۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

قسمت ششم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 " گشت شناسائی در خط فکه "




دو روز پس از استقرار در خط فکه (بخش جنوبی) در خرداد 1365 خود را برای شناسائی منطقه پشت خاکریز در شب آماده کردیم و در عین حال با حضور شبانه در پشت خاکریز به منظور جلوگیری از احتمال حضور عراقی ها صورت می گرفت که ما را غافلگیر نکنند و به خط نفوذ نکنند چراکه واقعا نیرو کم بود و فاصله پست های نگهبانی بالای خاکریز زیاد بود و به راحتی می توانستند از میان ما عبور کنند.
 حدود 1 کیلومتر فاصله دو خط جبهه جنگ بود و مابین ما زمین کاملا مسطح و صاف بود و مابین ما میادین مملو از مین وجود داشت اما در عین حال گذرگاه عبور امن وجود داشت که توسط میله و بند مخصوص مشخص شده بود که از این گذرگاه عبور برای گشت شناسایی شبانه  در واقع هم ما استفاده می کردیم و هم عراقی ها که ما آن شب وارد نزدیکترین گذرگاه امن بدون مین شدیم
 آن شب که خود را برای گشت شناسایی آماده می کردیم فقط  چند نفر از سربازها که در پست های نگهبانی حضور داشتند در خط ماندند و بقیه سربازها به فرماندهی حامد ( اسم مستعار است ) که گروهبان وظیفه ( اهل رشت ) و مسئول دسته بود به پشت خاکریز رفتیم.چند قدم که از خاکریز خط خودمان دور شده بودیم حامد گفت که همه همینجا بنشینند و سپس خودش تنها مقداری از ما دور شد و بعد از مدتی برگشت و گفت که منطقه آرام است و اگر عراقی بخواهند به سمت ما بیایند خودشان نیز باید از همین گذرگاه امن عبور کنند بنابراین پست نگهبانی ما مقابل گذرگاه کاملا می تواند امنیت خط را تامین کند.سپس مدتی همانجا بی صدا همه ماندیم که در چند قدمی خاکریز خودمان بودیم و بعد از آن پیروزمندانه از گشت شناسایی برگشتیم به خط و حدود 1 ماهی که در خط فکه بودیم هر شب کار ما همین بود و ظاهرا عراقی ها هم مثل ما بودند چون هیچگاه گشت شناسایی شبانه ما و آنها با هم برخوردی نداشتند.
در خط فکه آنهم تیرماه چند روزی یخ به جبهه نیامد که واقعا شرایط دشواری را ایجاد کرده بود چراکه نمی توانستیم حمام کنیم و آب به شدت داغ بود و از آن بدتر نمی توانستیم آب بخوریم .خوشبختانه وجود بادهای گرم در آن زمان خودتش نعمتی شده بود چراکه مقداری آب را در کاسه می ریختیم و در معرض باد قرار می دادیم و در آخر آب جوش به آب گرم تبدیل می شد و ته آن پر از شن و ماسه می شد ولی باز تا حدی قابل نوشیدن و یا آب جا یخی را می خوردیم که تمیز نبود ولی لااقل جوش نبود . البته در همان چند روز غذا هم مناسب نبود و اسمش آب گوشت بود و فقط آب داشت ولی باز بهتر از گشنگی بود ولی در چنین مواردی جیره های جنگی خیلی کمک می کرد و به اضافه ترشی و سیر و پیازی که خودمان هر از چندگاهی یکنفر مرخصی روزانه می رفت اندیمشک یا دزفول یا از مرخصی برمی گشت سوقاتی ها خیلی جایگزین قضایی خوبی بود.البته آب جوش فکه برای ظرف شستن خیلی مناسب بود و دیگر لازم نبود برای ظرف شستن آب گرم کنیم یا برای حمام کردن که حتی برای حمام کردن هم باید از یخ استفاده می کردیم یا از آبی که تازه رسیده باشد و در تانکرها زیرآفتاب قرار نداشته باشد با اینکه روی تانکر ها پوشیده بود و روی آن خاک ریخته بودیم و در زیر خاک قرار داشت.
در خط فکه تا آنجاکه یادم هست خبری از خمپاره وگلوله نبود(مگراینکه فراموش کرده باشم ) که به دلیل فاصله زیاد و دیده نشدن طرفین با هم درگیر نمی شدیم و تازه فکه به آرامش رسیده بود (    در ۱۰/۲/۶۵ دشمن به فکه حمله کرد وبیش از ۷ کیلومتر پیشروی نمود. عملیات والفجر مقدماتی، خاطرات تلخی را در پی داشت. تعداد زیادی از نیروهای خودی به علت لو رفتن عملیات و تجهیزات فراوان دشمن و میادین مین بسیار در منطقه کشته و مجروح شدند، عده ای عقب نشینی کردند اما عده زیادی در این سرزمین جاماندند، برخی بر اثر تشنگی در بیابان سوزان فکه کشته شدند.)  همچنین 6 سال از جنگ بی حاصل و بی نتیجه و فرسایشی می گذشت و در واقع هر دو طرف فقط دفاع می کردیم و حالت تهاجمی نسبت به هم نداشتیم و هر دو طرف جبهه در مجموع آرام بودیم و فقط یکبارچند دستگاه جیپ مجهز به توپ 106 عراقی به سمت ما آمدند.

  پای نوشت:

قسمت اول : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "ما مرده گان زنده"


قسمت دوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67-65 "پادگان آموزشی05 کرمان" 


قسمت سوم : خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 " سخنی با وارطان که دیگر سخن نگفت"


 قسمت چهارم: خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 "این سرزمین ماتم زده , هر گوشه اش اشک و خون است"

قسمت پنجم: خاطرات یک سرباز زمان جنگ 67 - 65 "پدر در کرخه و من در فکه"


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر