م_ع آوریل 2009
کودتای لنین در انقلاب 1917روسیهسرانجام در 24 اکتبر قیام بلشویکها شروع شد و کمیته انقلابی ساختمان های دولتی را به راحتی اشغال کرد و به طرف کاخ زمستانی کرنسکی که همه وزرا در آنجا بودند رفتند. بعد از شلیک چند توپ از ناوگان دریایی کرونشتات( که شورای ملوانان مبارز و آزادیخواه در آن حضور داشتند)، گارد ویژه کاخ به همراه وزرای حکومت موقت تسلیم شدند ولی کرنسکی زودتر فرار کرده بود. ساعتی بعد همه در تالار گنگره سراسری شوراها جمع شدند و لنین فریبکارانه اعلام کرد رفقا این انقلاب کارگران و دهقانان است. لنین تاکتیکی شعار سوسیالیست های دهقانی را در مصادره املاک و زمین های گولاک ها در سرتا سر کشور به نفع دهقانان که خود بخود در حال انجام شدن بود، صادر کرد. لنین به فوریت شورای موقت کمیسرهای خلق (شورای وزیران) را تاسیس کرد که مثلاً تا روز برگزاری مجلس موسسان در ماه نوامبر ناظر اوضاع فعلی باشند. با وجود این، صد نماینده از شوراهای سراسری به مذاکرات تشکیل حکومت ائتلافی بلشویکها و بخشی از سوسیالیست های چپ دهقانی اعتراض کردند و کنگره را ترک کردند. روز بعد پست های وزارت بین مالکین موقت قدرت تقسیم شد. لنین، رئیس وزیران، تروتسکی کمیسر خلق در امور خارجه( بعد از قرارداد برست لیتوفسک او کمیسر جنگ شد)، استالین کمیسر خلق در امور اقلیتهای ملی و…….حالا این شیفتگان گنجینه دولتی در کمتر از 24 ساعت غنایم قدرتی را با ولع هر چه تمامتر بین خود تقسیم کردند و به تدریج فرصت طلب ترین و جاه طلب ترین افراد در برابر درگاه دولت کمونیسم سر تعظیم فرود آوردند.
28 بانک مرکزی روسیه ملی اعلام شدند ودر اختیار حکومت موقت بلشویکها قرار گرفت و کارمندان به دولت جدید، ابراز وفاداری کردند. اوضاع روسیه تا انتخابات ماه نوامبر 1917 را باین گونه میتوان توصیف کرد. یکی، احزاب و سازمان های قدرت دولتی سوسیالیستی بودند به مانند، بلشویک ها، منشویک ها، سوسیالیسم چپ دهقانی، حزب اراده مردم، اکونومیسم سوسیالیستی، چندین سازمان مستقل سوسیالیستی کارگری، شماری از شورا های مستقل کمیته شوراهای سراسری کارگران و دهقانان و سربازان روسیه، گروه بوند و سوسیالیست های مهاجر و…. در ضمن اکثر این گروه ها در روند این شورشها و قیام ها دارای یگان ها رزمی و کمیته های مسلح چریکی و ضربتی بودند. گروه دوم: حامیان حکومت غیر سوسیالیستی( علیه تزاریسم و اشراف بزرگ دهقانی) را میتوان از چند دسته جمهوریخواه بورژوازی به مانند دکامبریست ها، کادت ها(که در انتخابات ماه آینده 17 نماینده در مجلس به دست آوردند)، کرنسکی لیبرال سوسیالیست و چندین گروه از اقلیت های ملی( با 86 نماینده)و گرو های مستقل(11 نماینده کسب کردند) نام برد. جریان برجسته دیگری که حکومتیان بطور کلی به آن کم بها میدادند و طبعا در دعواهای قدرتی دولتی آنها شرکت نمی کردند،آنارشیست ها بودند که در روزنامه هایشان از شروع دولت موقت کرنسکی، منشویکها و بلشویکها را به خاطر طمع قدرت و دروغ به آزادی شوراها و شرکت در مجلس کرنسکی محکوم می کردند و اساسا به شوراهای خودگردان و مستقل اجتماعی، بی نیاز از سلطه هرگونه دولتی بر بالای سرشان، باور داشتند که جامعه و مردم به طور طبیعی تنها باید به شوراهای محلی منطقه ای، کانونها و انجمن های ارتباطی و تصمیم گیرنده خود اتکا کنند تا بتوانند مستقیما مناسبات واقعی شورایی را بر قرار و تجربه اندوزی کنند. اما طبیعتا افکار هیچ گروهی از جنبش حتی در درون خودش هم یک دست نبود و همه آنها از گرایشات فکری متفاوتی در ارتباط با مطالبات آزادیخواهی شان به صفوف مختلف جریانات اجتماعی، دور و یا نزدیک میشدند.
اعمال سانسور و اختناق توسط دولت موقت لنین
در چنین اوضاعی شوراهای دهقانی با نیروهای مقاومت پارتیزانی، زمینها را ازگولاکها مصادره می کردند و مسایل ملی، قومی و منطقه ای در انجمنهای محلی و سراسری به بحث و تصمیم گیری گذاشته شده بود. روزانه صدها مقاله، روزنامه و اعلامیه با نظرگاههای مختلف در اجرای شیوه ها و برنامه های بهتر برای آینده شان در سطح جامعه انتشار می یافت. فراموش نشود که لنین در این شرایط فضای باز اجتماعی چندین ارگان قدرتی کمیته نظامی انقلابی به رهبری تروتسکی و کمیته اجرایی مرکزی سراسری شوراها را در دو شهر اصلی و مهم روسیه، یعنی پتروگراد و مسکو مستقر کرده بود و سازمان پلیسی چکا دو ماه بعد رسما تشکیل شد. در درون کمیته های اجرایی مرکزی در واقع یک جناح رزمی بلشویکی لانه کرده بود. شاید اکثر نیروهای بلشویک حتی به یک هزارم افراد جامعه 120 میلیونی روسیه نمیرسیدند و تصورش را هم نمی کردند که لنین با چه نقشه هایی برای قلع و قمع کردن تمام گرایش های مخالف خودش، حتی در داخل حزب بلشویک از قبل آماده شده بود. هر چند لنین آشکارا، علیه نظرات مخالفش، همواره نقد کوبنده، سازش ناپذیر و بیرحمانه ای را در روزنامه ها و سخنرانی هایش مطرح می کرد اما در عمل مدام به پای همکاری و تشکیل کنفراس ها و اتحادهای تاکتیکی و حتی برخی ائتلاف های استراتژیکی رفته بود. اما این دیکتاتور حرفه ای چگونه میتوانست وسوسه چنین تحمه لذیذی به نام “دولت موقت” که اکنون به راحتی در چنگش قرار گرفته، نشود. این حتی میتوانست بیشتر از یک معجزه باشد که چنین قدرتی نصیب لنین شده بود، پس چرا آن را دائمی نکند. او در مقاله دولت و انقلاب می نویسد:
” طبیعت بشر به گونه ای است که آرزومند تسلیم و انقیاد است، تا زمان برقراری سوسیالیسم، پرولتاریا نیاز به دولتی دارد که بجای اعطای آزادی، فقط مخالفانش را در هم بشکند. در این میان، مسیر کار کاملاً روشن است، چون دولت فقط یک نهاد موقت است که ما ناگزیریم آنرا در مبارزه انقلابی برای درهم شکستن مخالفان از راه زور، به کار گیریم لذا صحبت کردن از یک دولت مردمی آزاد، کار محملی خواهد بود. در طول دوره زمانی ای که پرولتاریا هنوز به دولت نیاز دارد، این نیاز در راستای آزادی نیست بلکه برای درهم شکستن مخالفان است و هدفی که باید آن را به هر قیمتی به دست آورد“(ص296).
لنین استاد حیله گری و خشونت ضربتی است و بی مهابا با هیجان شور قدرت که به او هجوم آورده، شرایط لازم را برای جنگ داخلی علیه مخالفینش، در واقع علیه فضای آزادیخواهی جامعه، زمینه چینی میکند. در 10 نوامبر 1917 فرمانی را مبنی بر محدود کردن آزادی مطبوعات صادر میکند که این اقدامات تحت شرایط فعلی موقتی است تا دولت جدید آینده قویاً مستقر شود. برخی از کمیسرهای بلشویک به مانند ریکوف،کامنف، گورکی و چند تایی دیگر به خاطر جنون سکتاریست قدرت بیش از حد لنین استعفا داده اند. برخی بلشویک ها و سوسیالیست های نزدیک به لنین از بی پروایی او در به آتش کشیدن جامعه ترسیده بودند و میگفتند، لنین به نظر مشاعر خود را از دست داده و فاقد هر گونه حس مسئولانه ای در قبال آزادی جامعه است و تنها عده ای خام که از خودشان اراده و اختیاری ندارند به دور او جمع شده اند. سلیمان دوست لنین که به تازگی از سوئد برگشته بود از لنین می پرسد: آیا تو میخواهی در این جزیره کوچک از افکار آرمانی ات، واقعا یک دولت سوسیالیستی اتوپیایی را پیاده کنی؟ لنین پاسخ میدهد، این تازه یک طرح اولیه است، حیرت انگیزتر اینکه موضوع روسیه نیست ما میخواهیم راه انقلاب جهانی را زیر نظر دولت شوراهای روسیه بگشاییم( ص291 ). لنین از سوسیالیسم افقی شورایی انسانی در اینجا صحبت نمیکند بلکه با شناختی که از جاه طلبی جابرانه لنین داریم شباهت او به سیاست هیتلر، موسیلینی و بوش… کاملاً روشن است و بی جهت نبود که اکثر یاران سوسیالیست به مانند بوگدانوف، لیونید کراسین، بازروف، روژکوف، مارکسیم گورکی و غیره، قبضه کردن قدرت توسط لنین را یک ماجراجویی نابخردانه میدانستند که او را دچار جنون سیاسی کرده است(ص287).
لنین نمی گوید که ما جلوی خشونت علیه آزادی مردم و جامعه را میگیریم بلکه مدام بطور موزیانه ای دائما میگوید” ما میخواهیم خشونت به نفع مردم را سازماندهی کنیم” کاربرد جملات و عبارات لنین یک سره سادیستیک و خشونت بار است، اینکه ما برای دیکتاتوری آمده ایم، ما تمام جامعه را زیر انضباط آهنین پرولتاریا قرار میدهیم تا بورژوازی و ضد انقلاب فرصت ضربه زدن را به خود راه ندهند، ما علیه دشمنان انقلاب بیرحمانه عمل میکنیم. باید سئوال کرد که اگر 95 درصد مردم روسیه همواره آزادی میخواستند و حاضر بودند در کنار دوستان آزادیخواهی قرار گیرند پس چرا لنین تا این حد خود را تنها میدید و مدام دست به ایجاد ترور در جامعه میزد؟ در واقع لنین آگاهانه، این را میدانست که او جز آن یکی دو درصد بورژوازی چپ صنعتی است و اشتهایش برای قدرت چنان بالاست که اول سر فرزندش را از تن جدا میکند تا بقیه حساب کار دستشان بیاید. از نظر او یک رهبر قاطع و دیکتاتور پرولتاریا باید اول از همه بُرندگی قدرت پرولتاریا را به خودکارگران ثابت کند تا بورژواهای رقیب همه قبضه کنند و کل جامعه از ترس سرکوب و اختناق، او را به عنوان فرماندۀ بی بدیل و بلا عوض کل قوا به رسمیت بشناسند تا این بیماری پارانویایی لنین (ابرمن فرویدیسم) بدون هیچ رقیبی در او آرام گیرد و به این وضعیت پارادوکسیکال پایان داده شود. این همان چیزها یی است که ژیژک معاصر افتخارآمیز در باره قاطعیت لنین میگوید که در لحظات حساس تصمیم گیری مکث را جایز نمیشمرد و این تنها از عهده رهبران مقتدر برمی آید چون از آن قصاوت لازم برخوردارند. خوب آقای بوش هم مقدمات تبلیغاتی روانی دشمن در کمین را اول اشاعه داد و بعد گفت ما منتظر حمله دشمن نمی مانیم بلکه ما استراتژی =حمله پیشدستی= را به کار میگیریم.
لنین در سال 1920 گفت: طبقات اجتماعی را احزاب هدایت میکنند و هدایت احزاب به عهده کسانی است که رهبر نامیده می شوند… این الفبای کار است. اراده یک طبقه گاهی اوقات به وسیله یک دیکتاتور تحقق می یابد…سوسیال دموکراسی شوروی هیچگونه تعارضی با حکومت فردی و دیکتاتوری ندارد…آنچه که ضرورت دارد همانا حکومت فردی است یعنی به رسمیت شناختن اختیارات دیکتاتور مآبانه یک فرد…تمام حرفهایی که درباره حقوق برابر انسانها می زنند چرند و مزخرف است(ص100 ) البته در اینجا بهتر بود که دیوید شوب نقطه چین ها را نمیگذاشت تا بحث لنین کاملتر روشن شود که لنین به عنوان یک رهبر به اصطلاح شایسته حق این دیکتاتوری را برای خواست پیروزی پرولتاریا کسب کرده است و تا زمانیکه به کمونیسم نرسیدیم از برابری خبری نیست. کاتولیک های متعصب هم میگفتند تا مسیح ظهور نکند کسی رنگ خوشبختی را نخواهد دید. زیرا مردم اجازه دادندکه مسیح به صلیب کشیده شود و و حال مثلاً تقاصش را در عقوبت دوران گذار تا روز ظهورش پس میدهند. اما به چه کسانی و چرا؟ اما رفیق لنین چی، که این وظیفه را به پلیس چکا سپرد؟ او که آزادی و خوشبختی را زمینی میدید پس چرا شهامت و توان لذت بردنش را در کنار مردم نداشت؟ چرا همه آزادی را تنها در اعمال قدرت خودش تا سر حد جنون می خواست؟ میگویند کسی که از مردم انتقام میگیرد از عشق و آزادی متنفر است. امیدوارم در طول مقاله این موضوع روشنتر شود.
تروتسکی میگفت، لنین در هر فرصتی به ما میگفت= آیا ما قادر نیستیم آن اراذل را لگام بزنیم= . روزنامه های آپوزیسیون کم کم به حالت تعلیق در آمدند. لنین در یک همایش کمیته اجرایی مرکزی در 17 نوامبر 1917 از سیاست سرکوب نشریات دفاع کرد و اعلام کرد = تحمل این جراید به معنی این است که سوسیالیسم متوقف شده است…. دولت یک نهاد است که به خاطر اعمال خشونت به وجود آمده است….و چهار ماه بعد در کنگره شوراها در پاسخ اعتراض سوسیالیست ها که روزنامه هایشان تعطیل شده بود جواب داد: البته هنوز نه تمام آنها! بقیه روزنامه ها هم به زودی بسته خواهند شد زیرا دیکتاتوری پرلتاریا افکار مسموم بورژوازی را از بین خواهد برد= ص297. اگر به روزنامه ها اجازه چاپ دوباره داده میشد آنها باید متعهد میشدند که فرمان ها و اظهارات کمیسرهای دولت بلشویک را در صفحه اول خود چاپ می کردند. حتی روزنامه ماکسیم گورکی، عضو بلشویکی در همان چند ماه اول توقیف شد و35000 روبل جریمه شد(ص297 ). تروتسکی در عین حال به عنوان ژنرال وفرمانده کمیته نظامی و ارتش سرخ بوده و سیاست اعمال ترور را به اجرا در می آورد و همواره تا زمان تبعیدش به مکزیک توسط استالین، او یکی از طراحان اصلی عوامل دیکتاتوری بوده است.
لنین علیه مجلس موسسان
لنین تبلیغات گسترده ای از طریق رسانه های دولتی اش علیه سیاست ها و برنامه های نیروی آپوزیسیون به راه انداخته بود اما این باعث نشد که مردم دست از روز برگذاری انتخابات بردارند. لنین باور داشت که انتخابات را به راحتی خواهد برد و دیگر بهانه ای برای فعالیت مخالیفنش وجود نخواهد داشت. حدود 36 میلیون نفر رای دادند 707 نماینده برگزیده شدند و حزب سوسیالیست انقلابی(دهقانی) دو برابر بلشویک ها رای آورد. گروهی از سوسیالیست های چپ دهقانی که با لنین در دولت موقت ائتلاف کرده بودند 40 رای آورده بودند(ص 3009). لنین با وجود این شوک، اما نقشه هایش را از قبل برای سناریوهای مختلف کشیده بود. برگزاری مجلس برای تعیین قانون اساسی و موقعیت احزاب و فراکسیون ها به چند هفته بعد موکول شد. این در شرایطی است که در جبهه جنگ چندین ژنرال و سرهنگ به دست سربازان کشته شده اند و بقیه سران لشکری منتظر جهت گیری سیاسی قدرت هستند و در این مدت دستگاه ترور بلشویکی چکا و کمیته نظامی انقلاب بیکار ننشسته بودند و ستاد های ضد شورش در تمام نقاط کلیدی شهرها مستقر شده اند. با بسته شدن برخی از مطبوعات در همان ابتدای دیکتاتوری دولت موقت، لنین آگاهانه دست به تحریکاتی زده بود تا انتخابات را منحل کند که چنین نشد جامعه روسیه مملو از تجارب مبارزاتی بود و حتی تا پایان ژانویه 1918یعنی سه ماه بعد از انقلاب بلشویک ها تنها 15 درصد کارگران شهر بزرگ صنعتی پترو گراد از دولت موقت دفاع می کردند بقیه با گرایشات مختلف مات و مبهوت بودند اکثریتی با نگاه های مختلف، آینده را تا حدی در برپایی مجلس موسسان میدیدند. اکثر آنارشیست ها و گروهای مختلف شورایی کارگری و دهقانی روند برنامه های بلشویک را به خاطر خیانت به انقلاب شوراها و ایجاد جو پلیسی و توطئه چینی برای جنگ داخلی محکوم می کردند. آن ها میگفتند لنین تنها به دروغ، وعده آزادی در دست شوراهای کارگری و دهقانی و مردمی را داده است زیرا آنچه را که تا کنون ما مشاهده کرده ایم تنها متمرکزتر شدن بیشتر کمیته های پلیس دولتی در سطح جامعه بوده است. بلشویک ها در تجمعات و سرباز خانه ها و مناطق کارگری دست به تبلیغات وسیعی علیه مجلس بورژوازی زدند که این احزاب مثل دوران تزاری میخواهند همان برنامه های مفتخوری را برای سرمایه داران فراهم آورند. اگر چه بدبینی ها بیشر شده بود اما جو غالب در دفاع از کمیته شورای مجلس بود. چکا و کمیته نظامی بلشویک گاردهای مسلح ویژه لتونیایی و تعدادی تیر انداز ماهر را در اطراف مجلس و در داخل سالن ها قرار داده بودند. در روز 18 ژانویه هیجان و بی اطمینانی زیادی در دل مردم بود از اول صبح جمع چند هزار نفره ای از مردم غیر مسلح با پلاکاردهایی از قبیل کارگران جهان متحد شوید، زمین و آزادی و زنده باد مجلس موسسان به طرف مجلس دوما راهپیمایی کردند در نزدیکی دوما یگانهای ویژه بلشویکی از هر طرف به روی مردم بی دفاع آتش گشودند و تعدادی زن ومرد کشته و زخمی شدند لنین دستور داده بود علیه اغتشاش گران “در مصرف گلوله صرفه جویی نکنید“. مجلس موسسان در محاصره نظامی برپا شد تعداد زیادی ازافسران و سربازان بلشویکی مست کرده و مجلس را اشغال کرده بودند و به سخنگویان غیر بلشویک توهین می کردند و قنداق تفنگ ها را به زمین میکوبیدند. بوی جنگ داخلی کاملاً به مشام میرسید.گروه ها یکدیگر را تهدید میکردند و سرانجام سربازان بلشویک نمایندگان را با مسخره از مجلس بیرون کردند. هر چند بنا بر این شد که مجلس از فردا برقرار خواهد شد، اما لنین در روزنامه سراسری اعلام کرد که حکومت شوراها اجازه نمیدهد که مجلس بورژوازی به شرارتش ادامه دهد و برای همیشه منحل شد. ص309
لنین دولت و پارلمان را تنها برای خودش میخواست تا از طریق یک تشکیلات منظم، آهنین و یکدست بورژوازی، ابتدایی ترین آزادیهایی را که مردم در طی سال ها مبارزه علیه تزاریسم کسب کرده بودند از آنها پس بگیرد. لنین می نویسد: هر آزادی ای که مغایر با منافع پرلتاریا باشد از دیدگاه ما یک آزادی دروغین و کاذب است(ص409). همانطور که قبلا گفتم، لنین عبارت آزادی را شیادانه وارونه میکند(همان سیاست امروزین ژیژک)، و نمیگوید هر دولتی که جلوی آزادی های اجتماعی، مطبوعات و… را بگیرد ارتجاعی است در حالیکه تا قبل از قبضه قدرت سیاسی همواره فریاد میزد اگر بورژواها ادعا میکنند که حکومتشان مورد تایید مردم است پس چرا نشریات آن ها را سانسور میکنند و اعتصابات را در هم میشکنند و درآن موقع لنین در قدرت نبود و خود را یک رقیب دولت وقت میدید. اما هنوز این سئوال میتواند مطرح شود که اگر او دنبال چنین قدرتی بود چرا این مسیر را از طریق رشته حقوق به مدارج بالاتر در دستگاه تزاری دنبال نکرد تا یک جناح قدرتی را در حکومت تزار ایجاد کند و بعد مثلاً دست به یک کودتا بزند. اما تزار برادر او را کشته بود و او طبعا از تزار متنفر بود و وجدانش اجازه نمیداد به آرمان برادرش پشت کند، در ضمن او روشنفکر عصر خودش بود و امکانات مالی را هم داشت تا به راحتی و آزادانه در آپوزیسیون قدرتی قرار گیرد. اما چرا لنین جذب مارکسیسم قدرتی شد و نه آنارشیسم که تا حدی به آرمان برادرش هم نزدیکتر بود. شاید او از یاران برادرش متنفر شده بود که مثل او ایستادگی نکردند و به خاطرش دست به شورش نزدند تا او را از مرگ نجات دهند. شاید ما هرگز انگیزه های درون او را کشف نکنیم اما این سئولات و کنجکاوی ها میتواند برای نسل امروز ما حیاتی باشد که به روحیات، احساسات و نیاز های یکدیگر توجه کنند. فضا و جنبشی را بیافرینند که صداقت، دوستی و انسانیت، امکان رشد و باروری داشته باشد. به نظرم خانم آلبتس درست می گوید که همه ما در پرورش دادن دیکتاتورها و دیکتاتوری ها در جلوه های کوچک و بزرگ آن مسئولیم و تا زمانیکه جنبش مناسبات افقی و همسایگی از پایین توانمند و فراگیر نشده همواره عده ای تحقیر شده، جذب کانال های منافع قدرتی خواهند شد به هر حال هر انسانی که میخواهد در روابط عاشقی و انسانی شکوفا شود ناچار است مسئولیت مسیری را که انتخاب کرده به عهده گیرد تا از میوه های زندگی اجتماعی اش بهره مند شود هر چقدر سخت در این شرایط مخرب نئولیبرالیسم جهانی، اما هرگز نمیتوان از توانمندی با شکوه غریزه عاشقی و آزادیخواهی خود ودیگری غافل شویم مهم این است که به روزنه های امید درون طبیعت بیکران زندگی زیستی باور داشته باشیم و اگر امروز را در توان من نیست، بتوانم در دیگری آنرا ببینم و بارور شوم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر