۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

دعوت به اعتصاب غذای معلمان در ایران و همراهی با آنان را می توانیم به یک اعتراض عمومی تبدیل کنیم

همانطور که می دانید شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی معلمان ایران با صدور بیانیه‌ای از اعتصاب غذای یک‌هفته‌ای جمعی از فعالان صنفی در اعتراض به «احکام غیرقانونی اعدام و حبس» صادر شده برای معلمان خبر داد. :
از ۱۲ تا۱۸ اردیبهشت ۸۹ اعضای شورای مرکزی (هیأت مدیره) کانون معلمان و فعالان صنفی به نشانه اعتراض به احکام غیر قانونی اعدام و حبس غیر قانونی همکاران و در روز ۱۲ اردیبهشت عموم همکاران اعتصاب غذای کامل خواهند نمود.
اقدامات پیشنهادی :
۱- برای همبستگی و رساندن صدای معلمان ایران ، کارگران ، زنان ،دانشجویان و همه زندانیان سیاسی در مراکز شهری خارج از کشور، هم زمان با معلمان ایران می توانیم اعتصاب غذا کنیم. خواست ما در اعتصاب غذا های خارج از کشور ، رساندن صدا و خواست آزادی کارگران ، زنان ، دانشجویان ، معلمان زندانی ،همه زندانیان سیاسی وهمه کسانی خواهد بود که به هر دلیل خطر اعدام تهدیدشان میکند. در این میان خواست لغو حکم اعدام ۳۰۰۰ افغان در ایران را نیزفراموش نکنیم . البته اگر میتوانستیم از فردا در مراکزی که تظاهرات کارگری است ، اعتصاب را آغاز کنیم ، میتوانست حمایت کارگران جهانی را نیز داشته باشیم
۲- هر گونه اعتصاب دانشجویی ، دانش آموزی ،کارگری و... در این یک هفته نیز میتواند اقدام موثری باشد ، همانطور که دانشجویان برخی از دانشگاه های کشور در روز جهانی کارگر دست به اعتصاب خواهند زد. به گزارش دانشجونیوز، این اعتصاب در روز ۱۱ اردی بهشت ماه (۱ مه) و به مناسبت روز جهانی کارگر و ۱ روز پیش از روز معلم، در همبستگی با معلمان و کارگران سراسر کشور برگزار خواهد شد.
دانشجویان قصد دارند با اعتصاب نمادین، اعتراض خود را نسبت به وضعیت سخت معیشتی و مشکلات کارگران و معلمان و فشارهای اجتماعی بر آنان اعلام نمایند. در این اعتصاب، دانشجویان ضمن حمایت از تمامی کارگران، همبستگی خود با معلمان و به خصوص اساتید سراسر کشور را اعلام خواهند کرد.اعتصاب غذای دانشجویان در صحن دانشگاه های مختلف کشور در روز شنبه ۱۱ اردیبهشت برگزار خواهد شد.
۳- سایت ها و رفقای وبلاگ نویسی که موافق باشند میتوانند یک کمپین تبلیغاتی وسیع ایجاد کنند و به این موضوع در سایت ها و وبلاگ های خود نیز بپردازند

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

لننظم معا، لنتراصف معا ، لنتظامن معا

دعوة الى كل المناظلين ضد الرأسمالية
 فعالي حركة الشبيبة ، النساء، الطلاب، العمال، المتشردين و المنزوين، خارجي عن القانون، الاجانب ،...
 فعالي اليسار، الاناركيين ، المستقلین، المعادين للفاشية ، الاشتراكين المتحررين ،...
 الفمنيستين، المدافعين عن حقوق الحيوان والمحافظين على البيئة ، المثليين، و
 المؤيدين والرفاق المعادين للنظم
 ….

اولئك الذين يعادون مركزية السلطة وتراكم الرأسمالية ، وكل اعتلاء وتعالي، والتشكيلات الهرمية و المناصب، السيادة، المركزية (سانتراليزم)، السيادية والتملك ، الدولة، الحكومة ، الحزب ، الحدود ، التسلح العسكري، الطاقة النووية، الفقر ، الجيش، التجنيد ، الجيش، الرأسمالية ، الذكورية (باتریاکیزم)، عدم المساواة ، المذهب، اله‌ و …

نحن نسعى ليكون المجتمع الانساني قادرا لتحديد مصيرها، ونناضل ضد جميع القيود والشروط المنوطة امام الحرية والمساواة والانسانية ولاتبقى لها الوجود.

من اجل التحول بالمجتمع والعبور من مرحلة السيادية الرأسمالية؛ مرحلة استغلال الانسان من قبل الانسان، نحن بحاجة محو جميع مكونات الاجتماعية، السياسية و ثقافة النظام الرأسمالي. نحن نرى ان الاناركية من افضل البدائل الموجودة وهدفنا تشكيل ميدان ترويجي للاظهار من روحية الادارة الذاتية.

المواضيع المطروحة للبحث و النقاش يحدد بالراي العام :

 الملكية الخاصة والنظام الرأسمالي الاستغلالي(المدولة والغير المدولة).
 السيادة، السلطة، الولاية، القيادة، المركزية و الديكتاورية .
 القومية ، العنصرية ، الذكورية، النخبیة.
 الفيدرالية، السوفيتات و التعانیات، الادارة الذاتية والاختيارية.

تعالوا لنتبادل الاراء و نتقاسمها معا.
تعالوا ننقل تجاربنا عالميا في اجتماع وجه لوجه ، ونوحد الخطوات.

مكان و زمان الموعد ستحدد عن قريب و تعلن في هذه الصفحات الکترونیة التالية :

أفكار (السياسية) والحديثة والتقدمیة
http://andishehnovin.blogspot.com

ارشیف رزا
http://archiverosa.blogspot.com

الانارشی العاشق
http://se-rahi.blogfa.com

الانارشی الغاضب
http://sabotage.blogfa.com/
صوت الانارشیزم
http://anarchoanarchia.blogspot.com

منبر الاناركيين کردستان
‫/‪http://sakurdistan.kurdblogger.com‬‬

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

پیش به سوی اول ماه می




رفقا، کارگران، زنان و دانشجویان

انسانهای آزاد و بی‌ ارباب

روز جهانی‌ کارگر را بدون پیوند به هر حزب و سازمانی برگزار کنید.تا همگان بدانند جنگ طبقاتی کار و سرمایه‌ جناحی و گروهی نیست و متعلق به کلیت بدنه جامعه بشریست.

همه در این روز پرچم آزادی و برابری را فارغ از هر این و آن بر افراشید و به هر گونه دولت و حکومت به دلیل اینکه ذات آنها ایجاد زندان و قانون برای غالبیت اکثریت جامعه بر اقلیت آن است و در هر صورت گروهی از جامعه و انسانهای آن مورد بهره کشی‌ و ستم قرار میگیرند نه بگویید.

رهایی طبقه کارگر رهایی جامعه جهانی‌ و بشریت است.کارگر مرز ندارد و هیچ وابستگی حزبی و ایدئولژیک ندارد زیرا در غیر این صورت وظیفه تاریخی‌ ،طبقاتی خود که همان رهایی بشر از مناسبات برده داری،بهره کشی‌ و استثمار است را نمیتواند اجرا کند.

کارگران که متشکل از تمام اقشار جامعه میشوند ،مطالبات حقی‌ و حقوقی زنان ،دانشجویان،کودکان،و همه رنجبران جامعه را تنها با شعار نه دولت نه قانون میتواند طلب کنند.

حکمرانان تاریخ را با خون نوشته اند.خون ما ،خون استثمار شوندگان،خون آنها که نه گفتند، و اقتدار گرایان برای تداوم سلطه سرمایه‌ و قدرت و ساختار( خانواده دین دولت)به عنوان ۳ رکن اصلی‌ استیلای حکومت به آزادی ما زندگی‌ ما و فردیت ما اعلان جنگ داده اند.

اول ماه می‌‌ خیابانها مال ماست.برای نه گفتن به سلطه، اقتدار،قدرت و سرمایه.

با شورش و انقلاب تا آزادی و برابری بدون مرز و محدوده حتی اگر یک نفر از ما باقی‌ بماند.

اتحاد و مبارزه.
http://anarchoanarchia.blogspot.com/2010/04/blog-post_25.html

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

پیشنهاد به آنارشیست ها ی NRW برای شرکت در اول ماه می در کلن

پیشنهاد به آنارشیست ها برای شرکت در اول ماه می در کلن
اول ماه می فرصت خوبی است که آنارشیست ها در کنار هم قرار بگیرند و با یکدیگر آشنا شوند و تبادل نظر کنند ، بدین منظور میتوانیم در تظاهرات روز کارگر همراه هم باشیم .
Sa., Erster Mai, Köln,
Sozialrevolutionärer Block auf der Bündnisdemo,
Treffpunkt: 11:30 Uhr, Hans-Böckler-Platz / LC36
http://anarchosyndikalismus.org/erster_mai/index.html

۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

بگذارید خودمان توضیح دهیم: هدف از ورود به سفارت ایران در هلند چه بود؟


• یکی از شرکت کنندگان در حمله به سفارت ایران در لاهه، هدف های این حرکت را تشریح کرده است ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۲٣ فروردين ۱٣٨۹ - ۱۲ آوريل ۲۰۱۰

رادیو زمانه - شکوفه منتظری: بر مثل بمب ترکید. محوطه‌ی بیرونی سفارت ایران، روز سه‌شنبه ٦۶ آوریل ٢٠١٠ در شهر لاهه‌ی هلند توسط گروهی از معترضان اشغال شد.
فیلم گرفته شده از محل، یکی از کارمندان سفارت را نشان می‌داد که به «وطن فروشانِ خائنی» که سفارت را گرفته بودند ناسزا می‌گفت. یکی می‌گفت «دمشون گرم»، آن یکی شاکی بود. خیلی‌ها دادشان هوا رفته بود و هر کسی چیزی می‌گفت. یکی گفت کمونیست‌اند، دیگری گفت آنارشیست هستند. آن یکی می‌گفت کلاه چه‌گوارا به سرشان گشاد است. یکی از آن طرف داد می‌زد، آهای پیرزن پیرمرد‌ها! سی سال دیر رسیدید.
اما واقعا ماجرا از چه قرار بود؟ اصلا این‌ها که بودند؟ ایسم‌شان چه بود؟ واقعا کلاه‌های گشاد چه‌گوارایی داشتند با سیبیل‌های استالینی؟ «سین. صاد» یکی از افرادی بود که در این حرکت شرکت داشت. از او خواستم خودش بگوید ماجرا از چه قرار است:


سه‌شنبه ما با گروهی از دوستان، بخشی از خاک سفارت را گرفتیم یا به قول بعضی‌ها آزاد کردیم. برای ما خیلی دردناک بود که هلند، بخشی از خاک خود را به ایران بدهد و کسانی از این خاک استفاده کنند که حکومتِ مردم ایران نیستند.
ما تصمیم گرفتیم، تعداد کمی ایرانی و تعداد بزرگتری غیر ایرانی، هلندی و ملیت‌های دیگر، زمین آن‌جا را به شکل سمبلیک بگیریم و پرچم جمهوری اسلامی را که البته ما با آن هم دشمنی نداشتیم، برداشتیم تا نشان دهیم آن حکومت دیگر این‌جا حکومت نمی‌کند و زمان کوتاهی تا وقتی پلیس بیاید و ما را ببرد، این خاک مال ما و مردم ایران باشد.


به جای پرچم ایران چیزی جایگزین کردید؟

سر این موضوع خیلی بحث کردیم، چه چیزی بگذاریم که متعلق به مردم باشد. گفتیم اگر سبز باشد، خب بعضی‌ها سبز نیستند، اگر سرخ باشد، بعضی‌ها سوسیالیست نیستند. خیلی از آن گروه اصلا سوسیالیست یا کمونیست نبودند. گفتیم سیاه باشد که متعلق به آنارشیست‌ها است ولی کل گروه آنارشیست نبود و در ایران برای خیلی‌ها آنارشیسم نوعی فحش است. دیدیم با رنگ نمی‌شود تکثرگرایی داخل گروه را منعکس کرد. پس تصویری را انتخاب کردیم که در این وقت تاثیر زیادی بر مردم گذاشته است و آن تصویر ندا است. در نتیجه چیزی که ما جایگزین کردیم، پرچمی مشکی بود با تصویر ندا آقاسلطان. البته نه این‌که بگوییم همه‌ی مردم ندا هستند یا چیزهایی از این قبیل. اما برای ما قوی‌ترین تصویری بود که می‌توانستیم پیدا کنیم و نشان دهیم این‌جا مال خود ایرانی‌ها است.


کار شما سمبلیک بود، مخاطبتان چه کسی بود؟ جامعه‌ی هلند یا مردم داخل ایران را نیز شامل می‌شد؟

این‌ کار چند هدف داشت. کاملا سمبلیک بود و ما با خود ساختمان سفارت و مردم سفارت هیچ کاری نکردیم. هیچ خشونتی نداشتیم، به داخل ساختمان نرفتیم و مردم را کتک نزدیم. به هیچ عنوان به ساختمان و مردمش نزدیک نشدیم. مهم‌ترین مخاطب برای ما مردم ایران بودند، به‌خصوص در این دوره که مقداری اوضاع آرام‌تر شده است. حدس می‌زنم افراد معترض کمی از مبارزه خسته شده‌اند.
در هر حال ماجرا مثل مبارزه با یک غول و دیوی است که صد جان دارد و اصلا نمی‌رود. انرژی انسان را می‌گیرد. ما ایرانیان و غیر‌ایرانیان هلند خواستیم نشان می‌دهیم، هنوز هستیم. هلندی‌ها هم از اتفاقات ایران ناراحت می‌شود و نمی‌توانند درگیر ماجرا نشوند. اما مخاطب دیگری نیز این‌جا هست. زمانی که کاری می‌کنی که به سفارت ربط دارد، داستان سیاسی می‌شود و آن‌جا سیاست‌مدارها نیز به یکدیگر وصل می‌شوند.


یعنی به شکلی شما می‌خواستید توجه دولت هلند را به روابطش با دولت ایران جلب کنید؟

بالاخره باید علامت سوالی ایجاد شود. زمانی که سفیر ایران در رابطه با این موضوع می‌رود با یک وزیر هلندی صحبت می‌کند، هلند می‌بیند از طرفی با دولت ایران ارتباط دارد و از طرف دیگر می‌گوید ایران مردمش را اذیت می‌کند و پناهنده‌هایش را این‌جا قبول می‌کنیم. ولی پناهندگانی که این‌جا می‌آیند ناراضی هستند و بالاخره کاری می‌کنند. نتیجه این می‌شود که بر سر این موضوع باید با سفیر صحبت کنیم.


نمی‌دانم خبر داری یا نه اما در رسانه‌های ایرانی و شبکه‌های اجتماعی متفاوت مثل فیس‌بوک بحث‌های زیادی حول این ماجرا در گرفت و موافقین و مخالفین زیادی داشت. یکی از نقدهای موجود این است که شما با این کارتان تاثیر منفی بر نگاه جهانیان بر جنبش مسالمت‌آمیز مردم ایران گذاشتید. این را چطور می‌بینی؟

خیر، اصلا. اولا در مورد این اخبار باید بگویم که بعد از انجام این کار سه روز حبس بودیم و نتوانستیم هیچ خبری را بخوانیم. خود من ٢٤ ساعت نیست که آزادم و هنوز دارم می‌خوانم که چه چیز‌هایی درباره‌ی ما نوشته‌اند. متاسفانه خیلی از چیز‌هایی که نوشته شده است توسط کسانی است که نمی‌دانند ما چرا به آن‌جا رفتیم و چه‌کار کرده‌ایم.
شنیدم بعضی‌ها نوشته‌اند که ما پرچم را سوزانده‌ایم. ما اصلا این کار را نکردیم. قبل از آن در مورد این موضوع بحث کردیم و تصمیم گرفتیم که نه آن را بسوزانیم و نه پاره‌اش کنیم. خیلی آرام گره‌هایش را باز کردیم و پرچم ندا را جایگزین کردیم. الآن تازه می‌توانیم جواب این‌ها را بدهیم. ببینید ما رفتیم این کار را کردیم و خیلی مواظب بودیم که هیچ خشونتی نشان ندهیم. اتفاقا تنها خشونتی که دیدم از اعضای سفارت بود. آقایی بود که فحش می‌داد و می‌خواست به ما حمله کند.
ما جایی در آن بالا هشت نفری بودیم، تک و تنها می‌خواست بیاید بالا و ما را بزند. به پلیس‌ها نیز می‌گفت شما کاری نمی‌کنید پس من خودم ترتیب‌شان را می‌دهم.


یعنی نه از سوی شما خشونتی اعمال شد و نه حاضر بودید خشونتی را از طرف آنان بپذیرید؟

نمی‌خواستیم طوری شود که درگیری ایجاد شود. یعنی نمی‌خواستم با دست یا فک شکسته بیرون بیایم ولی از این لحاظ پیروز شدیم. هدفمان این بود که بدون خشونت این کار را کنیم و پلیس ها بعد از این که سه بار اعلام کردند شما باید بروید بالاخره آمدند ما را در ماشین پلیس گذاشتند و بردند.


یعنی شما هیچ مقاومتی در مقابل پلیس هم انجام ندادید؟

هنگامی که گفتند بیایید پایین، خودشان آمدند و ما را بردند ولی ما با آن‌ها دعوا نکردیم. حتی من شخصا جایی به پلیس گفتم که هیچ مشکلی با شما ندارم و حتی خیلی خوشحالم که شما این‌جا جلوی سفارت نشان می‌دهید که برخورد پلیس باید چگونه باشد، باید با احترام برخورد کند.
پلیس چندباری جلوی آن آقایی که در سفارت بود و به ما فحش می‌داد و می‌خواست حمله کند را گرفت. آن‌جا دیدند که در یک کشور دموکرات پلیس چگونه باید برخورد کند. خوشحال بودم که هم خودم این را تجربه کردم و هم سفارتی‌ها این را دیدند.


تو یک جوان ایرانی - هلندی هستی، آیا می‌شود گفت گروه‌تان، گروهی جوان بود؟

تا حدی. مثلا من خودم به سی‌سال نرسیده‌ام؛ ولی دانش‌جویان ٢١ ساله نیز نبودیم. بعضی‌ها ٣٥ تا ٤٠ بودند ولی بیشترمان حول و حوش ٣٠ سال بودیم.


یک کم سراغ خودت برویم. چه کاری می‌کنی؟

من در هلند بزرگ شده‌ام؛ می‌شود گفت ایران را تقریبا ندیده‌ام. خیلی اهل هنر هستم و شغل من موسیقی است. چند ساز مختلف را می‌نوازم و از اجراهای مختلف پول در می‌آورم.


یعنی خیلی هم نمی‌توان اسم تو را سیاست‌مدار گذاشت؟

اصلا. می‌دانم دوره‌ای بودند که عده‌ای از حزب پول می‌گرفتند و کاری می‌کردند ولی کسانی که این کار را به عنوان شغل می‌کنند از آن مبارزه دور می‌شوند. بچه‌هایی که آن‌جا بودند مثلا خود من اهل هنر هستم، یکی دیگر از دوستان کار تئاتر می‌کند. کسی شغل بنایی داشت. یکی روشنفکر و دیگری در یک اداره کار می‌کند.


تو که خودت در هلند بزرگ شده‌ای چرا این‌قدر دغدغه‌ی ایران را داری؟ هنرمند هستی و در برخورد کلیشه‌ای می گویند هنرمندان روح لطیفی دارند، چه شد که به چنین ضرورتی رسیدی؟

درست است که من در هلند بزرگ شده‌ام، اما همیشه در ارتباط با ایران بوده‌ام. ماهی یک‌بار یا دو ماهی یک‌بار من با دایی‌ام در ایران تلفنی صحبت می‌کنم. با این‌که ٢٥ سال است دایی‌ام را ندیده‌ام هنوز دلم برایش تنگ می‌شود. ارتباطی که با ایران دارم بر اساس موسیقی، شا‌هنامه‌، غذایی که می‌خورم و خاطره‌هایی که تعریف می‌کنند است. نه این‌که بگویم خون ایران در رگ من است و ایران وطن من است ولی چیز دیگری که هست این است که من شهروند دنیا هستم و زمانی که می‌بینم در کشورهای مختلف نابرابری وجود دارد، حس می‌کنم باید به آن‌ها کمک کنم. همین‌طور که این هلندی‌ها به این دلیل به ایرانی‌ها کمک کردند.
اگر من بخواهم مردمی را کمک کنم، به ایرانیان بیش از افراد دیگر می‌توانم کمک کنم. همین‌طور می‌خواهم تبتی‌ها و فلسطینی‌ها را کمک کنم اما نه زبانشان را می‌دانم و نه تاریخ و سیاستشان را درست می‌شناسم. به دلیل این‌که به عنوان یک ایرانی هلندی این آشنایی را با ایران دارم می‌توانم برای حقوق ایرانیان فعال باشم.


گروه شما چگونه عمل کرده است؟

این گروهی که رفتند و این‌کار را انجام دادند، هیچ ربط خاصی به هم نداشتند. نه از یک گروه یا حزب سیاسی می‌آیند و نه قبل از این همکاری با هم داشته‌اند. بعضی‌ها تا حدی آنارشیست بودند، ٢ یا ٣ نفر از آن ‌ها سوسیالیست کمونیست بودند. خود من تا حدی سمپاتی برای جنبش سبز دارم. گروه‌هایی که اگر بخواهند به عنوان جنبش با یکدیگر کار کنند قبل از این که در مبارزه متحد شوند، بر سر و کول یکدیگر می‌زنند. مثلا آنارشیست‌ها و کمونیست‌ها در اسپانیا خیلی با یکدیگر جنگیدند تا این‌که فهمیدند یک فاشیستی هم هست که باید با آن بجنگدند. یعنی مایی که آن‌جا رفتیم هیچ ربطی به جایی نداشتیم بنابراین این گروه هیچ رهبری هم نداشتند.


جاهای مختلف خیلی راجع به شما نوشتند. اما خودت نیز اشاره کردی که تازه دیشب آمدی و هنوز ٢٤ ساعت نیست که بیرون هستی. فکر می‌کنی اگر کسی بخواهد بداند که شما چرا به آن‌جا رفتید و چرا این کار را کردید باید از کجا بشنود؟ آیا منبعی دارید که آدم‌ها به آن مراجعه کنند؟

ما سایتی داریم که در اعلامیه‌ی اولی که دادیم آدرس آن را نوشته‌ایم. متاسفانه دیدم بچه‌ها همه خبر را به یکدیگر می‌فرستند و اسم این سایت آن‌جا گم می‌شود. تنها جایی که ما به عنوان گروه داریم کاری می‌کنیم وبلاگی به اسم ایران لیوز است. ( iranlives.blogspot.com
آن‌جا تنها جایی است که اعلامیه‌ی ما به زبان‌های فارسی، انگلیسی و روسی نوشته شده است.


چرا روسی؟

زیرا می‌خواستیم مردم کشورهایی دیگر نیز به وضعیت ایران آگاه شوند. حکومت‌هایی هستند که بیش از حد با ایران همکاری می‌کنند. مثلا حکومت روسیه متاسفانه از ایران پشتیبانی کرده است و گفتیم اگر به روسی نیز بنویسیم که در روسیه آن را بخوانند خوب است. حتی می‌خواستیم به زبان اسپانیایی بنویسیم که در ونزوئلا و دیگر کشورهایی که دولت هایشان متحد دولت ایران هستند، بتوانند آن را بخوانند.ولی متاسفانه به موقع حاضر نشد. اما سعی می‌کنیم در روزهای آینده این کار را انجام دهیم.


یکی دیگر از نقد‌هایی که به شما وارد است این است که دوره‌ی این حرف‌ها گذشته است. زمانی که آدم‌ها می‌ریختند سفارت آمریکا را می‌گرفتند. اما از طرفی ما قبل از انقلاب ٥٧ نمونه‌های مشابه ای در خارج از کشور داشتیم. کنفدراسیون جهانی دانش‌جویان و محصلین ایرانی، بارها اعتراض هایی از این دست کرده است. به سفارت‌های ایران رفته و آن‌جا تحصن کرده است. در واقع کاری که شما امروز کرده‌اید و نمونه‌های دیگری که در چند ماه اخیر اتفاق افتاده است به نوعی تکرار تاریخ است. به نظرت می‌شود این‌ها را به یکدیگر ربط داد؟

اولا من بگویم با این استدلال‌که دوره ی کاری تمام شده و عده ای این کار را دیگر نمی‌کنند، دلیل نمی‌شود که آدم کاری نکند. یعنی اگر ما بگوییم هیچ‌کس نمی‌رود تظاهرات، دلیل است که دیگر تظاهرات نکنیم؟ ولی اگر این کاری که ما کردیم را بخواهیم با اشغال سفارت آمریکا در ایران مقایسه کنیم، اولا آن ها مردمی که آن‌جا کار می کردند را گروگان گرفتند و آن‌ها را ٤٤٤ روز نگه داشتند. ما به هیچ‌ عنوان دستی به سفارت نزدیم و حتی نزدیک به اهالی سفارت نشدیم. ما فقط گفتیم این خاکی که هلند به ایران داده است، به دلیل این‌که حکومتی از آن استفاده می‌کند که حکومت مردم ایران نیست، خاک را به مدت ٣٠ تا ٦٠ دقیقه بگیریم.

آوای آزادی از رنگین کمان صداها


خوب یادم هست هنوز .. روزهای سیاست زده ی مردم را .. که صدای شعار ها وسرودهای دانشگاه را می شنیدند و روی بر می گرداندند... و این گرده ی نحیف اقلیت بود که زیر بار دردهای طاقت کش آن سالها بی حس می شد...
خیزش مردمی که آغاز شد .. و نسیم دوباره ی بودن مردم وزیدن گرفت، انکارشدگان به میانه ی میدان آمدند...آنها که تجربه ی تبعید را از سر گذرانده بودند و درد حذف شدن چشیده بودند چهره ی دوباره یافتند.. امید جوانه زد در روزهای خسته و پر چروک غربت..
آن روزها که مردم به خیابان می آمدند غربت نشینان پیش کسوت درکنار تازه نفس های جغرافیای خود ، چشم دوختند به مانیتورهایشان.. دیگر نه از کار خبری بود.. نه از درس .. نه زندگی .. هر چه بود پر بود از حس شرمساری و نگرانی توامان و طپش قلب هایی که بی دریغ بودند...
پای صحبتشان که می نشستی سرشار بودند از خاطرات بند و کوه و سرود و شور انقلاب...برخی هاشان شرمگین گذشته ... سیاسی نبودند دیگر.. سیاست، مقصر بی بدیل عرصه ای بود که آنها را از دلبستگی هاشان ربوده بود...
می خواستند سهیم باشند در بهار بودنِ مردم.. دست به کار شدند ... با نوشته هاشان .. با آکسیون های اعتراضی شان.. با فریادهایشان زیر آسمان شهرهایی که تمام این سالهای فراق را گواهی بود...
آنسوی مرزها مردمان به خیابان آمدند.. با سکوت.. به خیابان آمدند و رای خود را می خواستند .. به خیابان آمدند .... کهریزک ها ... اوین ها .. پر شد از زیباترین فرزندان آفتاب...به خیابان آمدند... عکس پدرخواندگان را پاره کردند.. به خیابان آمدند .. سنگ برداشتند.. به خیابان آمدند ... خیابان در مشتِ خشم شان بود... مردم همان مردم بودند ...همان مردم اند هنوز...
اما کسانی بودند که خیزش مردمی برایشان نردبان ترقی بود و اتاق فکر ها ساختند و دستهایشان در کار بود تا خودی ها را از ناخودی ها جدا کنند .. دست یازیدند به مفاهیم ... و هر چه بود از معنی تهی کردند...هر چه بود از رنگ بی رنگ ساختند تا رنگ خود و نشان خود را بر آن بزنند و به این ترتیب هر که با آنها نبود برآنها بود ...
رسانه های زنجیره ای شان با پسوند سبز مشروعیت می یافت و مجالی نبود برای عرصه فکر مخالف .. و هر مخالفتی به بهانه ی از دست رفتن اتحاد ، به محاق سانسور سپرده می شد...این گونه بود که سبزی حضور مردمی معانی مختلف و بعضآ متضاد یافت.. کار بدان جا رسید که گفتمان حاکم حتی در "عوضی" خطاب کردن مخالفانش ابایی نداشت ... و با همان ادبیات زننده ای که مدعی مبارزه با آن است در سایتهایش به تخریب و تحقیر معترضان پرداخت .. تا سوار بر موج جنبش المان های خود را پر رنگ کرده و با استقرار تک صدایی در جنبش ، مانع از رسیدن صداهای دیگر درون جنبش شود...
اما این همه ی ماجرا نیست.. روزهای بسیاری ست که گفتمان اصلاحطلبانه ی حاکم با همکاری و همیاری تمامی رسانه های موجود و سرمایه گذاران کلان داخل و خارج کشور، سعی دارد با نسخه پیچی و جهت دهی ، آینده ی این جنبش را متاثر کند و در این راه ذره ای خود را به اخلاق پایبند نمی بیند و در بی پرنسیپ ترین شکل ممکن همه ی آکسیون های سیاسی مخالفان خود را خشونت آمیز می خواند و خود از تعریف خشونت ناتوان است .. جریانی که بین دفاع تشکل یافته و تشکل یافتن برای تهاجم تمایزی قائل نمی شود...و با تقابلی شعار زده و بی حاصل سعی می کند بی توجه به ضرورتهای عینی و نفس گیر جنبش آن را به مسیر دلخواه خود هدایت کند...بر مشی اصلاح طلبی تاکید می کند و از یاد می برد که دینامیزم جنبش با رویکرد تجویزی و تزریقی همخوانی ندارد...
با ایده های از قبل شکست خورده و منفعل راه را برای تضعیف جنبش می گشاید و فراموش می کند که مبارزه ی بی خشونت به معنی مبارزه ی منفعل نیست...
از مبارزه ی بی خشونت دفاع می کنند و ناباورانه رادیکالیسم را مترادف انقلابی گری و انقلابی گری را مترادف خشونت جلوه می دهند و اینگونه توجیه می کنند که رویکرد این جنبش می بایست رویکردی درون ساختاری و اصلاحطلب باشد ...و معلوم نیست این تجویز عدم خشونت برای بقای جنبش است که مداوم تکرار می شود یا کنترل مرزهای جنبش ؟
جریان اصلاح طلب مقیم خارج از ایران برای تشدید هژمونی خود با هر عمل غیر قابل پیش بینی که در زمره ی نسخه پیچی های سبزشان نگنجد بیرحمانه مقابله می کنند و آن را با منافع جنبش در تضاد می خوانند و سوال نگارنده این است : منافع جنبش یا منافع گفتمان معطوف به قدرت آقایان؟ کدام یک به خطر افتاده اند؟
بر این باورم که سرنوشت این جنبش رو به گسترش در خیابانهای آن شهر تعیین می شود و آنچه در این سوی مرزها اتفاق می افتد در سپهر دیگری روی می دهد .. در این سپهر که آزادی های فردی به میزان بیشتری در مقایسه با ایران به رسمیت شناخته می شوند و قانون ظرفیت های بیشتری داراست، شکل و محتوای اعتراض تفاوت بنیادین دارد.. الله اکبر گفتن بر بام های لاهه ، پاریس ، برلین و.. اعتراض ما را نمایندگی نمی کنند ... حتی دیگر تظاهرات صرف در خیابانهای این شهرها ، توجه رسانه ها و مردمی که اینجا زندگی می کنند را معطوف به خود نمی کنند ... این روزها جنبش در خارج از ایران تلاش می کند با اتصال شبکه های جوانان در سراسر دنیا و پیوند با نیروهای مترقی غیر ایرانی تاثیر عمیق تری در اتمسفر سیاسی دنیا بگذارد... این روزها جنبش در خارج کشور ورای هوا کردن بادکنک های سبز و سفید به دنبال نا امن کردن فضای مانور نمایندگان دولت کودتایی ست .. و نافرمانی مدنی می کند.. در خیابانهای شهرش زنجیره های انسانی تشکیل می دهد ... در کنار همرزمان غیر ایرانی خود ، انزجار خود را از دولت فاشیستی و ضد بشری مستقر در ایران، فریاد می کند... نشریات مشترک چاپ می کند .. در جلسات بحث و گفتگو شرکت می جوید .. به دیوار سفارت های این دولت کودتا رنگ می پاشد... این ها همه آکسیون هایی ست برای آنکه عرصه تنگ شود برای آنانی که حاکمیت مردم بر سرنوشت شان را به رسمیت نمی شناسند...این آکسیون ها ، هیچ یک خشونت آمیز نیستند ...زیرا که ابزار اعمال خشونت را ندارند ... این اعتراض حق انسانی ماست که انسانیت مان به محاق رفته است...
انگیزه ی نگارش این نوشتار، مطلب "عوضی ها " از ابراهیم نبوی بود که درباره ی اشغال چند ساعته و سمبولیک سفارت ایران در لاهه ،معترضین را عوضی خطاب کرده و فرمودند که معترضین تشریف ببرند ایران و بجنگند.. ایشان فراموش می کنند که اگر فرصتِ بودن این معترضین در ایران این چنین محدود نبود و اینان تبعیدیان سی ساله نمی بودند حتمآ ایشان و بسیاری دیگر این چنین میدان دار نمی بودند...
ایشان فراموش کرده اند که کنش سیاسی دیگرانی که در چارچوب تنگ نظری و عملی شخص ایشان و همفکرانشان نمی گنجد ، را ایشان تعیین نمی کند و انتقاد نسبت به این کنش هم می بایست مینیمم های لازمه را دارا باشد و فراتر از فحشنامه باشد وگرنه این چنین نوشته هایی که نگارنده را در جایگاه دانای کل می نشاند و دیگران را احمق جلوه می دهد از طرف مخاطب جویای گفتمان معطوف به حقیقت و پایبند به تحول جدی گرفته نمی شود.
پانوشت :1- در جمع آنانی که در جریان اشغال سفارت ایران در لاهه دستگیر شدند ، یکی از دوستان تازه یافته ام هست ... امشب را او هم در زندان می گذراند .. نه در اوین یا کهریزک اما او آرامشش را به مخاطره انداخته و سیستم سرکوب پلیسی کارکرد یکسانی دارد چه در هلند و چه در ایران... آقای نبوی از پلیس تمیز هلند حرف می زند و من می توانم به این تحلیل سطحی زل بزنم ! می توانم امشب آرزو کنم که او را آزاد کنند ...او روح حساس موسیقیایی و روایتگر قصه های ماست...
2- ممکن بود همراه فکری چنین آکسیون هایی نباشم اما لجن پراکنی های برخی مرا به واکنش واداشت...از همه ی بازداشت شده های این آکسیون حمایت می کنم و می کنیم...و امیدوارم که دنیا تنگ شود برای آنها که حاکمیت مردم را بر سرنوشت شان بر نمی تابند.
منبع :
http://www.nextdays.blogspot.com/2010/04/blog-post_07.html

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

آقای ابراهیم نبوی ، من هم یک عوضی‌ ، گوساله ، بزغاله و محارب هستم

آقای نبوی من کلا عوضی و اشتباهی هستم ، چرا که به جای آنکه به عنوان همکاری با ج . ا که معاون سیاسی وزیر کشور در سال های سرکوب (۶۴ - ۶۱ ) سرم خم و کج باشد و شرمنده مردم باشم در مقابل در قالب اپوزسیون صادراتی ج .ا ( خود را رنگ نموده و به جای قناری معرفی کرده )، از مبارزین جوان ایرانی و هلندی طلبکار بوده و از همان ادبیات دوران معاونت وزارت کشور ج . ا و ائمه جمعه کنونی و ا . ن استفاده کرده ( منظورم این ا . ن نیست ، بلکه همان ا . ن که خود رییس جمهور خوانده می باشد هست ) و با هزاران قسم حضرت عباس دم خروسی ، که مبارزی آزادی خواه هستم و در دوران وزارت کشور ناطق نوری نیز همین نقش را داشتم و سندش نیز هنوز در کشو میز وزارت کشور ج ا است و حتی هنوز یک کپی آن نزد آقای ناطق نوری است ،البته شاید باز مرا باورنکنید چونکه قرار بود نقش قناری را بازی کنم ولی یک دفعه رفتم تو نقش کلاغ .
البته آقای نبوی ، غرض مرضی نداشتم ( منظور از "غرض مرضی " اینجا نه به این معنا بلکه به آن معنا است ، نه اولی بلکه دومی است ) ، همین جوری از سر بی کاری ۳ سالی رفتم وزارت کشور ، خوب چی کار کنم ، جوان بودم و بی کار، یک دفعه یک پست معاونت به ما پیشنهاد کردند ، نه اینکه فکر کنید پارتی بازی کردند ، باور کنید چون جوان لایقی بودم و سوابق انقلابی از سال ۵۷ داشتم و درخدمت نظام بودم ، آقای ناطق نوری در گوشم تو مسجد گفت : چون شما بعد از انقلاب جزو ۳۰۰۰۰ معلم اخراجی نبودین ، در تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری شرکت نکردین ، جزو هزاران کارگر و دانشجوی اخراجی نبودین ، بین هزاران انقلابی ، شما را انتخاب میکنیم .
آقای نبوی ، جان شما ، سر جریان طرح اسب تروا برای ۲۲ بهمن نیز چون از دوران بچه گی از داستان اسب تروا خوشم میامد ، گفتم آن را یک امتحانی بکنم ، البته آقای نبوی ، یک دفعه فکر بد نکنین که الان در اپوزسیون نیز دارم نقش اسب تروا را بازی میکنم ، چون از بچه گی این داستان را دوست داشتم ، نه جان شما ، سید که دروغ نمیگه ، حتی اگر خ . ر باشه ، پس به جان هر چی سید است ، راست میگم .
بعدش هم برای تقویت بالاترین ، هر کاری از دستم آمد در جرس و خود نویس انجام دادم ، اصلا هدف ما از این ۲ تا سایت تقویت بالاترین و تحکیم اتحاد بوده است ، جان آقای نبوی در این ۱۰ ماه با طنز نویسی و جدی نویسی در این سایت ها فقط در جهت اتحاد قلم زدم ، در این باره میتوانید از ج . ا نیز سوال کنید .
آقای نبوی سر قضیه بلژیک (گردهمایی 23 سپتامبر۲۰۰۹ در بروکسل ) نیز ، برای من حرف در آوردن ، آخه شما به سال ها سابقه مبارزاتی من در وزارت کشور نگاه کنید ، آیا ممکن است با آن سوابق مبارزاتی در وزارت کشور من گفته باشم که "آنها در سالهای 60 یک مُشت کمونیست بودن و باید می مردن و شما هم 5% هستید و حقتون همونه"
نوشته شده توسط : یک عوضی‌ طنز نویس

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

با بەیەکەوە پەیوەست بین!

بانگەواز بۆ هەموو تێکۆشەرانی دژە سیستەمی سەرمایەداری
 چالاکانی بزاڤی لاوان، ژنان، خوێندکاران، کرێکاران، کەنارنشینان، "نا"یاساییان- و بیانییان
 چالاکانی چەپ، ئەنارکیستان، ئۆتۆنۆمان، دژە فاشیستان و سۆشیالیستانی ئازادڕەو
 فێمینیستان، پارێزەرانی ژینگە و ئاژەڵان، هاوسێکسبازان و …
 دۆستان و هاوڕێیانی دژی سیستێمگری
 ….

ئەوانەی کە دژی ناوەندیبوونەوەی دەسەڵات، کەڵەکەکردنی سەرمایە، هەموو جۆرە بالادەستییەك، پێکهاتەی قوچکەیی و پلەوپایە، ئۆتوریتە، ناوەندێتی (سانترالیزم)، سەروەر و خاوەن، دەوڵەت، میری، پارت، سنوور، چەکدارکردنی سەربازییانە، وزەگای ئەتۆمی، هەژاری، سوپا، سەربازی، زیندان، سەرمایەداری، پیاوسالاری، نایەکسانی، مەزهەب، خوا و …ن.

ئێمە خوازیارین کۆمەڵگەی مرۆڤایەتی چارەنووسی خۆیدا بگرێتەدەست و خەبات دەکەین تاکو هیچ یاسا و مەرجێك بەرامبەر ئازادی و یەکسانی مرۆڤ بوونی نەبێت.

ئێمە بۆ تێپەڕین لە سەردەمی سەروەری سەرمایەداری؛ سەردەمی بەهرەکێشی مرۆڤ بەسەر مرۆڤەوە پێویستمان بە لەناوبردنی سەراپای پێکهاتە کۆمەڵایەتی، ڕامیاری و فەرهەنگییەکانی سیستەمی سەرمایەداری هەیە. ئێمە ئەنارکی بە باشترین ئەڵتەرناتیڤ هەنووکەیی دەزانین و ئامانجمان پێکهێنانی مەیدانکارێکی پاگەندەیی بە ئامانجی خستنەڕووی گیانی خۆبەڕێوەبەرێتین.

بابەتگەلی جێی لێکۆڵینەوە و گفتوگۆ بەرای گشتی دیاری دەکرێن:
 خاوەندارێتی تایبەتی و سیستەمی بەهرەکێشانەی سەرمایەاری ( چ دەوڵەتی و چ نادەوڵەتی)
 ئۆتوریتە، دەسەڵاتداری، ولایەت، رابەری، ناوەندێتی و دیکتاتۆری
 ناسیونالیزم، نەژادپەرستی، پیاوسالاری و دەستەبژێریی
 فیدرالیزم، سۆڤییەتەکان، خۆبەڕێوەبەرایەتی و خۆگەردانی
 …...

وەرن بۆچوونەکانمان بگۆڕینەوە و لەتەك یەکتر بەشکەین.
وەرن لە کۆبوونەوەیەکی ڕووبەڕوودا ئەزموونەکانمان نێونەتەوەییانە بگوازینەوە و هەنگاوەکانمان ڕێكبخەین.

بەروار و شوێنی کۆبوونەوەکە بەم زووانە لەم وێبلاگانەی خوارەوەدا رادەگەیێنرێت:

وبلاگ شاهین شهر - اندیشه های ( سیاسی) نوین و مترقی
http://andishehnovin.blogspot.com

آرشیو رزا
http://archiverosa.blogspot.com

آنارشیست عاشق
http://se-rahi.blogfa.com

آنارشیست خشمگین
http://sabotage.blogfa.com/
صدای آنارشیسم
http://anarchoanarchia.blogspot.com

سەکۆی ئەنارکیستانی کوردستان
‫/‪http://sakurdistan.kurdblogger.com‬‬



لەم بارەوە سوپاسگوزاری یارمەتی تیئۆری و هزری هاوەڵان دەبین. هاوەڵان دەتوانن بۆ بڵاوکردنەوەی بۆچوون دەتوانن سوود لە بەشی ناردنی سەرنج لەم وێبلاگە و وێبلاگەکانی تر و ئیمەیل وەربگرن.

بۆچوونی هەژێن:

ببزوێن تاکو شتێکیش لەتەك ئێوەدا بکەوێتە بزوان

ئەوەی کە دوێنێ لە ڕاپەڕین و خۆپیشاندانەکانی 1979 و ساڵی ڕابوردوودا شکستمان خوارد، بۆ ئەوە دەگەڕێتەوە، کە خۆمان کردە قوربانی ئامانجگەلێك و جڵەوی خۆمان بە کەسانی تر؛ بە سەروەران و دەسەڵاتخوازان سپارد، ئەوانەی کە تەنیا ئامانجیان فەرمانڕەواییکردن بەسەر ئێمەدا بووە و هەیە.

ئەگەر بمانەوێت دووبارە شکست نەخۆین و کۆمەڵگەی ئازاد بنیات بنێین، پێویستە ئەم جارە ئێمە تێکۆشەرانی ڕێگەی ئازادی و یەکسانی و دادپەروەری کۆمەڵایەتی؛ قوربانیانی هەموو سەردەمەکانی مێژوو، بەو جۆرەی کە دیکتاتۆرەکانی سەرمایەداری دەڕوخێنین، بەخۆشمان بەڕێوەبردنی کۆمەڵگەی ئازاد بوو لە خوارەوەرا بۆ سەرەوە لە ڕێگەی فیدرالیزمی سۆشیالیستیی و خۆبەڕێوەبەرایەتی کۆمونەکان و ئەنجومەنەکانەوە ئازادانە، کۆمەڵگەی بێ دەوڵەت و دیکتاتۆری، بەبێ دەسەڵاتی پارتەکان بەدیبهێنین.