۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

حماسه مرگ



حماسه مرگ


 در سرزمین شرق من


مغرب چادری شد بر تن رویاهایش


و همه گریان در کشاکش غروبی بی پایان سر به سجده فرو بردند


تا شاید خورشیدشان از ته چاه بیرون زند


اینجا... شاعران آوازه خوان در آرایش مدل عاشورایی


فروغِ بابک را رو به قبله خوابانده اند


آری، اینجا... دختران کهن خورشیدِ شرق کنون پیچیده در حجاب فاخر سیاهی


بر دسته های زنجیر زن خود ، عشوه های مرگ می ریزند


و همه اینگونه تشنه و خسته بر پای گودالی عمیق در درون


چون شرقیانی خفته بیزار از روشنایی تاریخ خویش


در بغض تمنا، خیره به نئون های مکۀ غرب


چنان بی اعتنا به شکوه جنبش نود و نه درصدِ باختری که به فکر خاورش می خروشد


آری...آری...اینجا سرزمین شرق من


مردانش سوداگران شهوانی خدایان جهادند


و هر روز در زیر نورافکنِ غنایمِ چراگاه سبز آزادی-  هورا کشان زنانشان را زنده بگور می کنند


آری... اینجا سرزمین شرق من- در حماسه مرگ خویش، هنوز به عزا نشسته است




م-ر   روز عاشورای 1390