردی و همبستگی با ملاله و اهدافش در افکار عمومی جهانیان همگانی شد.
سلاحی که ملاله بدست داشت  ( وبلاگ و قلم ) بسیار کاری تر و موثر تر از سلاح بزدلان مرتجع طالبانی بود. لازم به ذکر است که بر اساس اظهارات سخنگوی طالبان در دره سوات نزدیک به دو ماه نقشه چگونگی ترور وی تمرین میشده است.
چنانچه طالبان ها با هشدار های تهدید کننده خانواده ملاله و خود او در پی خاموش کردنش را داشتند اما او با وبلاگش و فعالیت هایش قصد بیداری همکلاسی هایش و میلیونها دختر بچه دیگر را داشت تا حقوق انسانی خود را در کف گیرند. هم کلاسی هایش هر روزه برای ملاله دعا  و آرزوی سلامتی می کنند و میخواهند راهش را ادامه دهند.
ستم قرون وسطائی طالبان های منطقه بشکل روزانه بر دختران و زنان اعمال میشود. آنها میگویند که دختران و زنان از خانه ها نباید بیرون بروند و چنانچه لازم بود میبایستی یک ( محرم ) همراه آنها باشد. همین چند رو قبل زن جوانی را بدون اینکه حتی دادگاه و محاکمه کنند بجرم همخوابی با یک مرد غریبه با سلاح گرم کشتند. دو گلوله به اطراف بدنش و سپس شلیکی به سر تا بیضه اسلامشان خدشه ای نبیند.
طالبان های ما در کشورمان نیز سوای این ها نیستند. از یک شجره و رگه ارتجائی و گاها با یکدیگر گوی سبقت می گذارند. ستاره های جوان ما را با پرونده سازی و دلائل واهی به زندان ها می افکنند و سالها در دخمه های نمور و شکنجه گاه های خود نگاه می دارند تا مبادا از برابر حقوقی سخنی بگویند.
مبادا از حقوق انسانی خود و کودکان بنویسند و یا همانند ثمین احسانی برای دفاع از حقوق انسانها جانشان و سرنوشتشان را هزینه کنند و به یاری محرومترین کودکان بشتابند. زنان بیدار ما نیز یا در زندانند و یا در معرض تهدید و ارعاب و شکنجه و زندان قرار دارند.حاکمان از سوئی با انتشار فقر و قلاکت زحمتکشان کشورمان را به قهقرای اعتیاد و تن فروشی می کشانند و از جهت دیگر با سلاح مذهب و قوانین آن اعتراضات آنها را سرکوب می کنند و فریاد درد و رنج آنان و حامیانشان را خاموش میکنند.
ملاله در گفتگوئی با بی بی سی درباره سختی هایش در زمان تسلط طالبان گفته بود که:
"دختران در زمان تسلط طالبان می‌ترسیدند به صورتشان اسید پاشیده شود یا توسط این شبه نظامیان دزدیده شوند."
از این جمله ها میتوان عمق ستمی که بر دختران در این منطقه رفته است , دریافت.
یکی از جرایم ملاله آموزش به کودکان روستائی است و جرم ثمین در کشورمان نیز آموزش به کودکان افغانی است.
هنوز زنده ماندن ملاله با علامت سوال مواجه است و آرزوی سلامت و شادابی برایش دارم.


فیلم مربوطه را اینجا ببینید
13.10.2012
منتشر شد: