۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه

قسمت سوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 " سخنی با وارطان که دیگر سخن نگفت"



اول خرداد سال 1365 ما را از پادگان آموزشی 05 کرمان به منطقه جنگی جنوب اعزام کردند و در آنجا ما را بین گروهان های مختلف لشکر 16 زرهی قزوین تقسیم کردند. یکی از دوستان ارمنی بسیارعزیز و خوب من به نام وارطان به گروه مخصوص تخریب مین و پاکسازی معابر مین افتاد که متاسفانه چند هفته بعد در حین پاکسازی میادین مین کشته شد و وارطان دیگر سخن نگفت.
وارطان بچه تهران و فرد بسیاردلیری بود. وارطان به لحاظ سیاسی شدیدا ضد جمهوری اسلامی و ضد سازمان مجاهدین خلق بود . وارطان آنقدر زود کشته شد که هرگز تصورش را هم نمی کردیم که اولین دوستی باشد که برای همیشه از دستش می دهیم . بعد از تقسیم ما در گروهان های مختلف, موقع جدائی ما از یکدیگر, وارطان از دوستان دیگر پرسید که چه کسی با من به گردان 185 افتاده است و خطاب به یکی از دوستان گفت از تو خواهش می کنم که حواست به اون باشد و نکند که یک وقت اون آسیب ببیند اما بعد از شنیدن خبر کشته شدن وارطان گفتم وارطان جان, اون کسی را که باید مواظبش می بودیم, تو بودی رفیق , نه من .
 پس از گذشت 27 سال همچنان جای وارطان خالی است و هر وقت به یاد او می افتم چشمانم پر از اشک می شود و تا زمانی که این قلب می طپد به یاد اوخواهم بود.
 چند روز قبل از آنکه ما از یکدیگر جدا شویم چند روزی را در کنار یکدیگر بودیم و در کنار آتش دسته جمعی شعر می خواندیم و دوستان روزها به شکار آفتاب پرستهای بزرگ می رفتند که گوشتش به رنگ ماهی است و می گفتند خوش مزه است که البته من هرگز نخوردم.
پس از آنکه هر کدام از ما در گروهان ها و گردان های مختلف لشگر 16 زرهی قزوین تقسیم شدیم من به گردان 185 افتادم ولی هیچکدام از دوستانم همراه من نبودند.چند روزی ما مجددا در منطقه ابوغریب تمرین و آموزش دیدیم و تمرینات را کسانی انجام می دادند که از عملیات عراق درفکه جان سالم به در برده بودند.
در منطقه ای که ما آموزش می دیدیم وبرای رفتن به خط مقدم جبهه آماده می شدیم در کنار صخره های ابوغریب بود و بعد از تمرینات بعضی از دوستان به میان صخره ها می رفتند و از بودن جنازه ها در خاک می گفتند که کشته های عراقی بودند .روزی درهنگام تمرین گروهبان دسته ,ضامن نارنجک را خارج کرد و گفت کافی است که فقط من دستم را شل و سفت کنم آنموقع نارنجک در دستان من و در میان شما منفجر خواهد شد و سپس دوباره حلقه نارنجک را به جای اولش برگرداند ولی هنوز ترس را در چهره بسیاری از سربازها به یاد دارم و عده ای حتی خود را به سمت عقب خم کرده بودند و آماده بودند که اگر منفجر شد بر روی زمین دراز بکشند.
در این چند روز تمرین فشرده, مدت زیادی را می دویدیم و من با آن جثه کوچکم (در ابتدای سربازی) و رماتیسم مفصلی که داشتم و نداشتن نفس ,در آخر دسته, نفس ,نفس زنان ,می دویدم و مسئول آموزش ما در این بخش گروهبان وظیفه ای بود که در عملیات عراق و حمله به لشگر 16 زرهی در چند هفته قبل خوشبختانه جان سالم به در برده بود به نام حامد(اسم مستعار) که اهل شمال و بسیار از جان گذشته و شجاع بود و خودش هنگام آموزش و دویدن تیربار بر دوشش بود و کلاشینکوف من را نیز در دست دیگرش می گرفت و می گفت تو فقط بدو و با این حال بدون اسلحه باز به سختی آخر صف می دویدم.
برای اینکه ببینیم در فکه, قبل از اعزام ما ,درمنطقه چه گذشته بود و وضعیت جنگ و مشخصا لشگر 16 زرهی قزوین چگونه بود نگاهی می اندازیم به هجوم عراق به فکه :

ساعت 5 صبح روز 10/2/1365، دشمن با اجراي آتش تهيه بسيار سنگين، هجوم به منطقه فکه را آغاز کرد و پس از ساعتي، از خاکريز خود، که در فاصله 5 کيلومتري خط اول پدافندي خودي قرار داشت، حرکت کرد و حدود ساعت 8 صبح، در سه محور، در جبهه اي به طول 20 تا 25 کيلومتر به خاکريز نيروهاي خودي رسيد. خطوط خودي در هر سه محور شکسته شد و دشمن به خاکريز نيروهاي خودي وارد و تا ساعت 11 صبح به پيشروي خود ادامه داد و طي سه ساعت بيش از هفت کيلومتر پيشروي کرد. در اين حمله، تعدادي از نيروهاي ايراني اسير شدند و تلويزيون بغداد آنها را به معرض نمايش گذاشت. افزون بر آن، تعداد زيادي تانک و نفربر و امکانات تيپ 1 زرهي لشکر 16 زرهی قزوین نيز به غنيمت دشمن درآمد. حدود ظهر همين روز، خبر حمله عراق در منطقه فکه به قرارگاه نيروي زميني سپاه رسيد و فرمانده نيروي زميني سپاه براي جلوگيري از پيشروي دشمن و باز پسگيري مناطق اشغالي تيپ سيدالشهدا را به منطقه اعزام و ارسال برخي از امکانات را آغاز کرد. پس از تهيه طرح حمله، در شب 13/2/1365، تيپ 10 سيدالشهدا با هفت گردان نيرو، يک گردان تانک و يک گردان ضد زره به دشمن حمله کرد. با توجه به تجمع بيش از حد نيروهاي دشمن در منطقه و غافل گيري آنها، دشمن تلفات بسياري را متحمل شد و امکانات زيادي از آنها از بين رفت. در جريان اين حمله، چهار گردان از نيروهاي اين تيپ وارد عمل شدند و توانستند به سرعت، به اهداف و مواضع قبلي دست يابند، اما به دليل گستردگي منطقه و وجود نيروهاي زياد دشمن، موفق به الحاق نشدند و سرانجام، به علت وجود دو رخنه دشمن که نيروهاي خودي را تهديد مي کرد، فرمانده اين تيپ به نيروها دستور عقب نشيني داد. در نتيجه اين عمليات، تعداد زيادي از نيروها و امکانات دشمن منهدم شد و در نهايت، از پيشروي دشمن جلوگيري به عمل آمد. در اين عمليات، تيپ سيدالشهدا حدود هفتاد تن کشته و سيصد تن مجروح را متحمل شد. در نهايت، دشمن به علت نرسيدن به اهداف تعيين شده در اين منطقه و منطقه پيچ انگيزه، نامناسب بودن خط جديد متصرفي و لزوم صرف نيروي زياد، از مناطق تصرف شده در فکه طي حمله روز 10/2/1365، عقب نشيني کرد و به قسمتي از اهداف خود، يعني بهره برداري سياسي و تبليغاتي (گرفتن و نشان دادن اسيران، غنيمتها و ... ) بسنده کرد. تک دشمن در منطقه پيچ انگيزه بعدازظهر روز 18/2/1365، دشمن در محور فکه، با تحرکات زيادي تظاهر به تک کرد، اما تک اصلي در منطقه پيچ انگيزه بود، در ساعت 30:4 بامداد 19/2/1365، نيروهاي عراقي در منطقه پيچ انگيزه، به محور بجليه، يعني خط پدافندي تيپ 3 لشکر 16 زرهی قزوین حمله کردند و حرکت خود را به طرف پاسگاه ربوط و خط پدافندي تيپ 2 اين لشکر، ادامه دادند. با اجراي آتش توپخانه و آغاز تک دشمن نيروهاي پدافند کننده عقب نشيني مي کنند. اوايل روز 19/2/1365، سرهنگ جمالي، جانشين فرمانده نيروي زميني ارتش، همراه چند تن از معاونان اين نيرو به قرارگاه نيروي زميني سپاه آمدند و از هجوم دشمن به منطقه پيچ انگيزه خبر دادند و از خطر محاصره نيروهاي يکي از تيپهاي پدافند کننده و احتمال دست يابي دشمن به جاده کنار رودخانه دويرج، به شدت ابراز نگراني کردند. بدين ترتيب، فرمانده کل سپاه و مسؤولان نيروي زميني سپاه براي سد پيشروي دشمن اقداماتي را آغاز کردند؛ بنابراين، به تيپ سيدالشهدا و لشکر علي ابن ابي طالب که احتياط کلي منطقه بودند، دستور حرکت داده شد.
 با رسيدن يک گروهان از تيپ سيدالشهدا در ساعت 8:15 صبح، محور شرهاني حفظ و با رسيدن دومين گروهان از نيروهاي اين تيپ در ساعت 10 صبح، خط تيپ 3 ترميم شد و حدود دوازده تانک از دشمن از بين رفتند و چند نفر از نيروهاي دشمن به اسارت در آمدند. به دنبال ترميم خط تيپ 3، تيپ 2 اعلام کرد فشار سنگيني روي آنهاست و دشمن از خط ژاندارمري و گردان قدس و گردان 125 به طرف پاسگاه ربوط در حرکت است و گردان 114 از تيپ 2 لشکر16زرهی قزوین در حالي که گردان هاي هم جوار آن عقب نشيني کرده اند، همچنان، به مقاومت ادامه مي دهد، اين در حالي بود که نفربرهاي دشمن ازتپه ماهورها بالا آمده بودند و دشمن آتش مختصر و پراکنده اي را اجرا مي کرد. بدين ترتيب، سازمان تيپ 2 به هم ريخته بود، فرمانده گردان 114، معاون و تعدادي از افسران آن شهيد شده بودند و فرماندهان ديگر گردان ها به دستورات فرمانده تيپ چندان توجهي نداشتند؛ توپخانه تحت امر اين تيپ چند لحظه پس از شکسته شدن خط، بدون اطلاع عقب نشيني کرده بود و پس از شکست خط، تقريبا هيچ آتشي عليه دشمن به کار گرفته نمي شد، با افزايش فشار و پيشروي دشمن، فرمانده لشکر 16 زرهی قزوین براي جلوگيري از محاصره شدن و به اسارت درآمدن نيروهاي گردان 114 که همچنان، مقاومت مي کردند، به اين گردان دستور عقب نشيني داد. نيروهاي لشکر علي ابن ابي طالب که با دريافت دستور، حرکت خود را آغاز کرده بودند، نزديک ظهر، به حدود پل يا زين (يکي از دو پل مهم منطقه) رسيدند. در همين زمان، نيروهاي دشمن نيز به نزديکي پل يا زهرا (پل مهم ديگر منطقه) رسيده بودند. با استقرار نيروهاي لشکر علي ابن ابي طالب روي تپه ماهورها و شليک آر.پي.جي ها به طرف دشمن و آغاز فعاليت تانک هاي خودي،نيروهاي دشمن با مشاهده نيروهاي بسيجي و حرکت تانک ها و با توجه به دست نيافتن به مواضع محکم پدافندي، در ساعت 12:50 به اجبار عقب نشيني کردند. به دنبال آن، نيروهاي لشکر سيدالشهدا و لشکر علي ابن ابي طالب تا حد ممکن، جلو رفتند و با تشکيل خط پدافندي جديد، در آن، مستقر شدند، همچنين، يکي از گردان هاي باقي مانده تيپ 2 لشکر 16 زرهی قزوین در اين خط مستقر شد. با سد شدن پيشروي نيروهاي عراق از سوي دو لشکر سيدالشهدا و علي ابن ابي طالب، دشمن از رسيدن به هدف مهم خود، يعني دست يابي به سلسله جبال حمرين مأيوس شد. طبق اسناد به دست آمده از نيروهاي دشمن، سپاه چهارم عراق مأموريت يافته بود اين سلسله ارتفاعات(حمرين) را اشغال کند، خط الرأس جغرافيايي جبال حمرين مرز مشترک ايران و عراق است و هر نيرويي که روي آن مستقر شود، منطقه خاک عراق را زير سلطه ديد و تير خود دارد. پس از مشخص شدن اهداف دشمن در حمله مزبور، نيروي زميني سپاه براي مقابله با دشمن و بازپسگيري منطقه اشغالي وارد عمل شد و پس از بررسيهايي، که از دشمن و منطقه عملياتي به عمل آمد، قرار شد لشکر وليعصر با شش گردان نيرو و لشکر فجر با چهار گردان نيرو در محورهاي اصلي عمليات اقدام کنند و هدف عمليات، يعني خاکريز قبلي لشکر 16زرهی قزوین را تأمين کنند و در ضمن تيپ الغدير و تيپ سيدالشهدا و لشکر حضرت رسول هر يک به استعداد دو گروهان نيرو و ادوات و زرهي براي تقويت آن وارد عمل شوند. در ساعت 23 مورخ 23/2/1365، عمليات در سه محور آغاز شد و در نخستين لحظه ها، نيروهاي عمل کننده، خط دشمن را شکستند، در مواضع آنها، نفوذ کردند و در وضعيت مناسبي قرار گرفتند، اما به تدريج مشخص شد که براي دفع دشمن حاضر در منطقه، نيروي کيفي بيشتري لازم است و بدون حضور قبلي و شناسايي مواضع دشمن امکان موفقيت کمتر است. در واقع، آنها در وضعيتي بودند که پاک سازي کامل منطقه و الحاق امکان پذير نبود؛ بنابراين، با قطعي شدن عدم توفيق نيروهاي خودي در پاک سازي کامل و الحاق، دستور عقب نشيني داده نشد. در نتيجه اين عمليات، پانزده دستگاه تانک و نفربر عراقي منهدم و چهارصد نفر از افراد دشمن کشته و مجروح شدند، هر چند در مجموع، تلفات و خسارات نيروهاي خودي هم کمتر از تلفات دشمن نبود.

پای نوشت:

قسمت اول : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "ما مرده گان زنده"

قسمت دوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "پادگان آموزشی05 کرمان"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر