م_ع آوریل 2009
پایان دیکتاتوری سلطنت تزاریسم
همانطور که گفتم حکومت تزار به خاطر بحران های جنگ و گرسنگی رو به وخامت میرفت، وزیران دربار به فکر کودتا بودند تا نیکلای دوم را مجبور به استعفا کنند و برادرش موقتا به نیابت از پسر جوان تزار به تخت بنشیند در دسامبر 1916 درباریان راسپوتین مستبد را که مشاور اصلی تزار و ملکه بودکشتند تا سلطنت رومانوف ها را نجات دهند. اکسر وزرا فریاد میزدند مجلس دوما قدرت حکومت را در دست بگیرد، حتی ژنرال کریموف اوضاع جنگ را در ژانویه1917 بسیار بحرانی توصیف می کرد و اعلام کرد که از قدرت دوما حمایت خواهد کرد اما اختلاف در مجلس بالا گرفته بود و حتی سفیر بریتانیا در روسیه به رودزیانکو رئیس دوما پیشنهاد میداد برای جلوگیری از انقلاب ملکه و تزار باید کنار بکشند. اما تزار به این سادگی دست از قدرت بر نمیداشت و همچنان به چند هنگ نظامی ویژه خودش اتکا داشت و دوما را منحل اعلام کرد و کابنیه جدیدی از وزرا را در کاخ تورید در ماه مارس تشکیل داد. در این زمان کارگران پتروگراد(پایتخت) اعتصاب کردند. هنگ ولینسگی سر به شورش گذاشتند و فرمانده خود را کشتند. نزدیک به 30000 دانشجو، کارگر، زن، سرباز به طرف مجلس دوما راه افتادند، تمام احزاب و سازمان ها در دوما جمع شدند. رودزیانکو هنوز نقش دوما را زیر نظر سلطنت عنوان می کرد اما مردم فریاد میزدند دوما خودش باید حکومت موقت را به عهده گیرد. کرنسکی( سوسیالیست میانه رو و لیبرال) نایب رئیس تشکیلات جمهوری موقت شد وهمبستگی سربازان با انقلاب جدید مردم را زیرکانه تبریک گفت. هنگ های طغیان گر و کارگران، زندانیان سیاسی را آزاد کردند. شورای کارگران پتروگراد چخیدزه و کرنسکی را به عنوان نمایندگان خود انتخاب کردند. بتدریج دیگر نمایندگان شورا های سندیکایی و تعاونی سر میرسیدند و مقدمات پیکار نهایی با سلطنت تزاری را از طریق معرفی کمیته های اجرایی خود فراهم می آوردند نمایندگان زیادی از گرایش های سوسیالیستی انتخاب میشدند و هنوز افراد اصلی بلشویک جز هیچکدام از این نماینگان نبودند. اکثر نمایندگان سربازهای هنگ های مختلف، اعلام همبستگی با مردم را می کردند که فرماندهان فرار کرده و ما از مردم دفاع میکنیم.
به زودی یک ارتش انقلابی از کارگران و سربازان تشکیل شد. تزار هنوز به بخشی از ستاد نظامی خود امیدوار بود تا مخالفین را سرکوب کند اما ژنرال روزه سکی به او توصیه کرد که تسلیم حکومت موقت شود. شورای کارگران و سربازان روزانه رشد می کرد و بزرگ میشد نمایندگان از 2000 نفر در میانه مارس 1917 به 3000 نفر رسید. در این اوضاع تلگرافی از طرف ستاد ارتش در جنگ آمد که تزار بهتره در این شرایط کنار کشد و جایش را به فرزندش دهد. همه سران ارتش در این کش و قوس پند و اندرزها به شاه تزاری بودند که وزیران کابینه تزارتوسط فرمانده نظامی مسکو به دستور کمیته حکومت موقت بازداشت شدند. شورای سربازان و کارگران نه تنها استعفای شاه تزاری را برای جایگزینی پسرش نپذیرفتند، بلکه پایان عمر حکومت سلطنتی 300ساله خانواده رومانوف ها را اعلام کردند. کمیته موقت دوما و کمیته اجرایی شورا هشت مصوبه را اعلام کردند: آزادی فوری تمام زندانیان سیاسی وتبعیدی، آزادی بیان و مطبوعات، تشکیل مجامع و اعتصابات، لغو کلیه محدودیت های طبقاتی،گروهی و مذهبی، برگذاری انتخابات برای حکومت آینده، تصویب یک قانون اساسی جدید، جایگزینی میلیشیای ملی به جای ارتش و پلیس زیر نظر مقامات محلی، گزینش دمکراتیک کارکنان دولت و شهرداری ها و….ادامه یگان های نظامی هوادار انقلاب در دفاع از پایتخت و آزادی های سربازان با رعایت انضباط نظامی(ص211 ). کرنسکی ظاهرا به شکل یکی از قهرمانان مردم ابراز وجود می کرد که از کارگر، دهقان، سرباز، اشراف و بورژواها همه پشت سرش بودند و طبیعی بود که چنین ظاهر فریبنده ای نمیتوانست در حقیقت پاسخگوی مطالبات آزادیخواهی واقعی مردم روسیه باشد چنانکه احوادث بعدی به سرعت نشان داد که مردم برای اداره امور زندگی زیستی شان خواهان برپایی شورا های مستقل اجرایی خود بودند نه اینکه بورژوازی جدید پارلمانی از درون مجلس بر آنها حکومت کند و مردم را به ادامه جنگ ویرانگر پیش راند.
اولا 99 درصد ژنرال های تزاری بر سر جای خودشان باقی مانده اند و کرنسکی به عنوان رئیس جدید ارتش بر طبل جنگ میکوبد. وزیر امور خارجه حکومت موقت مدام با متفقین بر سر گشایش جبهه های جدید جنگ، چک و چانه میزنند زمیندارن بزرگ (گولاک ها) برای تهیه آذوقۀ جنگ فشار بیش از حدی به دهقانان آورده اند و دهقانان هم در سراسر روسیه علیه این همه ظلم، مصادره زمین های گولاگ ها را آغاز کرده اند. شهرهای کارگری از فشار کار و گرسنگی به ستوه آمده و شورای سربازان و کارگران به حکومت موقت از روی بی اعتمادی برخوردی دو گانه دارند.کرنسکی و ژنرالها چندین شورش دهقانی را شدیداً سرکوب کرده و در چندین جبهه جنگ، شکستهای سنگینی را متحمل میشوند. سربازان بسیاری به روستا هایشان فرار میکنند. اکثر زندانیان آزاد شده و از تبعید برگشته برضد جنگ تبلیغ میکنند و حکومت موقت را فاقد صلاحیت برای اداره کشور میدانند. اکثر کادرهای مهاجر بلشویکی و برخی منشویک ها و دیگر سوسیالیست ها و آنارشیست ها که در خارج بودند به تدریج به روسیه برمیگردند پلخانوف و تروتسکی هم از نیویورک راهی روسیه میشوند. اما زودتر از آنها، گروه بلشویکی استالین،کامنف و مورانوف و…که از تبعید سیبری برگشته اند، در روزنامه پراودا در داخل روسیه بر خلاف خواست مردم و شورای کارگران و سربازان، ناباورانه سیاست جنگ علیه آلمان را تشویق میکنند که سربازها نباید پست هایشان را ترک کنند تا اینکه کشور ها تصمیم به صلح بگیرند( روزنامه پراودا شماره 28 ،مارس1917 ).
پیشنهاد همکاری بلشویک ها با منشویک ها در کنفرانس مطرح شد که اختلاف نظرهای ما جزیی بوده است و بتدریج حل خواهند شد و تا جایی که عناصر بورژوازی نوپا در روسیه در پیشبرد اهداف انقلاب میکوشند ما از آنها دفاع خواهیم کرد. برخی از مبارزین شورای کارگران و سربازان به نظریات پراودا واکنش منفی نشان میدهند. لنین گرایش به راست بلشویک ها و منشویک ها را در دفاع از حکومت موقت به شدت از خارج کشور میکوبد. او علت فروپاشی فوری تزاریسم را از تبانی جدید امپریالیست های فرانسه و بریتانیا با بورژوازی جدید میلیوکف و کوچکوف در روسیه برای تقسیم جهان مطرح میکند. تروتسکی هم در همان زمان قبل از برگشت به روسیه در روزنامه نووی میر در نیویورک می نوشت: امپریالیست های نوپای روسیه حالا به نام جنگ ملی در فکر تصرف خاک لهستان، استانبول، ارمنستان و ایران هستند(صفحه217 ). لنین شورای انقلابی پتروگراد را تشویق می کرد که یک میلشیای رزمی هفصد وپنجاه هزار نفره برای سرنگونی حکومت موقت تشکیل دهند. از طرف دیگر تلاش می کرد هر چه زودتر به روسیه برگردد اما میدانست که متفقین روسیه سد راه او خواهند شد. او با دولت امپریالیست آلمان یک قرارداد سری امضاء کرد که لنین با عده ای دیگر از مهاجرین جبهه سوسیالیست مخفیانه از طریق یک قطار مهر و موم شده برون مرزی به روسیه برگردد و مثلاً در ازای این توافق به تعداد مهاجرین برگشی به روسیه، آنها هم اسرای جنگی اتریش و آلمان را آزاد کنند. جالبه که از زاویه کمونیسم قدرتی هر سازشی به عنوان تاکتیک مجاز است زیرا کسی بنا نیست سیر حرکت کمونیسم بورژوایی و امپریالیستی لنین را زیر سئوال ببرد. اوج ناسیونالیسم کور عقیدتی مارکسیستی در تاریخ جهان شاید بی نظیر بوده است که میتواند حتی سلاخی خود کارگران را به نام حق پدر مقتدر کمونیسم کارگری بر فرزندانش انجام دهد و این تجاوز به دست پدر پرولتاریا مشروع است چونکه حق مالکیت بلا شرط کنترل بر سرنوشت زندگی کارگران را دارد. چنانکه دیدیم سیاست همکاری امپریالیستی استالین با هیتلر هم از نابغه بودن کمونیسم بورژوایی جهانی به حساب می آمد و هیچ نیروی چپی را جرات اعلام شعار جنگ داخلی علیه بورژوازی خودی چه در آلمان و روسیه را در آن زمان نداشت و کمونیست های جهان به هیتلر و استالین در سال های اول به عنوان دو دوست جدید نگاه کردند و صدها کتاب در مدح عظمت لنین و استالین در رقابت با امپریالیست های غربی را نوشتند. از این جهت در چشمان ناسیونالیسم بت وارگی، لنین نمیتوانست ضد کارگر باشد زیرا او رهبر حزب کارگران بود او نمیتوانست امپریالیست باشد زیرا که او اساساً خودش کتاب امپریالیست آخرین مرحله سرمایه داری را نوشته است و…..
ورود لنین به روسیه با کمک دولت آلمان
لنین در آوریل 1917 با قطار وارد فنلاند در مرز پتروگراد شد بسیاری از هوادارانش انتظارش را میکشیدند اما در روسیه بسیاری از سوسیالیست ها او را خائن شمردند و لنین مسیر دشواری در پیش رو داشت. در ماه آوریل دوباره نشستی بین بلشویک و منشویک صورت گرفت و لنین به خوبی از اوضاع مغشوش و شورشی مردم روسیه با خبر بود که حتی ملوانان کرونشتات افسران و فرمانده هان ناو بالتیک را که در زیر نفوذ حکومت مرکزی قرار داشتند، کشته بودند وشوراهای دهقانی و کارگری در همه جا برای سرنگونی حکومت موقت برپا شده بود. اما در آن شرایط یاران خود لنین اکثراً به داشتن قدرت در حکومت فعلی میاندیشیدند. از این جهت همسویی لنین با جنبش شوراها، او را در ظاهر به نظریات حزب اراده مردم، سوسیالیست های چپ و آنارشیست ها نزدیک کرده بود و یوزف گولدنبرگ عضو پیشکسوت بلشویک، لنین را به باکونین تشبیه کرد که به نفی اصول مارکسیسم رسیده است. اما لنین زبردستانه از یاران دو پهلو و دلخوش به انتخابات جدید مجلس برای بدست گرفتن بخشی از قدرت بورژوازی انتقاد می کرد، که متوجه نیستید انقلاب بورژوازی توسط کرنسکی شکست خورده و الان زمان انقلاب سوسیالیستی است. اما او در ذهنش دولت مطلق بلشویکها را می پروراند. شارل راپاپور سوسیالیست فرانسوی مشهورکه لنین را به خوبی میشناخت و وابستگی خاصی به هیچکدام از دو حزب مارکسیسم در روسیه نداشت در سال1914 ضمن ستایش اراده سیاسی آهنین لنین، اما او را با استولیپین وزیر مستبد تزار مقایسه می کرد و گفت، لنین در انتقاد به نظرات مخالف خودش به گونه ای است که گویا حکم مجازات مرگ آنان را صادر میکند….و روش های قصابی را به کار میگیرد…پیروزی لنین بزرگترین خطر برای روسیه است زیرا آنچنان آن را در آغوش میفشارد که انقلاب خفه میشود( ص163).
هوادارن لنین با وجود اختلافات زیادی که داشتند اعلام می کردند به هر حال او رهبر ماست و ما از خواستهای او اطاعت میکنیم. واحدهای شورشی و رزمی درون شورای پتروگراد تقریبا تمام روسیه را در برگرفته بود و از سماجت لنین در سرنگونی کرنسکی استقبال می کردند. از این جهت یک قدرت دو گانه ای در روسیه عمل می کرد و در کنگره سرتا سری شوراها لنین و کرنسکی باهم در آن مناظره داشتند. کرنسکی زیرکانه به مردم شورا میگفت که اگر دولت ملی را سرنگون کنید تمام دست آوردهای اولیه آزادی را از دست خواهید داد. اما کرنسکی درک نمی کرد که اولاً، دست آوردها متعلق به مبارزه مردم بود و نه دولت ملی. دوماً، جنگ ویرانگر، خون مردم را به جوش آورده بود و میخواستند تکلیف خودشان را با ژنرال های تزاری هم یکسره کنند. در ماه ژولای بلشویکها برنامه تظاهرات را محرمانه برای سرنگونی گذاشتند اما حکومت موقت اعلام کرد که لنین بی جهت نقشه جنگ و خونریزی را در سر دارد و در پتروگراد مردم زیادی فقط به خاطر بلشویکها کشته خواهند شد. کمیته شورا، نماینده ها را به کارخانه ها فرستاد و اعتصاب را لغو کرد و تشکیل کنگره داد اما لنین به سرعت اعلامیه ای پخش کرد که تظاهرات از جانب بلشویکها منتفی شده است. افشای حمله یک جانبه بلشویکها به وزرات خانه ها و بعد اعلام یک حکومت بلشویکی، باعث شد لنین مدتی در انزوا قرار گیرد و سوسیالست های چپ دهقانی و منشویکها وجهه بیشتری به دست آورند. کرنسکی به دعوت از شورا که منشویکها در آن نفوذ زیادی داشتند دوباره برنامه حمله بزرگی را به صفوف جبهه آلمان تدارک دید ولی به طرز هولناکی شکست خورد و فضای تنشی در شهر پتروگراد اوج گرفت. در روز 16 ژولای بی آنکه بلشویکها آماده اش باشند شاهد ورود بیست هزار نفر از ملوانان مسلح مبارز کرونشتات به پایتخت بودند آنها به تاثیر از گرایشات آنارشیک شورایی با رادیکال ترین بخش های کارگری و دهقانی در ارتباط بودند و تصمیم داشتند که حکومت موقت را سرنگون کنند. لنین از ترس شکست قبلی، غافلگیر شده بود اما با لونا چارسکی سخنگوی ملوانان که از گرایش سوسیالیست چپ بود همکاری کرد و ملوانان به طرف دوما رفتند و تروتسکی یک بحث داغی ارائه داد اما آنها را به آرامش خواند و به همراه روئسای شورا که موافق سرنگونی خود نبودند آنها را پراکنده کردند. هنگ رزمی 16 بلشویکها زمانی رسید که ملوانان دیگر رفته بودند. حکومت موقت دستور بازداشت چارسکی و لنین و تعدادی دیگر را داد. لنین به فنلاند فرار کرد و تروتسکی که زمینه طغیان را نزدیک حس کرده بود به بلشویکها پیوست. کرنسکی نخست وزیر شد و ژنرال کُرنیلوف را رئیس کل قوای ارتش کرد. کرنیلوف در صدد برآمد تا خود را در پتروگراد محکم سازد و با یاری سپاه سوم و لشکر ساوگه، قدرت کمیته شورا و بلشویکها را در هم شکند و به قول خودش، من سپاهی در پایتخت درست خواهم کرد که تمام خائنین به حکومت را حلق آویز کند. در ماه اوت کرنسکی یک کنفرانس دولتی در مسکو برگزار کرد، بلشویکها و چپ منشویکی آن را تحریم کردند. کرنسکی به مخالفین دولت هشدار داد و کرنیلوف زمینه برچیدن آزادی ها را فراهم میدید. جناح راست حکومت از سازش های کرنسکی با شورا خسته شده بود و جناح چپ کرنسکی هم از سیاست های تند کرنیلوف و طرفدارانش. آلمانی ها منطقه ریگا را گرفتند و به پایتخت نزدیک شدند. کرنسکی یک سپاه ویژه برای پتروگراد در نظر گرفت و کرنیلوف را از پایتخت دور نگهداشت. بلشویکها یک اعتصاب کارگری علیه سرکوب آزادیها راه انداختند که تاثیر قوی ای در روحیه انقلابی شهر داشت. کرنیلوف در هفتم سپتامبر کودتا کرد و کابینه دولت را منحل اعلام کرد و با لشکرش راهی پتروگراد شد. کمیته شوراها ارتباط تلگرافی نظامیان را قطع کردند و قطار ها برای حمل قوای لشکری متوقف شد. اوضاع کم کم به نفع پا گیری انقلاب پیش میرفت. کارگران شهر یک میلیشای نظامی تدارک دیدند. سربازان لشکر کرنیلوف پراکنده شدند و ژنرال توسط دولت دستگیر شد.
بن بست حکومت موقت کرنسکی
کرنسکی اعلام جمهوریت کرد و فرماندهی کل قوا را به عهده گرفت و گسست بزرگی بین او و دیگر ژنرالهای ارتش رخ داد. در جبهه جنگ شورش ها به پا شد چندین ژنرال توسط افسران کشته شدند. در پتروگراد، کرنسکی سپاه محافظی دیگر نداشت و سربازان در جبهه به نیروهایی رو آوردند که از قبل به آنها وعده آزادی و زمین را داده بودند. پارلمانی از طرف حکومت موقت برگزار شد تا برنامه انتخابات را از طریق مجلس موسسان در 25 نوامبر به اجرا درآورند. لنین به بلشویکها از فنلاند لعنت می فرستاد که نباید در برنامه انتخابات شرکت کنند. لنین در چندین نامه تاکید کرد که بلشویکها اول باید اکثریت را در کمیته شوراها کسب کنند و بعد حکومت را قبضه کنند زیرا به کرنسکی نمیشود اعتماد کرد اما اگر بلشویکها دولت را در دست داشته باشند قادرند مجلس موسسان را برقرار کنند( البته حیله های لنین به تدریج آشکار خواهد شد). لنین مدام طرح های قیام را از طریق وفاداران به بلشویک توصیه می کرد که چکونه کمیته های رزمی و یگانهای ضربتی باید نقاط کلیدی و استراتژیک پتروگراد و مسکو را اشغال کنند. کمیته بلشویک نامه های مخفی لنین را ندیده میگرفت. لنین کاسه صبرش به سر آمده بود و میگفت، مهم این است که بلشویکها فرماندهی قدرت را به چنگ بیاورند نگران کارمندان دولتی نباشید آنها همواره از فرماندهی جدید قدرت تبعیت میکنند. حتی منتظر کنگره شوراها دیگر نباشید کرنسکی را اول شکست دهید. لنین کار سازماندهی نیروهای نظامی و ناوگان دریایی در فنلاند را برای سرنگونی کرنسکی تهیه دید و از اسمیلگا رئیس سربازان و ملوانان خواست که با سوسیالیست های چپ همکاری کنند. در این لحظات اتحاد بلشویکها با سوسیالیست های چپ امری حیاتی است. این یعنی اتحاد شورای سراسری دهقانان با کارگران روسیه. لنین گفت این شعار باید در همه جا پخش شود که قدرت اول باید به دست شورای پتروگراد بیفتد و بعد ما آنرا به کنگره شوراها واگذار میکنیم. بلشویکها در این مدت تبلیغات زیادی برای کارگران کرده بودند که باید کرنسکی را سرنگون کرد و آزادی های فردی و نهادهای دمکراتیک را دوباره پس گرفت و زمین ها را به دهقانان داد، تنها بلشویکها قادرند چنین آزادی ای را برای مردم تضمین کنند و نه وابستگان بورژوازی.(نکته اینکه، در مبحث فشرده افسانه بلشویک تاکید بر روی سیاستهای حزب بلشویک است و نمیتوان به جزییات نقش دیگر نیروهای آزادیخواهی علیه استبداد تزاری در اینجا پرداخت)
فنلاند مخالف حکومت روسیه بود و بمانند آلمان امیدوار بود که روسیه از داخل از هم به پاشد. لنین مخفیانه به پتروگراد بازگشت تا مستقیما قیام را به رهبری بلشویکها به دست گیرد در 23 اکتبر جلسه سری کمیته مرکزی با حضور زینوویف، کامنف، استالین ، تروتسکی، دزرژینسکی، اوریتسکی، کولانتی، لوموف و تعدادی دیگر بر سر طرح قیام فوری شکل گرفت و تا دیر وقت بحث های تندی در گرفت. کسی منتظر برگزاری مجلس موسسان نمیشود و قیام یک اقدام فوری است. لنین مدام به آنها گوشزد می کرد که ما در یک نقطه حساس تاریخی قرار گرفته ایم و حتی انقلاب اروپا بستگی به پیروزی بلشویکها دارد. در واقع لنین مسئله اروپا را بر اساس بزرگ نمایی نقش خودش مطرح می کرده است شاید بسیاری دقیقا نمیدانستند در ذهن این مرد مغرور چه میگذرد. از یک ماه قبل به ابتکار تروتسکی کمیته نظامی انقلابی مقدمات حمله های ضربتی را تدارک دیده بود. در طول این مدت کرنسکی به کمیته دولت موقت هشدار داده بود که بلشویکها ممکنه اقدامی عجولانه قبل از شروع مجلس موسسان بکنند. جناح چپ منشویک ها اعلام کرد نباید جنگ داخلی بین کمیته شوراها با بلشویک ها صورت گیرد و شکست هیچکدام به نفع جامعه روسیه نیست و جریان سومی ممکنه از این وسط بهره برداری کند. به هر صورت ما با آنها جنگ نخواهیم کرد. دیوید شوب در مورد لو رفتن قیام توسط زینوویف و کامنف در کتابش چیزی ننوشته اما این موضوع حتی در نوشته های لنین هم پوشیده نمانده است. اما این تصاحب قدرت به تنهایی توسط بلشویکها آن هم با وجود کمیته سراسری کارگران و سربازان که اساسا برای ایجاد قدرت شوراهاآماده میشدند طبعا موضوع عجیبی در چشم بسیاری از بلشویک ها بود و میتوان فهمید که هضم آن بسیار مشکل بوده است. زیرا نیروهای بیشماری در جهت کسب آزادی های اجتماعی بودند و خونهای بسیاری از عزیزانشان در این راه ریخته شده بود. ماکسیم گورکی رمان نویس مشهور و عضو برجسته حزب بلشویک، بعد از تملک انقلاب، همچنان شریک قدرت استبداد لنین باقی ماند. مثل بسیاری دیگر از مردان روس که بدترین توهین ها را به یکدیگر می کردند ولی باز، نفع قدرت سیاسی را در نظر داشتند. با وجود اینکه لنین آشکارا گام به گام عناصر آزادی را زیر چکمه های آهنین له می کرد اما وفاداری به منطق قدرت جایی برای عشق به آزادی باقی نمیگذاشت. به طور نمونه در 21 اکتبر 1917 در شرایط طوفانی انقلاب اجتماعی روسیه، ماکسیم گورکی در روزنامه اش موسوم به نووایا ژیزن (زندگی نو) نوشت:
نیروهای کور، بی هدف و ماجراجویان خبیث با آهنگی شتابان به سمت انقلاب اجتماعی پیش می روند که در واقع این به هرج و مرج و نابود کردن پرولتاریا و انقلاب خواهد انجامید. طبقه کارگر بیگمان درک میکند که لنین با خون افراد آن طبقه آزمایش خود را انجام میدهد و میکوشد تا روحیه انقلابی پرولتاریا را تا حدی فرسوده نماید تا ببیند که نتیجه چه خواهد شد. طبقه کارگر نباید اجازه دهد که ماجراجویان و دیوانگان بار مسئولیت جنایات شرم آور، نامعقول و خونین را بر دوش پرولتاریا بگذارند، در حالیکه پرولتاریا مسئول آن کردارها به شمار خواهد آمد و نه شخص لنین. (ص288).
گورکی همواره مردم روسیه را عقب افتاده خطاب می کرد اما او میبایست میگفت آن عده ای که لنین ها را بر بالای سر آزادی مردم ساختند عقب افتاده بودند و نه آزادیخواهانی که جلویش ایستادند. از نظر اما گلدمن، گورکی مرد محافظه کاری بود که فقط به موقعیت خود در حزب می اندیشید و اتفاقا خانم آلباتس هم در کتابش جواب دندان شکنی به این نظریه گورکی که: مردم روسیه به خاطر عقب افتادگی، مسئول وضع دیکتاتوری بر خود هستند، میدهد، پس چرا روشنفکران در انقلاب فرانسه توسط استبداد ناپلئون سرکوب شدند. آیا برای توجیه جنایت دیگری باید به مردم توهین کرد و ما در اینجا جنایات چکا و لنین را محکوم میکنیم.(دولت در دولت).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر