۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه

نیمه شب نوشته ها – 51 – کتابی که شاید رکوردها را بشکند!: بهروز سورن



نهم اکتبر سال 2012 یک خبر بشکل انفجاری و گسترده در سطح جهان منتشر شد. باورش سخت بود اما حقیقت داشت. مردان مسلح طالبان خشمگین و کف بر دهان دخترکی مبارز را تعقیب و در اتوبوس به جستجوی او پرداخته و پس از یافتنش به سر او شلیک می کنند. بدین ترتیب در صدد بر می آیند تا صدای حق طلبانه وی را خاموش کنند, قلم برابری طلبانه او را بشکنند و اسلام شان را از گزند! این دختر مبارز و آگاه دور نگه دارند. مغز او را که خواستگاه مخالفت با فرهنگ متحجرانه حاکم بر زندگی دخترکان منطقه بود هدف قرار داده و نابودی او را آرزو کردند.

دخترک به قلب دشمن زده بود ومیدانست که بنیان حاکمان فرهنگی و سنتی را در آن خطه خراش میدهد. با اینحال خطر کرد ومیخواست که همه دخترکان هم سن و هم قواره اش امکان تحصیل داشته باشند تا بتوانند از حقوق انسانی خود دفاع کنند. قصد بیداری و آگاهی میلیونها دختر بچه دیگر را داشت که تحجر حاکمه در مخیله خود نیز جا نداده بود. ملاله مسلح بود. مسلح به علم و آگاهی و پیشرفت های تمدن زمان که در بخش بزرگی از این کره خاکی حقوق برابر زنان با مردان را برسمیت شناخته است. ملاله میدانست که این خواست و آرزوی دیرینه میتواند زمینی شود و در آنسوی روستاهای محل سکونت خود نهادینه شده است.

ملاله میدانست که تلاش های وبلاگی اش به قبای مردسالاران و متحجران خوش نخواهد آمد و انتظار واکنش های وحشیانه آنها در برابر خود و خانواده و بستگانش را می کشید. ملاله اما سخنگوی نیمه دیگر انسان شد و اینچنین درد و رنج روزگار را بجان خرید. لحظه موعود سر رسید و قداره بندان سنت و تحجر صورتش را متلاشی کردند. با تصور اینکه مرده است رهایش ساختند و معجزه ای را قرنهاست در انتظارش هستند به یکباره  و پس از گذشت ماهها برای ملاله دیدند که از این اقدام وحشیانه و بر بر منشانه آنها جان سالم بدر برده است.

آیا فرهنگ ارتجاعی طالبانی در منطقه حد و مرزی می شناسد وقتی میگویند:  

( دختران و زنان از خانه ها نباید بیرون بروند و چنانچه لازم بود میبایستی یک ( محرم ) همراه آنها باشد ) .

مدتی پیش زن جوانی را بدون اینکه حتی دادگاه و محاکمه کنند بجرم همخوابی با یک مرد غریبه با سلاح گرم کشتند. دو گلوله به اطراف بدنش و سپس شلیکی به سر تا به ارتجاع مذهبی شان آسیبی نرسد.

ملاله اما استوار بود تحرک و شادابی اش را به اختیار گرفت و سراسر در روشن گری و آگاهی افکنی در میان هم سن و سال های خودش در منطقه کوشید. ملاله در یک مصاحبه قبل از این واقعه گفته بود که:

"دختران در زمان تسلط طالبان می‌ترسیدند به صورتشان اسید پاشیده شود یا توسط این شبه نظامیان دزدیده شوند."

."

ملاله اما پس از بهبودی معجزه آسایش! همچنان می رزمد و در صدد انتشار کتابش با همیاری برخی از مراکز انتشاراتی بین المللی است. این مراکز هر چه باشند و با هر انگیزه و هدفی ولی کتاب خاطرات و نظرات او را منتشر خواهند کرد و با امکانات خود این مبارزه اجتماعی او را در اختیار میلیونها انسان دیگر قرار خواهند داد. قطعا پس از انتشار بیرونی این کتاب نقدهای بسیاری زینت بخش رسانه ها و مجامع بین المللی دفاع از حقوق کودکان و زنان در آن خطه خواهد شد.

با ارزوی سلامتی و شادابی بیشتر برای ملاله و بهروزی همکلاسی های او

بهروز سورن

29.03.2013

گزارشگران
www.gozareshgar.com

۱۳۹۲ فروردین ۳, شنبه

نیمه شب نوشته ها - 49 – بهروز سورن: حق با محمود صالحی است!



این موضعگیری به مذاق تعدادی از فعالین کارگری سیخکی خوش نیامد و نامه هائی دریافت کردم که نقد نوشته ام را دربر داشت. جالب اینجا بود که بخش غالب نقد کنندگان نه تنها واکنشی علنی نشان ندادند که هنوز منتظر دریافت نظراتشان در مورد این واقعه بشدت کارگری هستم. امروزه و پس از مشاهده سکوت و سکون این طیف منفرد و متشکل بر من واضح است که چرتکه انداختن اینان هنوز به انتها نرسیده است و در نظر این طیف هراس از خطا کردن بزرگتر از موضعگیری نادقیق است. بنابر این ارزیابی طیف کارگری خاموش! در برابر وقایع کارگری در آینده نیز پر سکوت خواهد بود.

.................



موضعگیری نه برای موضگیری که برای شفافیت بخشیدن به وقایع سیاسی اجتماعی و اقتصادی است. برای روشنی بخشیدن به ابهاماتی است که ناگه در سر تیتر حوادث و وقایع روز قرار میگیرد. موضعگیری چیزی نیست جز زدودن هاله های ابهام از وقایع سیاسی اجتماعی. زلال کردن ابهای گل آلود و برجسته نمودن حقایق عریان همانطور که هستند و خود می نمایند.قطعا میبایستی که در موضعگیری ها حاشیه ها را در یاد داشت و پدیده ها را ارزیابی کرد..

بنظر من شهامت در موضع گیری بموقع در باب حوادث شتابان سیاسی اجتماعی است. وقایع را همانطور که هستند و بروز می کنند تحلیل کردن و واکنش بخرج دادن تنها از افراد یا نهادهائی میتوان انتظار داشت که یکم در عرصه سیاسی درجا نمی زنند و دخالت می کنند و دوم اینکه در پوسته اپورتونیسم و سکوت مصلحت آمیز گرفتار نیامده اند. برای این طیف چنانچه در مقاطعی هم موضع گیری هایشان از دقت کافی برخوردار نباشد نمیتواند خرده گرفت. حرکت همیشه خطا را نیز بدنبال دارد و صد البته سکوت و سکون اگر چه درجات خطا را کاهش میدهد اما در جایگاه فردی و تشکل سیاسی خود خطای بزرگی است.

بقول معروف میتوان گفت تو حرکت کن تا من خطاهایت را بشمارم. بسیاری از فعالین سیاسی کارگری درباره وقایع ناشی از تغییرات در سندیکای واحد نه تنها هاج و واج ماندند که تنها نقد به موضع گیری ها را در پیش گرفتند بدون آنکه شفاف و شجاعانه نظرات صریح خود را بیان کنند. نهادهای کارگری نیز انگشت بدهان ماجرای اسانلو و سندیکای واحد را دنبال کردند بدون آنکه اندیشه جمعی خود را به افکار عمومی ارائه دهند. متانت سیاسی را با سکوت و سپس هنوز هم در هاله ای از اپورتونیسم سیاسی کارگری پیچیده اند و هیچ نمیگویند.

اینجانب ضمن برشماری نقایص اطلاعیه سندیکای شرکت واحد از حق انسانی یک فعال کارگری که هنوز جرمش باثبات نرسیده بود دفاع کردم. هم اکنون نیز از این حق انسانی یک فعال کارگری در موقعیت پناهندگی اش دفاع میکنم بدون اینکه پیامدهای اقدامات منصور اسانلو را از دید پنهان کنم.

درباره اسانلو در همان دوران پر ابهام و تقاضای پناهندگی اش نوشتم که:

 اسانلو بی تردید فعالی کارگری و مجرب است و در تاریخچه سندیکائی کشورمان چهره ای  شناخته شده و سمبلی از سالها مقاومت در مخفی گاههای جمهوری اسلامی و شکنجه گاه هایش می باشد.

قطعا سندیکای رانندگان شرکت واحد تهران و حومه محق هستند که نسبت به تغییرات در درون خود جابجائی ها را بمنصه انتخاب و آراء بگذارند و دمکراسی را در درون خود و کارگران رایج سازند. قطعا خود آنها می توانند معین کنند که جه کسانی و چه ارگانی شایسته بدست گیری اهرم های هدایت اراده مشترک اعضا و وابستگان به این سندیکا را دارند.

از میان متن برکناری که در پائین صفحه می خوانید قبل از دریافت های اطلاعاتی مضمونی از نا امیدی پراکنی و یاس را مشاهده می کنیم که تخریب منصور اسانلو را در نظر دارد. اینکه سندیکا ایشان را در پست سابق خود ابقا نمی کند کاملا قابل فهم است.

اینکه سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه ترجیح میدهد که امکانات ارتباطی بین المللی خود را خویشتن بدست گیرد نیز کاملا صحیح است. اینکه سندیکای واحد اعلام میکند که هیچ فرد یا نهادی بعنوان نماینده در خارج از کشور ندارد نیز قابل درک است اما فرمان حمایت نکردن از منصور اسانلو در خارج از کشور کدام صیغه ایست! منصور اسانلو هر چه کرده باشد بعنوان فعال کارگری مجرب و زخم دیده بنا به هر دلیلی از مرزها عبور کرده است و جان عزیزش را به این سوی مرزها رسانده است.

فراموش نکنیم که زبان سبزش را در درون سیاهجالهای جمهوری اسلامی بریدند و مدتهای طویل او را در رندانهای خود تحت فشار و شکنجه نگه داشتند و از بخت بدش! از او نستاندند




این موضعگیری به مذاق تعدادی از فعالین کارگری سیخکی خوش نیامد و نامه هائی دریافت کردم که نقد نوشته ام را دربر داشت. جالب اینجا بود که بخش غالب نقد کنندگان نه تنها واکنشی علنی نشان ندادند که هنوز منتظر دریافت نظراتشان در مورد این واقعه بشدت کارگری هستم. امروزه و پس از مشاهده سکوت و سکون این طیف منفرد و متشکل بر من واضح است که چرتکه انداختن اینان هنوز به انتها نرسیده است و در نظر این طیف هراس از خطا کردن بزرگتر از موضعگیری نادقیق است. بنابر این ارزیابی طیف کارگری خاموش! در برابر وقایع کارگری در آینده نیز پر سکوت خواهد بود

نکته جالب را در متن گفتگوهای کارگری بهروز خباز با محمود صالحی مشاهده کردم.

محمود صالحی در همین مورد میگوید:

به نظر من سندیکای شرکت واحد آزاد هستند که هر کسی را به ریاست آن تشکل انتخاب و یا عزل کنند اما آزاد نیستند که به حقوق انسانی که در سنوات گذشته با آنان کار کرده است و برای جنبش کارگری زحمات کشیده است و به خاطر این جنبش به زندان رفته و از طرف مسئولان خانه کارگر به او حمله شده است و زمانی می خواستند زبان او را ببرند این چنین برخورد کنند



چنانچه  پاراگراف های موجود را از فعال کارگری محمود صالحی و من که هوادار چپ و بتبع آن حامی مبارزات کارگران هستم مقایسه کنید. میبینید که چندان هم بخطا نرفتم علیرغم موضع گیری سریع در این ارتباط.

طبیعی است که نه تنها کارگران که ما فعالین هم با هیچ کس عقد اخوت نبسته ایم و بهمبن دلیل پس از آنکه آقای اسانلو به آغوش باز سرمایه داران پناه برد این مطلب را نوشتم



بهروز سورن: نیمه شب نوشته ها - 46 - اسانلو و جایگاه جدیدش!




همین و بس

18.3.2013




منتشر شد



چشم انداز کارگری

پرتو

اندیشه نوین

وبلاگ اشتراک

پژواک ایران

آزادی بیان

مبارزان کمونیست

رنگین کمان

لجور

اتحاد گارگری

راه کارگر کمیته مرکزی

وبلاگ گزارشگران

گزارشگران

نیمه شب نوشته ها - 50 - بهروز سورن:پته ایشان هم روی آب افتاد



 آنچیز که امروز بابک زنجانی را تشویق به داخل کردن سرمایه ها به کشور کرده است نه خیر خواهی مزورانه او که محدودیت هائی است که در اثر تحریم اقتصادی برای افزایش سودجویی در عرصه بین المللی ایجاد شده است و همانطور که در مصاحبه  با دوستانشان در بی بی سی فارسی منعکس است, مجبور به این اقدام شده است. سی و چند سال حاکمیت اوباش جمهوری اسلامی در ایران درسهای بسیاری برای مردم کشورمان به ارمغان داشته است. از جمله این درس ها در پیوند دیدن چپاول و غارت سرمایه های ملی و انسانی با جنایت و جنایت پیشگی است

..............


20.03.2013

همانطور که واضح و مبرهن بود مزدوران مسلح و اوباشان رژیم کسانی نیستند جز حامیان مناسبات ظالمانه سرمایه داری. از آنجمله چهره افشا شده حسین میرکاظمی مزدور رژیم که از دوستان خوب و نزدیک این سرمایه دار کلان است. فیلم مخفی منتشر شده از نشست بابک زنجانی با مسئولین حکومتی در واقع و باندازه کافی گویاست و لینک آنرا اینجا ببینید.

معمولا پس از فاش شدن اعمال مخفیانه  اینگونه افراد و مشروط به توانائی ها و امکانات رسانه ای, آنان در پی توضیح و توجیه بر می آیند. مصاحبه ها و گفتگو هائی ترتیب داده میشود و از این طریق بدنبال مرمت چهره خویش بر می آیند. اینطور که بنظر می آید ایشان نیز از ارتباطات خود در بی بی سی فارسی بهره جسته و طی این مصاحبه بی آزار و کلیشه ای و از قبل برنامه ریزی شده سعی میکند که تلاشهای افشاگرانه قبلی را خنثی نماید.

نه تنها این بلکه از خود بعنوان ناجی نهادهای تامین اجتماعی چهره سازی می کند. حال آنکه ثمره فعالیت های ایشان تا کنون از نفت خواری و بقول خودشان سوخت خواری و دلالی, فقر و فلاکت مضاعف برای کارگران و محرومان کشورمان بوده است.

 آنچیز که امروز بابک زنجانی را تشویق به داخل کردن سرمایه ها به کشور کرده است نه خیر خواهی مزورانه او که محدودیت هائی است که در اثر تحریم اقتصادی برای افزایش سودجویی در عرصه بین المللی ایجاد شده است و همانطور که در مصاحبه  با دوستانشان در بی بی سی فارسی منعکس است, مجبور به این اقدام شده است. سی و چند سال حاکمیت اوباش جمهوری اسلامی در ایران درسهای بسیاری برای مردم کشورمان به ارمغان داشته است. از جمله این درس ها در پیوند دیدن چپاول و غارت سرمایه های ملی و انسانی با جنایت و جنایت پیشگی است. سران جمهوری اسلامی آنها که هنوز زنده اند دستهایشان تا آرنج در خون جوانان و فرهیختگان این سرزمین غوطه ور است.

چنانچه به پیشینه آنان بنگریم در دوره ای از تاریخ حاکمیت شان مستقیما در جنایت علیه شهروندان دخالت داشته اند و امروز سرانگشتان آنها در قالب مزدور و سرمایه دار نقش آنها را بعهده گرفته اند. چهره های ناپیدا ی بسیاری نیز هستند که در عملکرد نظم حاکم نقش بازی می کنند اما از صحنه سیاسی اجتماعی بدور می مانند. این افراد بر اثر یک اتفاق یا رویداد افشا می شوند و افکار عمومی از حضور آنها بعنوان لولاهای کارکردی سیستم با خبر میشوند. جناب بابک زنجانی نیز از همین تیره است.

گفته می شود که در شناخت انسان ها میتوان از دوستان آنها نام برد. جناب بابک زنجانی را نیز میتوان با دوست جنایتکار و افشا شده اش که در قتل و سرکوب جوانان جنبش های خیابانی چهره وحشی خود را بنمایش گذاشت بهتر ارزیابی کرد. همانطور که تصاویر مسلح بودن وی در صفحات اینترنتی منتشر شده است.

وای بحال ملتی که نهادهای تامین اجتماعی اش به اینگونه مافیا های مالی واگذار شده باشد.



منتشر شد













بالاترین

۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه

بهروز سورن – نیمه شب نوشته ها – 47 - اینجا زنان در آتش می سوزند




یکدسته از اخباری که مکرر در جراید میخوانیم, خبر خودکشی ( خودسوزی )  زنان در ایران است. خودسوزی یکی از رایج ترین روش های خودنابودی است. بر طبق آمار و همانطور که در شبکه های خبری انتشار می یابد, بیشترین خودسوزی ها در استان ایلام, کرمانشاه و کردستان صورت میگیرد.
 در واقع امر هر چه از شهرهای مرکزی و پر جمعیت بسمت حاشیه و بویژه غرب کشور حرکت کنیم و بویژه در شهرها و روستاهای کوچکتر میتوان با پدیده خودکشی زنان بیشتر برخورد داشت. بر طبق تحقیقات بین المللی معمولا زنان برای ستاندن جان خود از ابزار و وسائل خاموش همانند قرص و دارو و سم استفاده میکنند حال آنکه خودسوزی با عمد خودکشی یکی از خشنترین و دردناکترین روش های خودکشی است.
این نکته بویژه در سه استان مرزی کشورمان بیش از هر جای دیگر مشاهده شده است. بقوت میتوان گفت که در محیط هائی اجتماعی که سنت حرف اول را میزند و هنوز مدرنیزه نشده است این پدیده و ناهنجاری اجتماعی بیشتر دیده می شود.
با توجه به بافت روستائی این سه استان و درجه قوت حاکمیت سنن و بالاخص مردسالاری و با توجه به اینکه  با این مختصات زمینه ها و بستر پیدایش و تقابل دو فرهنگ نامتناجس میان نسل های قدیمی تر و جوانتر به شفافیت تمام قابل مشاهده است میتوان در یافت که قربانی این پارادوکس ها در محیط اجتماعی این مناطق چه کسانی میتوانند باشند.
زنان و دوشیزگانی که علیرغم ممنوعیت ها و محدودیت های اعمال شده از سوی حاکمیت مذهبی موجود, قراردادهای سنتی خانوادگی روستائی خود را نیز میبایستی تحمل کنند. ساختار اجتماعی مردسالارانه زنان و دختران را به مرحله ای سوق میدهد که به برتری نقش مرد در ارتباطات اجتماعی خانوادگی تن دهند و تابعی از تصمیمات و تمایلات طیف مردانه باشند. تمکین کنند و چگونه اندیشیدن را به مردان خانواده , طایفه واگذارند. ازادی های اجتماعی را چشم بپوشند و هر آنچه از برکت پیشرفت های تکنولوژیک, ساتلیت, اینترنت و حتی رادیو تلویزیون و مجلات و ارتباطات ابواب جمعی دیگر می آموزند, بفراموشی بسپرند.
در چنین محیط ها و بسترهای اجتماعی امکان خروج برای زنان و دختران یا ممکن نیست و یا بسیار مخاطره انگیز است. برخی بدست خانواده خود و( بعنوان لکه ننگ خانواده ) شناسائی و سر به نیست میشوند و حتی همانطور که در اخبار گذشته داشتیم سنگسار می شوند و تعدادی نیز در بن بست های فکری و عاطفی قرار گرفته و خودسوزی می کنند.
خشونت علیه زنان نیز از عواملی است که آمار خودسوزی در میان آنها را در سالهای اخیر افزایش داده است. بطور کلی میتوان از فقر, اختلافات خانوادگی, ازدواج های تحمیلی, اعتیاد, نبود حقوق و آزادی برای زنان و جوانان, فشارهای سنت و مذهب و تحجر و ... بعنوان عوامل خودکشی در این نواحی نام برد. امکانات درمانی و مراقبتی در بهترین حالت ها تنها بشکل موقت و فوری در اختیار قربانیان این حوادث قرار می گیرد. پوشش های مراقبتی در مورد آنان موجود نیست و در مواردی خودسوزی مجدد صورت گرفته است.
پدیده هائی از جمله خودسوزی زنان مولود ناهنجاری ها و مناسبات ناعادلانه سرمایه داری است که ره آوردی جز فقر و فلاکت و اعتیاد و ستم جنسی ندارد.
بهروز سورن
11.3.2013

منتشر شد:

۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه

بهروز سورن: نیمه شب نوشته ها - 46 - اسانلو و جایگاه جدیدش!



ماجرای منصور اسانلو نیز مدتی است که در سر در مباحثات چپ و بویژه در خارج از کشور قرار گرفته است. آخرین اخبار حاکی از این هستند که ایشان با پشت کردن به منافع طبقاتی خود در خدمت باندهای مافیائی سرمایه داری بدنبال سازماندهی نوین کارگران زیر پرچم میلیاردر های سودجو می باشد. قطعا این خبری تکاندهنده برای تمامی مشتاقان و حساسان به سرنوشت جنبش کارگری در ایران است. میتوان گفت که کمتر کسی این واقعه را محتمل میدانست که او چنین سرنوشتی را برای خود رقم زند. کندن از طبقه خود و بالا بردن پرچم آنان که در انتظار فرصت ها برای گردن زدن کارگران در فردای پس از سرنگونی جمهوری اسلامی بسر میبرند.

اینکه ایشان با کدام انگیزه ها با جنبش موج سبز و میلیاردر معروف لندن روی هم ریخته است هنوز جای بحث دارد. از هر زاویه ای که به این اقدام اسانلو بنگریم آنرا جز پشت کردن به منافع طبقاتی کارگران نمیتوانیم تعریف کنیم. چنانچه سالهای طولانی او را بعنوان بنیانگذار سندیکای کارکنان شرکت واحد تهران و حومه می شناختیم.

چنانچه با تلاش های من و ما و شما در خارج از کشور این سندیکا و در راس آن منصور اسانلو جایگاهی در میان نهادهای کارگری بین المللی یافتند. سوابق مبارزاتی ایشان بر همه دوستداران جنبش کارگری روشن و واضح است. همه ما در قاعده و نه استثنا تصاویر او را در مجامع و مناسبت ها و بویژه راهپیمائی های اول ماه مه در دست گرفتیم و گفتیم که او مظهری از ستم رفته به کارگران و زحمتکشان کشورمان است.

 تهدید, ارعاب, شکنجه و ضرب و شتم و سالها زندان در مورد او روا شد و تمامی آنها برای اسانلو حداقل تا زمان خروجش از ایران گذشته ای افتخار آمیز برای او باقی گذاشته است. منصور اسانلو را امروز نمیتوان جدا از بستری که او را ( اسانلو ) کرد تحلیل نمود. به همین دلیل می بینیم که  در امتداد اطلاعیه بحث برنگیز سندیکای واحد در قبال او و در بحبوحه تقاضای پناهندگی اش, با فاصله کوتاهی اسانلو در جبهه مخالف طبقه کارگر کشورمان قرار میگیرد. گفته های آقای جهانشاهی را تکذیب نمیکند و گویا خود با سکوت خود علامت رضا میدهد.

جناب امیرحسین جهانشاهی اتهامش تنها سرمایه اندوزی و استثمار انسانها نیست و یا دخالت در امور جابجائی کالا و ارز و غیره, ایشان  تا سالهائی قبل حتی خود را سیاسی نمی شمردند و علاقه ای به این حوزه سرنوشت ساز نداشتند اما جل الخالق که یکباره در کنار سردارمدحی که همه را سر کار گذاشته بود مصاحبه مطبوعاتی و منتج از آن برای رفتن رژیم زمان اعلام می کنند. شارلاتانیسم سیاسی در میان این طیف ها با ماسک های یگانه تازگی ندارد و در آینده میتوان پیوند اسانلو با ایشان و طیف موج سبز را بهتر ارزیابی کرد.

جنبش چپ در خارج از کشور میدان کنش و واکنش به اطلاعیه سندیکا و عملکرد آقای اسانلودر خارج از کشور شد. برخی به نقد اطلاعیه و تعدادی هم خروج اسانلو و چگونگی آنرا مد نظر قرار دادند. بی شک این ماجرا شایسته تحلیل و ارزیابی بود و چپ نمیتوانست از کنار آن بگذرد اما بحث این است که سندیکای واحد تنها معضل جنبش کارگری و چپ بطور کلی میباشد؟

آیا میتوان گفت که چپ بی هویت و پراکنده ما هویت و شناسه های خود را با این سندیکا تعریف میکند و بهمین دلیل ماجرای سندیکا و اسانلو پارامتری حیاتی برای چپ ارزیابی می شود؟ آیا این نشان فقر چپ نیست که برای ابراز وجودش و هویت یافتن در پرتو یک واقعه  چنان صفبندی میکند و مدتها در میان خود شکاف می اندازد؟ آیا سندیکائی که در اطلاعیه خود درباره اخراج اسانلو توده کارکنان واحد را مخاطب قرار نمیدهد و بنوعی درخواست ترمز زدن به حمایت از او برای پناهندگی میشود, بیانگر هویت چپ ماست؟

اینجانب بعنوان جزئی از دوستداران چپ از گذشته مبارزاتی و کرامت انسانی اسانلو دفاع کرده و نقد خود را به اطلاعیه سندیکا شفاف نوشتم. نقدهائی دریافت کردم که نشان از صفبندی جدید در میان نهادهای کارگری و چپ داشتند. در همان مطلب نیز نوشتم که:


 دوستی پرسیده است که آیا با پیوند جدید آقای اسانلو با جنبش موج سبز نظر خود را پس خواهم گرفت؟

بنظر من آنچه در لینک بالا می بینید دفاع از حیثیت زخم خورده یک رهبرسندیکائی کارگری است با گذشته ای پر درد از مبارزه برای احیای سندیکای واحد و در شرایط بحرانی تقاضای پناهندگی در کشور همسایه و این نوع رفتار سیاسی اجتماعی نیازی به بازنگری ندارد زیرا که بشدت مسئولانه و مبتنی بر احترام به کرامت انسانی اوست.

4.3.2013




منتشر شد: