۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

آنارشیست‌های ایران‌ و مساله انقلاب

جدیداً به دوستان صدای آنارشیسم روی فیسبوک پیشنهاد دادم که پیشاپیش روز جهانی‌ کارگر، موضوع کارگر‌ها در ایران از دیدگاه آنارشیستی در این ماه به بحث گذاشته شود. ولی‌ وقتی‌ فکرش را کردم، به یک "بنبست آنارشیستی" رسیدم که قبلا هم با آن برخورد کرده بودم، سوالی که به نظر من آنارشیست‌ها باید به طور واضحی اول جواب بدند تا بتوانیم به این بحث ادامه بدیم، و آن این است که آیا به سرنگونی جمهوری اسلامی، یا به عبارتی دیگر به یک انقلاب، معتقد هستند؟

من در اولین سال‌های دانشگاهی در کانادا آنارشیست شدم و هنوز از دید آنارشیستی به مسائل نگاه می‌کنم. ولی‌ برای من راه حل آنارشیستی در کانادا تا حدودی با راه حل آنارشیستی در ایران متفاوت است، چون که فعالیت‌های دفاع از کارگر در ایران با ضرب شتم‌های بسیار وحشیانه تری روبرو میشوند، خطر اعدام، شکنجه، و و و... یعنی ممکن است در کشور کانادا از طریق اصلاح، و یا جنبشی در چهارچوب کلی‌ قانون اساسی‌ کانادا بتوان تغییرات بنیادی‌ای را ایجاد کرد، ولی‌ از طریق قانون اساسی‌ جمهوری اسلامی، و کلا از طریق اصلاح طلبی در ایران راهی‌ برای رهایی نیست؛ راهی‌ غیر از انقلاب و سرنگونی، مخصوصا برای ایجاد تشکل‌های کارگری و پی‌گیری حقوق کارگری در ایران وجود ندارد.

به این خاطر بسیار برای من تأسف آور بود وقتی‌ یکی‌ از دوستان آنارشیست ایرانی‌ در مناظره‌ای با کمونیست ها، از جانب همه آنارشیست‌ها مدعی شد که همه ما آنارشیست‌ها مخالف انقلاب هستیم.

البته ریشه مشکل را میفهمم. آنارشیسم ایده‌الیست به معنی‌ اعتقاد به هیچ نوع سلطه یا اقتدار، نه سلطه مذهبی‌، نه دولتی، نه قانونی، نه حزبی، نه سرمایداری. هیچ نوع.

برای کسانی که درست مطالعه کردند این به معنی‌ هرج و مرج نیست. راسل و چامسکی که بزرگترین صلح جویان قرن گذشته هستند آنارشیست بودند. ریشه تعادل و صلح اجتماعی از نظر آنارشیست‌ها در برابری مطلق، نابودی هر نوع سلطه، و رشد اجتماعی و آگاهی‌ است، و سلطه و اقتدار ریشه هرج و مرج هستند. با این برابری مطلق ما در نهایت نیازی به قانون و دولت نخواهیم داشت. اتفاقا، با اینکه شاید به نظر خیلی‌‌ها رویائی بیاید، در واقع ولی‌ به نظر من کاملا درست است که ریشه همه مشکلات، همه هرج و مرج ها، در سلطه است.

پس من میفهمم که کسی‌ که خود را آنارشیست میداند خیلی‌ اوقات به جای دشمنی با جمهوری اسلامی، حواسش به احزاب انقلابی میرود، چرا که نه به دولتی، نه به حزبی معتقد ‌است. خیلی‌ مواقع این اشتباه را از جانب آنها دیده ام. ولی‌ بگذار کاملا مشخص شود که این یک حساب کتاب کاملا غلط، یک تله فکری بیش نیست، و آنارشیسم هم نیست. چگونه یکی‌ میتواند با همه نوع اقتدار و سلطه مخالف باشد ولی‌ به جای تمرکز روی حکومتی که همه نوع سلطه و اقتدار درش هست، هم حزبی است، هم دولتی است، هم مذهبی است‌، هم سرمایهداریست، قدرتمند است، جنگ طلب است، روی احزابی که اگر هم سر کار بیایند توان بدست آوردن هم چین قدرتی شبیه آن را ندارند، و نه مذهبی‌ هستند و نه سرمایداری هستند توجه کند؟ این نه آنارشیسم است نه آزدیخواهی که آدم این احزاب اپوزیسیون را مورد تهاجم قرار دهد و حکومتی که بیشترین لایه‌های اقتدار را دارد را قوی تر کند. این همان هرج و مرج است که اشتباها به آنارشیستها نسبت داده میشود.

پس آیا آنارشیست‌های ایرانی‌ در عمل با اصلاح طلبان فرقی‌ دارند؟ اگر نه که به نظر من آنارشیست و آزادیخواه نیستند. اگر دارند، یعنی اگر سرنگونی طلب و یا انقلابی هستند، پس فقط میتواند به این معنی‌ باشد که به یک دولت جایگزینی و به کار حزبی هم برای ایجاد هم چین جایگزین معتقد هستند. یعنی برای رسیدن به ایده‌آل خود گام به گام قدم برمیدارند و انتظار ندارند موقع‌ای که یک دولت سرمایه داری و مذهبی‌ سر کار است یکسره همه نوع اقتدار از مذهب تا حزب و قانون از سر راه برداشته شوند. با سرنگونی جمهوری اسلامی چند تا از لایه‌های اقتدار برداشته میشود و بعد می‌توان دنبال ایده‌آل‌های خود رفت.

حالا جالب اینجاست که خیلی‌ از دوستان آنارشیست روی احزاب چپ تمرکز میکنند وقتی‌ که احزاب چپ نزدیکترین ایدئولوژی به آنها را دارند. یعنی لایه‌های اقتدار بر اساس مذهب، سرمایه داری، یا ناسیونالیستی را ندارند و فقط لایه قانون و دولت میماند، در حالی‌ که بقیه احزاب این لایه‌ها اضافه اقتدار و قدرت را هم دارند. 

پس قبل از پرداختن به موضوع حق و حقوق کارگری، باید از آنارشیست‌های ایرانی‌ بپرسم:


آیا به سرنگونی جمهوری اسلامی معتقد هستند یا نه؟ اگر نیستند، چگونه خود را آنارشیست میدانند؟ چگونه به ایده‌آل‌های خود خواهند رسید؟

اگر هستند، پس مگر به این معنی‌ نیست که باید یک دولتی را جایگزین جمهوری اسلامی کرد؟

اگر به این معنی‌ است، آیا می‌توان بدون کار حزبی و یا همکاری با احزاب یک دولت جایگزینی را در عمل تشکیل داد؟


به عبارت دیگر، آیا آنارشیست‌ها حاضرند گام به گام دنبال ایده‌آل‌های خود بروند، یا میخواهند با پی‌گیری همه این ایدآل‌ها با همدیگر فقط هرج و مرج راه بیندازند؟

جوابی‌ به این سوال را در کنفرانس آنارشیست‌های آمریکا شمالی گرفتم. پاسخ آنها این بود که باید با احزاب چپ همکاری کرد و دشمنی نکرد؛ که آنارشیسم یک تئوری کامل نیست و در فعالیت خارج از ساختار‌های حاکم و در غیر متمرکز کردن در حد امکان دولت‌ها تعریف میشود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر