چند روز قبل یکی از دوستان از سفر برگشت. تعریف می کرد که رفته بوده ایران و همراه ایشان یکی از متنفذین شهر ایشان نیز همسفر بوده. این جناب بزرگ شهر از این دوست گرانمایه بنده می خواهد که در زمانی که در ایران برای تداوی به سر می برد وی را به یک کلیسا ببرد تا با یکی از پدران مقدس صحبت کند و بر معلومات اندکش در مورد دین مسیحیت بیافزاید. ضمن اینکه از وی می خواهد برایش یک انجیل نیز تهیه کند. جریان را از زبان دوستم چنین تعریف می کنم:
«میسر نشد تا حاجی صاحب را ببرم کلیسا. خودم هم می خواستم بروم تهران. به من گفت که از تهران یک انجیل برایم بگیر. البته من می خواهم انجیلی که اکثر مسیحیان می خوانند (یعنی کاتولیک ها) برایم بیاوری و کمی معلومات راجع به آن چون من شنیده ام که انجیل های مختلفی وجود دارد. من هم در تهران رفتم به یک کلیسا. از نگهبانان خواستم که کسی را به من معرفی کنند تا بتوانم از وی در مورد انجیل چند سوال بپرسم و او مرا راهنمایی کند که کدام انجیل را از بازار تهیه کنم. گفتند که ما اینجا به کسی اطلاعات نمی دهیم. شما باید بروی بخش روابط عمومی در خیابان کریم خان.
«میسر نشد تا حاجی صاحب را ببرم کلیسا. خودم هم می خواستم بروم تهران. به من گفت که از تهران یک انجیل برایم بگیر. البته من می خواهم انجیلی که اکثر مسیحیان می خوانند (یعنی کاتولیک ها) برایم بیاوری و کمی معلومات راجع به آن چون من شنیده ام که انجیل های مختلفی وجود دارد. من هم در تهران رفتم به یک کلیسا. از نگهبانان خواستم که کسی را به من معرفی کنند تا بتوانم از وی در مورد انجیل چند سوال بپرسم و او مرا راهنمایی کند که کدام انجیل را از بازار تهیه کنم. گفتند که ما اینجا به کسی اطلاعات نمی دهیم. شما باید بروی بخش روابط عمومی در خیابان کریم خان.
ادامه مطلب در وبلاگ گفتنی ها
با سلام
پاسخحذفمن نیز آدرس وبلاگ شما را به نام "اندیشه" در وبلاگم قرار دادم.
با سلام و سپاس از لطف شما
پاسخحذف