۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

بحران ساختار سلطه در تاریخ معاصر جنبش-های افقی و آنارشیک و جایگاه اسلاوی ژیژک/1

م_ع آوریل 2009


قسمت یکم


نظریه ی ژیژک را من چند سال پیش در ایران مطالعه کردم و مقاله ای در مورد آن تهیه دیدم از آنجایی -که بیش از سه دهه در آمریکا زندگی کرده ام تصمیم گرفتم برخی از تجاربم را درباره فراز و نشیب های جنبش-های افقی و ضد سلطه در غرب بخصوص در آمریکا را به صورت کتابی ارائه دهم. اکنون چکیده ای از آن مطالب را در پیرامون نظرات ژیژک در ارتباط با سلطه دیکتاتوری چپ و راست اینجا می آورم و پرداختن بیشتر به جزئیات مهمتر شکل گیری این جنبش ها در غرب و تاثیر پذیری آنها از تاریخ مبارزاتی آمریکای لاتین، سرخ پوستان و سیاهپوستان و غیره را به فرصتی دیگرمیسپارم.




گرچه از اشغال سرزمین سرخ پوستان آمریکاتوسط نژادهای سفید اروپایی چند قرن می گذرد اما اکنون نسبت این جمعیت 350 میلیون نفری به برتری کمی نژادهای غیر سفید تغییر یافته است. تداخل این فرهنگ ها در طی چند نسل اخیر باعث تحولات جنبشی فکری و مبارزاتی عظیمی در مقابله با سلطۀ استثمار و استعمار سرمایه داری نئولیبرال غربی و جنگ طلبی هایش، درعرصه ی جهانی شده است. بخصوص که برخی ازاین مهاجرین در عین حال، واقعیات دردناک و تلخ دیکتاتوری های سرمایه داری دول سوسیالیستی را هم از نزدیک شاهد بوده اند که خود باعث رشد تنوع های فکری مبتکرانه ای در درون جنبشهای افقی جوامع غربی و لاتین شده است . بسیاری از اقشار سفیدپوست و اتحادیه های صنفی-شان در آمریکا که تا دیر زمانی خودخواهانه از کنار استعمار و استثمار دیگر سرزمین ها توسط دولتشان سود می بردند، امروزه به خاطر صدمات مخرب نئولیبرالیسم در کشورشان تا حد زیادی بیدار شده اند. بعد از شکست آمریکا در جنگ ویتنام که خونهای بسیاری ریخت، دامنه ذهنیت جنبش ضد جنگ طلبی در سراسر غرب شدیداً وسعت یافت. در نتیجه کشورهای غربی و در رأسش آمریکا سیاستهای خصوصی سازی را از اواسط دهه 1970 زیر نظر پروژه های چند رنگ و چند بعدی مصرفی انحصارات فرا ملیتی چون سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، صندوق بین لملل و غیره در تنظیم نوع سرمایه گزاریها برای غارت بیشتر آغاز کردندکه به پروژه و دوران جدید سرمایه داری نئولیبراسیم جهانی معروف شد که جهان را شدیدتر از گذشته به ورطه نابودی حیات زیستی، فقر ، گرسنگی و بیماری کشاندند. انحصارات سرمایه داری غرب (حتی چین با فروش کارگر و تاسیسات ارزان) برای غارت هر چه بیشتر از کارگران ارزان تر، و فرار از هزینه های مالیاتی و حفاظت منابع اکوزیستی، عرصه های تولید را به کشورهای دیگر انتقال دادند تا کالاهای وارد و صادر شده را به قیمت گزافتری بفروش رسانند و در قبال این روند نابود کننده زندگی مردم و حیات اکو زیست، آنچنان فربه شدند که عملا درجا ترکیدند و بحران فزاینده آن، باعث ایجاد شکاف عظیم تری در ساختار سرمایه داری نئولیبرالیسم جهانی شد. حال حتی بسیاری از فرزندان سفید پوست از سلطه بیمار گونه" نژاد برتر" یعنی همان پدران سفیدشان روی برگردانده اند. اگر چه در حال حاضر جناحی از قدرت با وعده های عملی کردن مطالبات مردم، اکثریتی را در ظاهر به پای صندوق های راًی یک سیاهپوست کشانده اند که گویا مسئله در رنگ است و نه در ماهییت نظام سلطه، اما این رئیس جدید که توسط انحصارات قدرتی برای نجات بحران دیوانسالاری سرمایه داران از زیر فشار اعتراضات اجتماعی، به جلوی صحنه رانده شده، بزودی بسیاری از پرده های توهم دیگر اقشار مردم را هم کنار خواهد زد تا جامعه انسانی سرانجام با چشمهای باز بیاموزدکه انرژی و تاکتیک هایش در درون شکاف جناح های قدرت نئو لیبرالیسم به دام نیاندازد بلکه هر چه بیشتر در جهت توانا و خلاق کردن مناسابات جنبشِ افقی همبستگی همزیستی و آنارشیک از پایین در درون حیات آزادی اکو زیستی همت گمارد، تا قادر باشد فضای توری شکل ارتباطات شورا های مستقل و تصمیم گیرنده را در دامن زندگی عاشقی جهانی گسترده سازد.

هرچند میدانم آنچه در متن زیر می آید بر بسیاری از عزیزان جوانی که مدل دمکراسی غربی را در ذهنشان رویا پردازی کرده ، سنگین جلوه کند اما این مسئولیتی است که من هم به سهم خود در گسترش فضای سالم زندگی آزاد اکو زیستی حس میکنم و این همان فرایند جنبش-های افقی و مستقیم فرهیختگان و مبارزین آگاه نسل متنوع حاضر در غرب و لاتین است که از آن تاثیر گرفته ام بدون اینکه قصد پیروزی بر شخص خاصی را داشته باشم. اما بر این باورم اگر هر یک از ما جزیی از سازندگان جامعه انسانی برای بهبود بخشیدن هستی زیستی اجتماعی هستیم، پس به همان اندازه هم مسئولیم ازکودکانی که با هزار شوق و امید بدنیا هدیه میدهیم تا رویاهای رنگینشان را در رقص زندگی با دیگری پر و بال دهند،حمایت کنیم. و تنها در اینصورت است که آنها میتوانند دنیای عاطفی و عاشقی زیستی اشان را در استقلال عمل و شجاعت اندیشه انتقادی به بهترین روشهای همفکری و همکاری در مناسبات زیست اجتماعی متحدانه رشد دهند درست همانگونه که پرندگان در پرواز سفر آزادی، رقصانه آشیانه ها در وجود طبیعت خویش میسازند. این از غریزه طبیعی زندگیست که آزادی را به عنوان امر حیاتی زندگی، زنده نگه داریم و آن فضاها و مناسبات مخرب سلطه گری و خشونت نظامی که تحقق چنین آرزوهای طبیعی همدلی زندگی اکو زیستی ما را تهدید میکند، دائما تغییر دهیم و از مسیر پویایی جامعه کنار زنیم. ای کاش آنهایی که نمی نویسند و یا از دل نمیگویند، می دانستد که ما چقدر به شنیدن از یکدیگر نیاز داریم و تنها در حضور تنوع خلاقیت-های مبتکرانۀ آزاد همزیستی ما ست که قادریم ،طرحی نو در روابط عاشقانه هنر زیستی مان بر افکنیم.


قبل از اینکه دوستان و عزیزان این مقاله را بخوانند لازم است به یک نکته مهم اشاره کنم که نقد های این بحث اساسا به ریشه ها و گرایشات اصلی سیستمها و نظریات تئوریکی میپردازد که مستقیم و یا غیر مستقیم در خدمت دیوانسالاری قدرت و مداحی نظام سرمایه داری کمونیستی و یا پارلمانی قرار گرفته است. من کلیت یک سیستم فکری و برنامه ای بسته، کلیشه ای و مخرب را به نقد و چالش کشیده ام صرفنظر از اینکه برخی از این نویسندگان تا چه حد از نظر شخصیتی، تفکری و جایگاه اجتماعی قدرتی ممکنه پلید و زشت باشند. هدف این مقاله برای دادخواهی و دادگاهی کردن آنها در اینجا نیست هر چند در جای خودش از نقط نظر جامعه انسانی حائز اهمیت است. درس های ماکیاولی، هگل، فروید، هابرماس و فوکو و غیره ممکنه از منظر متفاوتی آموزنده باشند اما موضوع بر سر چگونه تاثیریست که این نظریات بر روند زندگی آزادی خواهی زیستی بشریت و طبیعت گذاشته است. مسئله این نیست که برخی از نظریات فروید در رابطه با خواب، عارضه های هیستریک و ضمیر ناخودآگاه ممکنه قابل توجه باشد بلکه زمینه سازیِ بیمارگونه گسترش افراطی این نظریات توسط فروید و پیروانش در راستای منافع دیوانسالاری زن ستیز، سلطه گر و تایید قدرت سرمایه داری مدرن در کنترل بر امیال غریزی آزادی خواهی جامعه زیستی است که به شدت مورد برخورد قرار میگیرد. سیستم غرب رباطی و تخصصی شده میخواهد شیوه برخورد بیمارگونه خود را نسبت به بروز ا نواع بیماریهای روانی جسمی که از ویژگی های زندگی ماشینی و مصرفی زنجیره ای نئولیبرالیسم میباشد را بطور مکانیکی و موزیانه بدیگر جوامع انتقال دهد هر چند اگر عوارض روان تَنی نئولیبرالیسم اپیدمیک باشد. اگر در آمریکا انجمن های روانشناسی آغوشگیری، بوییدن گلها، مثبت گرایی و امید و غیره مثل قارچ از زمین میرویند، در مجموع بیانگر واقعیات تلخ ومشکلات ساختاری عمیق تریست از زندگی های خشک و اتمیزه، تنها و بی روح، بدون جسارت اندیشه انتقادی به بانیان این تخریب گرایی (اکثریتی از طبقه متوسط به بالا). آیا مثلاً مردم لاتین اهمیت آغوشگیری و زندگی در گلستانه را نمیشناسند؟ اهمیت همدردی درشرایط ناگوار زندگی را نمیدانند؟ اتفاقا خشم آنها از تمدن ساختار غربی از همین جهت است که طبیعتِ زیستی آنها را به خاک و خون کشیده است. آنها نیازی به داشتن دکترای تخصصی ندارند تا به تجزیه و تحلیل ضمیر ناخود آگا ه شان از این بلایا بپردازند. پروژه" فرمان آفریقا" زیر نظر دولت آمریکا و پنتاگون در 15 سال اخیر، تنها دست انحصارات نفتی و پروژه خواری صادراتی و وابستگی وارداتی انگلی را در ادامه چپاول و نابودی زندگیِ زیستی، و ایجاد جنگ و گرسنگی بیشتر در آفریقا را باز کرده است. بقول نوام چامسکی آنارشیست معروف، کشور هایتی در نزد جهانیان بهشت روی زمین محسوب میشد اما تمدن غرب آنچنان غارتش کرد که به مخروبه ای تبدیل شد. نابودی جنگل های باران زا و سرزمینهای کشت وکار، ریزش خاکها، بیابان زایی، تغییرات جوی، وفور بیماریهای جسمی روانی، عاطفی جنسی، آب شدن کوه های یخی، آلودگی آب و هوا و در واقع تخریب کل فرایند حیاتِ زیست، بغیر از ثمره عقلانیت ابزاری تکنولوژیِ آزمایشگاهی بی عاطفۀ تمدنِ سرمایه داری برای کنترل احمقانه و انتحاری بر طبیعتِ زندگیِ زیستی، چیز دیگری نبوده و نیست.


ژیژک در آرزوی دیکتاتوری لنینیسم و نئومدرنیته علیه جنبش-های افقی و ضد آتوریته(سلطه)

۵ نظر:

  1. آشنایی با آنارشیسم:
    http://www.4shared.com/file/j98lA2JG/anarchy.html

    مقاله «عمل مستقیم» از «امیل پوژه»:
    http://www.4shared.com/file/YNHjJtZY/amal_mostaqim.html

    آشنایی با آنارشیسم بدوی‌گرا:
    http://www.4shared.com/document/kjEDbCG5/anarcho-primitivism.html

    Studies in Mutualist Political Economy, By Kevin A. Carson
    مطالعاتی پیرامون اقتصاد سیاسی تقابل‌گرا (رهیافتی به آنارشیسم فردگرا):
    http://www.4shared.com/file/8nbC1Bg2/Studies_in_Mutualist_Political.html

    Studies in the Anarchist Theory of Organizational Behavior, By Kevin A. Carson
    مطالعاتی در نظریه‌ی آنارشیستی رفتار سازمانی:
    http://www.4shared.com/file/EzUZ8s8N/Notes_on_Organization_Theory.html

    پاسخحذف
  2. با سلام!
    من به عنوان یک آنارشیست فردگرا از بیخ و بن با اندیشه‌های مارکسیستی (از نظر فلسفی، تحلیل‌های اقتصادی و اجتماعی و تاریخی، آلترناتیو، سازماندهی اجتماعی و ...) مخالفم ولی با مطالعه افکار آنارشیستهای جمع‌گرا (کمونیسم لیبرتارین، آنارکوسندیکالیسم، آنارکوفمینیسم و ...) و مقایسه آن با مارکسیستهای انترناسیونالیست و چپ کمونیست (internationalist-communist.blogspot.com، www.internationalistworkers.com) به این نتیجه رسیده‌ام که شما هیچ تفاوت بنیادین با آنها ندارید جز تأکید بر خودگردانی شوراهای پایینتر، ابتکار و خلاقیت فردی، سازماندهی مستقل زنان و دیگر اقشار تحت ستم و بعضاً مدیریت گردشی و برخی مسائل کوچک پراتیکی دیگر. ظاهراً مارکسیستها خواهان ادغام جامعه مدنی در یک دولت متمرکز هستند در حالیکه شما می‌خواهید جامعه مدنی غیر متمرکز را جایگزین دولت نمایید.
    لطفاً اگر اشتباه می‌کنم مرا راهنمایی بفرمایید.
    در مورد نزدیکی پ ک ک به آنارشیسم هم برخی از حرفهای آنها شبیه سخنان آنارشیستهاست مانند: «دولت نمی تواند سوسیالیست باشد، جامعه است که سوسیالست می شود و جامعه است که باید سوسیالیستی شود» و «تلاش جهت تشکیل دولت، تلاش برای ایجاد بردگی است.» (عبدالله اوجلان) البته من مطالعه زیادی درباره این گروه ندارم.
    http://www.4shared.com/document/XEWL0Cqj/2_-_asasname-PKK.html
    http://www.4shared.com/document/qCQ7MciP/1_-_asasname-pjak_.html
    با سپاس از پاسختان!
    طیفور

    پاسخحذف
  3. طیفور عزیز، ممنون از مطالبی که نوشتید، به نظر شما ، تفاوت شما با آنارشیست‌های دیگر در چیست؟آیا تصور می‌‌کنید که تفاوت بنیادین دارید ؟
    در مورد پ ک ک و پژاک یا سازمان‌های دیگری که در آنها گرایشات آنارشیستی وجود دارد قبلا به آن اشاره ای کرده ام
    http://andishehnovin.blogspot.com/2010/10/blog-post_29.html

    پاسخحذف
  4. با سلام!
    از پاسختان بسیار سپاسگزارم! راستش را بخواهید من هم زمانی به جریان آنارشیسم چپ (بویژه آنارکو-فمینیسم) تعلق داشتم و الآن هم به ویژه در برابر مارکسیستهای وطنی (که ایمان به مارکس و لنین را جایگزین ایمان به محمد و علی و ... کرده اند) به طور قاطع از شما حمایت می‌کنم. اما علت گسست من از آنارشیسم جمع‌گرا تناقضاتی است که در این مکتب وجود دارد:
    1) شما از یک سو از مالکیت جمعی بر کلیه وسائل تولید دفاع می‌کنید و از دیگر سو خواهان خودگردانی شوراهای کارگری (اولویت یک عضو شورای محلی در مدیریت نسبت به غیر اعضا) هستید که این دو با هم سازگار به نظر نمی‌رسد چون لازمه خودگردانی، مالکیت خصوصی (اولویت فرد یا افرادی در استفاده از یک کالا نسبت به دیگران) است.
    2) سرمایه گذاری توسط چه نهادی صورت می گیرد؟ وقتی نهادهای بالاتر در این مورد تصمیم می گیرند شوراهای کارخانه که از افراد استخدام شده تشکیل می شوند، موظفند طبق تصمیمات مقامات بالاتر عمل کنند و این خلاف خودمختاری است.
    3) هیچ تضمینی برای جلوگیری از دیکتاتوری اکثریت وجود ندارد. روزی با خانم رزا روشن از فعالین آنارکوفمینیست در این رابطه بحثی داشتم و ایشان فرمودند که روزی یک زن معلم آلمانی مسلمان شده بود و ما در شورا از همه مادران بچه ها دعوت کردیم که در مورد حجاب این زن تصمیم بگیرند و نتیجه رأی گیری این بود که این زن نباید با حجاب وارد مدرسه شود! (نقل به مضمون) ممنوعیت ساختن مناره در سویس را هم که همه به یاد داریم.
    4) در جامعه سوسیالیستی که همه ابزار تولید در دست سازمان اجتماعی تولیدکنندگان است یک فرد با سبک زندگی متفاوت از اکثریت مردم چگونه می‌تواند نیازش را (که از نظر اکثر مردم نامعقول به نظر می‌رسد) به جامعه "اثبات" کند تا منابع لازم برای تولید آنا تخصیص یابد. مثلاً یک زن چادری چطور می‌تواند در شوراها به دیگران بقبولاند که "نیاز"! به پوشیدن چادر دارد(!) به نظر میرسد شما دارای یک خوشبینی غیر واقع‌بینانه نسبت به اکثر انسانها هستید در حالیکه به نظر من نمی‌توان جامعه را صرفاً بر پایه از خودگذشتگی اداره کرد.
    5) شما فرقی بین بازار آزاد و کاپیتالیسم نمی‌گذارید و نسبت به ماهیت خودجوش و آنارشیک و ضدهیرارشیک بازار غافل هستید.
    برخی نقدهای جرئی تر هم وجود دارد که فعلاً جای بحث آن اینجا نیست.
    در ضمن خواهشمندم کامنت سوم من را که تکراری است حذف کنید.
    بار دیگر از پاسخهایتان سپاسگزارم!
    طیفور

    پاسخحذف
  5. http://andishehnovin.blogspot.com/2010/08/blog-post_30.html
    با سلام و سپاس از شما طیفور عزیز،لطفا یک نگاهی‌ به این نظرات من بیندازید که لینک آن را زدم و ۴ لینک دیگر ضمیمه است که باز ۲ تای آن نظرات من هست که کمک می‌‌کند با آشنایی با نظرات هم بهتر بحث را به پیش ببریم.
    ضمنا طیفور عزیز ، آنارشیست ، آنارشیست است چه جمع گرا و چه فرد گرا،همانطور که در گروه آنارشیستی ما از همه گرایشات آنارشیستی هستند و هر کس نظرات خاص خودش را دارد و این مسئله باعث نمی‌شود که نتوانیم همکاری مشترک کنیم.لطفا اگر وبلاگ یا نوشته‌ای دارید لطفا لینک آن را بزنید یا همینجا نیز میتوانید نظرات خود را بنویسید.با سپاس فراوان

    پاسخحذف