پیری
و هزار درد! حافظه دیگر یاری نمیکند. برخلاف برخی از قلم زنان که حافظه ای
طلائی دارند و حتی تاریخ دقیق وقایع را بیاد می آورند. خاطرات حقیر من اما
با سایه روشنهای بسیاری همراه است. شبحی از یادها در ذهنم مانده است و
تمامی تاریخ ندارند. گوئی که زمان در نقطه ای دور برای من ایستاده است و
تفاوتی میان سال چندم و آن یکی سال موجود نیست. زمانی که میخواهم به
خاطراتم برگردم همه چیز خاکستری است. کتابی را برمی دارم که حدود ده سال
قبل نوشته ام و خاطرات خودم را میخوانم. همین یکی دو سال پیش بود که در یکی
از شهرهای آلمان دوست بسیار عزیزی را دیدم و گفتگوئی درباره زندان داشتیم.
پرسید
که چه تاریخی دستگیر شدم. به او گفتم در کتابم نوشته ام و آنرا بخوان!.
اما جالب این است که برخی از وقایع از ذهنم پاک نمیشوند. از جمله آنها
چگونگی شکل گیری طیف جمهوریخواهان دمکرات و لائیک است که تلاش های بسیاری
از فعالین سیاسی را به باد داد و نتیجه اش را امروز می بینیم. امیدهای
بسیاری را زنده کرد و پس از گذار از مباحثات و تلاطمی چند روح رزمنده خود
را کنار گذاشته و در دام سیاسیون!! و سازمان هائی افتاد که سر به بالا
دارند و در ارزیابی ها و معادلات سیاسی به پائینی ها پوزخند می زنند.
انواع و اقسام واکنش های طیفی و فردی از سوی فعالین سیاسی و بویژه چپ به پدیده جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک صورت گرفت.
برخی گفتند که حضور سازمان اکثریت با آن سابقه مماشات و مضر به حال جنبش رادیکال اشکال دارد و از ابتدا خود را قاطی نکردند.
تعدادی
در همایش اولیه شرکت کردند و با ملاحظه روند و پیشبرد مباحث وحضور تعدادی
از افراد شناخته شده و لق بلحاظ سیاسی عطای دخالت در این جریان را به لقایش
بخشیدند و رفتند.
شماری
علیرغم تکیه بر خصلت رزمندگی این طیف که ناشی از بیانیه اولیه آن و
مرزبندی قاطع با اصلاح طلبان بود اما ملاحظات دوستانه و ارتباطات طبیعی خود
با این افراد را در نظر گرفته و پا بپای آنها نهاد روی نهاد و کمیته روی
کمیته گذاشتند و در راندن چپ از این طیف همنوائی کردند.
کم
شماری از فعالین زنان نیز دستیابی به سهم زنان را بهانه پذیرش هژمونی جناح
راست ( اکثریت, اتحاد فدائیان و مجربین اتحاد جمهوریخواهان در این طیف
کردند.
افرادی نیز این سکو را محل پرش به شخصیت شدن یافتند و مثل لهیم با همه گرایش ها جوش خوردند.
بخشی از چپ نیز با بهانه قرار دادن عدم توافق با بند مربوط به مالکیت خصوصی در مفاد حقوق بشر جداسری کردند و رفتند.
تعداد
پر شماری هم مثل من با اندیشه خالی نگذاشتن میدان و اینکه بنیان این جنبش
اتکا بر حذف کلیت رژیم و نگاه به پائینی دارد در حد و توان خود برای حفظ آن
مبانی مایه گذاشتند. نوشتارهای آندوران هنوز موجودند و چنانچه فرصتی شد.
جمع آوری و یکباره منتشر خواهند شد.
در همین اثنا مطلبی خواندم از ف تابان که چپ هم آن است که خود می گوید!
نمیدانم
چگونه اما به این خیال افتادم که چه رابطه ای بین این نوشته و اطلاعیه
تشکیل چپ بزرگ سه سازمان اکثریت, اتحاد فدائیان و شورای سوسیالیستی چه
میدانم چپ! موجود است. این سه سازمان از همان دوران که من مطلعم در نازا
کردن جمهوری خواهان دمکرات و لائیک متحد و هم قسم بوده اند و این مطلب بنا
ندارد که همه مدارک این اتحاد شوم که توسط شاخک های داخلی این طیف ها
امیدهائی را بر باد داد منتشر کند.
در
همان زمان هم سایت اخبار روز کمر به سانسور چپ رادیکال موجود در این نهاد
تازه شکل یافته بسته بود و ایشان نیز در انتشار بی وقفه نظریات سازشکارانه
افرادی همچون آقای فریدون احمدی و شرکاء که بعدها در کنفرانس های مختلف با
هواداران شاهنشاهی هم سری میکردند و می کنند, کمر همت بسته بود!
بنظر من انتشار این نوشته بلحاظ تاریخی منظورم زمانی است و نه ( تاریخی ) دلائل خاص خود را دارد.
ایشان
نگران هستند که اتحاد چپ بزرگ!! از سه جریانی که نه توانائی ایجاد چپ بزرگ
را دارند. نه بلحاظ قد و اندازه وظیفه ای اینچنینی تاریخا بعهده آنها
گذاشته است و نه اصلا چپ هستند, به شکست بیانجامد و نهادهای چپ در این (
اتحاد چپ بزرگ ) دخالتی نکنند.
چپ بنظر من آن نیست که خود می گوید!
چپ
آنست که نه به قدرت موجود چشم دوخته و نه دست بر ماله دارد و نه برای
منافع سازمانی خود از پائینی ها فاصله می گیرد. این سه جریان را نه تنها
من و بلکه همه چپ ها در جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک تجربه کرده ایم
و مردم کشورمان در کوران جنبش های خیابانی در همین چند سال اخیر بخوبی
ورانداز کرده اند و مماشات آنها با اصلاح طلبان و موسوی و کروبی و شرکا را
از نزدیک دیده اند. دهها فیلم و عکس و گزارش از این طیف منتشر شد و شاگردی
آنها را در بارگاه موسوی چی ها با تظاهرات سکوت و الله و اکبر بر پشت بام
ها و آکسیون لبخند!! و سوت و.... هنوز موجود هستند.
جریاناتی
که مراجع تقلیدشان در اتحاد جمهوریخواهان تجمع کرده اند و جز تخریب چپ در
سر ندارند و مطالبات عدالت جویانه و رادیکال پابرهنگان را بعنوان حمایت از
موسوی و کروبی جا میزنند و از چپ تنها نامش را برای وجهه یابی به گروگان
گرفته اند, با وجود تمایل و تلاش و علاقه آقای تابان نه چپ هستند و نه
میتوانند چپ بزرگ! تشکیل دهند. دست بالا همان اتحاد تخریب کننده ای است که
در طیف جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک تخم سازش و مماشات را پراکند و
از محتوی تهی کرد.
ف – تابان دچار دو توهم کلیدی است.
توهم
اول اینکه ایشان فکر می کنند با نصایح موضوعی اینچنینی که چپ ولایت فقیه
ندارد! و گفتمان سوسیالیستی از عملکرد روزانه اقتباس نمیشود و ......
میتواند نهادهای چپ را دعوت به مداخله با این طیف بنماید.
توهم
دوم اینکه تصور دارد با طرح چپ آنست که خود میگوید برایش مقدور خواهد بود
که ضمن افزودن برخی از نهادها به این مجموعه, این سه جریان راست و بشدت
مصالحه طلب و موسوی چی را بعنوان چپ بخورد خلق اله بدهد. آنچه در اینجا گم
شده است پرنسیپ های چپ است که من رزمندگی در برابر استبدادی وحشی و سرمایه
اندوز, تعهد و پایبندی به کارگران و زحمتکشان و مطالباتشان, اتکا بر
رادیکالیسم و پتانسیل انقلابی مردم برای تحولات بنیادی سیاسی و اقتصادی و
مرزبندی قاطع با سازشکارانی که واژه چپ را به گروگان میگیرند و از راست
میروند. بخوانید وجدان گم شده!
همین و بس
بهروز سورن
12.11.2012
نگرانی های ایشان را اینجا بخوانید!
منتشر شد:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر