ستار تنها فردی نیست که زیر شکنجه کشته میشود و این امر چندی قبل نیز در ارتباط با چند زندانی سیاسی در اهواز بر
تیتر اخبار شبکه های رسانه ای خوانده شد. اخبار کشتن زنجیره ای زندانیان
سیاسی زیر شکنجه مزدوران رژیم هرگز قطع نشده است و هشیاری اپوزیسیون در
زنده نگهداشتن یاد این عزیزان و محو نشدن گزارشات مربوطه میتواند در
پیشگیری از این اقدامات آدمکشان در زندانها موثر واقع شود. بیاد دارم در
سالهای اوائل شصت بعلت ضرباتی که بهنگام شکنجه به دندانهای پیشینم خورده
بودند,دندان
درد شدیدی داشتم و لق شدن آنها باعث شده بود که سهمیه غذای روزانه ام
معمولا برگشت میخورد. از دارو خبری نبود و تقاضای بهداری رفتن گاها یکهفته
بطول می انجامید.
.......................
خبر مربوط به شکنجه و قتل ستار بهشتی همه
جا درز کرده است و دامنه این جنایت دستگاه اطلاعاتی رژیم خانواده او را هم
راحت نمیگذارد. گفتگوی خواهر دردمند او تکاندهنده است. غم و اندوه مادر و
خواهر ستار تاثر هر شنونده ای را موجب میشود.
لینک آنرا اینجا بشنوید!
سکوت
مرگبار مسئولین جمهوری اسلامی درباره چگونگی مرگ وی هنوز پابرجاست . اما
شهادت چهل و یک نفر از زندانیان سیاسی در مورد شکنجه وی در زندان و آویزان
کردن او جای تردیدی نمیگذارد که شکنجه گران نظام در زندان ها همچنان بر
زندانیان سیاسی بی دفاع میتازند و کینه ای عمیق به انان دارند.
بخشی از نوشتار زندانیان سیاسی :
ستار بهشتی "در حضور افرادی در بند ۳۵۰
اظهار داشته که در مقر پلیس امنیت از سقف آویزان شده و در همان حال مورد
ضرب و شتم قرار گرفته است. سپس پلیس دست و پاهای وی را به صندلی بسته و
مجددا وی را مورد ضرب و شتم قرار داده است".
ستار حتی چند روز پیش از بقتل رسیدنش به زندانیانی گفته بود که اینها قصد کشتن مرا دارند و چنین نیز شد.
ستار تنها فردی نیست که زیر شکنجه کشته میشود و این امر چندی قبل نیز در ارتباط با چند زندانی سیاسی در اهواز بر
تیتر اخبار شبکه های رسانه ای خوانده شد. اخبار کشتن زنجیره ای زندانیان
سیاسی زیر شکنجه مزدوران رژیم هرگز قطع نشده است و هشیاری اپوزیسیون در
زنده نگهداشتن یاد این عزیزان و محو نشدن گزارشات مربوطه میتواند در
پیشگیری از این اقدامات آدمکشان در زندانها موثر واقع شود. بیاد دارم در
سالهای اوائل شصت بعلت ضرباتی که بهنگام شکنجه به دندانهای پیشینم خورده
بودند, دندان درد شدیدی داشتم و لق شدن آنها باعث شده بود که سهمیه غذای
روزانه ام معمولا برگشت میخورد. از دارو خبری نبود و تقاضای بهداری رفتن
گاها یکهفته بطول می انجامید.
برای
اولین بار که مرا چشم بسته بسمت بهداری بردند آنچه توجه مرا از زیر چشم
بند جلب کرد خیل زنان و مردانی بودند که بر زمین نشسته و روی باسن خود عقب و
جلو میرفتند. صف نشسته ها بود اما شکسته نبودند. سرافرازانی بودند که
اطلاعات و اسرار دوستان و رفقایشان را حفظ کرده بودند و مزدوران رژیم را
عاجز!
خون آبه ها از پانسمان های پاهایشان بیرون زده بودند و برای تعویض آنها به بهداری آورده شده بودند.
زنان با چادرهای اغلب روشن و مردان در سوی دیگر راهرو و هر یک در جستجوی دوستی, رفیقی از زیر چشمبندهایشان!
به هر حال به اتاق داندانپزشک برده شدم و مجاز که بدون چشم بند درمان شوم!
دکتر
جوان و خوشرو و بسیار متشخص و متخصص مسئول مداوای دندانهایم بود. بعدها
شنیدم که خود زندانی و اتهامش هواداری از سازمان پیکار بوده است و بعلت
نیازشان به مداوای بسیاری از زندانیان ستم و شکنجه دیده آنها را در این
مکان بکار گرفته اند.
صرفه
جوئی در مصرف داروهای بی حسی موجب میشد که درد شدید بهنگام مداوا را حس
کنم. شادی آور اینکه پس از مداوا مقرر شد که روزانه دو داروی آنتی بیوتیک و
ضد درد از طریق نگهبان راهرو بمن داده شود. دو روز طول کشید تا اولین دارو
را تحویل دادند و روزانه توسط بیرون گذاشتن یک مقوا از زیر درب آهنین سلول
برای دریافت دارو به نگهبان یادآوری میکردم.
بهنگام
بازگشت و اینبار صف نشستگان و نه شکستگان همچنان با باسن حرکت میکردندو
پانسمان ها سفیدتر بنظر می آمدند و بوی مواد ضدعفونی کننده به مشام میخورد.
آنها منتظر بودند تا به سلولهایشان بازگردند و یا بزودی به اتاق آشنای
شکنجه و تعزیر!
قطعا
تعداد بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی شکنجه شده در این صفوف نبودند. آنها
همان ستارهای ما بودند که خانواده هایشان در پی ( قبر خریدن بودند )
همه ستارها را در خاطره حفظ کنیم و یاد عزیزشان را پاس داریم.
بهروز سورن
10.11.2012
منتشر شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر