م_ع آوریل 2009
قسمت پنجم
وحشت ابرمن مدرنیته از چهرۀ دمکراسی خویش
کیست که نداند آدمیان اساساً زیر ضربۀ اختاپوس استبداد قدرتی مدرن مجبورند که اعمال و فعالیت های شایستۀ زندگی خویش را سانسور کنند و بتدریج از طریق دیوانسالاری رتبه سازی شغل گیری و فرهنگ هژمونی رسانه های متمرکز مغز شویی، منش اطاعت و وفاداری به دولت و فرمانروا را نهادینه سازند و در عین حال مناسبات زندگی عاطفی ارتباطی مردم را از یکدگر جدا و اتمیزه کنند تا آنها را به صورت دفرمه شده در خدمت کل ساختار دیوان دولتی کالا سازی ،مثل سیاهی لشکر، وابسته و محتاج به فرامین ستاد قدرت، کنار هم ردیف کنند تا برای گرفتن دستور وانعام بیشتر از قدرت به رقابت بپردازند(رجوع کنید به برخی تجارب جنبش-های کارگری و اجتماعی آنارشیک، گرد آوری شده توسط دانیل گورین دردو جلد کتاب" نه سلاطین و نه اربابان" به زبان انگلیسی). در غیر این صورت آنها این بیگاری را صرف یک لقمه حقیرانه نان، لحضه ای هم برنمی تابیدند. در این زمینه نوشته های نوآم چامسکی و کتاب فهم قدرت، ترجمه احمد عظیمی بلوریان میتواند آگاهی بخش باشد. حتی تاریخ سیر و سلوک عرفای غیر دولتی به نوعی زبان سانسور بوده است که اکثرا به تدریج به سبک و روش زندگی مردان عرفانی نمایان شده است که مجبور بودند نورم و طریق خلوت نشینی را پیشه کنند تا کمتر مورد یورش مستقیم سلاطین قدرت قرار گیرند، و نه آنگونه که بابک خرم دینان به صورت مبارزه اجتماعی زیست هویتی و نه صرفاً ذهنی فلسفی، شیوه استقامت و بیداری وجدان را پیشه کردند و شکستها، آرزوها و مقاومتهایشان در گذر تاریخ به طور بارزی مستند شده است.
حال این مفسران، نظریه پردازان و کارشناسان مدرنیته به مانند هابر ماس،پارسونز،ترنر، اریک هریسون، لویی دوپره، باربارا آدام، آگنس هلر و آلن اورشی و غیره که طبعاً دوره های ارشد کارشناسی و تخصصی دانشگاهی را دیده اند از چنین ساختار رتبه بندی قدرتی به لحاظ بسیاری از جنبه های رفاهی ذینفع اند و صرفاً خطرات موجود در ساختار مدرنیسم را به حاکمان سلطۀ مدرن هشدار می دهند. اینها کسانی هستند که ظرفیت-ها و صورت بندی های فکری و آموزشی جدید را در جهت تکمیل مقاصد مدرنیته در دانشگاه ها ایجاد میکنند و به مانند ژنرالها اما در پست فرهنگی خدمت می کنند تا خطرات و معضلات ناشی از بحرانهای موجود را ارزیابی کرده و شیوه های پیشگری ضربه پذیری نظام سلطه با خیزشهای اجتماعی را کاهش دهند. شاید با اطمینان بتوان گفت حتی اگر یک درصد از معترضین واقعی به ساختار قدرت، قادر باشند در چنین پستهای دانشگاهی ای حضور داشته باشند و در نبود و سانسور آنهاست که کارشناسان مدرنیته در خیال خودشان برجسته و چشمگیر به نظر می آیند. جالبتر اینکه اکثر این محققین متخصص نجات مدرنیته زودتر از بقیه به مانند بوش و سارکوزی، گوردن بران و مرکل و امروز باراک اوباما از هم اکنون ماسک-های تنفسی و آبهای تصفیه شده ،جزایر و پناهگاه های امن و منزلهای دور از مصیبت-ها و آشوب-های شهری را برای خود تدارک دیده اند و برخی که بسیار پولدار هستند تعدادی از سواحل معدود سالمتر باقیمانده را برای زندگی اشرافی و عیاشی خود قبظه کرده اند( بطور نمونه، سواحل موناکو که میلیاردرها با پولهای هنگفتشان در آنجا سکنا گزیده اند تا از مالیات ها هم فرار کرده باشند و دولت-های ورشکسته اروپا حالادر تعقیب آنها هستند که به کشمکش-های شبکه های درون قدرتی تبدیل شده و جامعه مردمی اروپا هم در ارتباط با این همه فساد و دزدی انحصارات، زمینه تحولات اجتماعی را فراهم میبینند) . بسیاری از حامیان مدرنیته که مثلاً انتقادهای جدی ای به اوضاع رقت آمیز و وفور وقایع اسفبار انسانی و زندگی اکوزیستی جهانی دارند خیلی ساده لوحانه ومزورانه از خود بانیان و مسئولین حکومتی و یا کمپانی ها و کلیساها انتظار برخورد حقوقی و انضباطی به چنین پدیده های ناخوشایندی را دارند اما فردایش همین منتقدین دوباره سر گرم همان عادات رفاهی مصرفی روزمرگی و مشاغل کارشناسی علوم مدرن و خوش خدمتی های مایه دار به ابرمن می شوند. تنها در دوره رئیس جمهوری بوش صدها متخصص، مدیر و کارشناس عالی رتبه کشوری وضداطلاعاتی در پستهای روئسایی و استادی دانشگاهای برکلی، هاروارد، کنت، پرینستون، دوک وغیره گمارده شدند تا مکتب جنایت مدرن را در اندیشه جوانان اشاعه دهند.
دیدیم که دولت آمریکا چند سرباز آمریکایی را مثلاً به خاطر تجاوز و جنایت در عراق دادگاهی کردند و کلیسای واتیکان هم کشیشان متجاوز به صدهاکودک در شهر بوستون را تکفیر کرد و در همان زمان کمپانی کلیسیایی نظامی(اونجلیست های مذهبی ارتدکس نژاد پرست و با نفوذ که کابینه جنگی بوش را در کاخ ابرمن سفید بقدرت نشاندند) Black water(به قلم2007 jeremy scahill) که با سازمان صلیب سرخ(خون) رابطه تنگاتنگی دارد، نزدیک به چهل هزار تک تیرانداز آدمکش با هزینه نفری هزار دلار در روز را برای برپایی دمکراسی اتمی روانه عراق کرده بود ( این کمپانی خصوصی تربیت آدمکشی و شکنجه، بیمارترین افراد روانی مزدور حرفه ای را استخدام میکند وحتی با هزینه های کلان به نیروهای ویژه امنیتی و پلیسی آمریکا آموزش ضد شورش میدهد و به سایه دولت معروف شده است. آنها شبه نظامیان شخصی هستند که مصونیت اجرایی دارند. بگفته وکلای مترقی نه میتوان آنها را به دادگاه شهری کشید چون نظامی هستند ونه میتوان آنها را به دادگاه نظامی فرا خواند چون شخصی بحساب میآیند). و سرانجام رامسفیلد وزیر جنگ آمریکا بعد از این همه بی رحمی و کشتار در عراق بدون هیچ گونه پروسۀ دادگاهی و دادخواهی به فوریت از وزارت تجارت جنگ کنار رفت تا به تجارت سیاست بپردازد. شگرد سیاست قدرتها همواره در شرایط بحرانی، جایگاه وزیران و عاملان اجرایی جنایت را تغییر میدهند تا آنها از پاسخگویی به جامعه طفره روند و درحاله ای از ابهام، تمرکز اعتراضی مردم را پراکنده سازند. اما کارشناسان مدرنیته دیگر قادر به لاپوشانی گندیدگی این ساختار نظام اختاپوسی، فرهنگی اقتصادی مدرنیسم نیستند که روزانه این وقایع هولناک را می آفریند و ماهیتش چیزی جز تولید بیماری و تجاوز، تخریب زندگی زیستی، و اعمال کنترل و مغزشویی در مدارس، دانشگاهها، آزمایشگاها، ادارات و غیره نیست. این دعواهای حاشیه ای درون ساختارمدرنیته یک بازی فیلسوف مأبانه رقابت آکادمیکی است و در موقعیتهای زمانی و مکانی متفاوتی شاید لحظه ای شما را هم تحت تاثیر قرار دهند اما در حقیقت این بازارهای رنگارنگ کاسبی سیاسی مدرنیسم است که به صورت شبکۀ پرکار رایانه ای، بی وقفه فرهنگ صنایع مقدس مدرنیته را به پیش می برند. ممکن است گاهی به خاطر کشمکشهای درونی اشان امروز را استراحت کنند اما روز بعد باز هم دکانهای سهم بَری غنایم فکری و روحی و مالی مدرنیته تنها با تغییراتی جزیی در قفسه های کتابخانه و یا برگزاری کلاسها و کنفرانسهای جدید دوباره ادامه می یابد و مدرنیته از پیشرفت انتحاری اش درس نمیگیرد و مطمئنا معترضین واقعی به این ساختار کهنه سلطه در پرتو جنبش-های متنوع افقی جهانی از ضرورت مبارزه برای آزادی هستی زیستی لحظه ای دست بر نخواهند داشت .
یک بررسی کوتاه از قرن "با شکوه" مدرن بیستم که با شروع قتل عام یک و نیم ملیون نفر ارامنه به دست دولت عثمانی(ترکیه امروز) آغاز شد و تداوم قتل عام های متمدن میلیونی جنگ-های مدرن جهانی اول و دوم، و انفجار بمب های اتمی در هیروشیما و ناکازاکی(فاجعه غیر قابل وصفی که نه تنها صدها هزار نفر در یک لحظه سوختند بلکه عواقب بیماریهای سرطانی و آلودگی زیستی آن همچنان ادامه دارد) و تشکیل گروهای زنان کاباره و دختر شایسته بمب اتمی در لاس وگاس در ستایش تمدن بزرگ و بعد شروع دوران بی پایان جنگ سرد در اندونزی، ویتنام،کوبا، شیلی، کنگو، کامبوج، اریتره.... و همین دو دهۀ اخیر در رواندا نزدیک به یک ملیون نفر نژاد توتسی آفریقایی در عرض چند ماه قربانی زد و بندهای های قدرتی فرانسه و آمریکا بطور اخص در دفاع از جناح توتسی و دیگری از هوتوها شدند. بله! رواندایی که بگفته خود غربی ها از نظر مدرنیسم به سوئیس آفریقا معروف شده بود. برگرفته از کتاب "آنسوی تاریک دمکراسی"the dark side of democracy به نوشته مایکل من،( متاسفانه ایشان در نتیجه گیری اش از این-همه جنایت مدرن، خیلی مایوسانه و ناشیانه مثل فوکو تنها به قراردادهای اخلاقی هژمونی تعاملی و تعادلی قدرتها دل بسته است) و سرانجام با معذرت خواهی سطحی و بیشرمانه کلینتون و سازمان ملل از این فاجعه و تکرار آن در جنگ و تحریم اقتصادی عراق سال 1991 توسط سازمان ملل که تقریبا بیش ازیک میلیون کودک به همین سادگی جان باختند(زمانیکه برخی گذارشگران از مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه کلینتون پرسیدند: آیا این تحریم ارزشش را به بهای نابودی اینهمه زندگی زن و کودک داشت؟ او رذیلانه پاسخ داد، البته که داشت) و تداوم جنگ های سومالی،اتیوپی ،تقریبا کل آفریقا،کلمبیا، مکزیک، سیرالانکا، افقانستان(آمریکا در طرف طالبان و بن لادن، علیه نفوذ روسیه) و هایتی(همکاری مشترک فرانسه،کانادا و آمریکا در سرکوب جنبش ضد استعماری ) و فلسطین.....و فوران بیماریهای روانی فیزیکی پایان ناپذیر از بحران-های غذایی، آلودگی زیستی و.... نهایتا تخریب حیات زندگی زیستی بپاس مراحم مدرنیسم . اما بگذارید ببینیم که پیشنهاد جامعۀ علمی مدرنیته به طور جامع و دقیق به این قضیه چیست آنگونه ای که زیگموند بامن در کتاب اخیرش "مدرنیته و کشتار همگانی" چاپ 1989 نوشته است، از کتاب صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته به قلم حسینعلی نوذری. "خنثی سازی اهمیت کشتار همگانی، تلقی از آن به مثابۀ پدیده ایست که بیانگر ابعاد نفرت انگیز حیات اجتماعی در سدۀ اخیر است که خوشبختانه پیشرفتها و دست آوردهای مدرنیته به طور فزاینده ای بر آن غلبه خواهد کرد."(تاکیدات از اینجانب است). ایشان بمانند برخی دیگر از مدرنیست-ها ماهییت" انقلاب" تکنولوژی صنعتی،اطلاعاتی و.... رایانه ای سرمایه داری را از جنگها و کشمکش-های قدرتی و تسلیحاتی یعنی عقلانیت ابزاری آنها جدا میکند،در واقع میخواهد بگوید که با پیشرفت وسایل جدید شکنجه، اعترافگیری بتدریج آسانتر خواهد شد. بله اینهم از عجایب مدرنیته که این نوع پاسخ گویی ایشان یعنی جنون گاوی مدرنیته و امثال بوش، اوباما، تونی بلر، پوتین، مدودوف و سرکوزی ها وجود ایشان را مطمئنن برای چنین ساختار مغزیِ جدا از جمجمه ستایش خواهند کرد.
پس دمکراسی در عمل چیزی جز کشتار دست جمعی و خشونت اقتصادی اکوزیستی وگسترش تسلیحات مالیخولیایی نیست اما کارشناسان سیاسی نئومدرنیته میتوانند بر روی دفتر ثبت سازمان دول جهانی، واژه دمکراسی را با خط زیبای نستعلیق حقوقی بارها و بارها بنویسند ولی جوهرش همچنان از تاریخ خونین استعمار،استبداد و استثمار رنگ میبازد و چه افتخار برازنده ای که امروز باید در ابعاد جنگ آبها، ستارگان و خدایان اتمی ویروسی شاهدش باشیم که قادرند کل زمین را درسته چند بار ببلعند. حال صحبت از نهادینه کردن فرهنگ دمکراسی و مدرنیته آنهم در چنین هیبت مخوف کنونی اش توسط لیبرالها باید کار حضرت فیل باشد زیرا بنظر نمیاید چیز تازه ای غیر از همان گفتمانهای کلیشه ای روشن مابانه قدیمی مدرنیسم بتواند در کار باشد.در واقع این همان دمکراسی حکومتی انحصارات غول پیکر سرمایه داریست که برای پیشبرد پلورالیسم سیاسی کاندیداهای احزاب انتخاباتی خودشان به رقابتهای سلطه جویانه قدرتی میپردازند پس نه تنها چیز تازه ای نیست بلکه بسیار وحشتناک-تر هم شده است. و از همین جهت ،جنبش-های وسیع افقی و اکوزیستی جوامع غربی امروز بعنوان بدیلی نوید بخش در برابر آن سر بلند کرده اند و به هیچ وجه هم از ماهییت تخریبگرایی تمدن سلطه گری بیخبر و یا نا آگاه نیستند. برخی نئولیبرال های ایرانی بخصوص بخش رفاه طلب مستقر شده در غرب، گویی مثلاً نوع جدیدی از مدرنیته سرمایه داری را اختراع کرده اند که به سبک سکولار وطنی آن تهیه میشود. اما کدام وطن؟ وطن نظم غارت جهانی ای که آمریکا و اروپا از طریق رسانه ها و ماهواره هایشان بخصوص در دهه های اخیر باجنگ-ها و بحران-های اقتصادی-شان وعده داده اند!؟ شما وطن-های اشغال شده امروز را وطن چه کسانی میدانید؟ پس وطن-های گمشده سرخپوستان، سیاهپوستان، بومیان لاتین و صدها میلیون مهاجر و پناهنده چه شده است ؟؟ آشیانه های250 میلیون کودک که برای مقاصد جنسی، بردگی، فروش اجزا بدن، قاچاق مواد مخدر و نظامی ربوده و بهره برداری میشوند در کدامین وطن سرمایه جای گرفته است؟؟؟(طبق آمار رسمی سازمان شعاری یونیسف که گویا تنها وظیفه شمارش نعمات اربابانش را بعهده دارد، آپریل 2009 ). و حال وطن-های تنها 15000 کمپانیهای فراملیتی آمریکا که بمانند زالو در چین لانه کرده تا از تاسیسات و کارگران ارزان به مقیاس میلیونی، تبادل غارت کنند در کجای نقشه جدید جهان قرار میگیرد (حال برعکس این تناسب شامل خود چین هم میشود) ؟؟ این تازه به گفته همان نشریات لیبرال آمریکایی global exchange " تبادل جهانی" میباشد که عمر مفید یک کارگر جوان چینی تنها 10 سال تخمین زده میشود یعنی از13 تا 23سالگی.
متاسفانه امروزه هزاران کتاب و مقاله در این موارد نوشته شده که در ایران ترجمه نمیشوند. هر چند بحران خورد کننده نئولیبرالیسم و روند اضمحلال آن در حال حاضر خود گواه این حقایق آشکار در عرصه جهانی میباشد و اساسا آن دمکراسی کاذب اقتصاد وطنی در آمریکا از آغاز دهه 1970 با شروع پروژه های خصوصی سازی زیر نظر بانک جهانی، صندوق بین الملل و سازمان تجارت جهانی سازی عصر نئو لیبرال سرمایه داری بطور کلی رنگ باخت و اشکال مخرب-تری در نابودی زندگی اکوزیستی بخود گرفت .حال نئو لیبرالها از وطنی صحبت میکنند که شناسنامه و پاسپورت مردمانش تنها به سند ما لکیت فروش بردگان دربازار وطن فروشی جهانی تبدیل شده است.
جنگ-های روانی فیزیکی دمکراسی اتمی ویروسی، نه تنها سراسر کره زمین حتا منظومه شمسی را هم در ابعادی انتحاری و انهدامی احاطه کرده است. این توسعه تخریبی منابع زندگی زیستی تا حد جنون همچنان پیش رانده میشود و لیبرالها ناچارند با احتیاط حرکت کنند چون در این دوران شتابزده دمکراسی جنگی، دیگر الگوی فریبنده ای برای قالب کردن مدنیت دمکراسی باقی نمانده وهیولای دمکراسی خفته چون دراکولایی تشنه بخون،سالیانیست که از تابوتش بیرون آمده و دندانهای تیز لیبرالیسم خون آشامش تمامی پیکره جامعه اکوزیستی را تکه پاره کرده است. فراموش نکنیم که سلاطین متحد غربی حتی به همان اصول دمکراسی جاه طلبانه درون قدرتی یکدیگر هم پایبند نیستند. در جنگ خانمان سوز عراق که زنان و کودکان شدیدترین آسیب-ها را دیدند و همان بافت رو به رشد حد اقلی مناسبات ارتباطی زنان و خدمات اجتماعی زندگی و فضای اکوزیستی-شان تقریبا به کلی متلاشی شد، آمریکا و فرانسه سر منافع متضادشان شاخ تو شاخ شدند فرانسه نمیخواست میلیاردها دلار از قراردادهایش با صدام حسین دیکتاتور را از دست بدهد ولی مسئله محوری، مورد ترسناک-تری برای آنها بود اینکه اگر ما بپای این جنگ برویم مردم فرانسه دولت را سرنگون خواهند کرد اما برای آمریکا که چشم انداز بحران اقتصادی و مالی و اعتراضات داخلی را پیش رو داشت تسخیر بازار نفت و کنترل بر خاور میا نه امری حیاتی بنظر می-آمد و اینجا بود که نه تنها جنگ رسانه ای دمکراسی علیه یکدگر بالا گرفت، بلکه ماهواره های جاسوسی اینتر نتی آمریکا بر ضد فرانسه شروع بکار کردند. اما جالبه،زمانیکه صدام حسین مدارک اثپاتی را در معرفی منابع دریافت تسلیحات شیمیایی-اش ارائه داد نام اکثر کمپانی-های انحصاری اروپا وآمریکا را برملا ساخت و باز هم مدنیت دمکراسی جنگی، کمدی بازی حقوق بشر را بنمایش گذاشت.
شورش-های اخیر در فرانسه که مکرراً تکرار شد واکنشی جدی و حیاتی است برای پایان دادن به ساختار مدرن سلطه وتخریب گرایی که ضرب آهنگش به روشنی در کل اروپا احساس میشود و این بدون شک سرآمد یک تعیین سرنوشت اساسی در دهه آینده برای جهانیان خواهد بود. جامعه فرانسه که در دوران جنبشهای 1967 از طریق جوانان و آزادی خواهانش جنبشی نو در همبستگی افقی، علیه کل ساختار کهنه ارباب منشی را هنرمندانه بر پا ساختند در واقع دریچه افق تازه ای در دل جهانیان گشودند اما متأسفانه از طریق احزاب بوروکرات کمونیستی فاسد که ریاست و منافع قدرتی خود را در خطر میدیدند، موذیانه اتحادیه های کارگری را تحت عنوان فرصت مناسب برای مطالبات اکونومیستی(مزایای اقتصادی) وارد جنبش افقی و آنارشیک آزادیخواهی اجتماعی کردند و مبارزه واقعی دگرگون کننده را به عقب راندند تا به پاداش حقیرانه ای از جانب دولت فرانسه سر مست شوند. گای دبورد به همراه دوستانش گرایشی از آنارشی بنام situationists (موقعیت آفرینان ) را پدید آوردند که زمانیکه حرکت افقی و مستقیم ارتباط گیری را در درون خود شروع کنیم خلاقیتها فوران کرده، و بتدریج و هم جهشی، آفریننده حرکت-های خلاق و طرح های جدید تری در درون جامعه خواهد شد و ایده ها و روابط و اشکال سازماندهی مناسب-تر مبارزاتی، مدام از درون تحول مناسبات خود انگیخته، خودجوشانه تراوش میکند و دوباره حرکتی بالنده تر را طرح ریزی میکند. موضوع محوری در این جا، گسترده ساختن ارتباط خلاق آهنگین در عرصه های متنوع فکری، هنری، فرهنگی، اقتصادی اجتماعی است تا مدام قادر باشیم دست به ایجاد شرایطی جدید بزنیم تا سلسله حرکت ها در ارتباط افقی مبتکرانه به نواختن در آیند، از این جهت ما موقعیت ها را برای آزادی می آفرینیم.
گای دبورد در کتاب معروفش: جامعه نمایشی guy debord ( society of the spectacle) نقد جانانه ای را نثار ساختار دول مدرنیسم و احزاب سلطه گرکمونیستی میکند. او میگوید جامعه باید هوشیار باشد زیرا احزاب و دول کهنه مدرنیسم، زبان و حرکت پویای جنبش-ها را همواره کپی میکنند و در نمایش جدیدی به صحنه می آورند یعنی خودشان را در چهره مطالبات ما تزیین میکنند تا مردم همواره از پشت عینک مبلغان سرمایه و سلطه پروژه های جدید احزاب قدرتی، را در تغییرات ظاهری دنبال کنند(ص18).
آشنایی با این واقعیات عریان و هولناک سلطه دمکراسی غربی میتواند برای جوانان بستوه آمده از استبداد کشورهای شرقی بسیار درس آموز میباشد تا راه و روش سلامتی و شکوفایی زندگی زیستی را در پیوند با جنبشهای افقی و اکو زیستی ضد سلطه جهانی، و متناسب با تجربیات و ویژگی های بافت تاریخ بالنده فرهنگی اجتماعی خودشان برای ساختن مناسبات گلستانه عاشقی فراهم آورند.
بنظرم در بکار بردن واژگان دمکراسی مستقیم ویا دمکراسی انقلابی که تا حدی در جنبش-های افقی غرب هم رایج است به تعمق بیشتری نیاز داریم هر چند اگر منظور آنها، حتی آن دمکراسی کاذب انتخاباتی هم نباشد چرا که واژه دمکراسی نهایتا نماد سیستم غربی را برجسته میسازد و نمیتوان آنرا از واقعیت تاریخی ارتباط مدنیت قانونی شهروندی با تعینات کشوری، دولتی، نژادی، مذهبی و بخصوص امروزه از سرمایه داری جدایش کرد. حتی مزایای مشروط دمکراسی در یونان باستان شامل بردگان، مهاجرین و غیره نمیشد. چرا باید آزادی بیان را همچنان در چارچوب دمکراسی و نه آزادی زیستی مطرح سازیم؟ چرا ما همواره باید بدام مقایسه های نازلی در ارتباط با دمکراسی انتخابات اروپایی بیفتیم و تلاش نکنیم که خواست آزادیخواهی طبیعی زیستی را در اتحاد و همبستگی سازندگان واقعی جامعه از پایین بصورت افقی در کوی، محله، مدرسه و محیط کشت و کار و غیره ساماندهی کنیم، تجاربی که بصورت واقعی تا کنون در دنیای لاتین هم عملی شده است تا مجبور نباشیم اینگونه بحالتی خفت آور و درمانده آنرا از سرکوبگر بد و بدتر تمنا کنیم. کابینه دولت گوردن بران در انگلیس بعنوان جناح کمتر بدتر آنقدر در باتلاق فساد بدتر فرو رفته که تبلیغات رسانه های انگلیس و کارشناسان نخبگی سلطه، این روزها برای حفظ نظام، از بالا زمینه را برای جناح راست محافظه کار باصطلاح کمتر بدتر آماده میسازند. همانطور که بوش رئیس جمهور سابق آمریکا گفت، من از مردم حالا رای تایید و اعتماد گرفته ام و تصمیم دارم از این قدرت مشروع بیشترین بهره برداری را بکنم تا دوباره در چهار سال بعد در طبل توخالی انتخاباتی با شعارهای فریبندۀ تازه و داغ-تری بکوبند تا باز برخی از مردم مطیع، عاجز، و بی اختیار را سرافکنده برای گدایی مطالباتشان به پای صندوق های رأی بردگی بکشانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر