م_ع آوریل 2009
لنین در تدارک قیام 1905
در آنزمان حکومت تزاری اشتباه بزرگی کرده بود و درگیر جنگ با ارتش ژاپن شده بود که ارتشش چند بار شکست خورد و غرش های طغیان در داخل کشور به گوش میرسید و دربار تزاریسم به طرز اسفباری غرق در دسیسه ها و توطئه چینی ها شده بود لیبرال ها زمینه مشروطه خواهی را در حکومت دامن میزدند حتی شاهزادگانی چون دالگورکوف، ایوان پترو نکویچ، فئودور کوکوشین و نابوکف زیر رهبری پرفسور پل میلیوکوف سازمان اتحاد برای آزادی را تأسیس کردند و در تابستان بعد به سال 1905 به حزب دمکرات مشروطه خواه تغییر نام داد و به کادت ها معروف شدندکه استرووه مارکسیسم پیشین حالا سردبیری روزنامه اش را از آلمان به عهده داشت. در این اوضاع بحرانی شاهزاده میرسکی که یک لیبرال بود پست وزرات کشور را به عهده گرفت و شرایط آزادی مطبوعات را تا حدی فراهم آورد تا فضای تنش آزادیخواهی آرام گیرد. تجمع ها مدام در شهر های روسیه بر پا میشد در سن پطرزبورگ کنگره بزرگی از جانب اقشار مردمی برپا شد و خواهان آزادی مطبوعات، بیان، برابری اقلیت های ملی و ایجاد مجلس موسسان بودند. دستگاه پلیسی اخرانا اجبارا به یک فضای بازتر امکان میداد تا مردم از جانب احزاب سوسیالیستی بیشتر از این تحریک نشوند. کشیشی به نام گاپون( از ااعضا مخفی اخرانا، از کتاب اسناد تاریخ روسیه) در راس این کنگره سعی می کرد مردم را در چهار چوب قوانین حکومتی تزار به پیش برد. کم کم همین تظاهرات کنترل شده با شمایلی از قدیسین مسیحی به همراه خانواده هایشان به طرف کاخ تزار به راه افتادند تیپ گارد سلطنتی بر روی آنها آتش گشود و هفصد نفر کوچک و بزرگ بیرحمانه کشته شدند. رویداد یکشنبه خونین موجی از اعتراضات و اعتصابات را در سال 1905 به راه انداخت بی آنکه سازمانی براین اوضاع کنترل داشته باشد مردم در زمینه وسیعی از خواست های اجتماعی شان، خواهان آزادی بودند. در اواخر 1905 کارگران راه آهن سراسری روسیه اعتصاب کردند و دولت فلج شد در همان زمان یک حکومت شورای نمایندگان کارگران در سن پطرزبورگ شکل گرفت که یک وکیل دادگستری به نام خروستالف ریاست آنرا داشت و نیکلای آوکستیف از حزب سوسیالیست انقلابی چپ و تروتسکی از جناح منشویک معاونین او شدند و اکثریتی از کارگران در آن عضو بودند این شورا ربطی به جناح های مختلف حزبی نداشت و تلاش می کرد در جهت تشکیل یک پارلمان کارگری حرکت کند اما منشویک ها از آن دفاع کردند. لنین کنگره سوم سوسیال دمکراسی را در ماه می 1905 در لندن تشکیل داد که تنها، اعضاء حزب بلشویک که اکثراً در خارج بودند در آن شرکت کردند و خط بورژوایی منشویک ها شدیداً تکفیر شد و اعضاء حزب بر رهبری لنین مهر قطعی زدند. اما شورای کارگران در داخل روسیه قدرتمند شده بود و مرتب دست به اعتصاب میزدند. مغازه ها بسته میشد و جریان امور جامعه را به طرف تشکیل مجلس موسسان سوق میدادند. وزرای تزار میگفتند که در حال حاضر دو تا قدرت در جامعه حکومت میکند پس باید حق آزادی عمومی داده شود تا نمایندگان مردم در مجلس دوما بتوانند خواسته های عمومی خود را مطرح سازند تا دست به شورش نزنند. ترتسکی در روزنامه شورا نوشت که تزار وعده های زیادی در قانون اساسی داده ولی استبداد تره پوف(فرمانده نظامی سن پطرزبورگ) همچنان بر سر جایش باقی است. این شرایطی است که سربازان و ملوانان هنوز به سَمت شورا نیامده اند و شورا خواست حقوق اضافی و 8 ساعت کار برای کارگران و ضمنا مسئله خلع سلاح ارتش را مطرح کرده بود. نخست وزیر جدید با سیاست بازی های چپ و راست درون دربار تزاریسم دست به تهدید گردانندگان شورا زد. در نوامبر 1905 ملوانان پادگان کرونشتات دست به شورش زدند و رهبرانشان دستگیر شدند اعتصابات به نفع شورش ملوانان اوج گرفت و خواستار انحلال دادگاه های نظامی و لغو مجازات اعدام شدند. ص143-94
لنین برای بر پایی قیام مسلحانه در نوامبر همان سال وارد روسیه شد. لنین اسلحه زیادی در دست گروهای رزمی بلشویک ها قرار داده بود. حزب بلشویک از طریق دوستان و خانواده های مرفه اعضا روشنفکر و تحصیل کرده کمک مالی میشدند در ضمن بانک زنی و سرقت های مسلحانه همواره در دستور کار بود. برای لنین، محور شعارهای قیام مسلحانه، تشکیل یک ارتش انقلابی و تاسیس یک حکومت آهنین به رهبری حزب خودش بعد از پیروزی بود. اما لنین سیاستمدارانه ترجیح داد در مقابل قدرت شورا، دیگر عرض اندام نکند هر چند در اوایل آن را محکوم کرده بود. او خوب میدانست که حزبش دارای یک تشکیلات منظم است و در شرایط فروپاشی تزار از آن به خوبی استفاده خواهد کرد. از این جهت به طرفدارانش میگفت: فعلا وقت را برای مسایل حزبی تلف نکنید که این افراد اعضای بلشویک هستند یا نه، تمام طرح های قبلی را به دور بریزید، بمب های دستی بسازید جوانان دیگر را درگیر جوخه های رزمی کنید کلانتری ها را بگیرید از این طریق ما بعدها دارای صدها رزمنده و جنگجو خواهیم بود که قادرند صدها هزار نفر را رهبری کنند.ص115
قیام در سن پطرزبورگ افت کرد اما در مسکو آغاز گشت و لنین تمام نیرویش را به آنجا خواند و این عملیات را از فنلاند فرماندهی می کرد سنگر های دفاعی در شهر ساخته شد گروه های عملیاتی سه یا چهار نفره بعد از حملات ضربتی پراکنده میشدند. سرانجام بعد از یک هفته با رسیدن هنگ کمکی و ارتش توپخانه سن پطرزبورگ، سنگر های انقلابیون کاملاً درهم شکسته شد. لنین قبلا هم گفته بود: ما بر اساس خیالبافی زندگی نمیکنیم…ما هنوز خیلی ضعیف هستیم و طبیعتا شکست خواهیم خورد. ولی ما خواستار برپایی یک قیام در راستای متزلزل کردن نظام استبدادی و به حرکت در آوردن توده های مردم هستیم. وظیفه بعدی ما این است که توده های مردم را وادار به به پذیرش مرام خود کنیم. این است نکته اصلی! خودِ قیام مهم است و نه پیروزی یا شکست آن. این حرف که ما نمیتوانیم پیروز شویم و لذا نباید قیام کنیم، از دهان افراد بزدلی خارج میشود که ما باید رابطه امان را با آنان قطع کنیم.ص113
واقعیت این است که قدرت ها،کشورها و ژنرالها برای مردم و سربازان ذره ای ارزش قایل نیستند مردم تنها وسیله ای برای قدرت نمایی های آنها در بدست آوردن فتوحات بیشتر کشوری و یا فرقه ای خود هستند. تمام تاریخ جنگ های اول و دوم بیانگر سادیسم جاه طلبانه قدرت هاست که برای غارت منافع مالی و قدرتی بیشتر، چطور افراد را گوشت دم توپ می کردند، بر روی مین های دشمن میفرستادند و یا به طور آزمایشی آن ها را برای گشودن یک شکاف در جبهه دشمن به پیش میراندند و آن ها فریاد میزدند ما زیر تیربار و توپخانه دشمن قرار گرفته ایم، پاسخ این بود، از دستور سر پیچی نکنید برید جلو، و سربازان میدانستند که اگر فرارکنند توسط ارتش خود از پشت سر تیرباران میشوند. ده ها فیلم مستند تنها در آمریکا از استراتژی های پیروزمندانه ژنرال ها و سرهنگها در جنگ ها تهیه شده است که بر روی یونیفرم هایشان جای خالی ای برای مدال های جنایتشان باقی نمانده است. مسئله اینجا نفی مبارزات، مقاومت ها، قیام ها و انقلابات مردمی برای آزادی شان نیست بلکه وسیله شدن آنها در دستان فرقه ها و احزاب قدرتی برای منافع سود جویانه شان به نام آزادی، وطن پرستی و جز آن است که مورد برخورد ما واقع میشوند. نگاه کنید به اکثر جنگ های فرقه ای چریکی و پارتیزانی که امروزه توسط سیاست های کثیف غربی و حتی شرقی در آفریقا و تقریبا کل دنیا دامن زده شده است، در حالیکه مبارزه چریکی چه گوارا از یک کیفیت عشق واقعی برای آزادی انسان ها سرچشمه میگرفت، صرفنظر از برخی اشتباهاتش که قربانی جاه طلبی های دولت فیدل کاسترو شد.
بعد از شکست قیام در مسکو برخی از سران اصلی شورا، دستگیر و تبعید شدند. روزنامه هایی که از چشم تزار تندرو به حساب می آمدند بسته شد. تزار از ترس اینکه اگر برگذاری مجلس دوما را هم منحل کند دوباره باعث آشوب خواهد شد، ترجیح داد جلوی آنرا نگیرد. کادت ها و منشویک ها از این موقعیت بهترین بهره برداری کردند. جریانات دهقانی و گروه های مستقل کارگری هم در آن شرکت کردند. پلخانوف و منشویک ها برنامه انتخابات آینده پارلمان کشور جدید سرمایه داری را طراحی می کردند، اما مشروطه خواهان این دفعه دست بالا را در دوما داشتند. لنین حتی از جانب اکثریتی از بلشویک ها به خاطر تک روی ها و سیاست های ماجراجویانه اش به سبک نچایف ها شدیداً مورد برخورد قرار گرفت که تنها باعث خونریزی و کدورت بین نیروهای مختلف اجتماعی و کارگری شده بود. لنین بعد ها اعتراف کرد که تحریم دوما به نفع بلشویک ها نبود. هر چند قبل از برگذاری دوما، لنین زیر فشار چنین انتقاد هایی مانور سازش و نزدیکی با منشویک ها را به اجرا در آورد. کنگره چهارم حزب سوسیال دمکرات روسیه در آوریل 1906 این بار در سوئد برپا شد و صرفاً یک وحدت صوری بود وپنجمین کنگره کل حزب در آوریل 1907 در لندن برگذار شد که این بار بلشویک ها اکثریت را آوردند، و همانطور که لنین در کنگره چهارم به لونا چارسکی گفته بود زمانیکه ما اکثریت را به دست گیریم خواستار شدیدترین انضباط در حزب خواهیم شد. وقتی اعضا حزب به روسیه برگشتند لنین در پی نقشه کشیدن برای قیام بود. از آنجایی که حزب بلشویک روی شورای سربازان نفوذ داشت از آنها خواست روی منشویک ها و دیگر گروه های کارگری برای اجرای برنامه قیام فشار بیاورند. در این زمان استولوپین وزیر وقت تزار چندین جاسوس در درون احزاب سوسیالیست داشت و به دنبال بهانه ای میگشت که مجلس دوما را منحل کند و لو رفتن سند قیام لنین زمینه ای شد که اکثر سران سوسیال دمکرات را دستگیر و تبعید کنند. در این دوران فضای بازتر سیاسی ای به وجود آمده بود و روزنامه های سوسیالیست کم وبیش بیرون می آمدند و اگر یکی بسته میشد به نام جدیدی دوباره شروع به کار می کرد. اتحادیه های کارگری به طور علنی از اوضاع موجود انتقاد می کردند و لنین اعتقاد داشت این علنی بودن باعث سستی کارگران در مبارزه انقلابی میشود. اما به زودی تصمیم گرفت نفوذش را در آنها بیشتر کند.
مالینوفسکی در پشت پرده لنین ؟!
در سال 1906 اتحادیه کارگران فلز کار در سن پطرزبورگ یکی از قوی ترین سازمان های کارگری شده بود و یکی ازسخنگویان این اتحادیه، کارگری بود به نام مالینوفسکی که توانایی شگرفی در جذب کارگران داشت و منشویک ها قادر شدند او را به کمپ خود بکشانند. در سال 2009 او دو بار توسط دستگاه پلیسی دستگیر شد اما در بار دوم با وجود اینکه جرمش سنگینتر از دیگران بود اما به زودی آزاد شد و این بار او به یکی از مهمترین یاران لنین تبدیل شد و اکثر ماموریت ها و اجرای برنامه های مخفی در روسیه به ریاست او پیش میرفت. قدرت بحثش در دفاع از بلشویک ها و جذب کارگران شایان ذکر است. اما برخی گردهمایی های مخفی منشویک ها مدام لو میرفت و بسیاری زندانی و تبعید شدند. در سال1910 کم کم از جانب منشویک ها زمزمه اینکه مالینوفسکی جاسوس سازمان اخرانا تزاری است بلند شد. به تدریج چند تا از جلسات و ارتباطات مخفی بلشویک ها هم با حملات اخرانا روبرو میشد، بوخارین و چند نفر دیگر از بلشویک ها شک شان از مالنوفسکی را به لنین ابراز کردند مورد برخورد شدید او واقع شدند که آنها ناآگاهانه به دام توطئه ها و سیاست های تخریب گرایی منشویک ها علیه بلشویک ها افتاده اند. حتی زمانیکه در تابستان 1913 استالین مخفیانه برای شرکت در یک مهمانی به خاطر جمع آوری کمک مالی به حزب از تبعید به سن پطرزبورگ (پتروگراد) آمده بود، مورد حمله پلیس اخرانا واقع شده و با تنی چند دوباره به سیبری تبعید میشوند و مالنوفسکی آن شب در مهمانی حضور داشت. در عین حال اعضای مخفی منشویک ها در اتحادیه ها مدام به دست اخرانا افتاده و بعد بلشویک ها به راحتی در آن ها نفوذ می کردند. مالنوفسکی در برابر این اتهامات، حملات آتشینی به خیانت کاری های لیبرالی منشویک ها میکرد که آنها بزدلند و برای مقاصدشان دست به هر تهمتی میزنند. در این دوران چندین نشست بین بلشویک ها و منشویکها انجام شد تا اینکه در اوت 1913 یک گنگره در گالیسی با حضور 22 نفر از بلشویک ها بطور مخفیانه شکل گرفت. لنین، زینوویف و مالینوفسکی در میان آنان بودند، هدف این بود که بلشویک ها در برنامه بعدی مجلس دوما به ریاست مالینوفسکی، سیاست منشویک ها را کاملاً افشاء کرده و به جدایی کامل خودشان از هیئت مختلط سوسیال دمکرات ها پایان دهند. حالا دیگر لنین و زینوویف علیه منشویک ها در روزنامه پراودا (ستاره) می نوشتند و مالینوفسکی یکی از محبوب ترین افراد در میان کارگران به شمار میرفت.
در آوریل 1914 تزار از رشدسیاست های چپ و لیبرال ها و کرنسکی در دوما خسته شده بود، تصمیم گرفت تا بساط همه آن هارا بر چیند و این در شرایطی است که بعد از شکست قیام، یک روال نسبتا عادی بر روسیه مستولی بود. بلشویک ها در دوما به تبلیغ نظرات خود می پرداختند اما در آن روز مالینوفسکی سیاست های تزار را شدیداً افشا می کرد و به اخطار های رئیس دوما توجه نمی کرد تا اینکه گاردهای مجلس او را از پای تریبون پایین کشیدند. او از اعضاء بلشویک حاضر در آنجا خواست که دوما را تحریم و ترک کنند، زیرا ما فقط داریم به تقویت ارتجاع می پردازیم. اما آنها چنین حرکتی را نقض برنامه و دستورات حزب میدانستند ولی مالینوفسکی استعفانامه اش را روی میز رودزیانکو رئیس دوما گذاشت و دوما را ترک گفت. روزنامه ها نوشتند که در صفوف بلشویک ها شکاف ایجاد شده است. رابط های حزبی بلشویک، موضوع را سریعا به کمیته مرکزی در اروپا گزارش دادند. چندین بار از او خواسته شد که برای سرپیچی از اصول تشکیلات در کمیته پاسخ گویی به حزب بلشویک حاضر شود ولی او امتنان کرد. در جلسه بعدی دوما، معاون رئیس مجلس عنوان کرد که ما فهمیده ایم مالینوفسکی در دستگاه جاسوسی اخرانا کار میکند. منشویک ها با بررسی سوابق او شواهد محکمی دال بر جاسوس بودن مالینوفسکی بدست آوردند، بخصوص که بیشترین ضربات از جاسوسی را آنها متحمل شده بودند. رهبران منشویک به فوریت یک بیانیه امضاء شده برای محاکمه مالینوفسکی در کنگره حزب به عنوان جاسوس اخرانا بیرون دادند. لنین، زینوویف و کامنف مقاله مشترکی در پراودا نوشتند که ما هرگز اجازه نمیدهیم نمایندگان بورژوازی بر مسند داوری در باره یک سخنگوی پرولتاریای انقلابی بنشینند.
در ماه مِی 1914 مالنوفسکی به ملاقات لنین در گالیسی میرود و چند هفته آنجا میماند و در 25 می، مالنوفسکی نامه ای به امضاء خودش در روزنامه پراودا با این مضمون منتشر میکند: ” با اینکه به دلایل شخصی، فعالیت های سیاسی خود را قطع کرده ام ولی همچنان یک بلشویک سر سخت باقی میمانم… و بعداً پاسخ این گستاخی منشویک های مرتجع را در یک کشور آزاد جواب خواهم داد “. لنین هم در سرمقاله روزنامه از بلشویک ها خواست که به خائنین منشویک اجازه ندهید به یاران شما افترا زنند. در سال 1915 روزنامۀ سوزیا دمکرات بلشویک ها در خارج کشور این خبر را درج کرد که مالینوفسکی در جنگ کشته شده است(ص161). چگونه یک عضو برجسته حزب بلشویک میتواند در جنگ روسیه و آلمان که از جانب خودشان تحریم و محکوم شده بود کشته شود؟ در انقلاب فبریه 1917 دولت تزار سرنگون شد و حکومت موقت کرنسکی پرونده های سِری اوخرانا را گشود و معلوم شد مالینوفسکی به نام پورت نوی جاسوس اخرانا بوده است. جزییات امر نشان میداد او چقدر حقوق میگرفته، چگونه گزارش میداده و با فهرستی از برنامۀ بازداشت ها و غیره. اما لنین در برابر این افشای دردناک،تنها پاسخ داد: او گرچه بسیاری را نابود ساخت اما حزب ما چنان قوی و بزرگ شده بود که او قادر نبود جلوی رشدش را بگیرد.(ص233)در اینجا لنین باسیاست از موضوع اصلی تفره میرود که او تنها مسحور سخنوری های جسورانه، قدرتمند و آتشین مالنوفسکی در دفاع شعار گونه اش از حزب بلشویک شده بود زیرا برای امثال لنین روحیات عاطفی و انگیزه های انسانی به لحاظ عناصر واقعی مبارزاتی، کوچکترین ارزشی نداشت. اما مالنوفسکی ناگهان در نوامبر 1918 در مسکو آفتابی شد. محاکمه به فوریت پشت درهای بسته صورت گرفت. مالنوفسکی تلاشی نکرد که اتهامات را رد کند. اما او گفت قبلا در سال 1914 در گالیسی، نزد لنین همۀ اعترافاتش را کرده بود. آیا هیچکس جرات داشت لنین را برای این موضوع مورد خطاب قرار دهد. آنگونه که الگا آنیکست شاهد عینی بلشویک میگوید، در طول محاکمه تمام مدت لنین سرش پایین بود و تنها گاهی با حالتی تردیدآمیز به او نگاه می کرد و سرش را تکان می داد. همه حاضرین بلشویک از چهره لنین این برداشت را می کردند که شاید او درخواست بخشش کند حداقل مالنوفسکی چنین اطمینانی را داشت. همه فریاد میزدند این خائن را تیرباران کنید، و سرانجام حکم صادره تیرباران شد. مالنوفسکی به لرزه افتاد و با حالتی باور نکردنی لنین را نگاه می کرد او را بیرون برده و تیرباران کردند(ص339). شاید ما هرگز نفهمیم که سال1914 درآن چند هفته درگالیسی بین آندو چه گذشته بود؟ اگر لنین چنانکه نشان داد از شیقتگان راه نچایف ها بود و به هر توطئه ای که به نفع قدرت او بود دست میزد، حتی آنگونه که بکار گیری افرادی در درون سازمان اطلاعاتی دشمن، لازم شمرده میشد. آیا مالنوفسکی یک جاسوس دو جانبه لنین بود؟ چیزی که امروزه در دستگاه های جاسوسی کشورهای جهان امری رایج است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر