م_ع آوریل 2009
پروژه انضباطی دیکتاتوری لنین از طریق قتل عام ها
آلباتس میگوید، لنین، در این یادداشت تاریخی می نویسد:
“رفیق فیادورف: در نیژنی گاردهای سفید آشکارا درصدد تدارک یک شورش هستند. ما باید به هر کاری دست بزنیم ، یک هیئت سه نفره دیکتاتوری ایجاد کنیم ، دست به ترور گروهی بزنیم ، صدها فاحشه ای را که سربازان ما را مست میکنند رسوا و تیرباران کنیم، مقامات سابق را اعدام کنیم و از این قبیل کارها . لحظه ای را نباید از دست داد. ما باید در همه جا دست به عمل بزنیم . بازرسی های همگانی ، هرکس که اسلحه داشت تیرباران کنید. نگهبانهای انبارها را عوض کنید و افراد قابل اعتماد را بگذارید.” او تلگرام فرستاد که: ” تمام توطئه گران و کسانی را که دو طرفه کار میکنند بدون هیچ سوالی ، تیرباران کنید و به هیچ نوار سرخ ابلهانه ای مجال ندهید.” نامه هایی برای جبهه فرستاد با این فرمان:
” برای ما بسیار مهم است که به زندگی یودنیچ (ژنرال گارد سفید) پایان دهیم (بله، به زندگی او پایان دهیم – کارش را تمام کنیم.) اگر حمله شروع شده باشد، آیا نمی توانیم بیست هزار نفر دیگر از کارگران پترزبورگ به اضافه ده هزار بورژوا را بسیج کنیم ، تیر بار را پشت سر آنها قرار دهیم ، 200 نفر را با تیر بزنیم و فشار سنگینی به یودنیچ وارد کنیم؟ “
یا با این فرمان : “با تمام وجود تلاش کنید دلالان و رشوه گیران آستراخان را بگیرید و تیرباران کنید . با این حرامزاده ها باید جوری رفتار کرد که مردم تا سالهای سال یادشان بماند.”(ص104 )
کتاب های زیادی به انگلیسی وجود دارد که جزئئات دلخراشی را در مورد نحوه اعدام روشنفکران و کارگران پتروگراد و مسکو توسط پلیس چکا همراه با ده ها عکس شرح داده است. 80 درصد کارگران پطروگراد به اختناق لنینی اعتراض می کردند و درصد کمی اساسا چکیست شده بودند و به عنوان جاسوس عمل می کردند. به هر حال من آگاهانه از نوشته های آنارشیست های معاصر در توصیف جنایات دولت لنین صرفنظر کرده ام تا عمدتا از زبان محققین و منتقدین داخل روسیه بشنویم.
خانم آلباتس ادامه میدهد: بله، مردم یادشان ماند، تا سالهای سال یادشان ماند و تا امروز هم فراموش نکرده اند . پایه های رژیم خودکامه، قانون خودکامه و عدالت خودکامه – و پایه ها ی اصول اخلاقی شوروی – چنین گذاشته شد. پس از قتل ام.اریتسکی ، رئیس چکای پتروگراد و سوء قصد به جان لنین، شورای کمیسرهای خلق در 5 سپتامبر 1918 مصوبه ای گذراند که ترور سرخ را رسماً برقرار می کرد. این نشانه برداشتن تمام محدودیت ها بود. روسیه در چهار- پنج سال بعد در خون خود غرق شد.(همان صحفه)
در این جا مسئله سیاست و شیوه ترور ترویکا که پایه ریزی اش به بریا نسبت داده شده بود (از کتاب خاطرات گورباچف، ترجمه فریدون دولتشاهی ص82) در واقع از ابتکار عمل رهبر او لنین بوده است که گورباچف موزیانه نمیخواست پای سیاست لنین را در قتل پدر بزرگش وسط بکشد.
بی دلیل نبود که بسیاری از مردم آزادیخواه پس از مشاهده این همه بیرحمی ها و پایمال شدن مبارزاتشان برای آزادی، آرزوی مرگ این دیکتاتور را در سر میپروراندند و خانم کاپلان یکی از آنها بود. در روز جمعه 30 اوت 1918، لنین در یک همایش کارگری در مسکو مشغول سخنرانی بود کاپلان تمام مدت به او گوش می کرد و زمانیکه لنین از تالار خارج شده بود که در ماشینش بنشیند خانم کاپلان او را صدا میزند و لنین به طرف او بر میگردد و چند تیر از تپانجه کمری شلیک میشود اما لنین جان سالم بدر میبرد. مامورین چکا کاپلان را دستگیر میکنند. او در باز جویی روی یک ورقه قصدش را از کشتن لنین چنین مینویسد:
نام من فانی کاپلان است …امروز من به لنین تیراندازی کردم . این کار را به اراده خودم کردم . به شما نخواهم گفت که تپانچه ام را از چه کسی گرفتم . هیچ جزئیاتی را برایتان نخواهم گفت…از مدتها پیش قصد کشتن لنین را داشتم …من او را خائن به انقلاب می دانم… مرا قبلا به جرم شرکت در ترور یکی از مقامات حکومت تزاری در کی یف ، به آکوتوی تبعید کردند. مدت یازده سال در اردوگاه اجباری کار کردم… پس از انقلاب از زندان آزاد شدم …طرفدار مجلس موسسان بودم و هستم . پدر و مادرم در ایالات متحده به سر می برند . آنان در سال 1911 به امریکا مهاجرت کردند . چهار برادر و دو خواهر دارم . همگی آنها کارگر هستند . در میهن خود تحصیل کردم. من به لنین تیراندازی کردم(ص335).
لنین شاید هرگز این حقیقت را نفهمید که هر آنچه را که این زن جسور به زبان آورد بیانگر همان آرزوهای آلکساندر اولیانوف برادر خودش بود که توسط تزار اعدام شد. خواندن دفاعیه آلکساندر در قصدش برای ترور تزار نشاندهنده این حقیقت است که لنین هرگز مفهوم مبارزه برادرش را برای آزادی درک نکرد زمانیکه در دادگاه اعلام کرد:
” من میخواستم به مردم تیره بخت روسیه کمک کنم. در یک نظام که حکومت هیچگونه آزادی بیان را اجازه نمیدهد و هر نوع تلاش برای روشن کردن ذهن مردم از راه های قانونی را سرکوب میکند، ترور تنها وسیله ای است که باقی میماند. از این رو هر فرد حساس به بی عدالتی باید به ترور دست یازد. ترور در واقع پاسخ ما به خشونت دولت است. تنها راهی است که از آن طریق، میتوان یک رژیم مستبد را ناگزیر کرد که به مردم آزادی دهد”. وقتی او در نیمکت متهمان نشست، مادرش که از نگرانی به مرز جنون رسیده از او میخواست که از تزار تقاضای عفو کند اما او اعلام کرد” هیچ مرگی شرافتمندانه تر از مرگ به خاطر سعادت مردم نیست” برخی که پوزش خواستند تزار در مجازاتشان تخفیف داد. اما خانم کاپلان بدون هیچ محاکمه ای و بخششی تیرباران شد و به آسمان پُر ستاره آلکساندرها، روزا ها و دانشیان ها پیوست.
ام.لاتسیس، رئیس چکای اوکراین، در نشریه ترور سرخ به تاریخ 1 نوامبر 1918، عهد کرد:” ما تمام آشغالها را از روسیه شوروی با جاروی آهنی بیرون می ریزیم.” و توصیه کرد: ” برای اینکه ببینید متهم علیه شوروی ها با اسلحه یا کلام قیام کرده یا نه، بی خود دنبال مدرک جرم نگردید. به جای آن از خودش بپرسید که به کدام طبقه تعلق دارد، سابقه اش ، تحصیلاتش و حرفه اش چیست؟ اینها سوالاتی است که سرنوشت متهم را معلوم میکند. این معنا و جوهر ترور سرخ است.” آلبتس ادامه میدهد:کمیته فوق العاده سراسری روسیه اختیارات نامحدودی داشت و به هیچ کس پاسخگو نبود. ماموران آن اجازه داشتند به میل و اراده خود اقدام به تحقیق، بازاشت و اعدام کنند. گروگانگیری یک شگرد تهاجمی اولیه بود: تنها به تلافی حمله تروریستی کس دیگری در جای دیگری، افراد بی گناه را – در خیابان ، در آپارتمانشان ، در ایستگاه قطار یا در تئاتر- می گرفتند و تیرباران می کردند.
نشریه چکا با عنوان “گزارش هفتگی مبارزه کمیته فوق العاده با ضد انقلاب و سفته بازی” شروع به انتشار فهرست اعدام شدگان کرد: در پاسخ به قتل رفیق اوریتسکی و سوء قصد به رفیق لنین، ترور سرخ در موارد زیر اجرا گردید: 3 خلبان توسط چکای منطقه سامسک، 38 بازرگان منطقه غرب توسط کمیته اسمولنسک-آلکساندر ناتالیا، یودوکیا، پاول و میخاییل روزلیاکف توسط چکای نورژف- 31 نفر(از جمله 5 نفر از خانواده شالایف و 4 نفر از خانواده وکف) توسط چکای پوشخانسکایا.( ص105،آلبتس، دولت در دولت)
خانم آلبتس ادامه میدهد:
انقلاب الزاما خشن است، همانطور که لنین میگوید:” انقلاب را با دستکشهای سفید به وجو د نمی آورند” انقلاب تنها زمانی ارزش دارد که بداند چطور از خودش دفاع کند”). و خشونت به ناچار کسانی را که آنرا به کار میگیرند فاسد میکند. میگویندکسی که یکبار مزه گوشت انسان را چشیده باشد، برای همیشه آدمخوار میشود. همین امر در مورد کسی صادق است که خون دیگری را ریخته باشد. کسی که از حریم اخلاق عبور کرد ویکبار مرتکب چنین کاری شد ، میتواند برای بار دوم ، سوم و دهم هم آنرا تکرا کند….پس آیا جای هیچگونه شگفتی است که این کشور و این مردم این جور راحت نسل کشی استالین را پذیرفتند و توجیه کردند؟(ص111 )
گزارش هفتگی(شماره 5، 29اکتبر 1918) گزارش داد: (به دستور کمیته فوق العاده پتروگراد ) پانصد گروگان تیرباران شدند. دشمنان طبقاتی –شاهزاده ها دوکها، نمایندگان رژیم سابق ، اعضای احزاب مخالف – به گروگان گرفته شده و تیرباران می شدند . چکای ایوانو – وزنسنسک گزارش داد: جمعاً 184 نفر از بارزترین نمایندگان بورژوازی و خائنان اجتماعی {اعضای حزب سوسیالیست انقلابی} دستگیر شدند. اعضای” طبقه خود ما” نیز معاف نبودند:
تنها در اردوگاه کار اجباری کوژوکف نزدیک مسکو، در سالهای 22-1921 ، 313 دهقان تامبف به عنوان گروگان نگهداری می شدند، از جمله کودکانی که سن آنها بین یک ماه تا شانزده سال بود.
در منطقه اورال یک قیام با خشونتی قرون وسطایی در هم شکسته شد. بنابر اطلاعات رسمی ، 10000 دهقان اعدام شدند. منابع غیر رسمی تعداد اعدام شدگان را بیش از 25000 نفر برآورد کردند . وقتی با کارگران و دهقانان صحبت میکنی به نظر باورنکردنی نمی رسد که بلشویکها در شرایطی که 99 درصد جمعیت با آنها مخالفند، توانستند پا بگیرند. تنها معنای آن می تواند این باشد که مردم از فرط خشونت و بی رحمی دچار ترس و وحشت شده اند.
اس. ملگانف که در آن هنگام در مسکو زندگی می کرد . می نویسد: اگر نگاهی به کارت فایلهای من بیاندازید می بینید که تلاش کرده ام که زمینه اجتماعی افراد اعدام شده را مشخص کنم . بنابر آمارهای مختصری که توانستم فراهم آورم ، طبقه بندی کاملاً ً تصادفی زیر به دست آمد:
روشنفکران 1286نفر
دهقانان 962نفر
کارگران معمولی 468نفر
ناشناخته ها 45نفر
عناصر مجرم 438نفر
مجرمان یقه سفید 187نفر
خدمتکاران 118نفر
سربازان و ملوانان 28نفر
بورژوازی 22نفر
کشیشان 19نفر
زنان را به خاطر شوهرانشان بازداشت می کردند ؛ و شوهران به خاطر خلاف همسرانشان . فرزندان را به خاطر خلاف والدینشان بازداشت می کردند؛ والدین را به خاطر خلاف فرزندانشان و همین طور همسایه ها را به خاطر همسایگانشان . خدمتکاران را به خاطر اربابانشان . دانش آموزی یک کمیسر را به قتل رساند به خاطر آن مادر، پدر و برادر او(برادر کوچکتر 15سال داشت) خانم معلمش( که یک آلمانی بود) و برادرزاده خانم معلم که 18ساله بود به قتل رسیدند . پس از آن خود دانش آموز را یافتند.ص106( توجه کنید که این لیست ملگانف از کشتار های هفتگی می باشد)
اینها همه درگزارشهای هفتگی روزنامه چکا ماه اکتبر 1918 آمده است.
در بخشی ازگزارش هفتگی چکا شماره 9 اینطور درج شده است: یک کشیش، یک مهندس، یک کارگر بیمارستان، یک بازرگان، یک کارخانه دار، سردبیر سابق یک روزنامه، یک چوب بر، یک نگبان سابق زندان، یک توپچی بازنشسته، رهبر یک شاخه محلی حزب اراده عمومی، دانشجویی که وانمود می کرد ملوان است همگی تیرباران شدند. و بعد شکلوفسکی مسئول نشریه چکا مینویسد:” اگر میخواستیم عملیات چکا را در چهارچوبی قانونی قرار دهیم دردسر آفرین میشد”(ص107).
در این جا موضوع عناصر مجرم بسیار گنگ طرح میشود، زیرا کسی که وابسته به بلشویک ها نبود و اگر اسلحه داشت و یا اموالی را دزدی و مصادره کرده بود مجرم می دانستند. طبعا تعداد واقعی کشتارها هرگز آشکار نمیشد.
لنین در 1918 گفت: موقعی که من فعالیتها ی چکا را بررسی میکنم و هنگامیکه انتقادات متعدد از آنرا می شنوم، به خودم میگویم همه این انتقادات، تُرّهات خرده بورژوازی است… ما این انتقادات را از طریق انتقاد از خود بی اثر می سازیم . مع ذالک موضوع مهم از نظر ما ، این حقیقت است که چکا دیکتاتوری پرولتاریا را به اجرا میگذارد و از این حیث از ارزش بسیار زیادی برخوردار است …این است کار و کسب چکا که خدمت به پرولتاریا در آن نهفته است .(ص338 شوب)
توجه کنید که لنین دراینجا عبارت “انتقاد از خود” را پیش میکشد موضوعی ای که در چشم فعالین چپ از جایگاه با ارزش سازندگی شخصیتی افراد در جنبش مبارزاتی به خصوص در ایران بین چپ های واقعی مطرح بود و لنین، دیکتاتور بزرگ این موضوع را در اجرای قصابی و قتل عام مردم به وسط میکشد.
اما از آپریل 1922 که لنین دیگر در بستر بیماریست سایه شوم پلیس چکا را بالای سر خود حس میکند و این زمانی است که استالین با همکاری زینوویف و کامنف در مسند دبیر کلی امپراطوری بزرگ روسیه نشسته است. استالین در عین حال دو تا پست قدرتی مهم دیگر یعنی دفتر سیاسی حزب و دفتر تشکیلات را (با ارکان زیر مجموعه آنها) هم به عهده دارد. اساسا اکثر اعضای اصلی خاندان بلشویک چندین منصب و ریاست قدرتی داشتند در واقع خودشان را در شهوت قدرت خفه کرده بودند. لنین دقیقا نقش قدرت بوراکراسی حزب و جایگاه مناصب قدرتی را میشناخت و بوی جنگ درون شبکه قدرت را از اکنون حس کرده بود. نامه های لنین که در واقع حکم وصیت نامه را دارند این گونه است:
استالین بیش از اندازه گستاخ است و این عیب که در روابط میان ما کمونیستها کاملاً قابل قبول است ، در دبیر کل قابل قبول نیست . بدین جهت پیشنهاد میکنم که رفقا وسیله ای پیدا کنند و استالین را از این منصب بردارند و آنرا به کس دیگری بسپارند که از هر جهت بر رفیق استالین برتری داشته باشد یعنی صبورتر، باوفاتر، نسبت به رفقا مودب تر و باملاحظه تر و نیز کمتر متلون المزاج و الی آخر.
این ملاحظات ممکن است بی ارزش جلوه کند، اما من معتقدم که به لحاظ جلوگیری از شکاف و با توجه به آنچه درباره روابط استالین و تروتسکی اظهار کرده ام موضوعی بی ارزش نیست ، یا از آنگونه موضوعات بی ارزش است که می تواند اهمیتی تعیین کننده کسب کند(ص137 دمیتری)
در این نامه، دیکتاتور بزرگ لنین به وحشت افتاده است:
به رفقا مدیوانی ، ماخارادزه، و دیگران. رونوشت به رفیق تروتسکی و کامنف.
رفقای محترم: آرمان شما را با صمیم قلب تعقیب می کنم. گستاخی اوردژونیکیدزه و تجاهل استالین و دزرژینسکی مرا به وحشت می اندازد. مشغول تهیه چند یادداشت و یک سخنرانی برای شما هستم .
با تقدیم احترام. لنین 6 مارس 1923( ص126).
دمیتری مینویسد: فلیکس ادموندوویچ دزرژینسکی، که بوخارین لقب ژاکوبن پرولتاریایی را به او داده بود، مقامی مهم در دستگاه رهبری داشت . او یکی از اولین اعضای حزب و سازمان دهنده سوسیال دموکراسی پادشاهی لهستان و لیتوانی در اوایل قرن بود. بعدها، درارزیابی نقش دزرژینسکی، کارل رادک ، عضو کمیته مرکزی و چراغ راهنمای کمینترن همینطور درباره گوشهای تیز این سازمان و نیز درباره دزرژینسکی همه جا حاظر و ناظر.
آنان چکا را ارتشی عظیم توصیف کردند که تمامی کشور را دربرگرفته و حتی با شاخکهای حساسش به درون اردوگاه خویش هم نفوذ کرده است . آنها نفهمیدند دزرژینسکی از کجا ناشی می شد آن قدرت از قدرت حزب بلشویک، یعنی مجمع فراگیر توده های کارگر و تهیدست ، ناشی می شد.ص111 دمیتری
آلباتس میگوید، لنین، در این یادداشت تاریخی می نویسد:
“رفیق فیادورف: در نیژنی گاردهای سفید آشکارا درصدد تدارک یک شورش هستند. ما باید به هر کاری دست بزنیم ، یک هیئت سه نفره دیکتاتوری ایجاد کنیم ، دست به ترور گروهی بزنیم ، صدها فاحشه ای را که سربازان ما را مست میکنند رسوا و تیرباران کنیم، مقامات سابق را اعدام کنیم و از این قبیل کارها . لحظه ای را نباید از دست داد. ما باید در همه جا دست به عمل بزنیم . بازرسی های همگانی ، هرکس که اسلحه داشت تیرباران کنید. نگهبانهای انبارها را عوض کنید و افراد قابل اعتماد را بگذارید.” او تلگرام فرستاد که: ” تمام توطئه گران و کسانی را که دو طرفه کار میکنند بدون هیچ سوالی ، تیرباران کنید و به هیچ نوار سرخ ابلهانه ای مجال ندهید.” نامه هایی برای جبهه فرستاد با این فرمان:
” برای ما بسیار مهم است که به زندگی یودنیچ (ژنرال گارد سفید) پایان دهیم (بله، به زندگی او پایان دهیم – کارش را تمام کنیم.) اگر حمله شروع شده باشد، آیا نمی توانیم بیست هزار نفر دیگر از کارگران پترزبورگ به اضافه ده هزار بورژوا را بسیج کنیم ، تیر بار را پشت سر آنها قرار دهیم ، 200 نفر را با تیر بزنیم و فشار سنگینی به یودنیچ وارد کنیم؟ “
یا با این فرمان : “با تمام وجود تلاش کنید دلالان و رشوه گیران آستراخان را بگیرید و تیرباران کنید . با این حرامزاده ها باید جوری رفتار کرد که مردم تا سالهای سال یادشان بماند.”(ص104 )
کتاب های زیادی به انگلیسی وجود دارد که جزئئات دلخراشی را در مورد نحوه اعدام روشنفکران و کارگران پتروگراد و مسکو توسط پلیس چکا همراه با ده ها عکس شرح داده است. 80 درصد کارگران پطروگراد به اختناق لنینی اعتراض می کردند و درصد کمی اساسا چکیست شده بودند و به عنوان جاسوس عمل می کردند. به هر حال من آگاهانه از نوشته های آنارشیست های معاصر در توصیف جنایات دولت لنین صرفنظر کرده ام تا عمدتا از زبان محققین و منتقدین داخل روسیه بشنویم.
خانم آلباتس ادامه میدهد: بله، مردم یادشان ماند، تا سالهای سال یادشان ماند و تا امروز هم فراموش نکرده اند . پایه های رژیم خودکامه، قانون خودکامه و عدالت خودکامه – و پایه ها ی اصول اخلاقی شوروی – چنین گذاشته شد. پس از قتل ام.اریتسکی ، رئیس چکای پتروگراد و سوء قصد به جان لنین، شورای کمیسرهای خلق در 5 سپتامبر 1918 مصوبه ای گذراند که ترور سرخ را رسماً برقرار می کرد. این نشانه برداشتن تمام محدودیت ها بود. روسیه در چهار- پنج سال بعد در خون خود غرق شد.(همان صحفه)
در این جا مسئله سیاست و شیوه ترور ترویکا که پایه ریزی اش به بریا نسبت داده شده بود (از کتاب خاطرات گورباچف، ترجمه فریدون دولتشاهی ص82) در واقع از ابتکار عمل رهبر او لنین بوده است که گورباچف موزیانه نمیخواست پای سیاست لنین را در قتل پدر بزرگش وسط بکشد.
بی دلیل نبود که بسیاری از مردم آزادیخواه پس از مشاهده این همه بیرحمی ها و پایمال شدن مبارزاتشان برای آزادی، آرزوی مرگ این دیکتاتور را در سر میپروراندند و خانم کاپلان یکی از آنها بود. در روز جمعه 30 اوت 1918، لنین در یک همایش کارگری در مسکو مشغول سخنرانی بود کاپلان تمام مدت به او گوش می کرد و زمانیکه لنین از تالار خارج شده بود که در ماشینش بنشیند خانم کاپلان او را صدا میزند و لنین به طرف او بر میگردد و چند تیر از تپانجه کمری شلیک میشود اما لنین جان سالم بدر میبرد. مامورین چکا کاپلان را دستگیر میکنند. او در باز جویی روی یک ورقه قصدش را از کشتن لنین چنین مینویسد:
نام من فانی کاپلان است …امروز من به لنین تیراندازی کردم . این کار را به اراده خودم کردم . به شما نخواهم گفت که تپانچه ام را از چه کسی گرفتم . هیچ جزئیاتی را برایتان نخواهم گفت…از مدتها پیش قصد کشتن لنین را داشتم …من او را خائن به انقلاب می دانم… مرا قبلا به جرم شرکت در ترور یکی از مقامات حکومت تزاری در کی یف ، به آکوتوی تبعید کردند. مدت یازده سال در اردوگاه اجباری کار کردم… پس از انقلاب از زندان آزاد شدم …طرفدار مجلس موسسان بودم و هستم . پدر و مادرم در ایالات متحده به سر می برند . آنان در سال 1911 به امریکا مهاجرت کردند . چهار برادر و دو خواهر دارم . همگی آنها کارگر هستند . در میهن خود تحصیل کردم. من به لنین تیراندازی کردم(ص335).
لنین شاید هرگز این حقیقت را نفهمید که هر آنچه را که این زن جسور به زبان آورد بیانگر همان آرزوهای آلکساندر اولیانوف برادر خودش بود که توسط تزار اعدام شد. خواندن دفاعیه آلکساندر در قصدش برای ترور تزار نشاندهنده این حقیقت است که لنین هرگز مفهوم مبارزه برادرش را برای آزادی درک نکرد زمانیکه در دادگاه اعلام کرد:
” من میخواستم به مردم تیره بخت روسیه کمک کنم. در یک نظام که حکومت هیچگونه آزادی بیان را اجازه نمیدهد و هر نوع تلاش برای روشن کردن ذهن مردم از راه های قانونی را سرکوب میکند، ترور تنها وسیله ای است که باقی میماند. از این رو هر فرد حساس به بی عدالتی باید به ترور دست یازد. ترور در واقع پاسخ ما به خشونت دولت است. تنها راهی است که از آن طریق، میتوان یک رژیم مستبد را ناگزیر کرد که به مردم آزادی دهد”. وقتی او در نیمکت متهمان نشست، مادرش که از نگرانی به مرز جنون رسیده از او میخواست که از تزار تقاضای عفو کند اما او اعلام کرد” هیچ مرگی شرافتمندانه تر از مرگ به خاطر سعادت مردم نیست” برخی که پوزش خواستند تزار در مجازاتشان تخفیف داد. اما خانم کاپلان بدون هیچ محاکمه ای و بخششی تیرباران شد و به آسمان پُر ستاره آلکساندرها، روزا ها و دانشیان ها پیوست.
ام.لاتسیس، رئیس چکای اوکراین، در نشریه ترور سرخ به تاریخ 1 نوامبر 1918، عهد کرد:” ما تمام آشغالها را از روسیه شوروی با جاروی آهنی بیرون می ریزیم.” و توصیه کرد: ” برای اینکه ببینید متهم علیه شوروی ها با اسلحه یا کلام قیام کرده یا نه، بی خود دنبال مدرک جرم نگردید. به جای آن از خودش بپرسید که به کدام طبقه تعلق دارد، سابقه اش ، تحصیلاتش و حرفه اش چیست؟ اینها سوالاتی است که سرنوشت متهم را معلوم میکند. این معنا و جوهر ترور سرخ است.” آلبتس ادامه میدهد:کمیته فوق العاده سراسری روسیه اختیارات نامحدودی داشت و به هیچ کس پاسخگو نبود. ماموران آن اجازه داشتند به میل و اراده خود اقدام به تحقیق، بازاشت و اعدام کنند. گروگانگیری یک شگرد تهاجمی اولیه بود: تنها به تلافی حمله تروریستی کس دیگری در جای دیگری، افراد بی گناه را – در خیابان ، در آپارتمانشان ، در ایستگاه قطار یا در تئاتر- می گرفتند و تیرباران می کردند.
نشریه چکا با عنوان “گزارش هفتگی مبارزه کمیته فوق العاده با ضد انقلاب و سفته بازی” شروع به انتشار فهرست اعدام شدگان کرد: در پاسخ به قتل رفیق اوریتسکی و سوء قصد به رفیق لنین، ترور سرخ در موارد زیر اجرا گردید: 3 خلبان توسط چکای منطقه سامسک، 38 بازرگان منطقه غرب توسط کمیته اسمولنسک-آلکساندر ناتالیا، یودوکیا، پاول و میخاییل روزلیاکف توسط چکای نورژف- 31 نفر(از جمله 5 نفر از خانواده شالایف و 4 نفر از خانواده وکف) توسط چکای پوشخانسکایا.( ص105،آلبتس، دولت در دولت)
خانم آلبتس ادامه میدهد:
انقلاب الزاما خشن است، همانطور که لنین میگوید:” انقلاب را با دستکشهای سفید به وجو د نمی آورند” انقلاب تنها زمانی ارزش دارد که بداند چطور از خودش دفاع کند”). و خشونت به ناچار کسانی را که آنرا به کار میگیرند فاسد میکند. میگویندکسی که یکبار مزه گوشت انسان را چشیده باشد، برای همیشه آدمخوار میشود. همین امر در مورد کسی صادق است که خون دیگری را ریخته باشد. کسی که از حریم اخلاق عبور کرد ویکبار مرتکب چنین کاری شد ، میتواند برای بار دوم ، سوم و دهم هم آنرا تکرا کند….پس آیا جای هیچگونه شگفتی است که این کشور و این مردم این جور راحت نسل کشی استالین را پذیرفتند و توجیه کردند؟(ص111 )
گزارش هفتگی(شماره 5، 29اکتبر 1918) گزارش داد: (به دستور کمیته فوق العاده پتروگراد ) پانصد گروگان تیرباران شدند. دشمنان طبقاتی –شاهزاده ها دوکها، نمایندگان رژیم سابق ، اعضای احزاب مخالف – به گروگان گرفته شده و تیرباران می شدند . چکای ایوانو – وزنسنسک گزارش داد: جمعاً 184 نفر از بارزترین نمایندگان بورژوازی و خائنان اجتماعی {اعضای حزب سوسیالیست انقلابی} دستگیر شدند. اعضای” طبقه خود ما” نیز معاف نبودند:
تنها در اردوگاه کار اجباری کوژوکف نزدیک مسکو، در سالهای 22-1921 ، 313 دهقان تامبف به عنوان گروگان نگهداری می شدند، از جمله کودکانی که سن آنها بین یک ماه تا شانزده سال بود.
در منطقه اورال یک قیام با خشونتی قرون وسطایی در هم شکسته شد. بنابر اطلاعات رسمی ، 10000 دهقان اعدام شدند. منابع غیر رسمی تعداد اعدام شدگان را بیش از 25000 نفر برآورد کردند . وقتی با کارگران و دهقانان صحبت میکنی به نظر باورنکردنی نمی رسد که بلشویکها در شرایطی که 99 درصد جمعیت با آنها مخالفند، توانستند پا بگیرند. تنها معنای آن می تواند این باشد که مردم از فرط خشونت و بی رحمی دچار ترس و وحشت شده اند.
اس. ملگانف که در آن هنگام در مسکو زندگی می کرد . می نویسد: اگر نگاهی به کارت فایلهای من بیاندازید می بینید که تلاش کرده ام که زمینه اجتماعی افراد اعدام شده را مشخص کنم . بنابر آمارهای مختصری که توانستم فراهم آورم ، طبقه بندی کاملاً ً تصادفی زیر به دست آمد:
روشنفکران 1286نفر
دهقانان 962نفر
کارگران معمولی 468نفر
ناشناخته ها 45نفر
عناصر مجرم 438نفر
مجرمان یقه سفید 187نفر
خدمتکاران 118نفر
سربازان و ملوانان 28نفر
بورژوازی 22نفر
کشیشان 19نفر
زنان را به خاطر شوهرانشان بازداشت می کردند ؛ و شوهران به خاطر خلاف همسرانشان . فرزندان را به خاطر خلاف والدینشان بازداشت می کردند؛ والدین را به خاطر خلاف فرزندانشان و همین طور همسایه ها را به خاطر همسایگانشان . خدمتکاران را به خاطر اربابانشان . دانش آموزی یک کمیسر را به قتل رساند به خاطر آن مادر، پدر و برادر او(برادر کوچکتر 15سال داشت) خانم معلمش( که یک آلمانی بود) و برادرزاده خانم معلم که 18ساله بود به قتل رسیدند . پس از آن خود دانش آموز را یافتند.ص106( توجه کنید که این لیست ملگانف از کشتار های هفتگی می باشد)
اینها همه درگزارشهای هفتگی روزنامه چکا ماه اکتبر 1918 آمده است.
در بخشی ازگزارش هفتگی چکا شماره 9 اینطور درج شده است: یک کشیش، یک مهندس، یک کارگر بیمارستان، یک بازرگان، یک کارخانه دار، سردبیر سابق یک روزنامه، یک چوب بر، یک نگبان سابق زندان، یک توپچی بازنشسته، رهبر یک شاخه محلی حزب اراده عمومی، دانشجویی که وانمود می کرد ملوان است همگی تیرباران شدند. و بعد شکلوفسکی مسئول نشریه چکا مینویسد:” اگر میخواستیم عملیات چکا را در چهارچوبی قانونی قرار دهیم دردسر آفرین میشد”(ص107).
در این جا موضوع عناصر مجرم بسیار گنگ طرح میشود، زیرا کسی که وابسته به بلشویک ها نبود و اگر اسلحه داشت و یا اموالی را دزدی و مصادره کرده بود مجرم می دانستند. طبعا تعداد واقعی کشتارها هرگز آشکار نمیشد.
لنین در 1918 گفت: موقعی که من فعالیتها ی چکا را بررسی میکنم و هنگامیکه انتقادات متعدد از آنرا می شنوم، به خودم میگویم همه این انتقادات، تُرّهات خرده بورژوازی است… ما این انتقادات را از طریق انتقاد از خود بی اثر می سازیم . مع ذالک موضوع مهم از نظر ما ، این حقیقت است که چکا دیکتاتوری پرولتاریا را به اجرا میگذارد و از این حیث از ارزش بسیار زیادی برخوردار است …این است کار و کسب چکا که خدمت به پرولتاریا در آن نهفته است .(ص338 شوب)
توجه کنید که لنین دراینجا عبارت “انتقاد از خود” را پیش میکشد موضوعی ای که در چشم فعالین چپ از جایگاه با ارزش سازندگی شخصیتی افراد در جنبش مبارزاتی به خصوص در ایران بین چپ های واقعی مطرح بود و لنین، دیکتاتور بزرگ این موضوع را در اجرای قصابی و قتل عام مردم به وسط میکشد.
اما از آپریل 1922 که لنین دیگر در بستر بیماریست سایه شوم پلیس چکا را بالای سر خود حس میکند و این زمانی است که استالین با همکاری زینوویف و کامنف در مسند دبیر کلی امپراطوری بزرگ روسیه نشسته است. استالین در عین حال دو تا پست قدرتی مهم دیگر یعنی دفتر سیاسی حزب و دفتر تشکیلات را (با ارکان زیر مجموعه آنها) هم به عهده دارد. اساسا اکثر اعضای اصلی خاندان بلشویک چندین منصب و ریاست قدرتی داشتند در واقع خودشان را در شهوت قدرت خفه کرده بودند. لنین دقیقا نقش قدرت بوراکراسی حزب و جایگاه مناصب قدرتی را میشناخت و بوی جنگ درون شبکه قدرت را از اکنون حس کرده بود. نامه های لنین که در واقع حکم وصیت نامه را دارند این گونه است:
استالین بیش از اندازه گستاخ است و این عیب که در روابط میان ما کمونیستها کاملاً قابل قبول است ، در دبیر کل قابل قبول نیست . بدین جهت پیشنهاد میکنم که رفقا وسیله ای پیدا کنند و استالین را از این منصب بردارند و آنرا به کس دیگری بسپارند که از هر جهت بر رفیق استالین برتری داشته باشد یعنی صبورتر، باوفاتر، نسبت به رفقا مودب تر و باملاحظه تر و نیز کمتر متلون المزاج و الی آخر.
این ملاحظات ممکن است بی ارزش جلوه کند، اما من معتقدم که به لحاظ جلوگیری از شکاف و با توجه به آنچه درباره روابط استالین و تروتسکی اظهار کرده ام موضوعی بی ارزش نیست ، یا از آنگونه موضوعات بی ارزش است که می تواند اهمیتی تعیین کننده کسب کند(ص137 دمیتری)
در این نامه، دیکتاتور بزرگ لنین به وحشت افتاده است:
به رفقا مدیوانی ، ماخارادزه، و دیگران. رونوشت به رفیق تروتسکی و کامنف.
رفقای محترم: آرمان شما را با صمیم قلب تعقیب می کنم. گستاخی اوردژونیکیدزه و تجاهل استالین و دزرژینسکی مرا به وحشت می اندازد. مشغول تهیه چند یادداشت و یک سخنرانی برای شما هستم .
با تقدیم احترام. لنین 6 مارس 1923( ص126).
دمیتری مینویسد: فلیکس ادموندوویچ دزرژینسکی، که بوخارین لقب ژاکوبن پرولتاریایی را به او داده بود، مقامی مهم در دستگاه رهبری داشت . او یکی از اولین اعضای حزب و سازمان دهنده سوسیال دموکراسی پادشاهی لهستان و لیتوانی در اوایل قرن بود. بعدها، درارزیابی نقش دزرژینسکی، کارل رادک ، عضو کمیته مرکزی و چراغ راهنمای کمینترن همینطور درباره گوشهای تیز این سازمان و نیز درباره دزرژینسکی همه جا حاظر و ناظر.
آنان چکا را ارتشی عظیم توصیف کردند که تمامی کشور را دربرگرفته و حتی با شاخکهای حساسش به درون اردوگاه خویش هم نفوذ کرده است . آنها نفهمیدند دزرژینسکی از کجا ناشی می شد آن قدرت از قدرت حزب بلشویک، یعنی مجمع فراگیر توده های کارگر و تهیدست ، ناشی می شد.ص111 دمیتری
بعد از اینکه لنین در آوریل 1918 برنامه متمرکزتر سرکوب، سانسور مطبوعات و تصفیه مخالفین را به صورت ترور جمعی در دستور کار گذاشت، کمیسر مطبوعات، ولودارسکی از طرف مخالفین سوسیالیست کشته شد. ظاهرا برخی از کارگران بلشویک تصمیم به انتقام گیری داشتند که کمیته نظامی پتروگراد مانع حرکت خودسرانه آنان شد= و لنین به کمیته نظامی انتقاد کرد که چرا جلوی ابتکار عمل انقلابی (بخوانید، آدمکشی) حامیان ما را آز آن ها گرفته اید، زیرا تروریست ها ما را ترسو و زن صفت به حساب خواهند آورد. اینک در آستانه جنگ شدیدی قرار گرفته ایم. ما باید، نیرو و حضور گستردۀ ترور علیه تروریست ها را تحریک کنیم، بخصوص در پتروگراد که نمونه روشنی را ارائه میدهد(ص858، دمیتری).
دمیتری مشاور نظامی یلتسین که حالا در سال 1995 از دیکتاتوری دمکراسی بورژوایی منشویکی چپ راضی شده است، میگوید متاسفانه بلشویک ها به دیکتاتوری بدون دمکراسی علاقمند بودند چنانکه تروتسکی در سال 1922مینوشت: = اگر انقلاب روسیه.. خود را با زنجیر دمکراتیسم بورژوایی مقید کرده بود، باید از مدت ها قبل با گلوی بریده بر روی جاده قرار میگرفت=( ص 855 ). فکاهی جالبی ست که دولت ها منافع سلطه گری خود را در خدمت محرومین جامعه تئوریزه میکنند.
آلباتس مینویسد: چکیستها در سراسر کشور، بدون رسیدگی یا محاکمه بیداد می کردند. آنها پیرمردها را شکنجه می کردند، به دختران مدرسه ای تجاوز می کردند، والدین را در برابر چشم فرزاندانشان به قتل میرساندند. مردم را به صلابه میکشیدند، با پنجه بوکس آنها را میزدند، تاج چرمی خیس برسرشان میگذاشتند، زنده زنده دفنشان می کردند، آنها را در سلولهایی می انداختندکه کفشان پر از جنازه بود.شگفت آور نیست که ماموران امروزی ابایی ندارند که خود را چکیست بنامند و با غرور خود را میراث خوار دزرژینسکی بدانند؟ص107
خانم آلباتس ادامه میدهد، چگونه رهبران بلشویک در مقابل اینهمه آدمکشی تازه فریاد میزدندکه ” ترور سرخ به ما تحمیل شده، منشأ آن طبقه کارگر است، نه چکا ”.
او میگوید نه این حقیقت ندارد تنها نگاه کنید به یکی از دستورالعمل های رسمی چکا در بهار 1918 در مورد کسانی که باید تیرباران شوند. و دیگرانی که باید در اردوگاه کار اجباری زندانی شوند:
الف: درخواست اعدام{برای} ب: زندانی در اردوگاه کار اجباری
دوستان میتوانند خودشان به این صحفه ها از کتاب رجوع کنند که شامل دو بخش و 16 بند است و تقریبا هر کسی میتواند مورد این اتهامات قرار گیرد. مثلاً هر کس مضنون به فعالیت ضد انقلابی باشد….. و یا با ضد انقلاب خارج و داخل ارتباط داشته باشد. اعضای فعال احزاب ضد انقلابی…و بدنه آنها در شهر و ناحیه…. ویا حکم اعدام تنها با رأی مشترک سه عضو کمیته قابل اجراست (ص109-108).
آلبتس میگوید، قتل به هنجار تبدیل شد. (منتخب وظایف کار کتابخانه ای فوق برنامه در سال 1920 توصیه میکند : یک دختر دوازده ساله از خون می ترسد. فهرستی از کتابهایی تهیه کنید که خواندن آنها دخترک را وا می دارد که نفرت غریزه اش را نسبت به (ترور سرخ) پس بزند.ص114
او مینویسد” در دسامبر 1920 تنها یک بار کمیته اجراییه مرکزی سراسر روسیه و شورای کمیسر های خلق، اعدام ها را به حال تعلیق در آورده بودند. اما این تصمیم تنها چهار ماه دوام آورد. جلوی سیل را دیگر نمی شد گرفت. هیچکس نمیداند در این کشت و کشتارها چند نفر جان خود را از دست دادند. برآورد ها بسیار بالاست و میانگین آن پنج هزار نفر در روز و یک و نیم میلیون در سال است”ص111
لنین در یک یادداشت به کلی سری به تاریخ آوریل 1921 به مولوتف دستور داد از چکا بخواهد برای باقی ماندۀ سال 1921 و آوریل 1922 یک طرح دقیق و برنامه ریزی شده تهیه کند و در ظرف دو هفته گزارش آنرا به دفتر سیاسی بدهد.
چکا می بایست به موارد زیر به پردازد :
- پاکسازی کامل سوسیالیستهای انقلابی و تشدید تعقیب و مراقبت ها
- منشویک ها نیز به همان ترتیب
- پاکسازی منطقه ساراتف و سامار
- پاکسازی حزب: اخراج کمونیستهای نااستوار
- پاکسازی واحدهای با ماموریت ویژه
- پاکسازی دانشجویان آکادمی در ایالات
- پاکسازی دستگاه های دولتی در روستاها: نظرخواهی از چکا، {NKV کمیساریای خلق در امور داخلی } ، و Rabkrin {بازرسی کارگران و دهقانان} لازم است .
به کلی سری ، فقط با نگاه . تایپ مجدد ممنوع . پس از استفاده سوزانده شود.(ص110)
او میگوید در سند اصلی، که پیش نویس آن را سامسونف، رئیس ادارۀ سری چکا،(از طرف لنین) تهیه کرده بود، در جای خود عبارت هایی داشت مثل” عملیات گسترده” ،” سر به نیست کردن” ،” جدا سازی فردی و گروهی” ، و دستور عمل هایی برای ”کیش دادن” سوسیالیست های انقلابی و منشویک ها ”به مرزهای جمهوری” . و برای همه اینها در ماه های آینده برنامه ریزی و در الگوهای کاری، تعطیلات و تغییرات فصلی نیز به حساب آورده شده بود.” در طول تابستان و پیش از فصل درو، عملیات در یک سطح ملی (مگر در موارد غیر عادی، نظیر حوادث کرونشتات و غیره) نباید انجام شود، بلکه باید فعالان همه احزاب را در سطح ناحیه ومنطقه به طور فردی سرکوب کرد.”(ص110)
عزیزان توجه کنند به بند 6 که لنین پاکسازی دانشجویان را در دستور کار کذاشته تا کل جامعه را به جاسوس تبدیل کند و این پروژه را بریا و استالین بعد از لنین به پیش بردند که تاثیرات بسیار مخربی بر جامعه روسیه گذاشت. این هولناکترین جنایتی بود که لنین در حق بشریت انجام داد. به هر حال این سند در ادامه کشتارها درست بعد از سرکوب شورش 15000 نفر از ملوانان و کارگران کرونشتات است که یکی از سربلند ترین پایگاه های انقلابی بلشویک ها و آزادی خواهان به خصوص در اوایل انقلاب به شمار میرفت. همان نیروی دریایی ای که دولت کرنسکی را از قدرت پایین کشید. سرکوب جنبش کرونشتات حتی از جانب برخی چپ های دولتی دو آتشه لنینی در اروپا ( اگر چیز زیادی دیگر از آنها باقی مانده باشد) بعنوان یکی از بزرگترین اشتباهات لنین مطرح شد اما چپ های آسیایی اساسا از این موضوعات نه با خبر بودند و اگر هم بودند چیزی سر در نمی آوردند و اکثراً تنها ابراز سر سپردگی می کردند، و بخاطر مناسبات مرید و مرشدی برده وار برای رهبران کمونیست سینه میزدند و اسطوره سازی می کردند. در زمینه قیام کرونشتات کتاب های زیادی نوشته شده است. کتاب آنارشیست ها در انقلاب روسیه توسط پل آوریچ به جمع آوری برخی ازگزارشات روزنامه ها و مقالات آن زمان از دوره دولت موقت کرنسکی تا 1922پرداخته است.
مختصرا، جنبش کرونشتات در اول ماه مارس 1921 علیه اوضاع اختناق در روسیه اظهار وجود کرد. آنان خواست خود را به دولت بلشویک اعلام کردند که جنگ با دشمن خارجی و ارتش سفید پایان یافته، و آزادی اجتماعات، اتحادیه های کارگری و مطبوعات باید به جامعه برگردانده شود. در ضمن جوخه های مصادره غلات دهقانان متوقف شود و جسورانه پیشنهاد برگزاری انتخابات شوراها را دادند. این در شرایطی است که اوضاع زندگی در روسیه بسیار وخیم است و انبارهای آذوقه توسط کارگران مصادره میشدند. در پنجم ماه مارس ملوانان کرونشتات یک کمیته انقلابی از 9 ملوان، چهار کارگر،یک پرستار و یک مدیر مدرسه تشکیل دادند. اکثر آنها از فرزندان دهقانان بودند و این همه کشتار روستاییان برایشان غیر قابل تحمل بود و کارگران پتروگراد از آنها حمایت می کردند. لنین شیفته استراتژی کشتار، فورا دست به کار شد.تبلیغات دروغ روانی در سطح جامعه با وقاحت تمام پخش شد. زینوویف کمیسر شورای پتروگراد هنگ های ارتش سرخ را در شهر مستقر کرد و اعلام کرد هر تجمع کارگری به رگبار بسته میشود. شصت هزار ارتش دست چین شده به فرماندهی ژنرال توخاچفسکی(که یکی از آزموده ترین ژنرال های معروف تزار بود و بعد از انقلاب حاضر شد بعنوان کارشناس نظامی کشتار در ارتش دولت بلشویک باقی بماند. البته ده ها ژنرال تزاری در ارتش سرخ انجام وظیفه می کردند که همه آنها در دوره قدرت استالینی اعدام شدند) از مناطق دیگر روسیه با قطار وارد پتروگراد شدند. تروتسکی کمیسر عالی جنگ فرمانی را برای تسلیم نیروی دریایی کرونشتات صادر کرد که اگر تسلیم نشوید” مثل بچه مرغابی در یک استخر” شما را به گلوله می بندیم (ص 355.)
دیود شوب در این مهمترین رویداد تاریخیِ جنبش شوراییِ کرونشتات، به بسیاری از مسایل اساسا نپرداخته است و این باز نشان میدهد که تمایلات فکری او در آن زمان از جناح چپ منشویک به بلشویک نوسان می کرده است. یک هفته قبل از آماده شدن ارتش سرخ برای حمله، عملا در دولت بلشویک شورشی به پا شده بود. نزدیک به یکسوم اعضای حزب تلاش می کردند لنین را از چنین عملی باز دارند. اما به زودی نه تنها همه فهمیدند که لنین کسی نیست که هرگز از تصمیمش برگردد بلکه مخالفین بعدا تنبیه حزبی شدند و از آن به بعد هر اعتراضی به سلسله مراتب دستورات حزبی، اخراج از حزب را در پیش داشت. اما لنین آگاه بود که اگر این جنبش آزادیخواهی را الان سرکوب نکند گریبان کل قدرتش را خواهد گرفت. جنبش کرونشتات چندین پیام به دولت بلشویک فرستاد. که بگذارید این خواسته ها بین مردم مطرح شود و ما به رای مردم احترام میگذاریم. خواست ها در واقع همان آزادی های اجتماعی بود که ارگان های سرکوب لغو شود و زندانیان سیاسی آزاد شوند و…چندین پیام هم برای کارگران و مردم پتروگراد فرستادند که ما خواهان این جنگ نیستیم و میدانیم که شما در محاصره پلیس چکا هستید و کمکی به ما نمیتوانید بکنید اما از ما نخواهید که تسلیم شویم. سربازان ارتش سرخ برادران ما هستند و ما نمی خواهیم بر روی فرزندان دهقانان و شهر پتروگراد آتش کنیم اما اگر آنها به ما حمله کنند ما در آب ها از خود دفاع خواهیم کرد(ص158 اسناد روسیه).
در سرمای زمستان، آب های یخ زده و پوشیده از برف، تروتسکی و توخاچفسکی حمله به پادگان دریایی منطقه کرونشتات را صادر کردند.ژنرال تروتسکی دانشجویان دانشکده افسری را که به رنگ برف ها، لباس سفید تنشان کرده بودند بر روی یخها در صف مقدم به جلو کیش کردند در پشت سرآنها سربازان سرخ قرار داشتند و سپس مسلسل چی های یگان های ترور سرخ چکا مستقرشده بودند تا اگر سرباز و افسری فرار کرد تیرباران شوند. سرانجام به آتش توپخانه های (توخاچفسکی و تروتسکی) ژنرال های ارتش بلشویک، ملوانان کرونشتاد با توپخانه ناوها و پادگان دریایی، متقابلا پاسخ دادند. در کنگره حزبی، لنین اعلام کرد” کرونشتاد اگر نگویم بعد از چند ساعت اما در دو سه روز آینده تسلیم خواهد شد”. بعد از سه روز از چنین تسلیمی خبری نبود. چند هنگ ارتش سرخ شهر اورانین بوم که مجاور منطقه کرونشتات قرار داشت شورش کردند و حاضر به جنگ با ملوانان کرونشتات نشدند. نیرو های چکا به فوریت به آنجا گسیل شدند و یک پنجم افراد آن هنگ را تیر باران کردند. پیام جنبش کرونشتات مبنی بر این بود که آن ها تا آخرین قطره خونشان ایستادگی خواهند کرد. با وجود اینکه ارتش ژنرال ها چهار برابر نیروهای کرونشتات بود از لنین خواستند تعدادی از کادر های عالی رتبه حزب را به منطقه جنگ بفرستد تا روحیه نظامیان سرخ بالا رود. لنین 30 کمیسر بلشویک را به منطقه فرستاد. در کتاب اسناد روسیه آمده که صدها نفر از مردم و کارگران در مناطق مختلف پترو گراد تیرباران شدند زیرا آنها تاب تحمل پذیرفتن خاموش شدن آخرین امیدهای آزادی را نداشتند و به خیابان ها ریختنه بودند.جنبش کرونشتات 7 روز دیگر هم ایستادگی کرد ژ نرال ها هواپیما های جنگی را هم به کار گرفتند تا این سنبل مقاومت را از زمین و آسمان بکوبندش و چنین هم شد زیرا دیگر هیچ صدایی از کرونشتات در نیامد. توخاچفسکی در روز 17 مارس 1921 خبر خاموشی جنبش کرونشتات را به کنگره دیکتاتوری پرولتاریا اعلام کرد و حاضرین برپا خواستند و برای لنین دست زدند.
دیکتاتوری سرخ همان دیکتاتوری خون بود که تمام منطقه پوشیده از برف سفید پترزبورگ را سرخ کرد و این آخرین تپش قلب جنبش آزادیخواهی در روسیه بود که سر انجام با همه فداکاری هایش خاموش شد و تا نسل ها نسل این گورستان چکای لنین بود که می تاخت و همچنان سایه شومش در روسیه پا برجاست.
در سپتامر 1921 دو نویسنده و شاعر محبوب و شناخته شده آنارشیک روسیه، فانیا بارون و لِو چِرنی بدون محاکمه و تعیین جرمی تیرباران شدند که اِما گلدمن از شوک وارده تصمیم گرفت در روز برپایی گنگره سوم کمینترن برای اعتراض با زنجیر خود را بر نیمکت آهنی تالار گنگره ببندد. اما افراد ناراضی درون بلشویک گفتند چکا در کشتن او درنگ نخواهد کرد. رفقای آنارشیست از گلدمن خواستند او به هر ترتیبی شده باید از روسیه خارج شود تا به مردم جهان بگوید که دیکتاتوری پرولتاریا، خود پرلتاریا را زنده به گور کرده است و چنین هم شد(ص 27، اسناد روسیه).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر