۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

تاثیر اجرای سیاستهای ریاضت اقتصادی بر وضعیت حقوقی و اقتصادی مردم یونان



در آخرین کاهش دستمزدها در یونان مقدار حقوق پرداختی از 730 ایرو با 22درصد کاهش به 580 ایرو تقلیل پیدا کرد. در واقع برای 40 ساعت کار در هفته که در ماه 160 ساعت می شود ساعتی 3/62 ایرو دریافت خواهند کرد.به عنوان مثال قیمت یک بطری آب یک و نیم لیتری در آلمان 19 سنت است و در یونان 39 سنت می باشد.قیمت یک لیترشیردر آلمان حدود 55 سنت است در یونان 1/20 ایرو است و قیمت بنزین بیش از 30 سنت در هر لیتر گرانتر از قیمت بنزین در آلمان است.
از ماه یونی 10 درصد از حقوق آتش نشانها , پلیس, ارتش و....کاسته خواهد شد. با توجه به قیمتها و مقدار حقوق دریافتی چنین پولی برای دو هفته به سختی کافی خواهد بود مخصوصا اگر افرادی  پول اجاره خانه هم بدهند که دیگر با وضعیت اسفباری مواجه خواهند شد .

دعوت به اعتصاب سراسری توسط یازده سندیکا و پنج هزار نهاد کارگری هند



بر اساس منابع گوناگون خبری , میلیون ها نفر از مردم هند روز سه شنبه در اعتراض به شرایط کار به مدت بیست و چهار ساعت در سراسر کشور دست به اعتصاب زدند.
این اعتصاب به دعوت یازده سندیکای اصلی و پنج هزار نهاد کارگری کوچک از صنایع مختلف صورت گرفت. اتحادیه ها تهدید کرده اند که در صورت بی تفاوتی دولت به خواسته هایشان مدت اعتصاب را تمدید کنند. 
 برای نخستین بار تمام اتحادیه‌های بزرگ با هم متحد شده‌اند تا با سیاست‌های ضدکارگری دولت مقابله کنند.
درخواست اعتصاب کنندگان تعیین حداقل دستمزد براي همگام ماندن با تورم برای بیش از پنجاه میلیون کارگر روزمزد در سطح ملی و تبدیل قراردادهای موقت به دایمی و نیز وضع مقرراتی برای حمایت از حقوق کارگران در مقابل صاحبان صنایع و اتخاذ تدابیری برای جلوگیری از افزایش هزینه‌های زندگی وحقوق بازنشستگي براي همه كارگران و ثبت اتحاديه‌هاي تجاري در صنايع مختلف و پايان دادن به  فروش شرکت هاي دولتي توسط دولت هند هستند. 
 با دعوت اتحاديه‌هاي تجاري هند به اعتصاب در اعتراض به تورم بالا در اين كشوریک میلیارد و دویست میلیون نفری، فروشگاه‌ها و بانك‌ها روز سه شنبه بسته بودند، كارخانه‌ها به حال تعطيل درآمدند و رفت و آمد عمومي در شهرهاي بزرگ اين كشور مختل شد.
 اتحاديه‌هاي تجاري هند همچنين به سياست فروش سهام شركت‌هاي متعلق به دولت و نبود بيمه اجتماعي براي كارگران غيراتحاديه‌اي معترض هستند.
 تورم هند اگرچه در ماه دسامبر به ۷.۵ درصد كاهش يافت اما در طي دو سال گذشته بالاي ۹ درصد بوده است.
 در دهلي نو و بمبئي تاثير اين اعتصاب حداقل بود. بانك‌ها و ادارات بيمه تعطيل بودند اما اتوبوس‌ها و تاكسي‌ها در خيابان بودند و فروشگاه‌ها باز بودند.

فراخوان اعتصاب سراسری صنعتی در هند


اکونیوز:سازمانهای پژوهشی فعال در زمینه حقوق کارگران هند، در اعتراض به نادیده گرفتن حقوق شغلی جمعیت در حال کار این کشور که حدود 420 میلیون کارگر هندی را شامل می شود، روز 28 فوریه (9 اسفند ماه) را در هند اعتصاب صنعتی سراسری اعلام کردند.

به گزارش خبرگزاری اقتصادی ایران(econews.ir)" براساس فراخوان اعتصاب موسسه 'بهارتیا مازدور سانگ'، قرار است این اعتصاب یک روز قبل از ارایه لایحه بودجه به پارلمان این کشور از سوی دولت هند، صورت گیرد.
به گزارش خبرگزاری هندی پی. تی. آی، این اعتصاب بر فعالیت بندرها، اسکله ها، راه آهن، بیمه، حمل و نقل جاده ای، انرژی، معادن و هوانوردی تاثیر خواهد گذاشت.
قائم مقام موسسه 'بهارتیا مازدور سانگ'، در بیانیه ای اعلام کرد: سیاستهای اقتصادی اعمال شده دولت مرکزی، علیه منافع مردم بوده و سیاست آزادسازی اقتصاد، تعداد بیکاران کشور را افزایش داده و موجب نقض قوانین مربوط به حداقل دستمزد در بسیاری از بخشها شده است.
این بیانیه همچنین با اشاره به تاثیر اجرای این قانون در نقض امنیت اجتماعی، افزوده است: با قراردادی شدن کارکنان، ساختار کاری کارکنان از بین رفته و حدود 420 میلیون کارگر، تضمین شغلی، خدمات اجتماعی و امنیت خود را از دست داده اند."

۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

گزارش تظاهرات ضد اکتا در کلن روز شنبه 25 فوریه










در اعتراض به امضای موافقتنامه اکتا، پیمان مبارزه با کپی برداری غیرمجاز در اینترنت , فعالان و منتقدان «اکتا» تا کنون صدها تظاهرات بر علیه آن در اروپا برگزار کرده اند و در روز شنبه 25.02.2012 در 50 شهر آلمان و دیگر کشورهای اروپایی تظاهراتهای اعتراضی  برگزار شد که در کلن
حدود 3000 نفر در آن شرکت کردند.
پیمان جدید موسوم به «اکتا» در زمینۀ حقوق پدید آورندۀ اثر (کپی رایت) در شبکه، آزادی‌های اینترنتی را محدود می‌کند. این پیمان باعث محدودیت آزادی بیان از راه سانسور اینترنتی و تشدید نظارت حکومتی بر اینترنت می شود. 
 فعالان، هدف موافقتنامه اکتا را تنها حفظ حقوق خالق اثرنمی دانند. منتقدان می گویند اکتا کاربران را تحت نظارت قرار داده و آزادی‌های مدنی و اینترنتی را به شدت محدود می کند و تولید و عرضه برخی از دارو‌ها نیز با مانع رو به رو شود و این خطری بزرگ برای شهروندان اروپایی است.
 فعالان ضد اکتا می گویند طرح این موافقتنامه در سه سال گذشته توسط 39 کشور و در خفا ریخته شده است و مذاکره گران آن منتخب مردم نیستند و این توافقنامه تنها از سوی دولتمردان اتخاذ شده و مردم در این انتخاب نقشی نداشته‌اند.
تا کنون  اعتراض فعالان ضد آکتا  با سازماندهی تظاهراتی گسترده در لهستان, جمهوری چک وبلغارستان،دولت های خود را به عقب نشینی از این موافقتنامه ملزم کرده اند ولی در آلمان هنوز اکتا روی میز دولت آلمان قراردارد
هر چند که فعلا هنوز آن را امضا نکردند ولی تا زمانی که از دستور کاری دولت آلمان بطور کامل خارج نشود همچنان این احتمال وجود دارد که از حال تعلیق خارج کنند بنابراین تا زمانی که روی میز دولت آلمان قرار دارد امکان توافق و امضا آن توسط دولت آلمان وجود دارد چراکه به هر حال بسیاری از کشورها آن را تصویب کرده اند و حتی اگر در آلمان نیز بطور قطع عدم تصویب آن مشخص شود با این حال برای مخالفت با آن در دیگر کشورها باید مبارزه کرد که علاوه بر بسیاری از کشورهای اروپایی، تاکنون  استرالیا، ژاپن، کانادا، مراکش، نیوزیلند، سنگاپور، کره جنوبی و ایالات متحده آمریکا از جمله امضاکنندگان این پیمان بوده‌اند.
 مذاکرات دولتها درباره این پیمان در آمریکا و اتحادیه اروپا به طور سری در جریان بوده است و این امر باعث بروز انتقاداتی درباره آن شده است.
 کمیسیون اتحادیه اروپا موافقتنامه اکتا را امضاء اما پارلمان اتحادیه تایید آن را به تابستان موکول کرده است.

روز شنبه دومین باری بود که تظاهرات سراسری در آلمان و دیگر کشورهای اروپائی برگذار شد که 2 هفته قبل از آن نیز اولین تظاهرات سراسری برگذار شده بود.
در تظاهرات روز شنبه کلن آنارشیستها نیز حضور داشتند که بر علیه ملت ,سرمایه داری , دولتها و اکتا شعار می دادند و خواهان لغو اکتا در همه کشورها بودند ولی حتی یک ایرانی چپ یا آنارشیست را در این تظاهرات ندیدم.
در این تظاهرات حضور جوانان و نوجوانان بسیار چشمگیر بود و اکثریت شرکت کنندگان آن را تشکیل می دادند چراکه با اینترنت سر و کار دارند و می دانند که مفهوم این قانون چیست و چه تاثیری بر زندگی آنها و اعمال محدودیت در آزادی آنها دارد و تصویب اکتا باعث خواهد شد که بر تعریف جرائم افزوده شود و بابت آن افراد جریمه شوند و به زندان بروند و بسیاری از اخبار جهانی سانسور شود و ما نتوانیم به آنها دسترسی داشته باشیم و در واقع ارتباط خبری مردم جهان شامل سانسور توسط دولتها خواهد شد و ارتباطی که بین مردم جهان بوجود آمده از بین برود و از مسائل یکدیگر با خبر نشویم.

۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

هزینه ساخت روبات عنکبوتی برای پاکسازی میادین مین به عهده دولتها و کارخانه های مین سازی



روبات عنکبوتی پانصد یورویی برای پاکسازی میادین مین

به نوشته ایرو نیوز"....این روبات از پلاستیک ساخته شده و انرژی آن از هوای متراکم تامین می شود. در نتیجه بسیار سبک و قابل حمل و نقل به همه جا است...... سازنده آن معتقد است از این روبات می توان برای پاکسازی میدان های مین هم استفاده کرد. چون قیمت تمام شده آن پایین است، تعداد زیادی از آنها را می توان به میدان مین فرستاد تا روی مین ها راه رفته و آنها را منفجرکنند."

واقعا از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم چونکه انسانهای بی گناه بیشماری در اثر انفجار مین های کار گذاشته شده توسط دولتها همچنان کشته می شوند.هزینه ساخت روبات عنکبوتی  برای پاکسازی میادین مین باید به عهده کارخانه های مین سازی ودولتهایی باشد که مین ها را کار گذاشته اند یا فروخته اند.

16 درصد مین‌های جهان در ایران :(البته این آمار مربوط به 5 سال پیش است)
16 میلیون مین خنثی نشده در ایران وجود دارد که بنا بر اعلام دبیر ستاد پاکسازی اراضی آلوده به مین بیش از دو میلیون هکتار از مساحت کشور را غیرقابل استفاده و خطرناک‌ کرده‌اند. بر اثر انفجار گاه و بی‌گاه این مین‌ها در طول هر شبانه‌روز 2/2 نفر دچار مرگ یا معلولیت‌های دائمی می‌شوند. بنا بر یک پژوهش دانشگاهی در طول 6 سال گذشته به صورت میانگین هر ساله 7 هزار حادثه انفجار مین در نقاط مختلف مرزی ایران رخ داده که 95 درصد قربانیان آن غیرنظامی و بین 13 تا 25 درصد کودک بوده‌اند.«در پایتخت ایران، 14 میلیون انسان، فارغ‌ از معضلات مردم مرزنشین زندگی می‌کنند که از یاد برده‌اند روزی سه نفر بر اثر مین کشته یا مجروح می‌شوند. در کل دنیا 192 کشور وجود دارد که بر اثر انفجار مین 15 الی 20 هزار نفر در سال کشته می‌شوند.این در حالی است که از این تعدد تنها سالی هزار نفر در ایران کشته می‌شوند.»مین ها سالا‌نه ۲۵ هزار غیرنظامی را یا می کشند یا مجروح می کنند.
بر اساس آمارها برای هر ۱۷ کودک در جهان یک مین در زمین کاشته شده است. جمع آوری مین یکی از خطرناک ترین شغل ها در دنیاست. به ازای هر پنج هزار مینی که جمع آوری می شود، یک نفر از مین جمع کن ها کشته می شوند و دو نفر هم زخمی می شوند. هر سال هم حدود ۱۰۰ هزار مین جمع آوری می شود و با این روند به شرط این که مین جدیدی در زمین کاشته نشود، حدود هزار و صد سال طول می کشد تا کره زمین از مین پاک شود.
هر روزه 96 نفر از مردم دنیا که اغلب از مردمان کشور های فقیر هستند در اثر
انفجار مین کشته میشوند.در حال حاضر 110 میلیون مین خنثى نشده در سراسر جهان وجود دارد و بیش از 70 كشور جهان با این مسأله مواجه هستند. در این میان سهم كودكان بى گناه نیز3 الى ۴ هزار نفر در سال است كه آمار كشته شدگان این بى دفاعان در آنگولا، كامبوج، افغانستان، بوسنى و هرزگوین بیش از دیگر كشورها است. همچنین براساس آمارهاى اعلام شده از سوى مجامع بین المللى، در كشور آلبانى سالانه ۱۳۶ نفر، در بوسنى و هرزگوین ۹۴ نفر، كرواسى ۵۱ نفر، اریتره ۵۴ نفر و اتیوپى ۱۰۰ نفر در اثر این سلاح جهان خود را از دست مى دهند. عراق، افغانستان، كامبوج، ویتنام، كلمبیا، مصر و ایران از جمله آلوده ترین كشورها به مین هستند كه مى توان نام برد. وجود مین ها علاوه بر اینكه سالانه جان هزاران نفر را مى گیرد، مانع پیشرفت و توسعه بسیارى از كشورها نیز مى شود. اما از سوى دیگر تجارت همین سلاح در دنیا سالانه ۳ میلیارد دلار را عاید كشورهاى تولیدكننده مى كند كه از جمله این سازندگان مى توان به كشورهایى چون ایالات متحده آمریكا، چین، روسیه و هندوستان اشاره كرد.
تولید یك مین ضدنفر هزینه اى معادل ۴ دلار دارد، اما هزینه هاى یافتن و انهدام آن، براى هر مین بین ۳۰۰ تا یك هزار دلار دربردارد. به عبارتى هزینه پاكسازى ۳۰ برابر تولید است.

براساس گزارش صندوق حمایت از كودكان سازمان ملل (یونیسف)، هنوز ۸۰۰ هزار تن مواد منفجره و ۳ / ۵ میلیون مین زمینى از جنگ ویتنام وجود دارد كه این مین ها از سال ۱۹۷۵ میلادى تاكنون باعث مرگ و مجروح شدن یك صد هزار نفر در این كشور شده است.

هزینه هاى ناشى از زخمى شدن قربانیان این سلاح نیز بسیار گران است. بطورى كه اگر محاسبه كنیم كه ۸۰۰ تا یك هزار دلار هزینه یك پاى مصنوعى باشد و هر بار در فاصله هر شش ماه تعویض شود، مى توان گفت ۲۰ الى ۱۰۰هزار دلار هزینه پاى هر كودك در طول عمر اوست و صرفنظر از تأثیرات روحى ، روانى و اجتماعى و اقتصادى این حوادث براى هر فرد، اگر نان آور و والدین دچار ضایعه شوند، یك خانواده با مشكل فراوانى روبرو خواهد بود.


تعطیلی کارخانه های مین سازی و پرداخت غرامت و خسارت به باز ماندگان یا معلولین انفجار مین  و محاکمه دولتهایی که مین کار گذاشته اند وصاحبین کارخانه های مین سازی و فروشندگان و خریداران آن باید خواست هر انسانی باشد . وظیفه جمع آوری و پاک سازی میادین مین و پرداخت هزینه جمع آوری مین ها با سرمایه داران کارخانه های مین سازی و دولتهائی است که اجازه تولید و فروش مین را داده اند و دولتهائی هم که مین ها را خریده اند و آن را جمع آوری نمی کنند و یا مین ها را در جنگ استفاده کرده اند نیز مانند فروشندگان مین مقصر و شریک جرم هستند.مسئولیت به کارگیری تمامی مین ها توسط دولتها و نیروهای نظامی و شبه نظامی خود دولتها و سرمایه داران و تولید کنندگان این بخش هستند که می بایست به عنوان جنایت علیه بشریت محاکمه شوند.

 حتی در جنگها , کنسرنها و کارتلهای بزرگ مالی غیر تسلیحاتی , سرمایه خود را در اختیار جنگها می گذارند.به هر حال پای هر انسان بی گناهی که بر روی مین ها می رود , مسئولیت آن با سرمایه داران و دولتها است.


 
موش های مین یاب در قاره آفریقا روی دست سگها زده اند!
يکشنبه 25 بهمن 1388 حکیم مهر - " بیش از بیست میلیون مین ضد نفر هم اکنون در قاره افریقا کار گذاشته شده است و برای خنثی کردن آنها به زمان زیادی نیاز خواهد بود.
یک مهندس بلژیکی در کشور تانزانیا روش جدیدی برای مین یابی ابداع کرده است و ان استفاده از جانوری است که معمولا در میان مردم به عنوان جانور موذی شهرت دارد.
بارت ویجنس مهندس بلژیکی مقیم تانزانیا می گوید موش صحرایی جانوری باهوش است که توانایی نجات جان انسانها را دارد. این جانور با اندکی اموزش قادر است مینهای کارگذاشته شده در زیر زمین را شناسایی کند.
موش صحرایی اموزش دیده به قلاده متصل می شود در میدان مین می چرخد. هنگامی که ماده ای منفجره در زیر زمین احساس می کند اطراف مین را می کاود و این امر موجب می شود فرد مین یاب در خصوص وجود مین ها اطمینان حاصل کند. پس از این عمل به موشی که مین را پیدا کرده، به عنوان پاداش خوراکی داده می شود.
این مهندس می گوید تعلیم موشهای مین یاب کم هزینه تر از سگهای مین یاب است . نه تنها این جانوران را به اسانی می توان اموزش داد بلکه موشها در برابر بیماریهای استوایی مقاوم ترند. علاوه بران تعلیم شمار زیادی از موشها بسیار اسان تر است و می توان به اسانی آنها را جا به جا کرد."

چرا رضا پهلوی , پرویز ثابتی را نیز تا کنون به دادگاهی بین‌المللی نکشاند ه است?


چرا  رضا پهلوی تلاش نمی کند پرویز ثابتی را نیز مانند خامنه ای به دادگاهی بین‌المللی  بکشاند ?چرا رضا پهلوی تا کنون چنین نکرده است ? چرا رضا پهلوی کسانی را که در حکومت پدرش جنایت کرده اند تا کنون افشا نکرده است  ?چرا رضا پهلوی اسناد جنایات صورت گرفته در دوران پدرش را برای ثبت در تاریخ تا کنون جمع آوری نکرده و به مردم گزارش مستندی ارائه نداده است? ( نظام جلالی )




 بهروز ستوده در مطلبی در این باره با عنوان "نامه سرگشاده ای به آقای پرویز ثابتی(مقام امنیتی ساواک)" از جمله می نویسد : ".... وسخن پایانی اینکه آقای پرویز ثابتی ، شکنجه وجنایت و نسل کشی شامل مرور زمان نمی گردد و هزاران سند زنده گواهی می دهند که شما یکی آمران شکنجه و قتل آزادیخواهان ایران در زمان حکومت پهلوی دوم بوده اید و می بایستی در دادگاهی عادله به جرم ارتکاب جنایت علیه بشریت محاکمه شوید . ضمناً اینجانب به عنوان یکی از قربانیان زنده شکنجه در دو رژیم پهلوی و اسلامی همین جا از آقای رضای پهلوی که چندی پیش در فراخوانی بدرستی سید علی خامنه ای را متهم به جنایت علیه بشریت نموده و خواهان طرح دادخواستی در دادگاه بین المللی برای رسیدگی به جنایات او گردیده است درخواست می کنم که نام آقای پرویز ثابتی و سایرآمران شکنجه گر ساواک را نیز ضمیمه پرونده ای که قرار است در آن به مسئله شکنجه و نقض حقوق بشر درایران پرداخته شود اضافه بنمایند  و بدین ترتیب حسن نیت خود را برای کاری که در پیش گرفته اند به مردم ایران نشان دهند ، چرا که شکنجه شکنجه است و نمی توان آنرا به  بد و خوب  تقسیم نمود  ،  هر نوع شکنجه ای و توسط هر رژیمی که صورت بگیرد و یا گرفته باشد محکوم و ضد بشری است  و باید آمران آنرا بپای  میز محاکمه کشاند .... 
در رابطه با پرویز ثابتی سایت گزارشگران در مطلبی نوشته است با عنوان  "گزارشگران: مرده ای که زنده شد!" که در این مقاله سئوالات و موضوعات مهمی را مطرح می کند و در قسمت نظرات سایت بالاترین در پای همین لینک یکی از کاربران می نویسد : "باید آمریکا ثابتی را به دادگاه جنایات علیه بشریت در لاهه تحویل دهد . او کمتر از جنایتکاران نازی و شکنجه گران آمریکای جنوبی نیست . در آن دادگاه چه ها که آشکار نخواهد شد . ملت ایران حق دارد این را برای آگاهی از تاریخ خود نیز شده از آمریکا بخواهد ."

گزارشگران: مرده ای که زنده شد!




این مهره تا کنون مرده سیاسی با چه انگیزه ای در صدای آمریکا ظاهر شده است؟ صدای آمریکا با چه نقشه شومی او را زنده می کند؟  آیا ثابتی میخواهد بدنبال بوی کباب مجددا به صحنه سیاسی بازگردد و احیانا مقام و منصبی پس از سرنگونی ج.ا  داشته باشد؟ آیا به مردم ستمزده کشورمان میخواهد بگوید: همانطور که پدران و مادرانتان را شکنجه کردم و کشتم حالا نیز در تداوم جنایات جمهوری اسلامی, فرزندانتان و نوه و نتیجه تان را هم شکنجه و خواهم کشت؟ پرویز ثابتی  در لانه های امن آمرانش در آمریکا پناه گرفت و در برابر دادگاه حقیقت یاب (فرضی) و شاهدان هنوز زنده جنایاتش قرار نگرفت. علیرغم گذشت سالهای متمادی اما و شادمانه شاهدان زنده را از ما و تاریخ خونین کشورمان در دو دوران سرکوب و حاکمیت وحوش, نگرفته است.
برای بزرگنمائی روی عکس کلیک کنید

..............

چندی پیش صدای آمریکا که صدای امریکاست ( بسیاری یا این نکته را درک  نمی کنند و یا این موضوع را عمدا پنهان میکنند ), مصاحبه و نکته هائی از خاطرات پرویز ثابتی را انعکاس داد. پرویز ثابتی از جمله وحشی ترین و منفورترین افراد ساواک در نظرگاه زندانیان سیاسی دوران پهلوی بود و از خوش حادثه! موفق به فرار از کشور به محبوبترین کشورها و دولتهای خود اسرائیل و آمریکا شد. در طی این دوران بلحاظ سیاسی مخفی و منزوی بود تا اینکه صدای آمریکا معجزه ای دیگر آفرید و این مرده سیاسی را زنده کرد.
      زنده کردن مرده قطعا مورد توافق وجدانهای انسانی و باعث شادمانی است اما زنده کردن سیاسی هیولا و مزدوری که معروف به قتل و شکنجه بسیاری از زندانیان سیاسی دوران پهلوی است نه تنها مفید! نیست که به مراتب مغایر با اخلاق و حقوق انسانی است. خوشبختانه و علیرغم سپری شدن بیش از سه دهه از جنایات رژیم پهلوی و مهره های کلیدی اش همانند ثابتی, تهرانی و ...  بسیاری از زندانیان سیاسی آن دوران بعنوان شاهد عینی زنده هستند.
مسلم است که ثابتی هم از حق دفاع از خود نباید محروم باشد. تردیدی نیست که او میبایستی در برابر دادگاهی عادلانه قرار گیرد که قطعا مملو از شاهدان عینی و قربانیان سرکوب و شکنجه و قتل وی و سیستم مخوف سرکوب پلیسی اش خواهد بود. اما پاشیدن بذر توهم و گناه شوری صدای آمریکا از او تنها سیاستی است که به مقتضی شرایط کنونی انجام می پذیرد. فضای سیاسی غبار آلود کنونی و خطر بروز جنگی خانمانسوز بی ارتباط با این حضور مجدد سیاسی وی نیست.
      این مهره تا کنون مرده سیاسی با چه انگیزه ای در صدای آمریکا ظاهر شده است؟ صدای آمریکا با چه نقشه شومی او را زنده می کند؟  آیا ثابتی میخواهد بدنبال بوی کباب مجددا به صحنه سیاسی بازگردد و احیانا مقام و منصبی پس از سرنگونی ج.ا  داشته باشد؟ آیا به مردم ستمزده کشورمان میخواهد بگوید: همانطور که پدران و مادرانتان را شکنجه کردم و کشتم حالا نیز در تداوم جنایات جمهوری اسلامی, فرزندانتان و نوه و نتیجه تان را هم شکنجه و خواهم کشت؟ پرویز ثابتی  در لانه های امن آمرانش در آمریکا پناه گرفت و در برابر دادگاه حقیقت یاب (فرضی) و شاهدان هنوز زنده جنایاتش قرار نگرفت. علیرغم گذشت سالهای متمادی اما و شادمانه شاهدان زنده را از ما و تاریخ خونین کشورمان در دو دوران سرکوب و حاکمیت وحوش, نگرفته است.
      ثابتی مزدور اتهامات بسیار بزرگی را حلقه پرونده جنایاتش دارد. از ادرار در دهان زندانیان سیاسی به مقصود خرد کردن آنان, شکنجه سیستماتیک, ارتباط تنگاتنگ با موساد و سیا در زمینه شکستن مقاومت و محو زندانیان سیاسی تا کشتار هولناک 9 زندانی سیاسی در تپه های اوین.
      پرویز ثابتی تنها از زبان زندانیان سیاسی آن دوران نمونه یک مزدور جنایتکار و سرسپرده رژیم دیکتاتوری پهلوی شناخته نمی شود. او را همه می شناختند چه در بیرون و چه در درون زندان همانطور که لاجوردی خون آشام جمهوری اسلامی را.
      ثابتی, لاجوردی پهلوی نشان بود. سیمای مخوف و شکنجه گر او همه جا معروف بود. اما یک چیز مسلم است و اینکه تلاشهائی از جانب آمریکا صورت میگیرد تا صندلی پهلوی چی ها  از جمله ثابتی و آهی و دیگران را, در کنار نیروهای سیاسی قرار دهند که رهبرانشان در آن دوران بدست امثال ثابتی ها شکنجه شده بودند. نگاه کنید به کنفرانس اولاف پالمه و لیست اسامی شرکت کنندگانش. در همین ارتباط نامه اعتراضی تعدادی از زندانیان سیاسی آن دوران سیاه به صدای امریکا را دیدم.  اسامی برخی از آنانی را دیدم که همین چندی پیش با همکار پرویز ثابتی در دایره سیاسی رضا پهلوی یعنی اقای شهریار آهی, نشست و برخاست کرده اند و سودای آلترناتیو سازی و اتحاد برای دمکراسی داشته اند.
برای این دسته از امضا کنندگان کدامیک مهمتر است؟ هویت زندانی سیاسی سابق خویش و معترض به دوران سرکوب پهلوی؟ یا هویت سیاسی – سازمانی کنونی در کنار رهروان آندوران؟ این پرسشی است که پاسخی زیبنده میخواهد!
      قدر مسلم اینست که جمهوری اسلامی با جنایات گسترده و فجیع اش در طول سی و چند سال و بویژه کشتار زندانیان سیاسی در ابعادی بسیار وسیعتر از دیکتاتوری پهلوی, فضائی مهیا کرده است و میدان به افرادی همانند پرویز ثابتی داده است تا خود را دوباره به بازار بی در و پیکر سیاست عرضه کنند.
گزارشگران

۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

آقای حسن یوسفی اشکوری و شرکا, ملا خوری جنبش اعتراضی مردم ممنوع


دوستی امشب به من زنگ زد و مقاله حسن یوسفی اشکوری را با عنوان" جنبش سبز مطمئن ترین راه گذار به دموکراسی" را  برای من خواند و در آخر گفت " آی دزد , آی دزد , می خواهند جنبش اعتراضی مردم را در روز روشن ملا خور کنند و چرا شما وبلاگ نویسان ساکت نشستید."
چند روز پیش هم یکی از دوستان در فریند فید نوشته بود: " دوستان یه سری از این اصلاح طلبان حکومتی ناجور دارند تلاش می کنند جنبش سبز رو از جنبش آزادیخواهی تا حد یک تقابل گروهی درون نظام تقلیل بدند. این حرکت خیلی خطرناکه و متاسفانه سایتهای چمران نیوز و جرس و کلمه این روزها شیطنتشون در این زمینه رو به افزایش گذاشته. به نظر من چنین حرکتی هم خیانت به مردمه هم شانسی نداره"

باید به حسن یوسفی اشکوری و شرکا یادآوری کرد که بهتر است  توهم خودشان به اصلاحات را به پای جنبش اعتراضی مردم ننویسند . اشکوری می نویسد: " 2- معمولا این نوع اصلاح طلبی و اصلاحات از درون نظام حاکم و در بلوک شریک در قدرت رخ می دهد و بعد و یا همزمان در میان مردمان و اهل سیاست و اندیشه نیز حامیان و همراهانی پیدا می کند. تا زمانی که امکان اصلاحاتی از داخل نظام و یا خارج از آن به دست فعالان جامعه مدنی ممکن باشد، اتخاذ استراتژیهای قهرآمیز و خشن و انقلابی نه ممکن است و نه مفید و مقرون به صرفه." 
حسن یوسفی اشکوری ادعا می کند که هنوز امکان اصلاحاتی از داخل نظام و یا خارج از آن به دست فعالان جامعه مدنی  ممکن است که البته نمی گوید که چگونه هنوز اصلاحات ممکن است ? و کدامین اصلاحات را ممکن می داند ? و بر اساس چه تحلیلی چنین ادعای پوچی را دارد ?
حسن یوسفی اشکوری چون مدعی است که هنوز امکان اصلاحاتی از داخل نظام و یا خارج از آن به دست فعالان جامعه مدنی  ممکن است بنابراین اتخاذ استراتژیهای قهرآمیز و خشن و انقلابی  نه ممکن است و نه مفید و نه مقرون به صرفه,  که در واقع تلاش می کند از طرفی به حاکمیت چشمک بزند و چراغ سبز نشان دهد که حاکمیت می تواند با آنها وارد معامله شود و ازآنطرف توهم خودش به اصلاحات را به پای جنبش اعتراضی بنویسد تا بتواند اهداف سیاسی خود را به پیش ببرد.حسن یوسفی اشکوری و شرکا به دنبال «اجرای بی تنازل قانون اساسی» هستند که باید گفت شما بروید به دنبال اجرای بی تنازل قانون اساسی نظام جنایتکارتان و خود را به جنبش اعتراضی مردم که خواهان سرنگونی اسلام ناب محمدی است نچسبانید.



جنبش طبقه کارگر و نقش سوژه تاریخی در مبارزات ضد استبدادی - سخنران ناصر برین


بهروز سورن: مرکز اولاف پالمه – ده خطای نابخشودنی


خطای اول این مرکز برگزاری و دعوت از بخشی از ایرانیان و سازمانهای نه چندان محبوب و خوشنام برای برگزاری کنفرانسی بنام اتحاد برای دمکراسی بود. مجموعه ای که هیچگاه به اصول ابتدائی دمکراسی نه در گذشته و نه حال, در عمل اعتقادی نداشته است. انحصارگرائی و خودی گزینی از خصائل آنها بوده است و در مخیله خود جز ائتلاف با بخش دیگر حکومت که همانا اصلاح طلبان اند , بدون حضور نمایندگان نهادهای مردمی , نداشته اند. کوتاه پس از برگزاری اما شرکت کنندگان مسئولیتی را در دعوت کردن و شدن بعهده نگرفتند. مسئولیتها را به همدیگر پاس کرده اند. این رفتار نشان میدهد که طیف مزبور شرکت کننده در موضعی تدافعی قرار گرفته است. همچنین میدانند که در چه میدانی بدنبال توپ طلائی! دول غربی دویده اند

.................

20 01 2012
مرکز اولاف پالمه در سوئد با برگزاری و سازماندهی کنفرانس تجمعی از ایرانیان و تشکلهای سیاسی خطاهای چندی کرد که دامنه آن به این زودی ها گریبان این مرکز را رها نخواهد کرد. مرز میان خوشنامی و بدنامی به تار موئی بسته است و بسیار حساس است. مناسبات اتی اپوزیسیون اصیل در خارج از کشور با این مرکز خودویژه گی های جدید ارتباطاتی خواهد داشت.

خطای اول این مرکز برگزاری و دعوت از بخشی از ایرانیان و سازمانهای نه چندان محبوب و خوشنام برای برگزاری کنفرانسی بنام اتحاد برای دمکراسی بود. مجموعه ای که هیچگاه به اصول ابتدائی دمکراسی نه در گذشته و نه حال, در عمل اعتقادی نداشته است. انحصارگرائی و خودی گزینی از خصائل آنها بوده است و در مخیله خود جز ائتلاف با بخش دیگر حکومت که همانا اصلاح طلبان اند , بدون حضور نمایندگان نهادهای مردمی , نداشته اند. کوتاه پس از برگزاری اما شرکت کنندگان مسئولیتی را در دعوت کردن و شدن بعهده نگرفتند. مسئولیتها را به همدیگر پاس کرده اند. این رفتار نشان میدهد که طیف مزبور شرکت کننده در موضعی تدافعی قرار گرفته است. همچنین میدانند که در چه میدانی بدنبال توپ طلائی! دول غربی دویده اند

خطای دوم برگزاری چنین کنفرانسی مخفی در کشوری بنام سوئد است که در حمایت و امکان سازی برای تبعیدیان و مهاجران در میان کشورهای اروپائی کم مثال است. ایرانیان تبعیدی سوئد و بویژه استکهلم همیشه علیه جباریت نظام شوریده اند. حال آنکه تجمع طیف سازشکار تبعیدی که یکی در میان در صفوف سفارتهای رژیم صف می کشند در این نقطه حادث شده است.

خطای سوم اینکه این کنفرانس را به گفته برخی از شرکت کنندگان با هدف آلترنانیو سازی برای جمهوری اسلامی ترتیب داده است. ایجاد آلترناتیو بشکل مخفی, غیر دمکراتیک, مرموز و بدون روشنگری و شفافیت از فعل و انفعالات پشت پرده کنفرانس! و همراه با طیف راست و مماشات طلب خارج از کشور نه تنها امیدزا برای مردم ستمزده کشورمان نیست بلکه واکنش منفی گسترده ای را دامن زده و خواهد زد.
خطای چهارم اما سازماندهی این کنفرانس از طریق ایرانیانی است که پیشینه و عملکرد آنها با سازمانهای حزب توده و اکثریت آمیخته است. مسئولین ایرانی این مرکز با سوابقی تشکیلاتی با سازمانهای چپ نما اما هوادار اصلاح طلبان, دامنه ذهنیت و تخیلشان بیش از دعوت از نماینده سازمان اکثریت و برخی از فعالین جمهوریخواه قد نمیداده است.
خطای پنجم اینکه هم در تدارک این کنفرانس و هم در برگزاری آن بطور سری, مخفی و مرموز وارد عمل شد. پشت پرده و مخفیانه که دلائل مخفی بودن آنرا بیش از امنیتی نگاه داشتن آن برای تروریستهای جمهوری اسلامی در خارج میتوان بی خبرماندن اپوزیسیون رادیکال و ناسازگار رژیم در خارج از کشور تعبیر کرد.
خطای ششم اهدای مدیریت برنامه به فردی بنام سازگارا بود که گذشته ای بسیار ناپاک تر از سایرین دارد و این موضوع برای تبعیدیان و مردم کشورمان آشکار است.

خطای هفتم اینکه شتابزدگی در رفت و روب کردن این تجمع آمیخته با مخفی کاری بسیاری از دعوت شدگان وشرکت کنندگان منتخب از سوی اصلاح طلبان را با کلماتی همانند نمیدانم؟ چه کنم؟ نمیروم؟ نمیخواهم؟ و.... روبرو ساخت. تناقضات گفتاری پیش و پس این جریان به همین دلیل بود.

هشتم اینکه این مرکز به اهداف و آرمانهای اولاف پالمه نیز که انسانگرائی و دمکراسی بود نیز تعهدی نشان نداد
نهم اینکه این مرکز مختصات سیاسی اجتماعی ایران و بویژه ایرانیان در تبعید را تجزیه و تحلیل نکرد و بدنبال برنامه ریزان ایرانی این مرکز هزینه کرد. آنهم در کشوری بنام سوئد که خیل وسیع و اکتیوی از ایرانیان سازش ناپذیر با کلیت جمهوری اسلامی را در بر میگیرد

دهم اینکه هنوز به خطای خود و شکست این کنفرانس اذعان نکرده است. و قطعا تصویر اومانیستی و هواداری از دمکراسی و حقوق بشر را در سطح بین المللی نسبت به خود تیره و غبار آلود میکند. درخواست پوزش از نیروهای بی شمار تبعیدی و مردم کشورمان حد اقل انتظار از مرکز اولاف پالمه میباشد.

۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

وجود نوعی گرایشات آنارشیستی در برنامه سازمان خود رها گران




به باور من , سازمان خود رها گران در شکل سازمانی به نوعی شبیه به سازمان انقلابیون حرفه ای  است اما برنامه و هدف "سازمان خود رها گران" به عبارتی می توان , بخش هایی از آن را, تا حدی و به نوعی , آنارشیستی دانست و تعریف کرد اگرچه از آنارشیسم نامی نبرده است.در واقع استراتژی سازمان خود رها گران به عبارتی در نهایت ایجاد جامعه آنارشیستی است . خود رها گران با عمده کردن بحث انسان محوری و اومانیسم و تاکید بر اولویت جان و کرامت انسانی , مقام انسانی را با ارزش تر از  خدا،  مذهب،  طبقه، میهن، حزب، سود، دنیای پس از مرگ و .... می داند و هیچ چیز دیگر را بدرستی برتر از ارزش انسان نمی داند.

خود رها گران تلاش کرده اند که برنامه التقاطی جدید خود را توضیح دهند که این التقاط در برنامه بیشتر سوسیالیستی و آنارشیستی است و  با سوسیالیسم دولتی و نظام سرمایه داری نیز مرزبندی جدی دارد و در پی نفی ضرورت وجود دولت در دراز مدت است و برای رسیدن به جامعه ای نسبتا آنارشیستی در صورت لزوم می خواهند توسط سازمانشان در صورت امکان ابتدا خود, قدرت سیاسی را کسب کنند تا در راستای حرکت برای انتقال قدرت سیاسی به مردم با حضور خود در نهادهای قدرت و تصمیم گیری زمینه های این انتقال را (در دراز مدت و یک دوره شاید حتی صد ساله ) تقویت و مکانیزم های آن را قانونی بسازند. به عبارت دیگر سعی خواهند کرد وزن و توانایی جریانی را که در درون نهادهای حاکمیت است را توسط قدرت سیاسی  به نفع قدرت اجتماعی کاهش دهند و آن را تقویت کنند. به طور مثال از طریق حضور در مجلس موسسان برای تغییر قانون اساسی و قرار دادن فصل ها و قوانینی که فرایند انتقال قدرت را به صورت درازمدت و نهادینه پیش بینی و تضمین نماید و هم زمان تلاش خواهند کرد که سازماندهی مردمی را در سطوح و شکل ها و زمینه های مختلف تقویت کنند تا شوراها و انجمن ها و اتحادیه ها و تعاونی ها شکل بگیرند و به عنوان نمودهای قدرت اجتماعی هم نقش ضد قدرت را ایفاء کنند و هم این که مردم را آماده تحویل گرفتن مسئولیت ها و اختیارات لازم بکنند.

در بخش , در باره ما , سایت خود رها گران در این باره می نویسد :

بله ما همان قدرکه در صحنه ی اجتماعی باید حضور داشته باشیم در صحنه ی سیاسی نیز خواهیم بود. با دو نقش متفاوت اما مرتبط. در صحنه ی اجتماعی ما سعی می کنیم سازماندهی مردمی را در سطوح و شکل ها و زمینه های مختلف تقویت کنیم تا شوراها و انجمن ها و اتحادیه ها و تعاونی ها شکل بگیرند و به عنوان نمودهای قدرت اجتماعی هم نقش ضد قدرت را ایفاء کنند و هم این که مردم را آماده تحویل گرفتن مسئولیت ها و اختیارات لازم بکنند. در صحنه ی سیاسی نیز سازمان ما تلاش خواهد کرد در راستای حرکت برای انتقال قدرت سیاسی به مردم با حضور خود در نهادهای قدرت و تصمیم گیری زمینه های این انتقال را تقویت و مکانیزم های آن را قانونی بسازد. به عبارت دیگر ما سعی خواهیم کرد وزن و توانایی جریانی را که در درون نهادهای حاکمیت در پی آن هستند که قدرت سیاسی را به نفع قدرت اجتماعی کاهش دهند تقویت کنیم. به طور مثال از طریق حضور در مجلس موسسان برای تغییر قانون اساسی و قرار دادن فصل ها و قوانینی که فرایند انتقال قدرت را به صورت درازمدت و نهادینه پیش بینی و تضمین نماید."

در قسمتی دیگر در سایت خود رها گران می خوانیم:

 " برای ما همه ی تلاش ها در جهت ایجاد تغییر در جامعه در چهارعرصه ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مثبت است، البته منظور تغییری است که هم به طور مستقیم و هم به طور غیرمستقیم در خدمت مردم باشد. اما ما به سهم خود سعی می کنیم که در چارچوب کار مشخص و تعریف شده ای باقی بمانیم، یعنی تمرکز بر ضرورت و چگونگی تقویت قدرت اجتماعی، تمرکز بر گسترش خودباوری، خودآگاهی و خودسازماندهی از پایین؛ تمرکز بر ساماندهی ضد قدرت. در غیر این صورت، از خط استراتژیک خویش خارج شده ایم. ما تغییر سیاسی را ضروری می دانیم ما تغییر اجتماعی را مهم تر و زیربنایی تر می دانیم. شرکت ما در یک جبهه با سایر تشکل های سیاسی برای کسب و حفظ قدرت نیست برای کسب و دادن قدرت به مردم است. ما می خواهیم به تقویت و رشد انجمن ها، اتحادیه ها، کنفدراسیون دانشجویی، جمع های شهروندی، شوراها و به طور کلی هر نهادی که مردم در آن قدرت خود را اعمال می کنند بپردازیم."

می توان گفت که  از نگاه "خود رها گران " قدرت اجتماعی, یعنی مطالبه محوری و سازماندهی مبارزات اعتراضی و مدنی بخش های مختلف اجتماعی و نهادینه شدن اعتراض برای رسیدن به خواست هایشان می باشد زمانی که منتهی به ایجاد تشکلات گوناگون اجتماعی در روند مبارزه گردد.

به باور من از نگاه آنارشیستی ,قدرت اجتماعی , زمانی می تواند تبلور واقعی خودش را پیدا کند که علاوه برسازماندهی مبارزات اعتراضی و مدنی بخش های مختلف اجتماعی و نهادینه شدن اعتراض وایجاد تشکلات گوناگون اجتماعی در روند مبارزه بتواند مطالبات اجتماعی را با اتکا به عمل اجتماعی خود و با مشارکت جمعی مستقیما و بدون واسطه دولت و نهاد های آن مستقیما  اجرائی و اعمال کند.

 

در بخش , در باره ما , سایت خود رها گران همچنین می خوانیم :

"هدف ما این است که پایه های قدرت اجتماعی تهیه و تدارک دیده شده و بتواند موثر واقع شود. ما براین باوریم که اگر قدرت اجتماعی شکل گیرد چندان مهم نیست که قدرت سیاسی در دست که باشد، چون جامعه بر آن نظارت خواهد کرد و اجازه نخواهد داد هیچ دولت خودکامه ای برسرکار باقی بماند. در واقع قدرت اجتماعی، به عنوان ضد قدرت، سبب می شود قدرت سیاسی بیشتر جنبه ی کارکردی داشته باشد تا اختیار تصمیم گیری. یعنی با حضور سازمان یافته ی مردم در صحنه حکومت باید به طور مداوم حساب پس بدهد و نظارت آن را پذیرا باشد. به عبارت دیگر تصمیم را مردم می گیرند و حکومت مجری است، نه این که حکومت تصمیم بگیرد و مردم اجرا کنند.


      اما این امر چگونه میسر است؟ به طور مشخص چگونه ممکن است دولت قدرت تصمیم گیری نداشته باشد؟
 اصولا اعتبار هر نظام سیاسی بسته به نوع توزیع قدرت در جامعه دارد. بدیهی است وقتی که مردم در صحنه حضور نداشته باشند حکومت همه ی اختیارات را به دست گرفته و آن می کند که می خواهد. حال آن که اگر مردم در نهادهای کوچک و بزرگ راجع به مسائل کشور مشارکت و تصمیم گیری کنند دولت به عنوان قوه ی مجریه این تصمیمات را اجرا می کند. این همان نوع اجتماعی تقسیم قدرت است. یعنی شهروندان به طور فعال در رده های خرد و کلان در صحنه هستند، سازمان یافته اند، صاحب دانش و تجربه اند، بحث و مشورت می کنند، تصمیم می گیرند و نهادهای دولتی زیر نظر نهادهای مردمی مجری این تصمیمات خواهند بود و به آنها در رابطه با نتیجه ی کار خود حساب پس می دهند. دولت زیر نظر مردم است نه بر عکس.

      اما این نوع اجتماعی تقسیم قدرت چگونه شکل می گیرد؟
 این روند تدریجی است. همزمان با رشد نهادهای مدنی قدرت سیاسی اختیارات و مسئولیت های خود را هر چه بیشتر به قدرت اجتماعی یا همان نهادهای مشارکت مردمی واگذار می کند. گام به گام، مورد به مورد و به صورت هدفمند و برنامه ریزی شده. این کار از طریق جمع های سازمان یافته ی مردمی شکل می گیرد. از طریق جمع ها و شوراهایی که در سطوح مختلف مدیریت خود را اعمال می کنند. شورای مدرسه، شورای دانشگاه، شورای کارخانه، شورای کارگاه، شورای محله، شورای ده، شورای بخش، شورای دهستان، شورای منطقه، شورای شهر، شورای شهرستان، شورای استان و شورای ملی کشور. در درون این شوراها اعضا به طور مستقیم و مشخص در رابطه با موضوعات آن واحد یا منطقه مشورت و تصمیم گیری می کنند. این شوراها برای عرصه های مختلف کار خود تصمیم می گیرند و با هم هماهنگ هستند. یافتن مکانیزم های مدیریتی برای هماهنگ ساختن این شوراها بزرگترین چالش این نظریه است. زیرا این هماهنگی باید در چندین سطح تحقق یابد: در سطح محلی، منطقه ای و ملی. در هر کجا که جمعی مشغول است یک شورای مدیریتی به صورت انتخابی از جانب آن جمع تشکیل می شود و آن واحد را اداره می کند. به عبارت دیگر، مدیران و مسئولان از طرف یک قدرت بیرونی و براساس سلسله مراتب ازبالا تعیین و گمارده نمی شوند. هر نهادی، اداره ای و شرکتی با یک نظام خودمدیریتی اداره می شود و وظایف خود را نسبت به اعضای آن نهاد یا سایر نهادهای جامعه انجام می دهد. این کار نیز به وسیله ی شورای مدیریتی نهاد است که صورت می گیرد. شورای مدیریتی در هر واحد بالاترین مرجع تصمیم گیری آن واحد است.

      آیا این یعنی آن که دیگر کسی به عنوان مدیر مطرح نیست؟
 مدیر هست، اما مدیر اجرایی نه مدیر تصمیم گیری. مدیر به نمایندگی از شورای مدیریت، نه به عنوان کسی که از جانب یک نهاد بیرون از آن واحد به عنوان تصمیم گیرنده برای آن واحد گمارده می شود و می تواند اراده ی خویش را بر جمع تحمیل کند. هر واحد، شورای مدیریتی خود را تاسیس می کند. مثلا در یک دبیرستان یک شورای مدیریتی خواهد بود: متشکل از نمایندگان معلمان، کارکنان و دانش آموزان. این شورا یک نفر را به عنوان مدیر اجرایی بر می گزیند و بر کار وی نظارت می کند. این مدیر نمی تواند در ورای تصمیمات شورا تصمیم استراتژیکی بگیرد. تصمیم گیری های وی در جهت اجرای انتخاب های جمعی خواهد بود. مدیر در واقع هماهنگ کننده ی اجرایی است نه یک تصمیم گیرنده در ورای جمع."

در واقع سازمان خود رها گران تصمیم دارد به نوعی ( اما نه تحت هر شرایطی ) حتی در صورت لزوم با مشارکت در قدرت سیاسی زمینه های مشارکت اجتماعی را فراهم کند تا در یک روند طولانی "صد ساله "بتواند قدرت سیاسی را به خود مردم واگذارد.

 سایت خود رها گران در این زمینه می نویسد:

"آن چه برای خودرهاگران اهمیت دارد، شکل دادن به ضد قدرت است. یعنی آن چه توسط شهروندان آگاه شکل یافته و قادراست در مقابل زیاده خواهی ها یا کم کاری های قدرت حاکم، هرکه و هرچه که باشد، ایستادگی کند. ما کارمان در درون جامعه از طریق ایجاد شبکه های کنشگری شهروندان است و چندان به موضوع این که سهمی از قدرت سیاسی داشته باشیم یا نه اهمیتی نمی دهیم. در واقع وقتی ما بتوانیم قدرت مردمی را از پایین تقویت کنیم بود و یا نبود ما در بالا زیاد مهم نیست. برای ما قدرت سیاسی مهم است اما ضد قدرت اجتماعی مهمتر است. اگر هم ما دخالتی در امر قدرت سیاسی داشته باشیم فقط با یک هدف است و آن کاهش آن قدرت است و تبدیل آن به قدرت اجتماعی. اجتماعی کردن قدرت سیاسی هدف ماست. لذا با این هدف سهمی را از قدرت سیاسی می گیریم که آن را به مردم واگذار کنیم. "

" به این ترتیب اگر ما بتوانیم با تشکیلاتی که در مسیر قدرت بخشی به مردم، از طریق گسترش خودآگاهی و خودسازماندهی عمل می کند همکاری کنیم، بی شک چنین خواهیم کرد. یعنی باهر کس که بتوانیم به کارگران، دانشجویان، بیکاران و سایر قشرها یاری رسانیم که بتوانند خود را سازماندهی کرده و از حقوق خویش دفاع کنند. ما با تشکل هایی که به اهمیت قدرت اجتماعی را قبول دارند و معتقدند که قدرت سیاسی باید تحت نظارت نهادینه قدرت اجتماعی باشد همکاری می کنیم. در استراتژی ما پیش بینی شده است که یک جبهه ی کارکردی که برای خلع قدرت از رژیم و مدیریت دوران گذار است پیش بینی شده است.

ما به عنوان تشکلی که می خواهد ضد قدرت را تشکیل دهد همکاری با تشکلی که در پی کسب قدرت سیاسی به هر قیمتی است و یا بر آن است تا قدرت سیاسی را برای خود حفظ کند معنی دار نمی دانیم، ما به این واسطه در صحنه ی سیاسی نقش آفرینی می کنیم که بتوانیم قدرت سیاسی را به قدرت اجتماعی تبدیل کنیم."

آنطور که به نظر می آید  خود رها گران با یک ساختار سازمانی انقلابیون حرفه ای می خواهد زمینه های رسیدن جامعه را (در یک مدت شاید حتی صد ساله) برای رسیدن به نوعی از جامعه آنارشیستی را فراهم کند.


نظام جلالی 21.02.2012

1500 کرکس متحد شدند!

انوش رستگار  20.02.2012
 
اخیرا اطلاعیه ای  تحت عنوان کرکس ها متحد میشوند.  نه، متشکریم – دخالت “بشر دوستانه” نمی خواهیم . به امضاء 1500 نفر از ״دوستداران״ جنبش فدائی ها درباره احتمال وقوع جنگ بین رژیم های امریکا، اسرائیل و … با ایران* در بعضی از سایت ها ی** اپوزیسیون در خارج از کشور درج یافت.
در این اطلاعیه نیز همان هایی که دیروز برای حفظ نظام جمهوری اسلامی فرزندان کارگران و زحمتکشان ایران را دعوت به شرکت در جنگ ارتجاعی دو نظام استبدادی جمهوری اسلامی و بعث عراق میکردند، دوباره عده ای از آنان از جمهوری اسلامی سفارش دریافت کردند و عده دیگری احساسات ناسیونالیستی شان گل کرده و میخواهند فرزندان کارگران و زحمتکشان ایران را برای حفظ نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی گوشت دم توپ کنند. این امر ضد مردمی نیز زمانی موفق میگردد که با نام مردم و آن نیروهائی که مردم به آنان اعتماد دارند، انجام شود.
در همین راستا اعلامیه مشترک 1500 کرکس انشاء و مهندسی شده است که من ذیلا به افشاء جمله به جمله آن اعلامیه میپردازم׃
◄ایرانیان زحمتکش، عاشقان استقلال و آزادی و برابری انسانها.
کرکس های نویسنده اعلامیه ماهرانه برای برانگیختن احساسات پاک مردم از کلمات مهیج و احساساتی مانند عاشقان استقلال و آزادی و برابری انسانها سوء استفاده میکنند تا دل خواننده مطلب را بدست آورند تا بعد یک مهندسی مغزی در ضمیر خواننده حک کنند و آن این است׃
◄وطنمان روزگار سخت و خطیری را در انتظار نشسته است.
یعنی این 33 سال جمهوری اسلامی توام با اعدام، تجاوز، شکنجه، زن ستیزی، جنگ، زندان و … برای ما روزگار سخت و خطیر نبوده، بلکه این روزگار سخت و خطیر در آینده در انتظار ما نشسته است.
بعد از چند خط صحرا کربلا نوشتن، کرکس ها در ادامه مینویسند׃
◄کسان، گروهها و دولت هائی که خود رتبه نخست نقض حقوق انسانی را دارا هستنند برای دریدن وطنمان دور خیز بر می دارند.
همانطور که توجه میکنید این کرکسهای پر بریده در این جا کشور جمهوری اسلامی را غیر مستقیم کشور حقوق بشر ارزیابی میکنند و دیگر کشورها را ناقضین حقوق بشر. حال این سوال مطرح میشود که در کجای جهان اعدام کودکان امری عادیست به غیر از ایران؟ در کجای جهان به دختران و پسران  در زندان به جرم داشتن افکار سیاسی تجاوز میکنند به غیر از وطن اسلامی شما کرکس ها؟ و …؟ بله وطن مستقل شما نیز جزو صدرنشینان نقض حقوق بشر در جهان است.
◄رژیم مذهبیِ  نژادپرست سلطه گر تا خرخره مسلح اسرائیل که مطلوبش خاورمیانه ای تکه پاره مرکب از رژیمچه های وابسته است
در اینجا باز این 1500 کرکس سعی دارند با بازی با کلمات در ضمیر ناخود آگاه ما اینگونه القا کنند که وطن اسلامی این کرکس ها نه رژیم مذهبی است، نه نژادپرست، نه سلطه گر، نه تا خرخره مسلح و نه مطلوبش جهان تکه پاره و مرکب از رژیمهای وابسته به جمهوری اسلامی ایران!
◄…اسرائیل … فرصت را غنیمت شمرده با استفاده از نفوذ و عواملش در وسایل ارتباط جمعی و در سیاست آمریکا و اروپا از یک طرف آمریکا را برای آغاز عملیات نظامی در فشار سیاسی می گذارد و از طرف دیگر بتوسط کارگزاران ایرانی تبار ژورنالیست و بعضأ دانشگاهی خود رندانه با سوء استفاده از تنفر ایرانیان از رژیم فعلی تمامی دستآورد ها و اصول اخلاقی تاریخی ملتمان را آماج حمله موذیانه  خود قرار می دهد.
خانم ها و آقایان کرکس، کدام دستاورد و اصول اخلاقی؟ اصول اخلاقی تجاوز به دختران و پسران زندانی؟ دستاورد شکنجه و اعدام دگراندیشان؟ اصول اخلاقی بمباران کردستان؟ دستاورد کشتار آزادیخواهان و برابرطلبان ترکمن؟ دستاورد کشتار ماهیگیران زحمتکش بندرانزلی؟ فرهنگ یا روسری یا تو سری؟ اصول زن ستیزی؟ نه، متشکریم. ما تمامی این دستاوردهای بشر دوستانه شما و رژیم تان را نمیخواهیم. لطف کنید تمامی این دستاوردها و اصول اخلاقی را تحویل متقاضیانش دهید.
بعد از چند خط ننه من غریبم نوشتن، کرکس ها با اصول اخلاقی گلایه میکنند که׃
◄در این بحبوحه در ایران محقق و دانشمند ترور می شوند و محکوم نمی شود
سوال من از این 1500 کرکس این است که چرا  اصولا باید ترور یک دانشمند را که دانش خود را برای نابودی بشریت در اختیار نظام فاشیستی جمهوری اسلامی قرار داده، محکوم کرد؟ این فاشیستهای اسلامی اگر دست به سلاح های اتمی یابند تمامی بشریت و تمدن انسانی  در کره زمین را قربانی اهداف توحیدی خودشان خواهند کرد همانطور که برای محمد در قران  نوشتند׃
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ (مائده/33) سزاى كسانى كه (با) الله و فرستاده اش محاربه می‌کنند و در زمين به فساد (کارهائی که از دید اسلام گناه است) مى‏كوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏ يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ(محمد/4) پس چون با كسانى كه كفر ورزيده‏اند برخورد کردید گردنها را بزنيد تا هنگامیکه آنان را از پاى درآورديد پس (اسیران) را امحکم در بند كشيد سپس يا منت نهيد و يا فديه (بگیرید) تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است (امر الله) و اگر الله مى‏خواست از ايشان انتقام مى‏كشيد ولى تا برخى از شما را به وسيله برخى بيازمايد و كسانى كه در راه الله كشته شده‏اند هرگز كارهايشان را ضايع نمى‏كند.
حکومت اسلامی در صدر اسلام  با دگراندیشان خود با توجه به سطح تکامل تکنیک در 1400 پیش به زبان شمشیر دیالوگ میکرد و از طریق کشتن ، بر دار آویختن، گردن زدن  و …  استدلال میکرد. حالا  شما تجسم کنید در قرن 21  وطن جمهوری اسلامی این 1500 کرکس، یا طالبان، القاعده، حماس، حزب الله دست به سلاح های اتم هم یابند!  ما ايرانى ها شانس آورديم که فرستاده خدا٬ محمد در صدر اسلام سلاح هاى اتمى نداشت٬ وگر نه اکنون ايرانى وجود نداشت و ما انسان هاى ساکن اين سرزمين٬ چه بلوچ٬ گيلک٬ ديلمى٬ لر٬ ترک٬ مازندرانی, کورد٬ عرب٬ پارس و … نيز وجود نداشتيم.
به هر حال، کرکس های جمهوری اسلامی بعد از این همه کاسه لیسی و دروغ نویسی به معرفی خود می پردازند.
◄ما بخش کوچکی از دوستداران جنبش فدائی، جنبش بپای دارنده آتش ها- جویندگان شادی در مجری آتشفشان ها  که هزاران قربانی  برای استقلال و آزادی و برابری ایرانیان تقدیم داشته
خانم ها و آقایان کرکس باز هم بی شرمانه به دروغ خود را بخش کوچکی از دوستداران جنبش فدائی معرفی میکنند.
نخیر، شما نمونه دیگری از دوستداران رژیم سرمایه داری اسلامی هستید و نه دوستداران جنبش فدائی. جنبش فدائیان، جنبشی کمونیستی است که دولت ها، رژیم ها و جنگ ها را طبقاتی تحلیل میکنند و همواره در جهت سرنگونی حاکمیت سرمایه و برقراری حاکمیت اجتماعی کارگران مبارزه میکنند اما شما 1500 کرکس در جهت استحکام  و ادامه حیات جمهوری اسلامی و نه جهت سرنگونی آن، از اینرو من شما کرکس ها را دوستدار خود نمیدانم  و میگویم بر پدر و مادر آنکس لعنت که به جنبش فدائیان … .
به افشاء دیگر موارد بپردازیم.
◄1. نه ،متشکریم نیازی به کمک های بمبی صد تنی “بشر دوستانه” نیست. لطف کنید آنرا تحویل متقاضیانش دهید.
بله، من هم نیازی به کمک ها … آنها ندارم، اما بر خلاف شما من خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نیز هم هستم.
◄2. در صورت تهاجم خارجی به ایران در کنار زحمتکشان ایرانی با چنگ و دندان از وطن دفاع خواهیم کرد.
نه، شما دوباره دروغ میگویید. من مطمئن هستم که شما فورا جبهه عوض میکنید و از کاسه لیسی جمهوری اسلامی به کاسه لیسی مهاجمین خارجی  خواهید پرداخت. اگر شما چنگ و دندان میداشتید در سال 60 به دفاع از زندانیان سیاسی میپرداختید و رژیم شکنجه، اعدام، تجاوز و … را سرنگون میکردید.
◄4. رژیم جمهوری اسلامی باید با دستان  توانای زحمتکشان ایرانی تغییر کند.
این رژیم شما در طول 33 سال گذشته نشان داد که تغییر بکن نیست. بر خلاف شما من معتقدم این رژیم بدست توانای کارگران، زحمتکشان، زنان و جوانان ایران سرنگون خواهد شد و نه تغییر.
5. وطن ما در محاصره نیروهای منطقه ای و غیر منطقه ای سراپا مسلح است . ما با تأکید بر صلح جوئی خواستار اقتدار تدافعی کشورمان می باشیم.
خانم ها و آقایان کرکس، صا حبان وطن شما خود جزو محاصره کنندگان غیر صلح جوء در منطقه میباشند و ثروت ملی مردم ایران را در این راه خرج تروریسم در لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان، نیجریه، سوریه و … میکدند و مردم ایران خود در گرسنگی، بیکاری بسر میبرند و 70 در صد کارگران در زیر خط فقر به حیات خود ادامه میدهند.
لطفا به دم خروس توجه شود׃
◄ما با تأکید بر صلح جوئی خواستار اقتدار تدافعی کشورمان می باشیم.
کرکس ها زمانی خواستار مسلح شدن سپاه پاسداران به صلاح های سنگین بودند و حالا خواستار دستیابی سپاه پاسداران به سلاح های اتمی.
◄6. رژیم اسلامی باید بفهمد که امکان وقوع جنگ بسیارجدی است. این جنگ در صورت وقوع به بمباران محدود نخواهد شد. هدف غرب تعویض جمهوری اسلامی با مهره های وابسته به خود است.
نصیحت شما کرکس ها فقط بدرد جمهوری اسلامی میخورد و در صورت تعویض جمهوری اسلامی شما چه زیان هایی خواهید دید!
بندهای 7، 8 و 9 برای آرایش خواسته شماره 10 اطلاعیه میباشد، توجه کنید׃
◄10. شکل فعلی مدیریت جهانی منطبق با نیاز های این دوران نیست . ما خواستار لغو حقوق نا عادلانه وتو و عضویت دائمی در شورای امنیت هستیم.
همانطور که همه میدانند عضویت در شورای امنیت تنها در انحصار ثابت 5 دولت عضوء سازمان ملل متحد است، در نتیجه شما 1500 زن و مرد که نمیتوانید به عنوان کرکس به عضویت دائمی شورای امنیت در آید. برای این منظور شما کرکس ها میبایستی در مرحله اول یک کشور باشید. این خواسته شما از کشورهای امریکا، روسیه، چین، فرانسه و انگلیس را اگر بخواهیم از زبان کرکسی به زبان آدمیزاد ترجمه کنیم اینگونه خواهد شد׃
ما 1500 کرکس امضاء کننده این اطلاعیه خواهان پذیرفتن عضویت دائمی جمهوری اسلامی در شورای امنیت می باشیم.
◄11. ما خواستار همکاری منطقه ای با همه همسایگان ایران می باشیم. باید با عرب ستیزی بازی خورده های منافع خارجی  وسیعأ برخورد شود. کشور ما نمی تواند در عداوت دائمی با همسایگانش   باشد. ما خواستار دوستی  با همه ملل بخصوص کشورهای همجوارمان می باشیم.
این بند مربوط میشود به مسایل درونی شما با رژیم حاکم بر وطنتان و به ما ربطی ندارد.

در آخر اطلاعیه نام 1500 کرکس درج شده است.
بر پدر و مادر آنکس لعنت که به جنبش فدائیان …

* منظور کرکس ها در اینجا از ایران٬ رژیم جمهوری اسلامی میباشد.

** سایت روشنگری http://www.roshangari.com
 
/پس از درج این اطلاعیه قسمت نظر شما، که محل نوشتن تفسیر و نقد مطلب درج شده میباشد را نمیدانم به چه دلیلی در مورد این اطلاعیه حذف کرد و امکان نظردهی را از خوانندگان این اطلاعیه سلب نمود!

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

مقابله با موتور سواران و اتخاذ تاکتیک های مبارزاتی و شیوه های دفاعی




 طبیعتا هر کسی در خیابان با توجه به شرایط و اوضاع خود تصمیم می گیرد که چگونه و کجا حضور پیدا کند و شعار بدهد یا ندهد. هر فردی خود تصمیم می گیرد که چگونه مبارزه کند ولی قطعا وسعت میدان حضور مردم و گستردگی مبارزات و متنوع بودن شیوه های مبارزه با توجه به اصل غافلگیری و منحصر به فرد بودن و نوع آوری در مبارزه می تواند نتایج مثبت تری را به همراه داشته باشد.
برای اینکه رژیم نتواند نیروهای خود را از قبل در مناطقی مشخص متمرکز کند باید مسیر مشخصی برای تظاهرات از قبل اعلام نشود و هر جایی که جمعیت زیادی در رفت و آمد هستند مسیر مناسبی برای آغاز تظاهرات خواهد بود.
 آن چیزی که باعث می شود عوامل رژیم بی محابا اقدام به دستگیری افراد کنند اطمینان آنان به عدم خطر از جانب دستگیر شدگان است بنابراین باید ریسک دستگیری را برای سرکوبگران بالا برد.
 
چند نکته مهم:
1- اگرمی خواهید جمعیت را هدایت و رهبری کنید می بایست گروهی حضور پیدا کنید. یک نفر رهبری و هدایت را به عهده می گیرد و سایر دوستان مواظب ایشان باشند چون نیروهای امنیتی لباس شخصی درون جمعیت روی سر دسته های هدایتگر جمعیت متمرکز می شوند وسعی می کنند خود را به آن فرد نزدیک و با چاقو یا شوک برقی یا اسلحه آن فرد را از جمعیت جدا کنند و با خود ببرند بنابراین مراقب اطراف رهبر گروه به دقت باشید.
2- بعضی از لباس شخصی ها تلاش می کنند نقش انحرافی هدایت جمعیت را به عهده بگیرند و در نقش رهبر جمعیت ظاهر شوند تا بتوانند به آن سمت و سو دلخواه دهند بنابراین در هر حالتی هوشیار باشید و به آن فکر کنید.
3- افراد لباس شخصی معمولا از لباس خاصی استفاده می کنند که زود برای نیروهای امنیتی قابل تشخیص باشد یعنی از مدل خاص و کمیاب لباس یا از لباس با رنگ های خاص استفاده می کنند یا یک وسیله مشخص همراه خود دارند که در درگیریها اشتباهی دستگیر یا مضروب نشوند و حتی گاهی لباس سبز یا عینک نیز استفاده می کنند و حتی صورت خود را می پوشانند که کمی شبیه به تظاهر کنندگان بشوند.
4- در تظاهرات سعی کنید به همه چیز دقت کنید و در ذهن خود بسپارید و حتی چهره های اطرافیان و حرکتهای آنها را تحت نظر داشته باشید چراکه نیروهای امنیتی رفتارهای عادی ندارند و چون اهداف خاصی نیز دارند بنابراین رفتارهای آنها متفاوت خواهد بود.
5- مسیری را که قصد دارید در آن حضور پیدا کنید می بایست کاملا بشناسید و روز قبل یا چند ساعت قبل مجددا از آن محل عبور کنید و اگر نیروهای رژیم از قبل آنجا حضور داشته باشند متوجه آن خواهید شد و می توانید آنها را شناسایی و از آنها فیلمبرداری کنید.
6- هر خیابانی را که برای حضور خود انتخاب می کنید بهتر است که قبلا به دلیل حضور خود در آنجا فکر کرده و دلیل قانع کننده ای داشته باشید.
7- تا آنجا که ممکن است وسایل دفاعی خود را قبلا در مکانهایی که قرار است بروید جاسازی کرده باشید و سعی کنید همراه خود وسیله ای که باعث شود برایتان پرونده شود به همراه نداشته باشید.
8- حضور در خیابانهایی که محل خرید و بازار است معمولا می تواند مناسب باشد و در صورت لزوم بتوانید تخم مرغ ( برای پرتاب به سمت موتور سواران و شیشه ماشین  سرکوبگران) نمک , سرکه, پودر فلفل( برای پاشیدن در چشم برای فرار در صورت لزوم) نوشابه یا نوشیدنی های شیشه ای (که بتوان در صورت لزوم پرتاب کرد برای ایجاد ترس مخصوصا در دل موتور سواران و….) موز و استفاده از پوست آن یا روغن مایع خوراکی ( برای انداختن یا ریختن در مسیر سرکوبگران موتوری ) خرید میوه ها یا صیفی جات سفت مانند شلغم , ترب , کلم قمری , چغندر قند, سیب زمینی , پیاز, گلابی , سیب درختی و….( که بتوان به جای سنگ استفاده کرد و به سوی موتور سواران پرت کرد تا کنترل موتور خود را از دست بدهند)
9- به مکانهایی که دوربین دارد دقت کنید و سعی کنید مسیری را انتخاب کنید که فاقد دوربین باشد و همچنین مکانی باشد که تردد در آن طبیعی باشد.
10- حضور در خیابانهایی که مسیر تظاهرات اعلام شده نیست ولی پر جمعیت است می تواند تبدیل به محل تظاهرات شود و این مکانها با توجه به اینکه رژیم انتظار آن را ندارد مناسبتر خواهد بود
11- با توجه به اینکه غافلگیر کردن و بر هم زدن نظم و تدارکات نیروهای سرکوبگر با اهمیت است بنابراین شرکت در مسیر ها ی دیگر و قبل از ساعات اعلام شده بسیار مفید خواهد بود.
12- یکی از مسائلی که باعث می شود خطر دستگیری ها کمتر شود ایجاد ترس در مزدوران و عوامل رژیم است. باید ریسک دستگیری افراد را برای عوامل رژیم بالا ببریم. تا زمانی که نیروهای مزدور رژیم از بی دفاع بودن مردم مطلع هستند با اطمینان و بدون ترس اقدام به حمله و دستگیری مردم می کنند.
همان اندازه که در سطح گسترده بحث آمادگی و مقابله با نیروهای سرکوب طرح شود حتی اگر کمتر کسی این آمادگی دفاع شخصی را داشته باشد ولی باز باعث می شود که به راحتی جرعت نکنند عده زیادی را دستگیر کنند و بدانند که می تواند هر دستگیری برای خودشان هزینه داشته باشد.
13- به هر وسیله ای که می توانیم باید ایجاد سروصدا کنیم و شهر را از حالت سکوت خارج کنیم تا در دل نیروی رژیم ایجاد ترس شود و موجبات سردرگمی آنها را فراهم کنیم و به این وسیله نیز می توان مردم شهر را از تظاهرات و گستردگی آن مطلع کرد.

14- سعی کنیم که در گروه های چند نفره بیرون برویم تا بتوانیم مراقب یکدیگر باشیم تا اگر یکی از ما را خطر دستگیری تهدید می کرد بتوانیم آزاد کنیم و هم اینکه عوامل رژیم بدانند تعرض به یک نفر امکان تعرض به خودشان را بالا می برد.
15- به همراه داشتن سیگار و فندک , گذاشتن پودر فلفل در ظرف های مختلف و مکانهای گوناگون, گذاشتن بنزین یا گازوئیل در ظرف های متفاوت و مکانهای مختلف ,گذاشتن کپسول های آتش نشانی سایز کوچک مخصوص خودرو در محل های مناسب و گوناگون و گذاشتن هر گونه وسیله دفاعی دیگر در مکانهای مختلف
16- گذاشتن تله برای عوامل رژیم و کشاندن آنها به محل های مورد نظر تا بتوانیم فرصت گریز از دستان آنها را پیدا کنیم.
17- فیلم برداری و شناسائی عوامل رژیم مثل حرکتهای گذشته تا اینکه در بین مردم شناخته شوند که نتوانند به شکل پنهانی در خدمت دستگاه های امنیتی و سرکوبگر باشند.
18- در مکان اصلی تظاهرات که توسط خود شما انتخاب می شود می بایست شناخت کامل به محل داشته باشید یا کسانی از جمع شما محل را کاملا بشناسد. بنابراین خود شما باید دقیقا بدانید که مسیر رفت و برگشت چگونه خواهد بود.
19- فراموش نکنیم که در هنگام دستگیری حتی اگر فقط دستان شما فلفلی باشد با مالیدن به چشمان نیروهای سرکوب می توانید از دستان آنها بگریزید. حتی داشتن زیور آلات تیز می تواند در صورت لزوم موجبات رهائی را فراهم کند. داشتن شال محکم یا کمربند با سری مناسب می تواند برای رهائی در شرایط خاص ما را یاری کند.
20- نوع لباس , کفش و حتی کوتاهی یا بلندی مو در رهائی ما یا دستگیری راحتر ما می تواند موثر باشد.
21- خود شما باید ابتکاراتی را بکار ببرید که نوین ,جدید و غافلگیر کننده باشد بنابراین هدف از این نوشته بیشتر همان ایجاد ترس و بالا بردن هزینه دستگیری آزادیخواهان , برای سرکوبگران است .
22- تا آنجا که امکان دارد سعی کنید در شرایط درگیری صورت خود را بپوشانیم.
23- در صورت امکان مسیر هائی را انتخاب کنیم که دوربین ندارد یا اگر می توانید به شکلی آنها را از کار بیندازیم.
24- نیروهای موتوری سرکوبگر باید بدانند که از این پس آنها به راحتی نمی توانند به مردم یورش ببرند و هزینه آن را نپردازند.

ضرورت حضور در تظاهرات ضد اکتا در کلن روز شنبه 25 فوریه



در اعتراض به امضای موافقتنامه اکتا، پیمان مبارزه با کپی برداری غیرمجاز در اینترنت , فعالان و منتقدان «اکتا» تا کنون صدها تظاهرات بر علیه آن در اروپا برگزار کرده اند. پیمان جدید موسوم به «اکتا» در زمینۀ حقوق پدید آورندۀ اثر (کپی رایت) در شبکه، آزادی‌های اینترنتی را محدود می‌کند. این پیمان باعث محدودیت آزادی بیان از راه سانسور اینترنتی و تشدید نظارت حکومتی بر اینترنت شود. 
 فعالان، هدف موافقتنامه اکتا را تنها حفظ حقوق خالق اثرنمی دانند. منتقدان می گویند اکتا کاربران را تحت نظارت قرار داده و آزادی‌های مدنی و اینترنتی را به شدت محدود می کند و تولید و عرضه برخی از دارو‌ها نیز با مانع رو به رو شود و این خطری بزرگ برای شهروندان اروپایی است.
 فعالان ضد اکتا می گویند طرح این موافقتنامه در سه سال گذشته توسط 39 کشور و در خفا ریخته شده است و مذاکره گران آن منتخب مردم نیستند و این توافقنامه تنها از سوی دولتمردان اتخاذ شده و مردم در این انتخاب نقشی نداشته‌اند.
تا کنون  اعتراض فعالان ضد آکتا  با سازماندهی تظاهراتی گسترده در لهستان  , جمهوری چک وبلغارستان،دولت های خود را به عقب نشینی از این موافقتنامه ملزم کرده اند.


 علاوه بر بسیاری از کشورهای اروپایی، تاکنون  استرالیا، ژاپن، کانادا، مراکش، نیوزیلند، سنگاپور، کره جنوبی و ایالات متحده آمریکا از جمله امضاکنندگان این پیمان بوده‌اند.
 مذاکرات دولتها درباره این پیمان در آمریکا و اتحادیه اروپا به طور سری در جریان بوده است و این امر باعث بروز انتقاداتی درباره آن شده است.
 کمیسیون اتحادیه اروپا موافقتنامه اکتا را امضاء اما پارلمان اتحادیه تایید آن را به تابستان موکول کرده است.


 فعالان و منتقدان «اکتا» در کلن آلمان قصد دارند روز شنبه 25 فوریه تظاهراتی را از ساعت 14.00 تا 17.00 برگزارکنند.


صفحه فیس بوکی سازماندهی تضاهرات ضد اکتا در کلن ( اینجا )
صفحه فیس بوک اکتا کلن ( اینجا )
    • Samstag, 25. Februar 2012
    • 14:00 bis 17:00




  •  Köln, Roncalliplatz = Domplatte

قرن 21 پایان ایدئولوژی سلطه گرایانۀ احزاب و دولت ها - بخش اول



موضوع بر سر بد و بدتر بودن این یا آن ایدئولوژی سیاسی قدرت نیست، مسئله این است که آغاز قرن 21 اساسا ناقوس مرگ دوران فرمانروایی تبهکاران سلطه گری و فرمانبرداری "توده های بی شکل" را به صدا در آورده است. از افلاطون تا به امروز آنچه که مکتوب شده و به اجرا در آمده تنها مرجعیت سلطۀ پدرسالاری خدایی در اشکال سیاسی فرمانروایی حکومتی و دولتی بوده است. تبهکاران سلطه جویی در طول تاریخ مدام ایده ها و احکام   ارتجاعی خویش را     SAVE THE EARTH         در تن و روح فرزندان ما دمیده اند که انسان به طور ذاتی و غریزی شرور، خودخواه، جاه طلب، شهوت ران و کنترل گر است تا بتوانند با تکیه بر این افکار خرافاتی و فریبکارانه، حکمرانی و سلطه گری جنون آمیز خویش را به عنوان افرادی باهوش، برگزیده، لایق و مقتدرتر جلوه دهند آن هم نسبت به مردمی که باید در چشم آنها دون پایه، عامی، کم عقل، ضعیف و عقب افتاده شمرده شوند. طبعا با این شگرد و سیاست فریب دهنده میخواهند هر گونه عقلانیت سادیستی جنگ افروزی، زن ستیزی، ستمگری و ریاست طلبی را همواره توجیه و بر جامعه انسانی و اکو زیستی تحمیل کنند. آدم های بیماری که با نفرت به طبیعت آزاد زیستی، تلاش میکنند در پشت القاب پوچ سالارمندی، بلند پایگی، نخبگی، رئیسی .... ماهییت حقیر، بی عاطفه و خود پرست خویش را پنهان کنند.
چرا حقیقتا آغاز قرن بیست ویکم در چهره جنبش های جهانی ضد سلطه و ضد سرمایه، هشداریست جدی به کمونیست های حزبی و لیبرال ها  و هر نوع ساختار قدرت ؟ در این مبحث چند موضوع را روشن میکنیم.
از شروع قرن بیستم، ایدئولوژی سرمایه داری در ساختار مدرن سلطۀ " دولت-ملت " توانست بر جهان زیستی کاملا مسلط شود
رابطه ساختار دولت سلطه با مناسبات سرمایه داری چیزی جز رابطه بین استبداد و استثمار نیست و هر کدام اجزای جداناپذیر و درهم تنیده یکدیگر در سرکوب آزادی بوده و هستند.
احزاب و بویژه دولت های کمونیستی به عنوان جناح های چپ سرمایه داری و پلیس سیاسی اساسا از درون جامعه به تخریب آزادی و تحکیم هر چه بیشتر استثمار و استبداد در کل جهان عمل کرده اند.

انگیزه و فعالیت زندگی در درازنای تاریخ استبداد چیزی جز مبارزه برای آزادی اکوزیستی علیه ساختار سلطه، منافع، منش و مناسبات سلطه گری نبوده است. از این جهت مبارزه برای آزادی نه ازجنبه ی یک بعدی و کلیشه ای بلکه تنوع وسیعی از کلیت زندگی را در یک فرایند فعالیت آزادی اندیشه ، جسم و روان بر جسته میسازد. بر همین مبنا مبارزه آزایخواهی علیه تمام نابرابریها چون ستم اکوزیستی، ستم جنسی، ستم بر کودکان، سالمندان، بیماران جسمی و روانی، ستم جنگ های سلطه جویانه، ستم طبقاتی (بردگی مزدی و غیر مزدی، مالکیت خصوصی)، ستم نژادی، زبانی، عقیدتی، فرهنگی و غیره بوده است. در این فرایند اندیشیدن و مبارزه فردی و اجتماعی برای آزادی، هیچ عرصه ای از مبارزه بر دیگر عرصه ها برتری ندارد بلکه در برگیرنده و مکمل رهایی یکدیگرند و ضرورتا تنوع تجربه و آگاهی را به سبکی هنری، خلاق، پویا، اعتراضی و تحولی در یک روند همکاری و هم فکری رنگین به هم انتقال میدهند. این فرایند فعالیت دینامیک زندگی در ساحت اندیشه، فضا، مکان و زمان چنان پر جاذبه وگسترده است که بازداشتن و سانسورهرانسانی در هرعرصه ای از این فعالیت آزاد طبیعی، صرف نظراز ایجاد وسیع ناهنجاری ها و افسردگی های مخرب فردی اجتماعی، او را به خشم و مقاومت وا میدارد و برای زدودن موانع آزاد زیستنش در مسیری پای می نهد که او را در دل جنبش رنگین فعالیت آزادیخواهی معاصرش قرار میدهد جاییکه که ما یکدیگر را می یابیم و بارور میسازیم. در واقع این برداشت از ماهیت جنبش آزاد شورایی، جنبش ضد سلطه، سوسیالیسم شورایی، جنبش کمونی، کمونیسم آزادیخواهی، دمکراسی مستقیم شورایی، جنبش آنارشی، جامعه کمونی و صدها واژگان دیگر که امروزه در بین گروه های اجتماعی ضد سلطه بسیار متداول شده بر بنیان همین شعور آزادیخواهی تبلور یافته است. موضوع اینجا حقیقتا تاکید بر ماهیت جنبش آزاد شوراییست. طبعا افراد و گروه ها در این جنبش ها به طور آزادانه نوع فعالیت و واژگان مورد علاقه خود را انتخاب کرده و یا می آفرینند. با بودن در فعالیت زندگی آزاد جنبشی و در بستر تبادل نظرها و تصمیم گیری هاست که میتوانیم از توانمندی ها و ضعف های یکدیگر بیاموزیم و فضای کمونی توری شکل جامعه را گسترده تر سازیم. این واقعیتی است که وقوع لحظه به لحظۀ رویدادهای رازگونه، عمیق، ظریف و تکان دهنده درون و بیرون زندگی فردی اجتماعی، انسان را به طور غریزی به اندیشیدن ومبارزه برای آزادی وا میدارد و در هر لحظه با حضورش در چنین بستری، تحولات تازه ای را خود می آفریند.
ما بعنوان حامیان و سازندگان این جنبش شورایی ضد سلطه بی شک هیچ گونه بحث و هم فکری با جریانات و احزاب اصلاح طلبی ملی مذهبی، ملی سکولار و نئولیبرالیسم گندیده سرمایه داری را نداریم.  صرفا هدف از این بررسی منتقدانه ایجاد زمینه رشد و پالایش مسیر فکری و مبارزاتی خودمان و همه آن انسان های عاشقیست که صادقانه در راه آزادی از سلطۀ زنجیرۀ دولت و استثمار گام نهاده اند. ما به روشنی میدانیم بسیاری هنوز در ذهنشان نسبت به ساختار سلطه احزاب کمونیسم دولتی (نه کمونیسم شورایی ضد سلطه) و بخصوص پارلمانتاریسم دچار توهم هستند. با این آگاهی در این مقاله سعی میکنیم ساختار فکری کمونیسم دولتی بورژوایی را آشکارا به نقد کشیم اما معتقدیم هجوم وحشیانه سرمایه داری اسلامی در انقلاب بهمن 57 با همکاری نظام سرمایه داری جهانی و هم پالگی های داخلی آنها چون لیبرال ها، مجاهدین، چپ های اکثریتی و توده ای به طرزی بیرحمانه چنان جنبش های زنان، کمونیست های صادق انقلابی، آزاد اندیشان، ملیت ها و دیگر فرهیختگان هنری و اجتماعی را سلاخی کردند که فرصتی به جامعه آزادیخواهی ایران برای بازنگری فجایع تلخ تاریخ سلطه کمونیسم دولتی و رفرمیسم جهانی داده نشد و شناخت از بازتاب های این بحران در بافت روشنفکری سرگشتۀ سنتی، متدین و متجدد ایران از جانب بهترین فرزندانش که در شوک ناباوری همگان شکنجه و قتل عام شدند، تنها در سر درگمی ها رها شد تا نسل های بعدی به ناچار با بدبینی تلخی به گذشته ای  تاریک، بسیاری از تجربیات آزموده را خود دوباره بیازمایند و بی تردید در زیر سلطه فاشیسم اسلامی سرمایه که تنها قصاص بود وتجاوز و اعدام، کار ساده ای نبوده و نیست. اما حقیقتا و سرانجام از پی فراز و فرود های بسیار در شورش 1388 جوانان، زنان و مردان نشان دادند که جوهره هدفشان نه خون دادن برای خیانت اصلاح طلبان بی مایه و فرصت طلب بلکه ریشه کن کردن کل نظام فاسد جهل و سرمایه است. رژیمی که دیگر از ترس و سراسیمگی فروپاشی اش بخشی از مریدان و بنیانگذاران نظامش را حتا به بند کشیده حالا با بدبینی خوف انگیزی حتا به نیم حزب الهی بودن هر نهاد و صنف هنری، ورزشی، پزشکی و خدماتی ....که تا کنون با چاپلوسی و منفعت جویی تمام در کنار آنها مدام لولیده اند باز رضایت نمیدهد و تنها سرسپردگی تضمین شده کاملی را از آن ها میخواهد. این در حالیست که انصار ولایت الهی از درون کرم خورده خویش در حال جویدن رگ و پی یکدیگرند تا با چنگ و دندان برای فرصت سازی آینده ای نافرجام، بیشتر غارت کنند با این وحشت که میدانند جامعه مکیده و سرکوب شده تا به استخوان در زیر سنگینی غنایم سرمایۀ جهادی و فرهنگ جهل و زن ستیزشان ازاوج خشم و نفرت به انبار باروتی در حال انفجار تبدیل شده است.
 ما جا بجایی دولت و دیکتاتوری را نمیخواهیم ما نفی سلطه را میخواهیم
انگیزه شیفتگان قدرت دولتی و دیکتاتوری همواره بر پایه این توجیه تاریخی سلطه گرایانه بنا شده که جامعه بدون مرجعییت و نظارت نخبگان رهبری امکان پذیر نیست. حتا در قرن بیست و یکم، ما شاهدیم که چگونه این ریاست مداران، عالی جنابان، مدیران، کارشناسان حکومتی، رجال سیاسی، ممتازین کشوری، حاکمین انحصارات، روئسای احزاب قدرتی ، هر گونه مخالفت، اعتراض و مطالبات آزادیخواهی شورایی را خطری بزرگ برای منافع حکومتی و اقتدار سیاسی تجاری خود میبینند. پس طبیعی ست که سلطه گران بدون داشتن ابزار و ساختار روانی و فیزیکی سلطه و سرکوب، لحظه ای قادر نخواهند بود از فضا، امکانات و تمایلات سادیستی ( مقام پرستی، شهرت طلبی، ثروت اندوزی، زن ستیزی... ) به نفع اقتدار اقلیت سیاسی و قدرتی خودشان بهره برداری کنند. حال در ادامه بحث ما متوجه میشویم که چگونه اقلیتی از رجال حکومتی و سرمایه داران خودکامه تنها از طریق زنجیره اختاپوسی ساختار هیرارشی قدرت مدرن دولتی ، قادر میشوند چنین خشونت اکوزیستی، اقتصادی، جنسی، فرهنگی، نژادی.... را بر انسان و طبیعت زندگی تحمیل کنند.
نگاه کنیم به نهاد ها و وزراتخانه های قدرت مدرن دولتی یا به اصطلاح خصوصی که قادرند یک فضای تنش آمیز، نفاق برانگیز و کنترل کننده را در سطوح مختلف فعالیت زندگی فردی و اجتماعی مردم ایجاد سازند و با این روش هر گونه زمینه سازی فضاهای متنوع ارتباطات مستقیم و تصمیم گیری آزاد شورایی فرودستان و آزاد اندیشان را مدام تخریب کرده و زیر سیطره خود نگه میدارند. دولت مستقیما نماینده مرکزی و رابط اصلی تمامی نهادها، شرکت ها و انحصارات زنجیره ای گسترده در کنترل و استثمارکردن جامعه است و به طور مداوم برای امنیت منافع رقابتی بازار سرمایه، یک مدیریت سلطه گری را بر تقسیم کار اجتماعی بردگی مدرن، برنامه ریزی و قانونگذاری میکند. این نظارت کنترل پلیسی چه بصورت عینی و ذهنی، آشکار و پنهان در ساختار کارکردی یک کمپانی یا کارخانه تنیده شده و به مانند یک نهاد کوچکتر دولتی عمل میکند و به این دلیل، ارتش و پلیس امنیتی چون شبح خفناکی در هیبت ساختاریش مستقیما حضور دارد. پس اساسا شبکه مخوف دیوانسالاری ساختار پلیسی دولت در تمامی اجزا درونی و بیرونی فضای خشن و مرعوب کننده سلسله مراتب تقسیم کار بردگی مزدی نهادینه شده است تا تشدید شتاب کار شقه شقه شده و از خود بیگانه، در خط تولید منافع سرمایه داران و رجال سیاسی پیش رود. به این معنا مکانیزم ضد انسانی مناسبات سلطۀ دولت، شیوه عمل کردی جنون آمیزش را در قانون هیرارشی حقوقی کار، طبقه بندی مشاغل و بقیه رتبه بندی های مزدی، جنسی و.... را بر پروسه کار بردگی سودآور تحمیل میکند.
 مگر نقش وزارت آموزش و پرورش (سازمان مغزشویی ) بعنوان یکی دیگر از دست و پاهای دولت اختاپوسی دقیقا در خدمت همین عقلانیت ابزاری و سلسله مراتب رقابت برتری جویانه در ستایش الگوهای قدرتی و تبعیت از احکام کشوری مدرن (دولت-ملت) نیست که مدیرانش مدام تلاش میکنند غریزه همیاری و همفکری انسانی و شناخت انتقادی و سازندۀ کودکان ما را از ابتدا در هم شکنند و آنها را در جهت بازتولید مناسبات جنون آمیز مردسالاری، سلطه جویی و منفعت طلبی تربیت و بازسازی کنند؟  طبیعی ست که مردم به این راحتی پذیرای چنین خشونت کثیفی بر فرایند زندگی شان نیستند اما این موجودیت ساختار دولت است که با زور اسلحۀ اقتصادی، پلیسی، قضایی، رسانه ای... و نهایتا با توسل به مجموعه این شبکۀ نظارت هرمی سلسله مراتب تقسیم کار سلطه منشانه، اهدافش را بر جامعه انسانی تحمیل میکند. ایجاد ایدئولوژی های رقابتی و دکان های تبلیغات سیاسی حزبی برای چهره سازی رهبران و ناجیان حکومتی صرفا دوهدف عمده را در نظر دارد، یکی فلج سازی و وابسته کردن مردم به طبقه هیرارشی رهبری و دیگری انحصاری کردن جایگاه مذاکره و دیپلماسی قدرتی و معاملات سودجویانه در بین رجال قدرتی است که حتا میتواند شکلی آنتاگونیسم و حذف گرایانه بخود گیرد. سراسر تاریخ بیانگر جنگ های رهبران برای هژمونی طلبی بوده است. در واقع سیاست تبلیغاتی همه آنها در توصیف برازندگی نخبگان، دبیران کل، رهبران، بزرگان و سرکمیسران آن هم با وعده های شیرین برابری، آزادی، دمکراسی برای آینده ای بهتر، صرفا یک الگو سازی دروغین و انحرافی ست یعنی یک تجارت سیاسی رسوا شده در جهت کسب هژمونی و چیرگی بر جنبش های متنوع اجتماعی و گمراه کردن آنها از مسیر سازندگی مناسبات همبستگی شورایی آزادشان میباشد. انسان ها روزمره به طور طبیعی به شخصیت های مبارز، دلسوز، مردمی، حقیقت جو و آزادمنش و محبوبشان در زندگی ارزش قائلند و مطمئنا هر کسی از خصوصیات شایسته دیگری استقبال و الگو برداری میکند اما این دیگر مضحک است که نتیجه قدردانی، بخواهد به حق خود شیفتگی رهبری و ریاستمداری او بر دیگران ختم شود این ها همه تئوری های وقیحانۀ کلاشی و نقض تمامی ویژیگی های آزادمنشی است نه تنها لیبرال ها بخصوص که احزاب سیاسی چپ با چنین شگرد جاه طلبانه ای میخواهند دولت پسندی دروغین کارگران را دوباره در جامعه جا بیندازند. چطور هنوز عده ای تحت عنوان آزاد اندیشان و سوسیالیست های معاصر، حتا میتوانند فکرش را بکنند که یک حکومت خودکامه تک حزبی کمونیسم را دوباره در جهان امروز بر پا کنند؟ و اگر تک حزبی نیست پس باید پرسید دعوای شما با سوسیال و لیبرال دمکراسی در چیست؟ مگر آخرین شکل گیری یک دولت چپی بغیر از پیروزی دوباره انتخاباتی ارتگای جاه طلب از حزب ساندونیست در نیکاراگوئه است که تمام تار و پودش لیبرالیسم سرمایه داریست؟ ما هم مثل دیگران از افراد آزادیخواهی چون سولماز بهرنگ، پژمان رحیمی، فریبا امیرخیزی،مریم جزایری، مزدک چهرازی، ارژنگ نورایی، لیلا پرنیان، بهرام رحمانی، آذر درخشان و برخی دیگر که با نگاهی عمیق و انسانی به بررسی بحران های اجتماعی و نقد لیبرالیسم می پردازند، می آموزیم و یارانمان را تحسین و حمایت می کنیم. اما تا زمانیکه شما از چشم داشت قدرت سیاسی و هژمونی طلبی مینویسید و انسان ها را زیر سلطه سیاسی خود میخواهید ماهیتا فرقی با لیبرال ها نمیکنید و هنوز نمی خواهید چشمانتان را به آثار دردناک تاریخ فاشیسم کمونیسم دولتی باز کنید و در این غفلت و انکار، آگاه یا ناآگاه این فرصت را به لیبرال ها داده اید که در زیر پرچم جامعه مدنی و حقوق بشر چهره جذاب تری از خود نشان دهند البته نه برای دوستداران جامعه شورایی بلکه در چشم جوانانی که در توهم به ساختار سلطه هستند و طبعا سلطه لیبرالیسم را به اختناق کمونیسم دولتی ترجیح میدهند این دیگر تناقض افکار خود شماست که چرا زندگی در فضای نیم بند آزادی مدنی غرب را به چین و روسیه ترجیح داده اید.
 ما به عنوان عاشقان جنبش شورایی با هویتی روشن از مبارزه امان هیچگونه ابایی در افشا کردن شیادان و کارشناسان سیاسی رسانه ای و مبلغین قدرت طلبی در هر مدلی چون نوری زاده، نوشین احمدی، سازگاران، گنجی، علمداری، شیرین عبادی، نیره توحیدی، امیر احمدی، فرخ نگهدارها و غیره را نداریم که با بی شرمی کلکسیونی از احزاب چپ توده ای، اکثریت، ملی مذهبی، لیبرال، شاهی .... را دور خود جمع کرده تا نقشه حکومتگری آینده خودشان را علیه آزادی مناسبات  شورایی ما طرح ریزی کنند. آنها نقشه های سرکوب آزادی را هی دست به دست میگردانند تا شاید نقطه اجماعی در این دوران بحران زده سرمایه داری بیابند. ترس واقعی آن ها از فضای رادیکال و پربار آزادیخواهی جامعه ایران است که مجموعه مطالبات فرو خورده اش حداقل به چندین دوره از تاریخ استبداد برمیگردد و اکنون توانایی چند انقلاب ناگهانی را در درون خود دارد. حال لیبرال ها با زیرکی ناشیانه ای سعی میکنند از انزجار مردم از روس و چین به عنوان شرکای رژیم اسلامی به نفع سلطه غرب بهره برداری کنند و خواست تحولات انقلابی و بنیادی مردم را به تاریخ دیکتاتوری های کمونیستی نسبت دهند تا زمینه زد و بندهای لیبرالی آرام بخشی را برای سلطه جویی خود فراهم آورند. این دعوای همیشگی جناح های سیاسی قدرت بوده که در چهره های پوزیسیون وآپوزیسیون، رهبری تیم جناحی قدرت خود را به کرسی نشانند. عمامه ای های لیبرال دیروز که ساختار جنایت دینی را بر سر مردم ریختند حالا دم از سرمایه پارلمان سکولار میزنند که البته اکثریتی از کمونیست های دولتی هم در آن میگنجند. گویی این احزابند که می پندارند مالک آزادی های نیم بند حقوقی مدنی، فرهنگی اجتماعی درغرب که چشم گیرتر مینماید، هستند و نه محصول عمری مبارزه جانسوز نسل های گذشته که همچنان برای تحقق رهایی از منجلاب سلطه به مبارزه ادامه میدهند. این مشکل و بحران اساسی احزاب مارکسیستی است که چنان در ادعاهای فخر فروشی خط قرمزهای دگم عقیدتی، تشکیلاتی و رهبری طلبی یکدیگر غوطه ورند که کنش و مضمون آزادی آن ها صرفا به وسیله ای برای رقابت در کسب قدرتی تباه کننده، تبدیل شده است بی آنکه قادر به درک انزوا و عقب افتادگی حقیقی ذهنی و مادی خویش از فوران جنبشهای رنگین پیش روی شان شده باشند. فرو رفتن در این وفاداری نوستالژیک به گذشته ای شکست خورده که چندین نسل جهانی از آن سپری شده و ابعاد نوینی از مبارزه کیفی کمونی را جاری ساخته، بیشتر بیان کهولت چپ های نسل اولی است که شاید بیداری ساده ای دیگر برایشان نباشد مانند کسانیکه هنوز در افسوس گذشته مشروطه خواهی چمباتمه زده اند. هویت جنبش شورایی چه ربطی به دیکتاتورهای کمونیستی و پارلمانی دارد که کسی بخواهد از افشا کردنشان طفره رود این دعوای بین دیکتاتورهاست که با تبلیغات روانی سعی میکنند جوانان را بین این دو مدل محوری از سلطه در نوسان قرار دهند. ما منکر این نیستیم که جنبش چپ ایران ناعادلانه از همه طرف قصابی شد و همان کسانی که بر روی کشته های عاشقان آزادی، سرمایه داری جهل و جنایت اسلامی را بر پا ساختند باز دوباره بخواهند در پس ویرانه های فسادشان سخنگویان آزادی امروز باشند تا جنایات گذشته شان بدون دادخواهی در خاموشی رها شود. اما اتفاقا ما به آرزوهای آزادیخواهی نسل پیشین خود ارج می نهیم  و از زاویه رشد آگاهی و دست آورد های جنبش های جهانی معاصر، دیگر نمیتوانیم از فرسودگی و نارسایی های ایدئولوژی تاریخی یاران گذشته بت بسازیم و بی مسئولیتی خویش را در پشت شهید پروری ابزاری از آن ها پنهان کنیم. میتوان فهمید که جنبش های ضد سلطه وسرمایه داری دوران معاصر به ناگهان از شکم عهد عتیق بیرون نیامده اند بلکه از مشاهده و تجربه مادی تاریخ فاجعه آمیز سلطۀ احزاب و دول کمونیستی بورژوایی صد سال اخیر بوده که توانسته شکوفایی بدیل های رهایی بخش قابل قبول و ملموس تری را بیافریند. مارکس اگر زنده بود از دگماتیسم مذهبی یاران حزبی اش دیگر دیوانه شده بود. مرد فرهیخته ای که با توجه به شرایط  آن دوران و محدودیت های تجربی اش همواره از مشاهده عینی و حقیقی رویدادهای اجتماعی زمانه اش، ایده هایش را پرورش میداد، هر چند با تمامی اشتباهاتش، اما آزادی و رفاه انسان را در محور اهدافش قرار داده بود و هرگز دستش به خون کسی آغشته نشد. اما برپایی ساختار دولت پلیسی کمونیستی روسیه در اکتبر 1917 زیر نظر تیم رهبری لنین یک جنایت آشکار علیه ابتدایی ترین آزادی های اجتماعی بشری بود که زمینه رخنۀ یک سلسله دیکتاتوری های تمام عیار را در دل جنبش های آزادی خواهی جهانی ایجاد کرد. کمونیسم بورژوایی دولتی تازه از راه رسیده، زیر نام مبارزه با سرمایه داری اساسا به تخریب شکل گیری شوراهای آزاد کارگران، کشاورزان، آزاد اندیشان ... پرداخت و در عرصه ایدئولوژِی، تکنیک و مهارت سرکوب، یک شیوه رقابتی جدیدی از یورش سلطه گری سرمایه داری جهانی را با خود ابداع کرد که در نوع نفرتش در خفه کردن آزادی های انسانی بی سابقه بوده است چنانکه تداوم سیاست پلیسی اش در اکثر کشورها بخصوص دولت اسلامی به روشنی مشاهده میشود.
 حال شما احزاب کمونیستی میتوانید در جدال قدرتی با لیبرال ها در تصاحب جنبش جهانی ضد سلطه خیالپردازی کنید. این درست همان تفاوت کلیدی و کیفی جنبشهای آزاد شورایی با احزاب قدرتی در قرن معاصر است زیرا مدافعین مبارزۀ ضد سلطه، دانش و تجربیات رهایی بخش با ارزش خود را صادقانه در جهت گسترش اندیشه دینامیک سازندگی مناسبات برابرانه کمونی به کار میگیرند تا بتوانند مبتکرترین ایده ها و تاکتیک های مرئی و نامرئی را در فضای هزار لایه جامعه  بیافرینند و ریشه های سلطه و سرمایه را از درون و بیرون بخشکانند. اتفاقا این جنبش شورایی شخصیتی بسیار زنانه و مادرانه دارد. چرا میگوییم مادرانه؟ زیرا هزاره هاست که فرمانروایان الهی سلطه و جنگ، عشق را قربانی کرده اند و تا همین قرن اخیر هنوز جوهره وجودی و عاشقی زنان در سیاه چال های مذهب و مرجعیت سلطه زندانی بود چرا که سلاطین پدرسالاری دولتی از عواطف، احساسات، آغوش گیری و توانایی زایش زندگی بخش زنان نفرت دارند و کودکان را تنها برای تولید نسلی مطیع و خودپرست در جهت منافع سلطه و جنگ میخواهند. بر پایه این واقعیت، جنبش ضد سلطه معاصر تنها در تجسم  حضور حقیقی زنان می توانست متبلور شود.
 در دنیای قرن 21 که شتاب تحولات جامعه در میلیون ها فضای موضوعی زندگی و فعالیت اجتماعی چنان سریع و گسترده است که هر روزش به مانند گذر یک نسل قبل از خودش میباشد و به طور طبیعی اهمیت مشارکت فکری و همکاری ارتباط کیفی و ترکیبی اکثریت نسل آگاه جامعه را برای تغییر ریشه ای وضع موجود، صد چندان کرده است. این اساسا و ماهیتا یک مبارزه هنری، شاعرانه و عاشقانۀ زندگی اکو زیستی است و هدفش نجات طبیعت زیستی و مناسبات زندگی شورایی است که با ساختار مدنیت تخصصی اتمیزه سلطه، تفاوت ماهوی دارد. مارکس جوان در مقاله اش در باره مسئله یهود این نکته را خوب تشخیص داد که گفت "منافع مادی خود پرستی اصل اخلاقی جامعه مدنی است که دولت سیاسی را با خود به همراه دارد که تمام خصوصیاتش به شکل خدای منافع مادی و نفع شخصی که پول میباشد" . اما آینده نشان داد که مارکس با رشد تمایلاتش به سلطۀ حزب رهبری، افکارش بتدریج در مسیر توجیه کردن دولتِ گذار سیاسی قرار گرفت. اگر حضور دولت مدرن به طور طبیعی، جامعه مدنی و اتمیزه را در کنار خود می آفریند پس اساسا هیچ گونه ماهیت سوسیالیستی شورایی ندارد مگر این که شوراهای سوسیالیستی قادر به جلوگیری از شکل گیری هر گونه سلطۀ دولت و حزب باشند پس استراتژی دوران گذار می بایست ضرورتا در جهت تحکیم شوراهای کمونی گام بر میداشت تا فرصت سیطره و تثبیت شدن دولت مدرن سرکوب را از آن میگرفت. این همان نقد کاملا بجایی بود که جنبش آنارشی کارگری در زمان مارکس داشت که دیکتاتوری کمونیستی میتواند بدترین نوع دیکتاتوری دولتی علیه آزادی جامعه را شکل دهد و این پیش بینی درستی بود. ما در ادامه بحث به تاریخ دیانت الهی دولت از بدو تولدش خواهیم پرداخت. صرف نظر از دولت آدم خوارجمهوری اسلامی و کشورهایی چون چین، روسیه، کره شمالی، برمه، سوریه  و عربستان و چند تایی دیگر که اساسا یک ساختار پلیس سیاسی نظامی در راس برنامه ریزی ساختار دولتی آنها قرار گرفته شاید بتوانیم نگاهی به دولت آمریکا بیندازیم که به اصطلاح مهد دمکراسی با نفوذ غرب بشمار می آید.
 آیا مگر آموزشگاه ها و دانشگاه های آمریکا چیزی بجز کمپانی های رقابتی سود دهی و ربات سازی هستند که با سیاستی فرا طبقاتی، نژاد پرستانه و زن ستیز، اقشار فقیرتر جامعه را چون سرخپوستان، سیاهپوستان، مردم لاتین، و مهاجرین غیر شهروندی... را زیر ضربه قرار داده ند. استانداردها، امتیازات رشته ای و موضوعات آموزشی به گونه ای برنامه ریزی شده که بتوانند اکثریتی را بطور ذهنی عینی و به صورت مهره های ابزار قدرتی در فضایی از خودبیگانه و خودخواهانه برای کسب تخصص ها، پرستیژها و مناصب برتر شغلی به رقابت بکشانند. کشوری که تنها پانصد میلیارد دلار هزینه سالانه دیوانسالاری ضد اطلاعات، تسلیحات جنگی، ارتش، پلیس و غیره آن میباشد نیاز به مدیران و کارشناسان مطیع و وفاداری دارد که باید در همین دانشگاه ها تربیت شوند تا  پروژه های این ساختار آدم کشی و تخریب زندگی اکو زسیستی را به پیش برند طبعا اکثر کمپانی ها در تهیه تجهیزات کالایی فنی، تکنولوژیکی، لجستیکی، معماری، ساختمانی، خدماتی، مدیریتی، کارشناسی .... چنین ساختاری شریکند و به چنین تحصیل کرده های نخبه و جاه طلبی همواره نیازمندند. تازه وزارتخانه های دیگری چون بهداری، بازرگانی، اقتصاد، دیپلماسی خارجه، دادگستری و غیره را باید به آن افزود که همگی در جهت کنترل و تمرکز بر جامعه و هم پروسه جایگاه سلطه خویش با هم رقابت میکنند.
 شاید تصور شود چنین قدرتی چگونه میتواند در هم شکند؟ حقیقت این است که زنجیره ای مرئی و نامرئی از کنش و واکنش های دو گانه و چند گانه، کمی و کیفی همواره در یک فرایند دینامک برخوردهای اجتماعی مدام عمل میکند.  ضمن اینکه جامعه در برابر ساختار دولت قرار میگیرد در عین حال در درون این ساختار زندگی هم میکند یعنی این نیروی انسان ها است که زیر انواع فشارها، ساختار را بر دوش خود میچرخانند. حتا زندانها را کارگران میسازند اما پروژه ها و سیاست های فرایند کالا سازی برای منافع ساختار به مردم تحمیل میشود. اگر مردم اعتصاب و اعتراض کنند ساختار به وحشت میفتد. رشد آگاهی مردم در باورشان به نقش مستقیم همبستگی شورایی در انتخاب آزاد فعالیت زندگی، به دور از هر گونه سیطره توهین آمیز و خشونت بار ساختار استبداد و استثمار میتواند این فرایند کنترل بر آنها را درهم شکند و به آزادی دل چسب و شوق انگیزشان دست یابند. پس جلوگیری از تداوم فیزیکی و روانی خفه کننده این ساختار، بهعده خود همین مردم است. درسته که ساختار سلطه برای درهم کوبیدن خطر همبستگی مردم با روشی موزیانه و کثیف، یک سیستم هرمی یا عمودی رتبه بندی و طبقه بندی شغلی امتیاز دهی و کنترل را دایر کرده که افراد ناظر بر منافع و موقعیت های شخصی خویش باشند و به تشکیلات قدرت وفادار بمانند اما اکثر این کارکنان، خشونت سیستم را همواره با پوست و گوشت خود لمس میکنند و حقایق  به درون جامعه انتقال می یابد و آگاهی مردم بالا میرود و این کمک میکند تا شیوه های مبارزه را از درون خود کشف کنند. در ضمن ارگان ها و گردانندگان ساختار سلطه نه تنها در بازار سرمایه  برای سودآوری بیشتر از کار بردگی مردم به جان هم میفتند بلکه بر سر کسب جایگاه بالاتری از مالکیت سیاسی قدرت هم مدام درگیر رقابتی جنون آمیز هستند. چه این جدال در فضای داخلی یک تشکیلات ، بین انحصارات مختلف، بین جایگاه های کلیدی تر دیوانسالاری دولت، بین دولت ها، فرقه ها و یا باندهای قاچاق باشد، صدمات جانسوزش نهایتا بر زندگی مردم بخصوص زنان و کودکان وارد میشود. اما مهمترین، و زیبنده ترین نیرویی که تار و پود جنبش آزاد شورایی را شعله ور ساخته و جلوه ای جهانی بخشیده، ورود با شکوه طبیعت زیستی به عرصه مبارزاتی علیه این ساختار الهی سلطه و تخریب گرایی ست. طبیعت زیستی ی که اساسا تجلی ای مادرانه دارد مطلبی که در بخش سوم این مقاله خواهد آمد.
           امروزه این ارتباط جنبشی مردم شکلی جهانی به خود گرفته و از هر گوشه ای جرقه ای شعله ور میشود و اوج میگیرد و در برابر یورش ساختار سرکوب مانور جدیدی را از نقطه ای دیگر آغاز میکند و هر بار فراگیرتر از قبل دامنه اش را در تاکتیک های بیشمارش میگستراند. نباید تصور کرد که جنبش کمونی صرفا در اعتراضات خیابانی مثل اشغال وال استریت خود را نشان میدهد مناسبات شورایی در میلیون ها عرصه زندگی و فعالیت ارتباطی و اجتماعی در حال شکستن پایه های سست ساختار استبداد و استثمار است این یک رشد آگاهی مادی جنبشی است که ذره ذره فضای انسان ها را برای تغییر و افتادن در ارتباطی متفاوت از زندگی مصرفی آماده میکند که ابزاری در دست روابط سلطه نباشند. مثل یک تئاتر خیابانی در کلیت زندگیست چون مزرعه هایی که به صورت ارگانیک کشت میشوند و یا دبیرستانی ها و دانشگاهی هایی که در دفاع از جنبش غذا و نه بمب، کتاب و نه زندان وزارت آموزش را تعطیل میکنند. آن ها کارگاه های نمایش و پاپت سازی اعتراضی را برپا میکنند و همه این فعالیت هایشان را در یک فرم و تشکل شورایی برای هدفی معین برنامه ریزی میکنند بی آنکه به فرم  وابسته شوند زیرا فردا در فعالیتی دیگر آزادانه مسئولیتی را که دوست دارند به عهده میگیرند. فعالین شورایی به شور زندگی در لحظه و رشد مناسبات کمونی می اندیشند چیزی که همواره در شرف شدن است و نمود های جنبشی خودش را دارد. جنبش شورایی چیاپاس در سال 1994 به ناگهان از جنوب مکزیک سر در آورد و جهان انسانی را به وجد آورد و همچنان ریشه می دواند. جنبش 1999 سیاتل در واشنگتن که آنارشیست ها در آن نقش بسزایی داشتند دنیا را تکان داد و آغازگر تحول رسانه های مستقل اینترنتی توسط مردم در جهان شد که سلسله جنبش های مستقیم شورایی در غرب و لاتین را ایجاد کرد. کنگره آمریکا برای خفه کردن دامنه رشد این جنبش ها که به واشنگتن دی سی، پنسیلوانیا، لس آنجلس کشیده بود سریعا قوانین ترور و سرکوب را تحت عنوان عمل امنیتی یک و مدتی بعد عمل امنیتی شماره دو به تصویب رساند تا دولت آمریکا زیر فرماندهی بوش راحت تر بتواند اعتراضات ضد جنگ افغانستان و عراق را در کشورش خاموش سازد. اما اشتباه نشود که ساختار سلطه دولت به مانند سدی نیست که همین یک ماه قبل بر روی رودی بسته شده باشد و حالا پشیمان شده خرابش کنیم. ساختار دولت قدمتی چند هزار ساله دارد و جنبش ها هم از آغازش تا کنون هزاران شورش برپا کرده اند یعنی مبانی بنیادی سلطه گری و بت پرستی قدرت سیاسی از دوران باستان در سیمای امروزین دولت مدرن به ارث رسیده است. زیرا در همان زمان مذهبیون و مشاورین سیاست حکومتگری، همین خرافه های دیانت سیاسی، عقاید تلقینی، و بت پرستی قدرت را در ترفندها و نیرنگ های رهبری طلبی و سلطه گری به کار میگرفتند. حتا از سده چهارم پیش از میلاد، ارسطو در کتاب سیاست (ترجمه حمید عنایت) در باب ضروت قدرت سیاسی درهیبت فرمانروایی مطلقه برای پایداری حکومتش تاکید کرده است و حتا اینکه چگونه نظام طبقه بندی مردم از نظر مناصب و موقعیت های ممتاز تر شغلی، جنسی، رسته ای، نژادی و قومی و مذهبی ... باید در تبعیت از مرکزیت قدرت قرار گیرد. بعد از 2200 سال جدال طبقاتی ضد سلطه بردگان سرانجام در دوران نوزایش 1800، حکومت الهی نجاتش را در سلطه جدید دولت مدرن، تجلی داد که در شکل جمهوریت کشوری، دولت سرکوب خویش را منتخب مردم خطاب کرد و وطن پرستی و دفاع از مرزهای منافع قدرت دوباره در دستور کار قرار میگیرد و شهروندان در شکل ابزار مصرفی مطامع خاندان قدرت باقی میمانند. هر چند ما به جزیات تاریخ ساختار مذهبی پدرسالاری جلوتر خواهیم پرداخت تا دیگران در اشاعه و رشد این مبحث از زوایای مختلف ما را یاری دهند. اما اینکه عده ای هنوز بر طبل دیکتاتوری پرولتاریا و یا حکومت کارگری میکوبند چیزی جز همان تاریخ وحشتناک دیکتاتوری بر کارگران و جامعه انسانی نبوده است. این ها تنها برای رسیدن به آرزوهای جاه طلبانه خویش بر روی اشتباهات فاحش مارکس سرمایه گذاری کرده اند زیرا از دوست داشتن جنبه های خوب مارکس اگر کسی بخواهد هنوز میتواند به درک جنبش شورایی نایل شود.      
در ایران تقریبا بیشتر مردم تا حد زیادی به این واقعیات سلطه آگاهند و در برخورد اولیه به دلایل چندی احتمال تحقق آزادی واقعی را امکان ناپذیر یا دور از دسترس میدانند. دو طرز برداشت را بخصوص در زمان افت جوشش های اجتماعی میتوان رایج دید زیرا معمولا در لحظه انقلابات، مردم از ذهنیت باورهای بدبینی و انفعالی خود خارج میشوند. اول اینکه اکثر مردم می پندارند از ازل همیشه دولت ها بوده اند و اگر دولتی هم سرنگون شود باز همان عده ای که شیفته قدرتند خود حکومتی از نو برپا میکنند و چون قدرت انسان را فاسد میسازد این چرخش مدام تکرار شده و انسان های صادق و دلسوز همیشه قربانی میشوند. دوم اینکه انسان ذاتا خودخواه و منفعت جوست و اگر دولت مقتدر قانونمندی بر کار مردم مدیریت نداشته باشد دزدی، آدم کشی، فساد و هرج و مرج همه جا را میگیرد. پاسخ دوم را از اکثر روشنفکران حزبی، متخصص و تحصیل کرده ها میشنویم چون آگاه و ناآگاه خود را شایسته تر و برتر از دیگران میدانند و گویی طبق یک فرایند ساختار نامرئی تقسیم قدرت، برای این برتری هزینه پرداخته اند در حالیکه زحمتکشان ساده دل که بقایشان به تجربه همیاری و همسایگی نزدیکتر بوده معمولا پاسخ اول را در نظر دارند. طبعا احزاب سیاسی چه لیبرالی و کمونیستی با ارزیابی از همین نوسانات نگاه درمانده و سحر شده مردم در چرایی منشا اصالت وجودی شان برای قدرت گیری خویش حساب باز میکنند بی آنکه پاسخ اول برایشان جذابیتی داشته باشد. ما این شانس را داریم که از دانش تجربی امروز خود گذر تاریخ زشت دیانت سلطه را بنگریم و این نمایش تاسف انگیز و احمقانۀ ساختار سلطه را در گنده نمایی غول آسا و مخوفش به سخره گیریم که به همین روشنی در طنین شعر و نوای گیتار جوانی آزاده تا چه اندازه  ضد انسانی و پوشالی مینماید. پایان بخش اول
م-ر   16 بهمن 1390