۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

اعدام عبدالحميد ريگي و یا اعدام هر انسان دیگری را محکوم کنیم

زندانی یعنی اسیر و اعدام یعنی کشتن اسرا ،از حق انسانی عدم اعدام هر انسانی باید دفاع کرد .
نه به تروریسم دولتی و تروریسم غیر دولتی که زاده عملکرد دولت ها است .
راه پایان دادن به خشونت در جامعه ایران ، پایان دادن به خشونت دولتی و استبداد مذهبی و در هم شکستن انباشت ثروت و تمرکز قدرت و از بین بردن نابرابری ها، تبعیض ها و فقر است

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

يکشنبه 19 ارديبهشت بود!

جلادان سرها را شکسته بر سينه می خواستند تا دريابيم دروحشت سرای جنون وخون که ولايت ستون خيمه زده و به تخت جلوس فرموده، امنيت مقدس جاريست. تا مردمان بدانند سرها بدار است وهمچنان مادران داغدار وطن محکوم که به قدمت اين سالهای سياه، تنها و تنها تر ازهميشه گيسوان سفيد چنگيده شان را روی بستر خاک با مويه به باد افشانند.

يکشنبه 19 ارديبهشت اما روز ديگری بود. نگاه پُرسوی 5 اعدامی با چشمان تيزبين وهوشيار از ميان چند قطعه عکس کوچک، سکوت سحرگاه آرام جهان را شکست و موج درموج نام شيرين علم هولي، فرزاد کمانگر، علی حيدريان ، فرهاد وکيلي، مهدی اسلاميان را به پرچم برافراشته و همبسته ی وجدان های بيدارمبدل نمود.

وجدان بيدار، بيداری جان بی قرارهمه ی کسانی ايست که امروزيکشنبه تکان خوردند تا با ابراز نفرت ازجنايت اعدام، سهمی ازبارگران بازمانده گان ومادران وپدران و همسران وکودکان سرزمينمان بردارند وشاهدند که دارد اين وطن بازهم فاصله ی گسست نسل هايش را با لاله های سرخ می پوشاند.

امروزيکشنبه 19 ارديبهشت بود و اين روزنيزبرای حاکمان پيامی دارد : هرآنچه بگيريد وبه بنديد و بکُشيد وبخوريد و بتاراجيد وبا داس مرگ جولان دهيد، هرگزنخواهيد توانست شوق تابناک و شکوهمند آرمان يک جامعه ی همبسته وآزاد را ازدستهای بهم تنيده مردمان سرزمين ما بدزديد. بر خود لرزيد که فرزاد وشيرين ها در راهند و مادران شال های سرخ بسته اند.
نادر ساده
1 شنبه 9 ماه مه 2010

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

آقا معلم در بند !

بنفشه م. از مهاباد- 12 اسفند 1386 برابر با 2 مارس 2008

آقا معلم در بند !
آقا معلم در بند !
منهم اگر "شرعا " و "عرفا " گناه نباشد
خانم معلمی از صنف توام
و با اندیشه هایی از جنس اندیشه های تو
اما نه ! شک دارم که به آن پاکی و زلالی باشم .
و شک دارم که دخترانم به خوبی
پسران معلم در بندی باشند
که به قیمت جان درسشان داده است
معلمی که در چار دیوارهای بلند
زندان رجایی شهر برای "کوروش"
آن قربانی فقر میگرید و
دلش برای گل خوردن از پسرکان خود
تنگ شده
و چقدر و چقدر رویای پسرانش را
هر چند به "نومیدی" دوست می دارد.
اندیشه های پاکش نمی گذارند
به رویا ها و لیلا ها پشت کند.

بگذار من هم با ذغال
نه ! نه! با ذغال ! نه
با روژ لب شکسته
در جیب روپوش سیاه مریم
از ترس آن ناظم اخمو که خوب
می شناسیمش
درس" کوکب خانم" را
خط قرمزی بکشم تا
بگویم" عمه قزی" شدن
دیگر رسم نیست


من هم دلم تنگ است
من هم دلم تنگ است
من هم خسته از منطق تفریق ها و تبعیض ها
درس ریاضیات را زیر آن سنگ می گذارم
و در شیمی دنبال ماده ای هستم تا
نگذارد دخترکان آفتاب در ایفای نقش
"جنس دومی" خویش ٬ جوان نشده
پیر شوند.

آیا ممکن است؟!!!!

آه که اینجا میان کودکی و نه سالگی
چه فاصله ی حقیریست!!!!!
میان بی گناهی و گناهکار شدن
در این" تلخ سرزمین"
چه فاصله ی ناچیزیست!!!
و میان زندگی نکرده های به مرگ محکوم شده
چه زمان 7 دقیقه ای ناچیزیست!!!

و آن که از عشق می گوید
و به انتظار معجزه ای
در یافتن یک جفت کفش نو
سفره ای از نقل و شیرینیست
و می خواهد به جای مادر "دایه " بگوید و بنویسد
چه جنایتکار بزرگیست که جز
به مرگ " محکوم" نمی شود !!!!
آه که در این "سیاه زمین " ٬
"امنیت ملی" چه ارتفاع ناچیزی دارد!
که همه چیز به خطر میاندازدش!
همه چیز
همه چیز
کارگر نالان از فقرش
زن محروم از "حق بدنش"
چه زود حق شلاق می گیرند!

و رقصند ه های زیر سیمفونی طبیعت
دست و پای بریده خود را
به جای" نفت بر سر سفره شان " کادو می گیرند!!
آه که چه خوب گفتی
میان دوست داشتن
لیلاها و رویا ها
و مصیبت مرد گشتن
میان خند ه های کودکی
و گریستن از غم نان
چه فاصله ناچیزیست!!!

آه که درسم چه عقب است !
هنوز به دخترانم نگفته ام
از درس چند تا چند زندگی امتحان است
هنوز به آنها نگفته ام مصیبت جنس دوم بودن
در سرزمین اهورا مزدا
مصیبتی به
چند سکه اسیر شدن است!!
و تاج بنفشه بر سر نهادن
و تاج بنفشه بر سر نهادن تا کجا در هزار توی
گم شدن است !

وای که درسم چه عقب است !
هنوز دخترانم نمی دانند
قامت زیبایشان" شرم آور"است!
گیسوان زیبایشان در معرض دید
خورشید خانوم هم
"حرام " است !
و آرزوی پوشیدن شنل قرمز رنگ و
گل زرد بر سر نهادن
اقدام علیه " امنیت ملی " است!
هنوز به فرشتگان خود نگفته ام
کشتگاهی خواهند شد
برای هر بذر نا مطلوبی!
و به چند سکه و اندی
تازیانه خوردن را خواهند آموخت!

درسم از"
ترسم" عقب است !
درسم از" ترسم" عقب است !
ترسم از آن روزی است که دخترانم
درگوشه دفتر خاطراتشان
به جای" کاش دختر به دنیا نمی آمدیم"
بنویسند
کاش زاده نمی شدیم.
http://www.youtube.com/watch?v=5whgVyll25I

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

درواکنش به اعدام ۵ زندانی سیاسی و دیگر اعدام شدگان در ایران سریعا تظاهرات اعتراضی برگذار کنیم

صد افسوس هر آنچه که مینویسیم فقط بر روی کاغذ میماند . از ایران ۲ ماه پیش خبر آمد که ۳۰۰۰ افغان در خطر اعدام بسر میبرند ، فرزاد کمانگر در خطر است ، شيرين علم‌هولي در خطر است و... اما ما چه کردیم ؟ما وبلاگ نویسان نیز نوشتیم و گفتیم ، چرا که جز وبلاگ چیزی نداریم . به دیگران پیشنهاد دادیم ولی گویا همه منتظر معجزه اند ؟ اینک هم باز مینویسیم که در اعتراض به اعدام ها به خیابان بیاییم ، اعتصاب غذا کنیم ، سفارت های جمهوری اسلامی را به تعطیلی بکشانیم و خلاصه هر آنچه که میتوانیم ، دریغ نکنیم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

فعالیت جوانان چپ خارج از کشوری نیاز به باز نگری , سازماندهی مجدد و نوین دارد



پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ ما در خارج از کشور شاهد حضور گسترده و تلاش جوانان چپ آنارشیست و غیر آنارشیست برای دفاع از مبارزات مردم ایران در خیابان بودیم اما نه به عنوان چپ بلکه در قالب تشکلات عام دموکراتیک دانشجویی ، کمپینی و حقوق بشری و تلاش نا موفق برای احیای کنفدراسیون دانشجویی و ... که بتواند بیشترین نیروی جوان را فارغ از گرایش سیاسی در بر بگیرد . این تشکلات دانشجویی عمدتا در همین مدت شکل گرفت و اکنون نیز متاسفانه برخی از آنها عملا دیگر فعال نیستند و فقط نامشان باقی مانده است چراکه حرکت های کمپینی دفاعی موقتی است و در دراز مدت دوام نخواهد یافت . یکی از مشکلات چپ در سال های اخیردر خارج از کشور آن بوده است که نخواسته به عنوان بخشی از چپ ( که در خارج از کشور است ) به عنوان یک نیروی اجتماعی و سیاسی،همراه با چپ در ایران عامل تغییر در جامعه ایران باشد و گاهی صرفآ به خود نگاهی حمایت کننده و پشتیبانی کننده داشته است و گاهی همچو احزاب موجود با نگاهی معطوف به قدرت ، که چشمانش را کور کرده است و به انحراف رفته و از آن ور بام افتاده و نقش وکیل و وصی مردم را بازی کرده است ، در حالی که چپ می تواند در جامعه ( و نه رو به جامعه و از بالا ) با مبارزات هدفمند و مشترک خود ایجاد افق کند. چپ ایران به عنوان عامل تغییر و تحولات ، اعتماد به نفس خود را گویا از دست داده است . اکنون سه اقدام عاجل در مقابل جوانان چپ در خارج از کشوروجود دارد . ۱- ایجاد دیالوگ بین جوانان برای فعالیت مشخص به عنوان جوانان چپ در خارج از کشور ۲- سازماندهی مجدد و نوین با توجه به تاکتیک و استراتژی جدید ۳- خروج از نقش تدافعی و پشتیبانی و ورود به مرحله جدید و اتخاذ سیاست های مقتضی و هدفمند .
البته ، توضیحات بیشتر در جلسات درونی داده خواهد شد .
با احترام

04.05.2010