م_ع آوریل 2009
ملاقات اِما گلدمن با کلنتای و لنین
اوایل 1920 اِما گُلدمن در روسیه انقلابی با کُلنتای یکی از محدود و شاخص ترین زنان حزب بلشویک درباره مشاهداتش به گفتگو پرداخت: که گرسنگی و فقر نه تنها بی داد میکند بلکه نوع توزیع آذوقه کاملاً ً ناعادلانه صورت میگیرد. نورچشمی های حزبی همه چیز را در انحصار خود گرفته اند و حتی کوچکترین داد و ستد بین مردم که بخش مهمی از گذران زندگی روزمره ا شان تا قبل از انقلاب بوده است حالا بعنوان ریشه فساد سرمایه داری و بازار سیاه زیر نظر چکسیتها (سازمان اطلاعاتی چکا) شدیداً سرکوب می شود. اساساً سانسور سیاه برجامعه حکم فرماست به طوریکه کنفرانسها و گردهمایی های شوراهای مستقل کارگری ، دانشجویی، مبارزین آنارشیست ، سوسیالیستهای انقلابی چپ ، نویسندگان، معلمین و همه آن کسانیکه بطورمستقیم در پیروزی انقلاب سهیم بودند دیگر به طور مخفیانه انجام می شود. اکثر اوقات چکیستها با تعداد زیادشان و با اطلاعات قوی و بهره گیری از نفاق در صفوف جامعه و خبرچینی به این محلها یورش می برند. زندان ، تبعید و اعدام امر رایجی شده است به منازل مخالفین مبارز حمله میکنند وسائل آن ها را میشکنند و تشکها را پاره میکنند تا مدارکی بدست آورند . خانواده ها را دسته جمعی با کودکانشان دستگیر و به زندان می اندازند تا کسانی را که دنبالشان هستند، بدست آورند. در مورد مسکن اوضاع وخیم تر بود حتی یک منشی و آشپز که در خدمت حزب بلشویک بود محلهای بهتر را به دست آورده بودند . دختران جوانی شکایت می کردند که وقتی به دفتر کمیساریای مسکن حزب برای اسکان یافتن رجوع می کردند بعداً متوجه می شدند که باید هم اتاقی مردان حزبی باشند و این برایشان پذیرفتنی نبود (صفحه756-727 ). اِما گلدمن میگوید که رفیق کلنتای تمام حرفهای مرا با متانت و سردی خاصی گوش کرد و در پایان جواب داد “بله ما بعضی از این نقاط کور خاکستری را در تصویر با شکوه انقلابمان داریم. در یک جامعه بسیار عقب افتاده که مردم افکار تیره و تاریکی دارند این مسائل اجتناب ناپذیر است . زمانیکه ما از جبهه های جنگ علیه دشمن فارق شویم آنوقت ذهنینت توده ها را بالا می بریم به خصوص زنان که از ابتدایی ترین اصول زندگی بی خبرند و من می دانم که شما چه کارهای بزرگی در آمریکا برا ی زنان انجام داده اید . بهتر نیست در عوض نق زدن روی چند موضوع جزئی به ما ملحق شوید “(ص 757). در دل گفتم یورش به خانه ها، زندانی شدن ، تیر خلاص برای عقیده، گروگان گیری پیر و جوان ، ممنوعیت هر اعتراضی ، بازجویی ها ، دست چینی نور چشمی ها و در اینجا به بهترین ارزشهای انسانی خیانت شده است و عمیق ترین جان مایه انقلاب روزانه به صلیب کشیده میشود و همه اینها تنها چند نقطه کور خاکستری است . پس بی جهت نبود تمام بدنم تا مغز استخوانهایم به ناگهان تیر کشید و این پایان صحبت ما بود (همان صحفه) .
اما گلدمن در همان کتاب” چگونه زندگی کردم“ می نویسد:
من در شرایطی گیج و بهت زده از سفر تبعیدی از آمریکا که 28 روز به طول انجامید و نمی دانستم که ما (280نفر تبعیدی) باید سربه نیست شویم یا نه ؟!!
اما سرانجام در ژانویه 1920 به کشور شوراها وارد شدیم. بی جهت نبود که من و الکساندر برکمن توسط راهنمایان انتخابی از دیگر همراهان تبعیدی مبارز جدا شدیم . به ما کارت عبور مخصوص داده شد و یکی از این راهنمایان در سری دوم ارتباط ما بیل شاتوف همان رفیق همرزم سابقمان در جنبش کارگری آمریکا بود که به عنوان یک آنارشیست شخصیت ما را به خوبی می شناخت. او مسئولیت اسکان دادن و آماده کردن ذهنیت ما از شرایط و تحولات عظیمی که در روسیه توسط دیکتاتوری پرولتاریا صورت گرفته بود را به عهده داشت. او ویژگی این دوران موقت را در روسیه درک میکند و با چه آ ب و تابی از مقاومت مردم و انقلابیون تحت رهبری لنین و بولشویکها در این دوسال گذشته گفت که در جبهه های جنگ علیه تزاریستهای شکست خورده ، ژنرالهای سفید، دنیکن ها ، یوونیچ ها، کولاکها(زمین خواران بزرگ) ایستادگی کردند. دیگر مبارزین و برخی رنجیده و خسته از بعضی شرایط نا بسامان موجود، همین را میگفتند که بسیاری از تلخی ها و سوءاستفاده ها را به دشمنان شکست خورده داخلی و خارجی و تحریم اقتصادی کشور مربوط می دانستند . با تردیدهای بسیار از هجوم انبوه وقایعی که در کشور شوراها میگذشت اما با مشاهده بیشتر آزارها و وفور کنترل و خشونت چکیستها در هر گوشه ای از زندگی مردم، آنجائی که حتی با قساوت تمام سالمندان و کودکان گرسنه را از مقابل فروشگاه های غذایی پراکنده می کردند و اخبار زندانها و اعدامها و ملاقاتهای پنهانی با دیگر مبارزین به تدریج چهره دیگری از واقعیات را بر ما به تصویر میکشید. بخصوص برخی از خانواده های زندانیان و معترضین اجتماعی خواهان دیدن لنین بودندتا خیانتهای اعضای حزبی را بر او آشکار سازند و برخی در بهت و ابهام از یکدیگر می پرسیدند “آیا لنین از این سرکوب و جنایتها با خبر است”(ص 729-710). روزی از بیل شاتوف که بزودی برای ماموریتی از قبل تعیین شده می بایست برود پرسیدم چرا تو در روز ورود ما که رادیویی خبر داده بودیم نیامدی؟ او گفت آنها درخواست مرا رد کرده بودند. من و برکمن پرسیدیم: آنها کیستند ؟ تو چرا از روی آزادی خودت نمی توانستی بیایی. او با لبخندی دست به شانه ام کشید و گفت : دیکتاتوری پرولتاریا، اینجا هر کسی هر کاری که بخواهد نمیتواند بکند . بگذار صادقانه بگویم من خود یک آنارشیستم و همیشه هم میگفتیم که یک دولت کمونیستی قدرت متمرکز بسته ای خواهد بود و در صورت خطر از جانب دشمنان متمرکزتر هم خواهد شد. اینجا آمریکا نیست که من بپرم توی قطار و بیام سراغت، اینجا برای هر کاری باید اجازه بگیری و راستش دلم هم هیچ برای آمریکا تنگ نشده، من یک روسی هستم به آیندۀ انقلاب شوراها بعد از پایان جنگ امیدوارم و شما هم به درک من خواهید رسید(ص 729).
مدتی بعد از دیدن کلنتای سرانجام اما گلدمن و برکمن بعد از کسب تجارب زیاد در همان چند ماه اول 1920 به دیدن لنین که گویا مشتاقانه انتظارشان را می کشید رفتند . هر چند آنها مجبور بودند از مراحل پردردسر بورکراسی پیچیده ای عبور کنند تا وارد دفتر کارش شوند. لنین با نگاهی تیز بین مرتب عمق فکری و توانایی ما را ارزیابی می کرد بدون مقدمه چینی بسیار سریع، خشک و تند ما را سوال پیچ می کرد و پاسخ های منطقی سودمند و عینی می خواست. حتی در نشان دادن احساسش هم مقتصد بود و تنها می خواست انبار آذوقه فکری ما را هر چه سریعتر خالی کند. درست همانگونه که زورین ریاست کل حزب کمونیست پتروگراد در بدو ورود ما، با افتخار زیاد خصوصیات شخصیت لنین را اینگونه توصیف کرده بود. لنین گاهی با حرفهای کنایه آمیز سعی می کرد ما را در موقعیت ضعیف و پایین تری قرار دهد تا مهارت خود را در کنترل بر ما نشان دهد. او میگفت: وضعیت اقتصادی آمریکا در چه حالیست آیا مثل ما آماده انقلاب هست یا اینکه فدراسیون کارگری با ایدئولوژی بورژوازی وقتش را در ماه عسل میگذراند و مشغول باند بازی درون رهبری هستند؟ بدنه سازمان چطور؟ آیا میتواند زمینه باروری را از درون فراهم آورد؟ آیا سازمان جهانی کارگران آنارشیست به همان خوبی که در محاکمات اخیر، موضع گیری محکم و روشنی علیه دادگاهای سرمایه داری آمریکا از خود نشان دادند، به پیش میروند؟ تبلیغات شما رفیق گلدمن در این زمینه بی نظیر بوده است من همین اخیرا داشتم موضوعات این محاکمات را میخواندم. گلدمن پاسخ میدهد گر چه در روسیه به خوبی از ما استقبال شده است اما ای کاش به هر قیمتی بود ما میتوانستیم برای کمک به یارانمان در آمریکا باقی میماندیم. لنین رو به برکمن کرد و گفت تو باید سازمانده قوی ای مثل شاتوف باشی که حقیقتا یک آنارشیست آهنی خستگی ناپذیر است وبه اندازه یک دو جین آدم به عنوان کمیسر راه آهن در سیبری کار میکند. بعضی آنارشیست های دیگر هم اکنون مناصب مهمی را در همکاری با ما در روسیه انقلابی به عهده گرفته اند. در اینجا تمام امکانات برای آنارشیست های واقعی فراهم است به شرط اینکه بخواهند با ما همکاری کنند. من مطمئنم که تو رفیق برکمن به عنوان یک مبارز واقعی بزودی جای مناسبی در اینجا برای خود خواهی یافت. اما تو رفیق گلدمن یک آنارشیست حقیقی مثل مالتستا (آنارشیست ایتالیایی) هستی که علیه جنگ جهانی ایستادگی کردی و از انقلاب شوراها دفاع کردید و درکنار ما قرار گرفتید (لنین با زیرکی از آنها ستایش میکند تا جلبشان کند !!) و حالا میخواهید برای روسیه ما چه کاری را در پیش گیرید؟ برکمن پاسخ داد از اینکه از یاران آنارشیست ما تمجید کردید خوشحالم اما پس چرا آنارشیست ها را به زندان انداخته اید. لنین قبل از اینکه برکمن بیشتر ادامه دهد به سرعت گفت، این مزخرفات را چه کسانی در کله شما کرده اند و چطور چنین یاوه گویی هایی را باور کرده اید ما تنها اوباش و آدم های ماخنوویستی(پارتیزان های جنبش دهقانی) را زندانی کرده ایم و نه آنارشیست های حقیقی را. گلدمن سریعا پاسخ داد سرمایه داری آمریکا هم آنارشیست ها را به دو دسته تقسیم کرده یکی افراد فیلسوف مآّب و دیگری کسانیکه فعالیت های جنایی انجام میدهند و ما که متعلق به گروه دوم هستیم همواره سرکوب شده و یا در زندان می افتیم و شما هم استدلال آنها را به کار گرفته اید. لنین گفت، پس من دلیل خوبی نیاوردم. اما تو اما گلدمن از روی پریشان فکری ات وضعیت ما را با آمریکا مقایسه میکنی. آزادی بیان درآمریکا تنها جانبداری یک طرفه بورژوازی برای ماسک زدن بر بیماری های اجتماعی اش است. در جمهوری کارگران روسیه همه جا صحبت از رشد اقتصادیست تا سخنوری های گوش کر کن سرمایه داری. آزادی در دست سکان دیکتاتوری پرولتاریا مطمئن تر است تا سرمایه داری. در شرایط فعلی آپوزیسیون دهقانی مشکلات زیادی برای روسیه ایجاد کرده است. به محض اینکه ما میخ، نمک، پارچه، تراکتور و برق در اختیار کشاورزان قرار دهیم دیگر آنها از ما روی بر نخواهند برگرداند. حالا تنها عده ای اوباش و ضدانقلاب با حرافی، کمبود آزادی را بهانه کرده اند تا اوضاع جامعه روسیه را در رسیدن به این اهدافش بهم زنند بنابراین آنها گناه کارند و باید به دست و پایشان قفل و زنجیر زد. برکمن پیشنهادیه کنگره آنارشیستها را به لنین داد که آن افراد شناخته شده ای که در زندان های مسکو هستند به هیچ وجه اوباش نیستند و تنها تقاضای خواست ابراز نظر قانونی شان را طلب کرده اند. لنین ورقه را گرفت و قول داد که در جلسه بعدی کمیته اجراییه این موضوع مطرح کند و نتیجه تصمیم گیری به آنها ابلاغ خواهد شد و بهتره که شما هم به فکر گام های بزرگ انقلاب باشید تا این موضوعات پیش پا افتاده، آیا سئوال دیکری هم دارید؟ گلدمن صریحا جواب داد، زندانی شدن رفقای ما موضوع جزیی ای برای ما نیست تمام تاریخ مبارزاتی ما در آمریکا برای آزادی زندانیان سیاسی بوده است حتی آنهایی که با ما هم نظر هم نبوده اند حال چطور امکان داره با دولتی همکاری کنیم که بهترین رفقای ما را به زندان انداخته است و بعد مختصری از اوضاع دلهره آور اختناق و غیره را که تا کنون مشاهده کرده بود برای لنین گفت. اما لنین در پاسخ، گفت : شما افکار بسیار سانتی مانتال بورژوازیای دارید و در وضعیتی که طبقه کارگر در مبارزه ای سخت برای مرگ و زندگی درگیر است و طرح بزرگ یک انقلاب جهانی را در دستور کار دارد چطور شما تنها به چند مورد مزخرف جزییِ خونریزی توجه نشان داده اید، بهتره که زود سر خودتان را با چند مسئولیت کاری مشغول کنید تا بتوانید دوباره تعادل انقلابی اتان را به دست آورید(ص 764 ).
گلدمن و برکمن هرگز قادر نشدند، پروژه های انسانی خود را چه در زمینه آموزش و یا ایجاد کانون هایی برای مراقبت از کودکان بی سرپرست عملی سازند برای دریافت تائیدیه از جانب بورکراسی دیوان کشوری حزب می بایست ماه ها انتظار میکشیدند و بعد به نوعی از اخبار به بیرون درز شده، متوجه میشدند که این نوع پروژه ها در الویت های برنامه انقلاب نمیگنجد. این مسئله را ما به روشنی فهمیده بودیم که لنین امیدوار بود که ما را وسیله ای برای تبلیغات سیاسی بلشویکها قرار دهد آنان علاقه ای نداشتند که ما با مردم در تماس باشیم و در هر شرایطی موانع زیادی بر سر راه ما قرار میدادند. گلدمن مینویسد همواره به هر گوشه ای که سر میزدیم سایه ای از چکا در تعقیبمان بود. حتی با آنجلیکا بالبانوف دومین زن برجسته کادر بلشویکی بر سر تمامی این وقایع دردناک روسیه درد دلی کردم. اتفاقا گر چه او بر عکس کلنتای از زیبایی و خوش قامتی خاصی بهره نبرده بود اما زن بسیار ساده و مهربان و دل شکسته ای به نظر می آمد. آنجلیکا میگفت، تئوری ها همگی یک بازی سیاسی است اوضاع خشن و بیرحم زندگی واقعیات دیگری را پیش روی ما قرار میدهد و مردم هم میآموزند که خشک و خشن بی احساس بار آیند. اومدت ها تلاش می کرد علیه بورکراسی حزب مبارزه کند اما از طریق دسیسه چینی مردان قدرتمند حزبی به مانند رادک، بوخارین و زینوویف که از اعتراضات ظریف و عاطفی او به ستوه آمده بودند از مسئولیت تدوین کنگره سوم حزب به عنوان داشتن ایده های سانتی مانتال و احساسی بر کنار شده بود. سالها کار کلیشه ای حزبی و اکنون با وجود دلسردی اش از وضع موجود، تنها یک وظیفه شناسی رسمی برایش باقی مانده بود( ص760).
براستی میتوان گفت که 90 درصد انسان های جهان با شنیدن این شعر از یغما گلرویی(به یاد جان لنون، خواننده بیتل ها) که سیاوش قمیشی به زیبایی آن را خوانده است احساس یگانگی و نزدیکی میکنند اما در عمل همه آنرا درک نمیکنند زیرا از خود خواهی شان دست برنمیدارند و دیگری را متهم میکنند که آماده پرداختن به چنین آرزوی زیبایی نیست. آن ها عشق و آزادی را از دیگری میطلبند اما خود در اهدایش محافظه کارند و کسی که از خودش شروع کرده باشد آن دیگری را هم در آزادی اش لمس خواهد کرد و آنگاه خود را در رهایی حقیقی تنها نخواهد دید.
تصور کن! اگه حتا تصور کردنش سخته
جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست
جواب همصدائی ها پلیس ضد شورش نیست
نه بمب هسته یی داره نه بمب افکن نه خمپاره
دیگه هیچ بچه ای پاشو روی مین جا نمیذاره!
همه آزادِ آزادن! همه بی دردِ بیدردن!
تو روزنامه نمی خونی: نهنگها خودکشی کردن!
جهانی رو تصور کن بدون نفرت و باروت
بدون ظلمِ خودکامه، بدون وحست و تابوت
جهانی رو تصور کن |ر از لبخند و آزادی
لبالب از گل و بوسه، پر از تکرار آبادی
تصور کن! اگه حتی تصور کردنش جرمه
اگه با بردن اسمش گلو پر میشه از سرمه!
تصور کن جهانی رو که توش زندان یه افسانه س
تمام جنگهای دنیا شدند مشمول آتش بس!
کسی آقای عالم نیست برابر با همن مردم
دیگه سهم هر انسانه تن هر خوشه گندم
بدون مرز و محدوده! وطن یعنی همه دنیا!
تصور کن! تومیتونی بشی تعبیر این رویا!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر