۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

تظاهرات کلن در همبستگی و حمایت از راهپیمایی اعتراضی پناهجویان از وورتسبورگ به سمت برلین


روز شنبه 06.10.12 تظاهرات کلن در همبستگی و حمایت از راهپیمایی اعتراضی پناهجویان از وورتسبورگ به سمت برلین ساعت 15.00 در منطقه کالک  Ottmar-Pohl-Platz  برگزار می شود و چنانچه گروهی تمایل به حمایت از این آکسیون دارد می تواند به برگزار کننده این تظاهرات از طریق ایمیل agkoeln(A)riseup.net خبر دهد. 
 Ottmar-Pohl-Platz in Köln Kalk um 15:00 Uhr

 گروه های حمایت کننده از فراخوان تظاهرات تا این لحظه عبارتند از:

Allgemeines Syndikat Köln (FAU-IAA)
¡Alerta! – Lateinamerika Gruppe Düsseldorf

Kölner Netzwerk kein mensch ist illegal (Ruft mit auf)

Antifa 103 (Ruft mit auf)
SSK SALIERRING

Antifaschistisches Bündnis Kreis Mettmann

Anarchismus Stimme – Köln
صدای آنارشیسم - کلن
AZ Köln Kalk

Initative zu einer Anarchistischen Föderation Rhein Ruhr



در ضمن  پناهجویان کلن و حومه می توانند با شرکت در این تظاهرات با فعالین ایرانی و آلمانی و.....مدافع پناهجویان ارتباط برقرار کنند و در صورت تمایل با کمک و همراهی آنان در مورد چگونگی سازماندهی و برگزاری حرکتهای اعتراضی در کلن گفتگو و تبادل نظر کنند.

ضمنا تظاهرات بزرگ پناهجویان و حمایت کنندگان آنها  در تاریخ 13 اکتبر ساعت 15.00 در Oranienplatz  شهر برلین برگزار خواهد شد.

3 اکتبر چادر جدید برای پناهجویان اعتصابی در برلین برپا خواهد شد و هر کمکی که بتوانید مورد نیاز است 10-12 Uhr | Berlin | Oranienplatz

5 اکتبرهم تظاهرات دیگری در همین رابطه خواهد بود که لطفا برای اطلاعات بیشتر در مورد آن و در باره برنامه 4 اکتبر به صفحه پناهجویان مراجعه کنید.





بهروز سورن: سی و دو سال پیش در چنین روزهائی ....- بخش سوم


نزدیک به دو هفته با خود کلنجار میروم که این بحث را ببندم یا ادامه دهم. مباحثه ای بین من و فرخ قهرمانی ( طیف گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی و گفتگوهای زندان ) که غالبا از کنار هم میگذریم.
قبل از ادامه مطلب
شکل گیری این رسانه که همراه با سیزده همکار فعال سیاسی بود و نیم بیشتر آنان زندانیان سیاسی سابق بودند خود گویای این مطلب است که نقد ما به گردانندگان این گردهمائی نه از سر مزاح که جدی است. بدرستی گفته اند که نقد سازنده است. هم از اینرو حداقل دستاوردهای این نوشتار این است که گردهمائی پنجم این طیف اگر در راه باشد ؟ نمیتواند به این نگاه رسانه ای ما همانند آثارمان برای گردهمائی چهارم بی توجهی کند. سانسور یک اثر که محصول کاری است جمعی و مفید و به نیت افشای همه جانبه رژیم قطعا بی دلیل نیست. سوال در برابر شما فرخ قهرمانی و گردانندگان این گردهمائی قرار گرفته است؟ این همان انتظار ما از این طیف است تا راه پیموده خود را با دیده نقد بنگرد و راه پیش روی خود را تصحیح نماید.
گردآوری حدودا هشت صد صفحه ای گزارشگران را در این آدرس ببینید.
.......................
و اما برگردیم به سی و چند سال قبل...
سرکوب پلیسی و سیستماتیک رژیم پهلوی و سازمان جهنمی اطلاعات آن ( ساواک ) نه تنها برای مخالفان فعال و سازمانی آنها شرایطی بس مخفی و محتاطانه ایجاد کرده بود که برای تمامی افراد آزاده و آگاه غیر سازمانی نیز خفقان زا بود.
سایه ساواک در تمامی کانون های ادبی آموزشی و اجتماعی  سنگینی میکرد و ضرب المثل ( دیوار موش دارد و موش گوش دارد ) مصداق بارز چگونگی زندگی سیاسی روزمره مردم کشورمان بود. اینکه امروز سر اطلاعاتی این رژیم ثابتی سر از خواب زمستانی اش بر میدارد و در برابر نسل جوان تر ها سیاه بازی میکند, یاوه هائی است که خریداری در میان قدیمی ترها و بویژه زندانیان سیاسی آندوران و اهل قلم ندارد.
ساواک از سوئی تغذیه مالی مکفی از سوی پهلوی چی ها داشت و ارگانی بسیار مهم را در دستگاه دولتی تشکیل میداد و به کسب تجربه از سرکوب دانشجویان و روشنفکران بمدتی طولانی پرداخته بود و از جهتی آموزش های سیا و موساد را بخوبی یاد گرفته بود. هر چه مخفی تر, مخوف تر و هرچه مخوف تر دامنه انتشار رعب و وحشت اجتماعی بیشتر.
طبیعی بود سازمانهای موجود مخالف رژیم و بویژه آنها که کار مسلحانه را در برابر خود قرار داده بودند و سیانور به دندان بر سر قرارها حضور می یافتند و یا درخانه های تیمی خود بودند, میبایستی حداکثر قوائد مخفی کاری را رعایت می کردند. پیشگیری از ضربات دیکتاتوری حاکم خواسته یا ناخواسته این بخش از اپوزیسیون شاه را بدین سو می کشید.
سرنگونی خاندان پهلوی اما این طیف را از محیط زندان ها و مناسبات بشدت مخفی یکباره به محیطی اجتماعی پرتاب کرد که علنیت حرف اول را میزد. شرایطی که دور از خواست و تمایل حکومتگران جدید و نشئه از پیروزی مردم کشورمان  بر دیکتاتوری سابق, علنی و بدون حضور سایه ساواک مخوف رژیم پیشین بود.
تحولی یکباره و در مدت زمانی بسیار کوتاه بوقوع پیوسته بود و مردم کشورمان را با فضائی ناشناخته اما آکنده از آزادی و فضای باز سیاسی روبرو ساخت. این شرایط جدید اما در امتداد خواست و نیات حاکمان پلید نوین نبود. جمهوری اسلامی هنوز پا نگرفته بود و اهرم های سرکوب عمومی را در اختیار نداشت. ناچار بود به آزادی مردم و نهادهای برخاسته از شرایط خودبخودی موجود تن در دهد. گاها پز ازادیخواهی نیز می گرفت تا شرایط موجود را بنام خود ثبت کند.
میزگردهای تلویزیونی با منتقدان خود برگزار میکرد تا نهایت بهره از وضعیت خودبخودی موجود را ببرد. نهادها میتوانستند اعلام موجودیت کنند و روزنامه ها منتشر شوند. فعالین سیاسی با کمترین هزینه میتینگ های خود را برگزار می کردند و نمایش فیلم و اسلاید در دانشگاه ها و سایر مراکز فرهنگی و سیاسی با امواج مشتاقان مواجه می شدند. هر کجا که تجمعی از انسان ها بود, تشکلی ایجاد میشد.
طیف هواداران سازمان ها و تشکل های سیاسی گسترده و گسترده تر می شد. رهبران جریانات سیاسی یا از میان زندانیان سیاسی و دانشجویان سابق بودند و یا تبعیدیانی که فرصت بازگشت را پیدا کرده بودند.مدتی زمانی شاید یک سال و علیرغم حضور هر از گاهی چماقداران رژیم اما میتوانستند آزادیخواهان عطر ازادی و رهائی از یوغ استبداد پیشین را استنشاق کنند.
انقلاب انفجاری صورت گرفته بود و هنوز مردم کشورمان ناباورانه به شرایط بدون دیکتاتور نگاه می کردند.
مسئله و نکته اصلی این بود که آیا رهبران سازمان ها شرایط نوین را درک کرده بودند و آیا منطبق با وضعیت جدید میتوانستند گام در عرصه علنیت بگذارند؟ از همینجا تناقض شروع می شد. طیفی که رهبران سازمانها و تشکل ها را تشکیل میداد چیزی جز ارتباطات مخفی و فعالیت در شرایط غیرعلنی نیاموخته بود.
فعالیت علنی نه از تجربه عملی این نسل که از لابلای پاراگرافها و مکتوبات خوانده شده دریافت شده بود. از سوئی پاسخ به شرایط موجود هر چند موقت گریزناپذیر بود و از جهت دیگر سیمای رفتاری - اخلاقی این طیف آبدیده دهه ها مبارزه مخفی بود.
این سیمای رفتاری, عادات و اخلاقی اما آمادگی تطبیق با شرایط موجود را نداشت و به سختی خراش می افتاد. این مجموعه حتی در تجمعات و میتینگ های علنی نیز نمایشات مخفی داشتند. در گفتگوها, پچ پچ کردن ها و جدا شدن های دو یا سه نفره از میان جمعیت و حتی نوع انتخاب مخاطب و فرم البسه وکفش و.....
جالب اینجاست که این خصلت تقریبا عمومی در میان رهبران تشکل ها را هنوز میتوان در تجمعات عمومیسیاسی و فرهنگی مشاهده کرد. علت چیست؟ این طیف در آن سالهای دور فرصت آمیزش و تجربه و یادگیری از درون شرایط علنی را نیافت. جمهوری نوپا و وحشی اسلامی بسرعت دستگاه مخفی و علنی خود را سامان داد و جان اندیشه و دگر اندیش افتاد. طیف متفکران سازمانی یا در زندان و سپس اعدام شدند یا در تبعید بسر بردند. متاسفانه بخشی از این طیف هنوز سرسختی میکند و از آموزش های تبعید کمتر بهره میبرد. هم از اینجهت است که چپ در بخش هائی از خود مبارزه دمکراتیک وهرگونه فاصله گیری از نهادهای دمکراتیک تبعیدی را بمنزله پایبندی خود به سوسیالیسم می پندارد.

برگردیم به نقد فرخ قهرمانی
نگاه تبعیدیان به مقوله زندانی سیاسی اغلب کانالیزه شده است. در میان سازمانهائی که درباره آنها نوشتم هنوز مرزبندی قاطعی در برابر این مقوله موجود نیست. برخی از آنها هنوز با لغو مجازات اعدام مشکل دارند. برخی دیگر هنوز به زندانی سیاسی مبارز آزاد باید گردد فکر می کنند. تعدادی برگزاری مناسبت اعدام های دسته جمعی را ابزار طرح و تبلیغات سازمانی و قربانیان سازمانی خود می کنند.مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی با اما و اگر هائی همراه است. طیفی نگری به مقوله زندانی سیاسی هنوز باب روز است.دوستان قدیمی سازمانی یا رفقای هم بند سابق گرداننده این یا آن مناسبت برای محکوم کردن جنایات رژیم هستند.
حال آنکه نه تنها مفهوم زندانی سیاسی مفهومی عام است که قربانیان جنایات رژیم نیز از همه طیفهای نظری موجود در آن دوره و ایندوره سیاه حاکمیت آنهاست.
ارتباط این نکات با سانسور شدن کار گزارشگران در نمایشگاه گردهمائی چه هست؟ این کار بر اساس تعلقات فکری ما به مفهوم عام زندانیان و قربانیان سیاسی تهیه شده بود.از زوایائی خنثی اما گسترده و بر اساس خاطرات ارزشمند سایر زندانیان سیاسی بود.این همان نکته بود که ما را پس از انجام این گردهمائی آگاه کرد. تناقضاتی که فرخ قهرمانی از آن یاد میکند با یک اشتباه همراه است. ایشان به هر دلیلی تاریخ نوشتارهای ما را در نوشته شان اعلام نمیکنند.
مثلا مینویسد:
در سپتامبر سال 2011 چهارمین گردهائی سراسری زندانیان سیاسی در شهر گوتنبرگ سوئد برگزار میشود. پس از پایان برنامه تهمت هائی به برگزارکنندگان توسط چند نفر پخش میشود در آن دوران بهروز سورن طی مقالاتی حمایت کامل خود را از گردهمائی، برگزارکنندگان، و کل برنامه ابراز میدارد
ناگفته روشن است که ما نه تنها از گفتگوهای زندان و این گردهمائی حمایت کرده ایم بلکه از سایر برنامه ها در نقاط دیگر.
گزارش سانسور شدن پیام سایت و مجموعه یادها چندی پس از آن به ما رسید. با این حال به نقد گردهمائی از این زوایا نپرداختیم تا آبی به آسیاب کسی نریخته باشیم. دلسوخته اما سکوت را ترجیح دادیم.تلاش کردیم با پیاز و مویز سردی و گرمی مان نشود.با اینکه در مورد سپردن کلید گردهمائی به یکی از فعالین سبز هشدار قبلی داده بودیم و با اینکه رفیقی از گوتنبرگ خود را به کوچه علی چپ زد و دیگری ار گفتگوهای زندان در آلمان نخواست که بشنود اما بدل نگرفتیم. البته این سوال که علت آن کوچه علی چپ در گوتنبرگ و این اشکال در شنوائی آقای ایوانی از گفتگوها چه بود, هنوز باقی است و شاید در آینده فرصتی شود و بیشتر کتجکاوی کنیم.


کمی تامل و تعمق در نقد ها گاها ضروریست. جائی که آثار سبز ها به نمایش زندانیان سیاسی گذاشته میشود چگونه است که اهدائی سایت گزارشگران به گردهمائی حذف می شود؟ گردآوری مربوطه بدون جدا سازی زندانیان سیاسی بلحاظ تعلق فکری شان از مجاهد و توده ای تا طیف رادیکال چپ نزدیک به هشتصد صفحه بدون دخالت نظری گزارشگران با ماهها کار شبانه روزی تهیه شد و بعنوان هدیه به تجمع زندانیان سیاسی به اطلاع رسید.
در این آدرس بوضوح دیده می شود:
این هدیه پیش از برگزاری گردهمائی تهیه و منتشر شد و در مخیله اش هم نمی گنجید که شقه شود!.
خبر سانسور شدن آنرا پس از گردهمائی دریافت کردیم و واکنش بعدی ما را طبیعتا بدنبال داشت و در آینده نیز این تجربه را حتما بکار خواهیم گرفت.
طبیعی است که تعمق و سپس قضاوت باید کرد. تغییرات نظری بهروز سورن و گزارشگران تابعی از فاکت هائی است که سخن می گویند. پر واضح است که نقد این تجمع خود زنی است همانطور که تجمع تریبونال که بسیاری از خانواده ها و قربانیان دهه شصت را در خود جا داده است اما پذیرش سانسور شدن آنهم در این عرصه برای ما بی اعتقادی به دفاع از آزادی بیان و دفاع عمومی از زندانیان سیاسی و قربانیان آن دهه خونین است..
همینطور پیام همبستگی سایت گزارشگران به گردهمائی ارسال شد. نه این و نه آن مجوز حضور نیافتند.در حالی که حضور این دو کتاب الکترونیکی و مطلب کاملا روشن است که کیفیت آن نمایشگاه را بالا می برد. صداقت و شفافیت کار نمایشگاه بیشتر می شد و از دایره خودی های نمایشگاه ( رفقای دیرینه ) کمی فراتر می رفت. سوال این است که چه کسی مسئولیت آنرا بعهده می گیرد. آیا فرخ قهرمانی, یاهمایون ایوانی که مستقیما مطلع شده بود و گفتگوهای زندان بخود نقد کرده یا می کنند؟
گفتگو از این بود که سابقه پشتیبانی گزارشگران از زندانیان سیاسی و حمایت از گفتمان فراموش نمی کنیم و خاموش نمی نشینیم و نمی بخشیم, بسیار قدیمی تر از شکل گیری طیف گفتگوهای زندان و گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی است.
این هم لاف در قربت نیست. نگاه کنید به تصویر و تاریخ آن : همین موضوع نشاندهنده آن است که این سوابق ما گویای صراحت رسانه در حمایت از مفهوم کلی زندانی سیاسی و نه تنها چپ است.

۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

شوخی با نمودار نخست‌وزیر اسرائیل

پاسخ احمدی نژاد به پرسش خبرنگار بی بی سی : "گاو خوردند"


روز دوشنبه در جریان سفر محمود احمدی نژاد به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل، خبرنگار بی بی سی   سعی کرد از او درباره تذکر یک نماینده مجلس ایران در مورد تقاضای ویزا برای ۱۶۰ همراه و هزینه های این سفر از او سوال کند.
آقای بهمن کلباسی از جایگاه خبرنگاران در کنار در ورود هیأت های نمایندگی به سازمان ملل از او پرسید چرا ۱۶۰ نفر را در این سفر با خود همراه کرده است، واکنشش به تذکر نمایندگان مجلس چیست و هزینه سفرش چقدر بوده است؟ او لحظه ای مکث کرد... برای خبرنگاران دست تکان داد و بعد به حرکت خود ادامه داد. چند متر جلوتر برگشت و در جواب آقای کلباسی حرفی زد که به خاطر فاصله چند متری بین او و جایگاه خبرنگاران خیلی مفهموم نبود.
حدود دو ساعت پس از پخش ویدیوی این صحنه از بی‌بی‌سی، تعدادی از کاربران و بینندگان در شبکه های اجتماعی و در تماس مستقیم پرسیدند که آیا  احمدی نژاد در پاسخ آقای بهمنی عبارتی زشت به کار برده است یا نه?

تویت ها و کامنت های فیس بوکی به صورت تصاعدی افزایش یافت. حتی دو خبرنگار رسانه های فارسی زبان دیگر هم تماس گرفتند و می خواستند ببینند که آیا ایشان هم آنچه آنها در ویدیو می شنوند در هنگام ضبط شنیده اند یا نه. یکی از آنها را پای تلفن نگه داشت و نسخه اصلی ویدیو را شاید ۲۰ بار شنید و به او گفت من چنین چیزی نمی شنوم و حس می کنم آقای احمدی نژاد می گوید: «اوه اوه , گاو خوردند».
بلافاصله همان نسخه اصلی ویدیو را روی یوتوب گذاشت و این توضیح را داد که حس من این است که گفته: «اوه اوه, گاو خوردند» ولی واقعا تشخیص قطعی دادن مشکل است.
ساعت ۶ صبح (به وقت نیویورک) که بیدار شد ماجرا به یک سونامی تمام عیار تبدیل شده بود. خوشبختانه همکارانش در لندن ویدیو شبکه دیگری که با زاویه متفاوت از  احمدی نژاد فیلم گرفته را پیدا کرده اند که شک و تردید ها را برطرف می کند. احمدی نژاد در پاسخ به ایشان می گوید: «جدی می گی؟ اوه اوه , گاو خوردند».

حالا احمدی نژاد چرا گفت گاو خوردند علتش این است که همانطور که می دانید ما چنین اصطلاحی را در فارسی داریم و وقتی کسی می گوید گاو خوردم یعنی اندازه یک گاو خیلی غذا خوردم و وقتی آدم خیلی غذا می خوره بی حوصله می شود و به هر چیزی ایراد می گیرد و بنابراین نمایندگان مجلس منظور خاصی نداشتند و در واقع احمدی نژاد منظورش این بوده که با بیان یک اصطلاح کوتاه پاسخ جامعی مثل همیشه داده باشند مانند اینکه گفتند بابا اون ممه رو لولو برد!!!باباجون آبو بریز همونجا که می سوزه!!!!!!!!!

البته حس من هم به من می گه چون همانطور که می دانید وقتی آدم جمله ای را آنطور که هست نمی خواهد بشنود یا می خواهد بزند زیرش از حسش کمک می گیره و برای همین آقای کلباسی از حسش کمک می گیرد تا اگر شنونده ها قانع نشدند و به گوششان بیشتر از حس آقای کلباسی اطمینان داشتند بگوید که حس ما این را می گوید حال هر چه گوش شما شنیده است را چه کنم?
البته بی بی سی فارسی در یک نوشته دیگر تلاش کرد عوض کردن حرف و گزارش خودش را گردن کاربران اینترنت بیندازد و در مطلبی نوشت : وقتی کاربران شبکه‌های اجتماعی تصور کردند رئیس جمهور "فحش داده" 

پای نوشت : این نوشته طنز انتقادی می باشد و برای خواندن اصل نوشته آقای  بهمن کلباسی لطفا به صفحه بی بی سی مراجعه کنید .

فراخوان گزارشگران: ستاره ای دیگر ( ثمین احسانی ) را نگذاریم از آسمان بزیر بکشند!


لیست اولیه حمایت کنندگان در روزهای آینده منتشر خواهد شد
ستاره ای دیگر و معلمی جوان ( ثمین احسانی ) در استانه درب اهنین  زندان مخوف اوین ایستاده است. جرمش ( پنج سال ) دفاع ازحقوق انسان ها و تدریس کودکان کارافغانی است. هم اکنون او سرشار از عشق به زندگی و سازندگی به درب بزرگ و آهنین زندان مخوف اوین چشم دوخته است و در برابر یک سوال قرار گرفته است. چرا؟ با کدام اتهام و جرمی میباید 5 سال زندان و شکنجه را تحمل کند؟ یاریش کنیم. تنهایش نگذاریم. بدرقه اش کنیم و بگوئیم ما همه ثمین احسانی هستیم. ما از یک جنسیم و رهائی انسان ها را میخواهیم. خوشبختی کودکان مان را جدا از رنگ و پوست و نژادشان در نظر داریم
...................
شنیدن حکم پنج سال زندان برای “ثمین احسانی” به اتهام فعالیت و دفاع از حقوق انسان ها و بجرم اعتقاد به دیانت بهایی و تلاش برای احقاق حقوق از دست رفته کودکان در ایران برای هر انسانی رنج آور است.
تصویری از شاگردانش که ثمین بچه هایم می نامد


ستاره ای دیگر و جوان ( ثمین احسانی ) در استانه درب اهنین  زندان مخوف اوین ایستاده است. جرمش ( پنج سال ) دفاع ازحقوق انسان ها و تدریس کودکان کارافغانی است. هم اکنون او سرشار از عشق به زندگی و سازندگی به درب بزرگ و آهنین زندان مخوف اوین چشم دوخته است و در برابر یک سوال قرار گرفته است. چرا؟ با کدام اتهام و جرمی میباید 5 سال زندان و شکنجه را تحمل کند؟ یاریش کنیم. تنهایش نگذاریم. بدرقه اش کنیم و بگوئیم ما همه ثمین احسانی هستیم. ما از یک جنسیم و رهائی انسان ها را میخواهیم. خوشبختی کودکان مان را جدا از رنگ و پوست و نژادشان در نظر داریم.
از حرمت و شجاعت ثمین احسانی دفاع کنیم. نگذاریم در سکوت جهنمی مطبوعات رژیم به فراموشی سپرده شود. ثمین را با اراده گسترده خود به شاگردانش بازگردانیم. آرزویش که خدمت به کودکان است برآورده کنیم. معضلی که حاکمان برای ثمین و خانواده اش پدید آورده اند با حساس کردن مجامع انساندوست و دمکراتیک به معضل خود آنها تبدیل کنیم.
به چهره این کودکان نگاه کنید! نبود ثمین را در میان انها در نظر داشته باشید و در این کارزار عمومی شرکت کنید!
گزارشگران
متن ترجمه شده با یاری شما عزیزان به زبانهای مختلف ترجمه و به نهادهای مستقل و دمکراتیک و منابع حقوق بشری و احزاب سوسیالیست و دمکرات در کشورهای مختلف ارسال خواهد شد.
جهت پشتیبانی با این آدرس تماس حاصل فرمائید 

متن دلنوشته ثمین:
بچه های ثمین در کلاس درس را در این آدرس ببینید!

دل نوشته ای برای زندان
برای زندان رفتن آمادگی کامل رو دارم یعنی راستش یک ساله که دارم خودم رو آماده می کنم. از همون موقعی که بازداشت شدم. تو تمام این یک سال حتی یک شب نبوده که خواب زندان، سلول انفرادی، بازجویی، سالن ملاقات و ... ندیده باشم. گاهی شب ها خوابم نمی بره و کیزاد میگه باید به یه چیز خوب فکر کنی و اونقدر متمرکز اون بشی تا خوابت ببره اما نمیدونم چرا من به هر چیزی که فکر می کنم آخرش میرسه به زندان. روحیه ام خیلی خوبه حتی بهتر از بسیاری از اطرافیان و مطمئنم که به زودی همه چیز درست میشه. به بحران و پیروزی شدیداً معتقد و مطمئنم.
اما خوب گاهی اوقات که با خودم فکر می کنم که 5 سال از عمرم رو باید توی زندان باشم، پنج سالی که قصد داشتم ادامه تحصیل بدم، پنج سالی که هزار جور برنامه ریزی براش داشتم کمی دلم میگیره به هر حال زمان کمی نیست، پنج سال از بهترین سال های عمر آدمه. البته بیشتر از اینکه از 5 سال زندان رفتن ناراحت باشم از بی عدالتی و بی انصافی ناراحتم. از این ناراحتم که حکمی ناعادلانه صادر شده از این ناراحتم که حکمم با بیطرفی صادر نشه و از این ناراحتم که کاری نکردم که بخوام بابتش 5 سال برم زندان. گاهی این حس های نه چندان خوب به سراغ آدم میاد و طبیعی هم هست چون دارم با یه چیز خاص و غریب روبه رو میشم. اما وقتی این حس ها به سراغم میاد یاد دیگران می افتم یاد فاران حسامی و کامران رحیمیان که باید 4 سال توی زندان باشن. یاد آرتین عزیز پسرشون. یاد کیوان رحیمیان، یاد ژینا دخترش  که بعد از زندان رفتن پدرش چه احساسی خواهد داشت، یاد یاران و خانواده هاشون که الان 4 ساله بدون مرخصی توی زندان هستن و 16 سال دیگه از محکومیتشون مونده. یاد آقای خانجانی که حتی برای مراسم همسرش هم نتونست حاضر بشه. یاد علی و کیانا، بچه های نرگس محمدی. یاد مهراوه و نیما بچه های نسرین ستوده، یاد انیسا فنائیان و بچه هاش. یاد ترانه ترابی و نوزادش. یاد صدف ثابتی که تازه عروس بود و رفت زندان یاد نوشین خادم و آقای بادوام و بقیه عزیزانی که به خاطر تلاش برای گسترش علم به زندان رفتن.  یاد ایقان، واحد، بشیر ، نوید و خیلی های دیگه که جوونیشون رو باید توی زندان باشند. یاد اون روزنامه نگار هایی که توی زندان هستن. یاد زن و شوهر های که زندان هستند و نمی تونن همدیگر رو ببینن و یاد خیلی های دیگه که مثل من حکم های ناعادلانه گرفتن و نمیشه اینجا از همه اونها اسم برد. به هر حال وقتی اینها رو به خاطر می آرم از اینکه از حکم و از شرایط خودم بگم شرم می کنم و احساس می کنم وضعیت من در مقابل اینها خیلی عالیه و خجالت می کشم از خودم که تا حالا احساس می کردم دارم چه کار سختی رو انجام میدم و قراره 5 سال برم زندان. وقی یاد این افراد و خانواده هاشون و حکم هایی که گرفتن می افتم دلم نمیاد از 5 سالی حرف بزنم که باید برم. دلم نمیاد از دلتنگی های بگم که سراغم خواهند اومد. دلم نمیاد از نقشه هایی بگم که با گرفتن این حکم نقش بر آب شدن.
 دنیا چه بخواد و چه نخواد و چه بدونه و چه ندونه به همه این عزیزان مدیونه. تاریخ به اینها مدیونه چون اینها آدم هایی بودن که برای ساختن یه دنیای بهتر تلاش و فداکاری کردند دنیایی که همه توی اون احساس آرامش و امنیت کنن دنیایی پر از صلح و دوستی و برابری. اینها برای تغییر تاریخ تلاش کردند و همه ما به اینها مدیونیم تا ابد حتی اگه خودمون نفهمیم