۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه
آیا با دادن یک اولتیماتوم زمانی وعفو مشروط از طرف مردم ، چنانچه رژیم تا ۱۲ بهمن سقوط کند موافقید ؟
از آنجایی که سقوط رژیم حتمی است و فقط دیر یا زود آن مطرح است ، آیا کسانی را که در این ۳۰ سال با رژیم همکاری کرده اند ، اگر خود موجبات روند سرنگونی رژیم را تسریع کنند و تا ۱۲ بهمن به مردم بپیوندند را عفو خواهید کرد؟
آخوند حائری قاتل , از قدیم گفتن , وقتی سگ پارس میکند , حمله نمیکند و از روی ترسش هست
آخوند حائری به جای نطق ، تخم فرمودند , اون هم چه تخمی ، تخم دایناسور دو زرده , اون یک دفعه کشف کرد که ۳۰ سال پیش است و میتوانند از کارت سوخته قتل عام مردم , باری دیگر استفاده کنند , حائری خرفت گفت : دشمن را مظلوم نکنید , بکشید، قتل عام کنید.
۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه
فیل / تر شکن
http://unblockedbebo.info/
http://x105f.info/
http://eproxysite.info/
http://85unblocknow.info/
http://ipmagick.info/
http://schoolproxywebsites.cn/
http://eproxysite.info/
http://admitfirst.info/
http://soroxy.fileave.com/
http://www.beginquick.info/
http://unblockedbebo.info/
http://02012.info/
http://02013.info/
http://02014.info/
http://bestschoolproxy.cn/
http://enewproxy.info/
http://blockedfacebookproxy.cn/
http://google12.net/
http://www.dartall.info/
http://vistaproxy.uni.cc/
http://blockedfacebookproxy.cn/
http://ta1055.info/
http://pinkdot.info/
http://lemonbox.info/
http://proxify.tv/
http://proxycros.co.cc/
http://newfacebookproxy.cn/
https://fl.mikatammi.com/pn/
http://soroxy.fileave.com/
http://bypassbluecoat.info/
http://bypasscheat.info/
http://bypassfool.info/
http://bluecoatproxy.info/
http://www.dailyfind.info/
http://proxyanonym.com/
http://www.guessed.info/
http://cashcontest.info/
http://bypassinternet.info/
http://anonymousinternetsurfing.info/
http://66.90.77.3/~pro/
http://www.mapopen.com/p/
http://www.fluxa.info/
http://soroxy.fileave.com/
http://internetcloak.com/
http://www.hashseek.net/
http://zankaweb.info/bblocked/
http://79.170.40.54/t5f.co.uk/downloads/
http://79.170.40.34/dymoon.co.uk/downloads/
http://79.170.40.230/flummixdemo.co.uk/downloads/
http://79.170.40.49/only1internet.co.uk/downloads/
http://79.170.40.49/hoolaloops.com/downloads/
http://fallcan.info/
http://www.xp6.info/
http://proxy.diekhoff.eu/
http://wap.igma.tv.anonadult.com/cgi-bin/nph-get.cgi
http://www.perlproxy.com/
http://www.carlomozetic.net/cgi-bin/nph-proxy.pl
http://wap.zed.com.ph.gowingo.com/cgi-bin/nph-get.cgi
http://www.nivol.net/
http://anonymousaccess.info/
http://cultlegend.com/
http://hidemyself.co.tv/
http://www.firstip.info/
http://www.please-just-come-here.info/
http://secondip.info/
http://anonymousschoolproxy.cn/
http://unblockeddigg.info/
http://soroxy.fileave.com/
http://www.resellersvip.com/
http://blej.info/
http://www.unblock101.info/
http://www.cheesecamera.com/
http://www.easylinks.info/
http://www.resellersbasement.info/
http://blue.xp6.info/
http://www.badkid.info/
http://forexmicro.info/
http://httpsanonymous.info/
http://www.fallnow.info/
http://admitsite.info/
http://easeforyou.info/
http://penguin-proxy.info/
http://unblockedtechnorati.info/
http://tuxproxy.info/
http://newwebproxy.cn/
http://www.xp6.info/
http://xopen21.info/
http://www.xp5.info/
http://phproxywebproxy.cn/
http://www.firstip.info/
http://schoolproxysites.info/
http://2009.xp5.info/
http://itsmine.co.tv/
http://viewschoolproxy.cn/
http://www.vistaproxy.uni.cc/
http://www.masking.uni.cc/
http://www.badidea.info/
http://maktoobprox.co.cc/
http://soroxy.fileave.com/
http://webproxyurl.cn/
http://gumtreeprox.co.cc/
http://pokerprox.co.cc/
http://playprox.co.cc/
http://beboprox.co.cc/
http://unblockproxyweb.cn/
http://server4surf.co.cc/
http://unblockedflickr.info/
http://forexarbitrage.info/
http://anonymouslist.info/
http://prettyteacher.co.tv/
http://www.helloteacher.info/
http://x105f.info/
http://eproxysite.info/
http://85unblocknow.info/
http://ipmagick.info/
http://schoolproxywebsites.cn/
http://eproxysite.info/
http://admitfirst.info/
http://soroxy.fileave.com/
http://www.beginquick.info/
http://unblockedbebo.info/
http://02012.info/
http://02013.info/
http://02014.info/
http://bestschoolproxy.cn/
http://enewproxy.info/
http://blockedfacebookproxy.cn/
http://google12.net/
http://www.dartall.info/
http://vistaproxy.uni.cc/
http://blockedfacebookproxy.cn/
http://ta1055.info/
http://pinkdot.info/
http://lemonbox.info/
http://proxify.tv/
http://proxycros.co.cc/
http://newfacebookproxy.cn/
https://fl.mikatammi.com/pn/
http://soroxy.fileave.com/
http://bypassbluecoat.info/
http://bypasscheat.info/
http://bypassfool.info/
http://bluecoatproxy.info/
http://www.dailyfind.info/
http://proxyanonym.com/
http://www.guessed.info/
http://cashcontest.info/
http://bypassinternet.info/
http://anonymousinternetsurfing.info/
http://66.90.77.3/~pro/
http://www.mapopen.com/p/
http://www.fluxa.info/
http://soroxy.fileave.com/
http://internetcloak.com/
http://www.hashseek.net/
http://zankaweb.info/bblocked/
http://79.170.40.54/t5f.co.uk/downloads/
http://79.170.40.34/dymoon.co.uk/downloads/
http://79.170.40.230/flummixdemo.co.uk/downloads/
http://79.170.40.49/only1internet.co.uk/downloads/
http://79.170.40.49/hoolaloops.com/downloads/
http://fallcan.info/
http://www.xp6.info/
http://proxy.diekhoff.eu/
http://wap.igma.tv.anonadult.com/cgi-bin/nph-get.cgi
http://www.perlproxy.com/
http://www.carlomozetic.net/cgi-bin/nph-proxy.pl
http://wap.zed.com.ph.gowingo.com/cgi-bin/nph-get.cgi
http://www.nivol.net/
http://anonymousaccess.info/
http://cultlegend.com/
http://hidemyself.co.tv/
http://www.firstip.info/
http://www.please-just-come-here.info/
http://secondip.info/
http://anonymousschoolproxy.cn/
http://unblockeddigg.info/
http://soroxy.fileave.com/
http://www.resellersvip.com/
http://blej.info/
http://www.unblock101.info/
http://www.cheesecamera.com/
http://www.easylinks.info/
http://www.resellersbasement.info/
http://blue.xp6.info/
http://www.badkid.info/
http://forexmicro.info/
http://httpsanonymous.info/
http://www.fallnow.info/
http://admitsite.info/
http://easeforyou.info/
http://penguin-proxy.info/
http://unblockedtechnorati.info/
http://tuxproxy.info/
http://newwebproxy.cn/
http://www.xp6.info/
http://xopen21.info/
http://www.xp5.info/
http://phproxywebproxy.cn/
http://www.firstip.info/
http://schoolproxysites.info/
http://2009.xp5.info/
http://itsmine.co.tv/
http://viewschoolproxy.cn/
http://www.vistaproxy.uni.cc/
http://www.masking.uni.cc/
http://www.badidea.info/
http://maktoobprox.co.cc/
http://soroxy.fileave.com/
http://webproxyurl.cn/
http://gumtreeprox.co.cc/
http://pokerprox.co.cc/
http://playprox.co.cc/
http://beboprox.co.cc/
http://unblockproxyweb.cn/
http://server4surf.co.cc/
http://unblockedflickr.info/
http://forexarbitrage.info/
http://anonymouslist.info/
http://prettyteacher.co.tv/
http://www.helloteacher.info/
۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه
تجربه یک سرباز دوران جنگ : باید رژیم را به حالت تدافعی کشاند
تجربه ۲۶ ماه جبهه جنگ و سربازی اجباری ، تجربیاتی به همراه داشته است که میتوان آن را در این کارزار جنگ نابرابر بین مردم و رژیم بکار برد. از آنجایی که رژیم نسبت به هر فراخوانی واکنش نشان میدهد و آن را جدی میگیرد ، ما باید جبهه های گوناگونی را در برابر رژیم باز کنیم تا رژیم نتواند برای سرکوب خود را بر نقاطی مشخص از شهر ها متمرکز کند . هجوم مردم به طرف هر حوزه بسیج ، مراکز امنیتی ، نظامی ، زندان ها و هر گونه مرکزی متعلق به رژیم میتواند رژیم را به حالت تدافعی بکشاند و از حالت تهاجمی خارج کند ، باید رژیم را به عرصه جنگ روانی کشاند . رژیم باید شرایطی برایش ایجاد کنیم که نیرو های خود را مخفی کند و یا به حفاظت از مراکزش بپردازد. پرتاب حتا یک سنگ درون هر پایگاه بسیج ، رژیم را سردرگم میکند . امشب فرصت خوبی است که از ضربه پذیر بودن رژیم استفاده کنیم ، امشب میتوان تهران را در دست گرفت . هدف امروز نه صرفا تظاهرات ، بلکه سرنگونی رژیم باید باشد . نباید بگذاریم رژیم خود را سازماندهی مجدد و باز سازی کند . امشب باید کار رژیم را یک سره کرد . چرا که فردا دیر است .
نامه رسیده
نامه رسیده
۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه
چند سؤال پیرامون اینکه آیا جنبش سبز رهبر معنوی دارد یا داشت ؟
آیا کل جنبش سبز رهبر معنوی داشت ؟ آیا همه جنبش سبز یک رهبر مادی مشخص و یک رهبر معنوی مشخص دارد؟ آیا جنبش سبز یک جنبش وسیع و گسترده است یا یک جنبش صرفآ مذهبی است ؟ آیا جنبش سبز میخواهد یک حکومت مذهبی را جایگزین حکومت مذهبی کنونی کند ؟ آیا جنبش سبز ضد اتوریتر و تمرکز است یا میخواهد یک انسان دیگر را بر خود فرمانروا کند ؟ آیا کل رهبری جنبش سبز در دست فردی خاص است ؟ آیا جنبش نیاز به رهبر دارد یا اینکه هدایت آن جنبشی است ؟ آیا جنبش سبز صرفآ نماد مخالفت با رژیم کودتا است و هر فردی را در بر می گیرد و جبهه گونه است یا در انحصار تفکر خاصی است ؟ آیا تعریف مطلقی برای جنبش سبز وجود دارد ؟ آیا این جنبش سبز مذهبی است و یا اینکه مذهبیون نیز در آن هستند ؟ آیا طرح اینکه جنبش سبز رهبر معنوی دارد یا داشت ایجاد تفرقه نخواهد کرد ؟ آیا طرح رهبر معنوی برای یک جنبشی که مذهبیون فقط بخشی از آن هستند و نه همه آن چه دلیلی دارد ؟ آیا اگر نظر شخصی خودمان را به جای یک جنبش میلیونی قرار دهیم و ایجاد تفرقه کنیم درست است ؟ آیا بهتر نیست هر کسی فقط نظر خودش را بگوید و آن را به کل جنبش تعمیم ندهد ؟ آیا بهتر نیست دوستان مذهبی بنویسند که رهبر معنوی من و ننویسند رهبر معنوی جنبش ؟ آیا کسی سخنگوی جنبش است که به جای جنبش صحبت میکند ؟
۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه
سایتِ آنارکوسندیکالیسم
Actualité de l’Anarcho-syndicalisme
International > فارسی / Fārsī
امیل پوژه, عملِ مستقیم
مقالهیی از امیل پوژه در شرحِ شیوهیِ مبارزاتییِ آنارکوسندیکالیسم
عملِ مستقیم - ۲
عملِ مستقیم
عملِ مستقیم - ۳
بخشِ سهیُم از مقالهیِ عملِ مستقیم آموزشِ کنارگذاشتنِ مالکیت پنجاه سال پیش، در (...)
عملِ مستقیم - ۴
بخشِ چهارُم از مقالهیِ عملِ مستقیم ضرورتِ تلاش صحبت از ضرورتِ مبارزه آنقدر (...)
عملِ مستقیم - ۵
بخشِ پنجُم از مقالهیِ عملِ مستقیم ضرورتِ تلاش صحبت از ضرورتِ مبارزه آنقدر (...)
عملِ مستقیم - ۶
بخشِ ششُم از مقالهیِ عملِ مستقیم چیرهشدنِ شر راهِ انقلاب نیست! نتایجِ (...)
http://cnt-ait.info/rubrique.php3?id_rubrique=114#
International > فارسی / Fārsī
امیل پوژه, عملِ مستقیم
مقالهیی از امیل پوژه در شرحِ شیوهیِ مبارزاتییِ آنارکوسندیکالیسم
عملِ مستقیم - ۲
عملِ مستقیم
عملِ مستقیم - ۳
بخشِ سهیُم از مقالهیِ عملِ مستقیم آموزشِ کنارگذاشتنِ مالکیت پنجاه سال پیش، در (...)
عملِ مستقیم - ۴
بخشِ چهارُم از مقالهیِ عملِ مستقیم ضرورتِ تلاش صحبت از ضرورتِ مبارزه آنقدر (...)
عملِ مستقیم - ۵
بخشِ پنجُم از مقالهیِ عملِ مستقیم ضرورتِ تلاش صحبت از ضرورتِ مبارزه آنقدر (...)
عملِ مستقیم - ۶
بخشِ ششُم از مقالهیِ عملِ مستقیم چیرهشدنِ شر راهِ انقلاب نیست! نتایجِ (...)
http://cnt-ait.info/rubrique.php3?id_rubrique=114#
۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه
آهای خدا آهای خدا
آهای خدا آهای خدا
خواب خوشی تو این روزا؟
زیرپتو مخفی شدی
خبر نداری از خودی
می ترسی خاشاکت کنن
یواشکی خاکت کنن
می ترسی عکست پاره شه
یا که چادر سرت بشه
می ترسی کهریزک بری
با باتوم و با توسری
قرص بکنن توی غذات
هفته بعد بیان عزات !
آهای خدا آهای خدا
خبر داری از آدما ؟
سر میزنی تو کوچه ها ؟
دلت گرفته تا حالا؟
نمیتونی خدا نشو
راحتمون کن و برو
آهای خدا آهای خدا
می دونم خواب رفتی حالا
من بیدارم تو این شبا
شعر میگم از تو بی وفا
تا که شاید بیدار بشی
شاید که دست به کار بشی
آهای خدا آهای خدا
شب می خوابی بی سرو صدا
صدات دیگه در نمیاد
دلت دیگه ما رو نمی خواد
نکنه تو هم اجیر شدی
اسلحه دیدی شیر شدی
نکنه تو هم پولت دادن
تجاوزو یادت دادن
یا سهمی از مخابرات
گرفتی تو معاملات
یادت باشه خواب که میری
گازو خاموش کن نمیری !
آهای خدا آهای خدا
تو هم میایی از این ورا
ولی بدون که خواب باشی
حتی نخوای که پا بشی
بازم بری به خواب ناز
راه بازو جاده دراز
ما راهمون مشخصه
می خواد پر از غصه باشه
سبز میشیم و جون میذاریم
حتی اگه خون بباریم
منبع : وبلاگ بوی گناه
http://booyegonah.blogspot.com/2009/12/blog-post_15.html
خواب خوشی تو این روزا؟
زیرپتو مخفی شدی
خبر نداری از خودی
می ترسی خاشاکت کنن
یواشکی خاکت کنن
می ترسی عکست پاره شه
یا که چادر سرت بشه
می ترسی کهریزک بری
با باتوم و با توسری
قرص بکنن توی غذات
هفته بعد بیان عزات !
آهای خدا آهای خدا
خبر داری از آدما ؟
سر میزنی تو کوچه ها ؟
دلت گرفته تا حالا؟
نمیتونی خدا نشو
راحتمون کن و برو
آهای خدا آهای خدا
می دونم خواب رفتی حالا
من بیدارم تو این شبا
شعر میگم از تو بی وفا
تا که شاید بیدار بشی
شاید که دست به کار بشی
آهای خدا آهای خدا
شب می خوابی بی سرو صدا
صدات دیگه در نمیاد
دلت دیگه ما رو نمی خواد
نکنه تو هم اجیر شدی
اسلحه دیدی شیر شدی
نکنه تو هم پولت دادن
تجاوزو یادت دادن
یا سهمی از مخابرات
گرفتی تو معاملات
یادت باشه خواب که میری
گازو خاموش کن نمیری !
آهای خدا آهای خدا
تو هم میایی از این ورا
ولی بدون که خواب باشی
حتی نخوای که پا بشی
بازم بری به خواب ناز
راه بازو جاده دراز
ما راهمون مشخصه
می خواد پر از غصه باشه
سبز میشیم و جون میذاریم
حتی اگه خون بباریم
منبع : وبلاگ بوی گناه
http://booyegonah.blogspot.com/2009/12/blog-post_15.html
۱۳۸۸ آذر ۲۴, سهشنبه
حضور مزدوران لبنانی در سرکوب مردم ، مسئله ای است كه نباید به راحتی از کنار آن گذشت
سؤال اینجاست ، رژیمی كه سیاستش تشکیل بسیج ۲۰ میلیونی بود و تمام ثروت ملی را صرف هزینه های نظامی و امنیتی کرد ، آیا کفگیرش به ته دیگ خورده است كه از مزدوران لبنانی شناخته شده مانند تیم امنیتی حسین منیف اشمر از عضای احتمالی سازمان امنیت موازی در سرکوب علنی مردم بی دفاع استفاده میکند ؟ براستی چه تعداد از این مزدوران خارجی در خدمت رژیم اسلامی هستند؟ آیا افرادی مانند حسین منیف اشمر می توانند سرنخ تیمهای تروریستی باشند كه رژیم تهدید میکند چنانچه به رژیم حمله نظامی صورت گیرد منطقه به آتش کشیده خواهد شد ؟ آیا حزب الله لبنان آنها را برای دوره های امنیتی به آنجا فرستاده است ؟ آیا اینها نیز عضو سپاه برون مرزی قدس هستند ؟ با گذاشتن خبر ها کنار هم متوجه میشویم كه چرا یکی از فرماندهان سپاه , سردارعوض شهابی فر فرمانده سپاه فتح استان کهگیلویه و بویراحمد می گوید : کسانی که در انتخابات ریاست جمهوری به احمدی نژاد رای ندادند رایشان رای به یهودیت بود. در واقع اینگونه جملات برای متقاعد کردن اعضای لبنانی است كه مخالفین را سرکوب کنند و یا شاید فراتر از آن ، كه تحولات و اخبار آینده واقعیات را نشان خواهد داد. پس براستی چه تعداد مزدوران لبنانی در خدمت شبکه امنیتی رژیم هستند ؟ آیا کسانی كه در بین نیرو های امنیتی در سرکوب مردم صورت خود را میپوشانند نیز لبنانی هستند یا از دیگر کشور ها ؟نقش این نیرو ها در تجاوزات به دختران و پسران جوان ما تا کجا بوده است؟ نقش این نیرو ها در شکنجه و کشتار در زندان ها و کهریزک چه بوده است ؟ آیا رژیم ترس از شناسایی آنها توسط مردم ایران را دارد یا ترسش شناسایی مزدوران خارجی در سطح جهانی است؟
براستی برای اینکه رژیم از مزدوران خارجی استفاده نکند و هزینه سیاسی ان را برای رژیم بالا ببریم چه باید کرد ؟ البته رژیم در آینده برای سرکوب بخشی دیگر از نیرو های رقیب که با خودش امروزه همکاری میکنند نیز نیاز دارد و چه بسا چند قتل مشکوک عوامل رژیم در یکی ۲ ماه گذشته توسط همین نیرو ها صورت گرفته باشد. حتا قتل های عوامل رژیم در چند سال گذشته نیز شاید توسط اینگونه نیرو ها بوده باشد .
http://www.iranpressnews.net/source/069643.htm
http://anger-flame.blogspot.com/2009/12/6.html
http://i45.tinypic.com/331lk61.jpg
http://www.rahesabz.net/story/5155/
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=10770
http://sharifnews.ir/?22399
براستی برای اینکه رژیم از مزدوران خارجی استفاده نکند و هزینه سیاسی ان را برای رژیم بالا ببریم چه باید کرد ؟ البته رژیم در آینده برای سرکوب بخشی دیگر از نیرو های رقیب که با خودش امروزه همکاری میکنند نیز نیاز دارد و چه بسا چند قتل مشکوک عوامل رژیم در یکی ۲ ماه گذشته توسط همین نیرو ها صورت گرفته باشد. حتا قتل های عوامل رژیم در چند سال گذشته نیز شاید توسط اینگونه نیرو ها بوده باشد .
http://www.iranpressnews.net/source/069643.htm
http://anger-flame.blogspot.com/2009/12/6.html
http://i45.tinypic.com/331lk61.jpg
http://www.rahesabz.net/story/5155/
http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=10770
http://sharifnews.ir/?22399
۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه
جنایات خمینی را فراموش نمیکنیم , چرا که تاریخ ثبت کرده است
باری دیگر خود رژیم لجن را هم زد ، از قدیم گفتن لجن را هم نزنید که بوی تعفن آن همه جا را بر میدارد . به بهانه تقدس عکس خمینی مرتجع و جنایتکار ، رژیم خون و جنایت اسلامی میخواهد اعتراضات ۱۰ روزه پیش رو را به محاق فراموشی بسپارد و به قول معروف توپ را در زمین مردم بیندازد . در اینجا باری دیگر نگاهی به شعر امام آمد میندازیم ، به اضافه یک بیت جدید , چرا که نگاهی تاریخی به نقش خمینی و حکومت به جا مانده از او دارد
امام آمد ، امام با طناب دار آمد
امام انگلیس و آمریکا ، امام در نمک خوابیده ، امام با نازو بی احساس آمد
امام روسری و توسری ، امام سرکوبگر آزادی ، امام با اسلام در خطر آمد
امام فقر و فحشا ، امام رجم و صلب ، امام با اسلام ناب محمدی آمد
امام هم شرقی و هم غربی ، امام دشمن آزادی ، امام با استقلال و آزادی آمد
امام احکام و رساله ، امام عمه و زلزله ، امام سید سیدان آمد
امام جنگ و ویرانی ، امام جنگ تا پیروزی ، امام جام زهر آمد
امام حکم و جهاد ، امام راه قدس به کربلا ، امام با کلید بهشت آمد
امام سنگسار و بربریت ، امام رهبر آدمکشان ، امام شکنجه و قتل آمد
امام واپسگرا و مرتجع ، امام با صیغه و چند همسری ، امام با اسید و چاقو آمد
امام خون و جنون ، امام سرمایه و مذهب ، امام اسلام طالبانی آمد
امام زور و تزویر ، امام سیزدهم مسلمین ، امام با اسلام راستین آمد
امام حروم و حلال ، امام مقدس با صلوات، امام خلایق هر چی لایق آمد
امام صلوات و الله اکبر ، امام آفتابه در گردن ، امام با مهدی در چاه آمد
امام ریا کار و شارلاتان ، امام با تجاوز به دختران ، امام با صدور دختران آمد
امام دروغگو و تروریست ، امام جنگ 8 ساله ، امام گورستان ها آمد
امام ویرانگر و انسان ستیز ، امام دشمن دیگر ادیان ، امام ستمگر آمد
امام حوزه و بازار ، امام انجمن حجتیه ، امام هیئت موتلفه آمد
امام شلاق و تعزیر ، امام با امر معروف و نهی منکر، امام جهان اسلام آمد
امام لاکن و اینطور ، امام دشمن مهاجرین افغان ، امام در ماه آمد
امام نادانی و جاهلیت ، امام با بانک اسلامی ، امام ناجی مافیا آمد
امام با حوزه و دانشگاه ، امام دشمن علم و معرفت ، امام با اقتصاد مال خر آمد
امام مرد سالار و ستمگر ، امام بسیجیان و پاسداران ، امام با قوانین اسلامی آمد
امام کاخ و کوخ نشینان ، امام حلبی آباد و کپرنشینان ، امام شمش طلا آمد
امام دختران و کودکان خیابانی ، امام کارتون خوابان و بی پناهان ، امام با صدور انقلاب آمد
امام پیروان و رهروان ، امام هاله نور و چاه جمکران ، امام امام زاده ها آمد
امام هکرها و سانسور چیان ، امام یاغیان و مزدوران ، امام بی ترمزان و بی مغزان آمد
امام مسدودگران و فیلترینگ ، امام دشمن قلم و آگاهی ، امام با طناب دار آمد
امام دشمن وبلاگ و بالاترین، امام دشمن سایت های اینترنتی ، امام با هکرهای مزدور آمد
امام قاتل کردستان و ترکمن صحرا ، امام قاتل ندا و سهراب ، امام خون و جنایت آمد
در اینجا منظور از امام ، عملکرد و اندیشه خمینی به اضافه عملکرد رهروان و ادامه دهندگان راه و تفکر و حاکمیت به جا مانده از اوست.
امام آمد ، امام با طناب دار آمد
امام انگلیس و آمریکا ، امام در نمک خوابیده ، امام با نازو بی احساس آمد
امام روسری و توسری ، امام سرکوبگر آزادی ، امام با اسلام در خطر آمد
امام فقر و فحشا ، امام رجم و صلب ، امام با اسلام ناب محمدی آمد
امام هم شرقی و هم غربی ، امام دشمن آزادی ، امام با استقلال و آزادی آمد
امام احکام و رساله ، امام عمه و زلزله ، امام سید سیدان آمد
امام جنگ و ویرانی ، امام جنگ تا پیروزی ، امام جام زهر آمد
امام حکم و جهاد ، امام راه قدس به کربلا ، امام با کلید بهشت آمد
امام سنگسار و بربریت ، امام رهبر آدمکشان ، امام شکنجه و قتل آمد
امام واپسگرا و مرتجع ، امام با صیغه و چند همسری ، امام با اسید و چاقو آمد
امام خون و جنون ، امام سرمایه و مذهب ، امام اسلام طالبانی آمد
امام زور و تزویر ، امام سیزدهم مسلمین ، امام با اسلام راستین آمد
امام حروم و حلال ، امام مقدس با صلوات، امام خلایق هر چی لایق آمد
امام صلوات و الله اکبر ، امام آفتابه در گردن ، امام با مهدی در چاه آمد
امام ریا کار و شارلاتان ، امام با تجاوز به دختران ، امام با صدور دختران آمد
امام دروغگو و تروریست ، امام جنگ 8 ساله ، امام گورستان ها آمد
امام ویرانگر و انسان ستیز ، امام دشمن دیگر ادیان ، امام ستمگر آمد
امام حوزه و بازار ، امام انجمن حجتیه ، امام هیئت موتلفه آمد
امام شلاق و تعزیر ، امام با امر معروف و نهی منکر، امام جهان اسلام آمد
امام لاکن و اینطور ، امام دشمن مهاجرین افغان ، امام در ماه آمد
امام نادانی و جاهلیت ، امام با بانک اسلامی ، امام ناجی مافیا آمد
امام با حوزه و دانشگاه ، امام دشمن علم و معرفت ، امام با اقتصاد مال خر آمد
امام مرد سالار و ستمگر ، امام بسیجیان و پاسداران ، امام با قوانین اسلامی آمد
امام کاخ و کوخ نشینان ، امام حلبی آباد و کپرنشینان ، امام شمش طلا آمد
امام دختران و کودکان خیابانی ، امام کارتون خوابان و بی پناهان ، امام با صدور انقلاب آمد
امام پیروان و رهروان ، امام هاله نور و چاه جمکران ، امام امام زاده ها آمد
امام هکرها و سانسور چیان ، امام یاغیان و مزدوران ، امام بی ترمزان و بی مغزان آمد
امام مسدودگران و فیلترینگ ، امام دشمن قلم و آگاهی ، امام با طناب دار آمد
امام دشمن وبلاگ و بالاترین، امام دشمن سایت های اینترنتی ، امام با هکرهای مزدور آمد
امام قاتل کردستان و ترکمن صحرا ، امام قاتل ندا و سهراب ، امام خون و جنایت آمد
در اینجا منظور از امام ، عملکرد و اندیشه خمینی به اضافه عملکرد رهروان و ادامه دهندگان راه و تفکر و حاکمیت به جا مانده از اوست.
۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه
چرا حجاب؟
فاطمه صادقی
من از حرف زدن در مورد حجاب خسته نمی شوم. در تمام سال های کودکی و جوانی ام، «حجاب» بخشی از زندگی من بوده و سرنوشت مرا تعیین کرده است. با آن بزرگ شده ام. دو رو برم در خانواده تقریباً همه محجبه اند و مادرم هنوز هم مرا به خاطر به قول خودش « اهمال و کوتاهی در حجاب» نبخشیده است.حجاب بزرگترین چالش فردی و سیاسی زندگی من بوده است. بعدها وقتی از کودکی در آمدم، به دانشگاه رفتم و خواندم و دیدم که بزرگترین چالش زندگی زنانی بوده است که من حتی با آنها در بسیاری جهات دیگر متفاوتم.
بگذارید برایتان بگویم تجربۀ تلخ من با حجاب چگونه آغاز شد؟ به خاطر دارم روزی را که برای نخستین بار می بایست جلوی پسرهای فامیل که با آنها هم بازی بودم و در بسیاری موارد با آنها رقابت می کردم، روسری بپوشم. حس تحقیر می کردم. احساس می کردم فلج شده ام و در نگاه آنها خُرد. بخصوص در نگاه یکی شان می خواندم که : «دیدی بالأخره چطور مغلوب شدی؟» قضیه اما فقط مربوط به پوشش نبود. بس فراتر از این بود. موارد متعددی اتفاق می افتاد که وقتی سخت سرگرم بازی یا به خود مشغول بودم، صداهایی عتاب آلود از گوشه و کنار می آمد که : « درست بنشین، لباست را درست کن. همه جایت پیداست. روسریت را بکش جلو، چادرت عقب رفته، گردنت پیداست، موهایت پیداست و ...» هرگز نمی دانستم معنای پس پشت این عتاب و خطاب ها چیست و اصلاً چرا باید به این شیوه مورد خطاب قرار گیرم.
چیزکی شورش وار در تمام آن سال ها در من رشد می کرد و من در تلاش بودم تا با انواع ترفندهایی که می شناختم میان انتظارم از خودم و انتظار دیگران از من که رابطۀ پیچیده ای توأم با عشق و نفرت را با آنها تجربه می کردم، بر قرار کنم. هر چه بیشتر کتاب های مطهری را می خواندم، کمتر قانع می شدم و دست آخر دیگر اصلاً خود را طرف خطاب او نمی دانستم. از نظر من او روحانی ای باسواد بود که خیلی چیزها می دانست و در مورد تجربه های شخصی و اجتماعی از حجاب هرگز هیچ . نمی توانستم برایش احترام زیادی قائل باشم . برج عاج نشینی این روحانی و عالم دینی که مرگش نیز در جو آن سالها تأسف آور هم بود، به نظرم نابخشودنی می آمد. او چه می دانست پوشیدن روسری که در آن عالم بچگی هیچ نیازی به آن نیست، چه حسی دارد؟ کمتر از آن می دانست که برای من پوشیدن حجاب برای نخستین بار به مردن می مانست و نمی توانستم خودم را قانع کنم که چرا یک کودک دختر که هیچ علامتی از زنانگی در او مشاهده نمی شود، به صرف اینکه به سن خاصی رسیده باید روسری و بعد ها هم چادر سر کند. حال گیرم که مزایایی که او در کتاب مسألۀ حجاب از آنها یاد می کرد و من هرگز تا به امروز به آنها پی نبرده ام، حقیقت داشته باشند.
تجارب و تحقیرهای شخصی من و دیگران از حجاب در هیچیک از کتاب های جلد اعلای روحانیون حوزه که بارها و بارها هم تجدید چاپ شده اند، یافت نمی شود. کمتر از آن در شعارهای رنگارنگی که برای پاسداشت این وظیفۀ خطیر به خورد ما می دهند. بگذارید بگویم که بعد از آن تجارب کودکی تحقیر آمیز ترین جمله ای که در مورد حجاب شنیده ام این جمله بوده است که: « حجاب برای زن مثل صدف است برای گوهری!» می توانستم جملاتی با شأن بیشتر از این قبیل که :« خواهرم، حجاب تو کوبنده تر از خون من است!» را تحمل کنم، اما جملۀ فوق را هرگز. در جملۀ نخست توهینی نهفته است که برای هر انسانی قابل درک است. بی آنکه سازنده یا سازندگان آن را دیده باشم، می توانم حدس بزنم که در روانشناسی تخریب شخصیت باید زبر دست بوده باشند. شما هم می توانید حس کنید چرا. در این جمله ستایش با تحقیر توأم می شود. با تعریف از زن، اما، فقط به عنوان موجودی که باید زیبا باشد. بگذریم. اینها را شما بس بهتر از من می دانید. در جملۀ بعدی اما نوعی شأنیت را احساس می کنم. از مبارزه جویی اش همراه با احترامی که برای زنانگی من قائل می شود، خوشم می آید، ولو آنکه مرا نفهمد و از منِ زن سرسری بگذرد.
بزرگتر که شدم، اما قضیه ابعادی پیچیده تر به خود گرفت. تقریباً به زودی متوجه شدم که باید میان روسری و چادر فرق بزرگی قائل شوم. اگر روسری برای کنترل جنسی من بود؛ البته به شیوه ای بس ناموفق، یا برای آن بود که کم کم مرا از عالم بچگی بِکنند و به زور زنم کنند و زن بودن را به خوردم بدهند، بحث چادر چیز دیگری بود. می دیدم که مادرم و بسیاری دیگر از زنان دور و برم از چادر به شیوه های مختلف استفاده می کنند. هرجایی هر چادری را نمی پوشند و تازه هر جایی هم خیلی تنگ رو نمی گیرند. به ویژه وقتی قرار بود روحانی معظمی قدم به خانۀ ما بگذارد یا آنکه ما قرار بود نزد روحانی معظمی برویم، می دیدم که خانم ها از همیشه تنگ تر روی می گیرند و طبیعتاً در این میان دائماً با این خطاب روبرو می شدم که : «مواظب حجابت باش!»، یعنی آنکه تنگ رو بگیر. آیا این آقایان نامحرم تر از بقیۀ مردها بودند؟ به نظرم آری. هرچه درجه و مقام بالاتر می رفت، صورت باید بیشتر پوشیده تر می ماند. حجاب با قدرت همواره پیوندی ناگسستنی داشته است.
چادر فقط یک پوشش نبود و نیست. با چادر هزار نوع فاصله گذاری، کدگذاری، همرنگ شدن، متمایز شدن، و امتیاز دهی و امتیازگیری و ... صورت می گرفت و می گیرد. من نیز باید می آموختم که در سلسله مراتب قدرت اریستوکراتیک روحانیت چگونه از چادر باید استفاده کرد. چطور باید آن را به ابزار قدرتی بدل کرد و بر دیگران اعمالش کرد. باید می آموختم چگونه علائم و نشانه ها را به کار بگیرم و با آن برای خودم سری میان سرها بشوم، به رسمیت شناخته بشوم، دیده شوم، مزایا به من تعلق گیرد. ثابت کردم که استعدادش را ندارم.
صرف پوشیدن روسری و مانتو هم کافی نبود؛ همچنانکه وقتی برای نخستین بار یواشکی مانتو وروسری را آزمایش کردم، احساس برهنگی می کردم. امروز می دانم که بیش از احساس عریانی جسمی، عاری شدن از آن همه عقبه، از آن همه علامت گذاری، از آنهمه مزیت و تشخص و اعتبار، از آن اریستوکراسی بود که آشفته و پریشانم می کرد. پوشیدن مانتو وروسری با همۀ ترس ها و خطرهایش، اما مزیتی ماجراجویانه و بس چشمگیر داشت. مرا در کنار بسیاری چیزهای دیگر وادار ساخت تا به دنبال بی بهره شدن از مزایای اجتماعی و سیاسی ای که با حجاب و چادر همراه بود، قدم در راهی دیگر بگذارم. با پوشیدن مانتو وروسری، بی هویت و خالی شدم و حال نیاز بود که هویت جدیدم را خودم بسازم.
مطمئنم که کسان بسیاری این تجارب را از سر گذرانده اند و من در این میان تنها نیستم. مجاز نیستم در اینجا از آن ها یاد کنم، اما برایشان سخت احترام قائلم. تنها می کوشم از خلال گشودن این تجربۀ شخصی به این پرسش پاسخ دهم که چرا حجاب چالشی اساسی برای ما زنان است و نمی توان از آن به سکوت گذاشت. خاصه در این روزها که مسأله ابعادی تلخ به خود گرفته است. تو گویی می شود یک شبه همۀ مبارزات و چالش هایی را که زنان بسیار در این راه متحمل شده اند، نادیده گرفت. به گمان من این امر غیر ممکن است. نمی خواهم در اینجا پر دور بروم و از این حرف بزنم که بحث پوشش آزادانه در کنار بحث آموزش از نخستین خواسته های زنانی در ایران بوده است . کتاب های تاریخی پر اند از ماجرای زنانی که همچون من از این پوشش همراه با مزایای نخواستنی آن حس تحقیر داشته اند و حتی بعضاً به همین خاطر مجبور شده اند در کنار دولت هایی بایستند که از آنها هیچ دل خوشی نداشته اند، بلکه تنها مزیتشان این بود که بعد از گذر از دالان های تنگ تاریخ پر از وحشت زنانه، دستکم به این امر رضایت دادند که زنان تا حدودی از پستوی خانه در بیایند. امثال محترم اسکندی و صدیقه دولت آبادی و تاج السلطنه و مهر انگیز منوچهریان و نویسندگان شجاع عالم نسوان که در نهایت قربانی بی پروایی خود شدند، تنها مشهورترین های این تاریخ اند.
برای من چالش حجاب اما تنها به پوشیدن یا نپوشیدن مانتو و روسری یا چادر خلاصه نشد. بحث دیگر بر سر خود پوشش اجباری بوده و هست. در تمام این سال ها چالش ابعادی دیگر و وسیعتر به خود گرفت و از بحث فردی به بحثی اجتماعی و سیاسی بدل شد. کیست که نداند در تمامی این سال ها «بی حجاب» بودن از مؤثرترین حربه ها برای خاموش کردن صدای زنان معترض بوده است. بی حجابی با ضد انقلاب بودن یکی شد و این واقعیت به سادگی نادیده گرفته شد که اگر نگوییم اکثریت زنان، اما تعداد کثیری از آنها که در انقلاب شرکت جستند و شعار «مرگ بر شاه» سر دادند، بی حجاب بودند. از این هم نمی گویم که پس از انقلاب، حکومت تازه تأسیس پس از یک مدارای موقتی با تغییر ناگهانی لحن و گفتارخود زنان بی حجاب را ضد انقلاب و مزدور امپریالسم خواند و تظاهرات گوناگون زنانی را که حجاب اجباری را زیر سؤال بردند، سرکوب کرد. اینها قضایایی هستند که بعدها به کرات روایت شده اند. حتی برای خود من نیز در آن عالم کودکی کم کم این موضوع بس بدیهی به نظر می آمد که کسی که حجاب ندارد، ضد انقلاب است. تنها بعدتر ها بود که به یاد آوردم و فهمیدم که زنان خانه نشین مذهبی از قضا کمتر از بسیاری دیگر در تظاهرات ضد رژیم شاه شرکت جستند و بسیاری از نسل های قدیمی محافظه کار آنها که دیگر خود را صاحب بی چون و چرای انقلاب می دانستند و از مزایای حکومت اسلامی چه بهره ها که نبردند، اصلاً قبول نداشتند که زن بتواند به تظاهرات برود و فریاد بزند. در خانۀ خودمان و در میان خویشان دور و نزدیک این جدال را از نزدیک تجربه کردم و در موارد دیگر نیز شاهد آن بودم. بسیاری از این بانوان محترم از شنیدن اینکه زنان در خیابان جیغ می کشیدند و بر ضد شاه فریاد سر می دادند، مو بر اندامشان راست می شد. بسیاری دیگر برای خود و دخترانشان ننگ می دانستند که زن از پلیس باتوم بخورد و یا دستگیر شود و شب را مجبور باشد در پاسگاه و میان یک مشت مرد شب را صبح کند. بارها شاهد مرافعه هایی از این قبیل در میان اطرافیانم بودم که: « برای دختر این کارها عیب است.» امروز اما همان آدم ها عقبۀ رویۀ سرکوبگرانۀ دولت اسلامی را تشکیل می دهند و تشویقش می کنند که بر دختران به اصطلاح بدحجاب سخت بگیرد، چون وضع شهرمان «غیر قابل تحمل» شده و وقتی دختران با این «سر و وضع» به خیابان می آیند، «کیان خانواده ها به خظر می افتد». حق دارند. در گفتاری که زن در بهترین حالت مروارید صدف است و زینت المجالس، دیدن دختران و زنانی که از زینت بودن به ستوه آمده اند، عجیب است و بهترین کار آن است که با مشت و لگد بار دیگر وادارشان کنیم زنانگی را به یاد بیاورند.
نسل من با تعجب تمام به همۀ این تغییرات می نگریست و برای این پرسش ساده که اصلاً حجاب اجباری چرا هست و این دعوا بر سر چیست؟، هیچ جوابی نمی جست و نجسته است. در سرزمینی که آموزه های دینی در بسیاری موارد دیگر به راحتی نادیده گرفته می شوند، چرا بر سر حجاب زنان که تازه بر سر تفسیر آن در شرع اینهمه اختلاف وجود دارد و معلوم نیست که از محکمات باشد، اینچنین پافشاری می شود؟ آرزو می کردم یک بار کسی یافت شود و پاسخی قانع کننده داشته باشد.
وقتی از یکی از روحانیون بسیار مشهور در مورد حجاب شرعی پرسیدم، با مضمونی شبیه به این پاسخ داد: « در شرع چنین حجابی نداریم. مسأله عرفی است.» و دیگری که باز هم از روحانیون مشهور زمان خود و مدرس حوزه و دانشگاه بود برایم فاش گفت که اصلاً حجاب در شریعت به معنای پوشش سر نیست و در کمال تعجب حتی مرا نیز دعوت کرد که در رویۀ خودم در مورد پوشش تجدید نظر کنم. با اینحال هیچیک از آنها هرگز عقیدۀ خود را به صراحت برای عموم بیان نکردند؛ همچنانکه بسیاری دیگر نیز امروز چنین نمی کنند. می دانیم که آن معدودی هم که شهامت داشته اند، چگونه خلع لباس و متحمل مجازات های دیگر شده اند.
برای بسیاری از مایی که این دوران را گذرانده ایم، کتاب های آقای مطهری و امثال او حتی اگر به شکرانۀ بودجه های هنگفت وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی هزاران بار دیگر هم چاپ شود، پاسخگوی پرسش سادۀ بالا نیست. حتی خود او نیز به خوبی به این امر واقف بود که دیدگاه روحانیت ارتجاعی دیگر نمی تواند پاسخگوی نسل جدید باشد. از همین رو کتاب خود را « مسألۀ حجاب» نامید و در آن تلاش کرد تا رویکردی به اصطلاح علمی را نسبت به این مسألۀ خطیر در پیش گیرد. اما گمان نمی کنم که خود او نیز می توانست رویه ای اینچنین را که در نهایت منجر به تخریب کل ماجرا و حذف مسأله شده است، تخیل کند.
در تلاش برای به کرسی نشاندن دعوی حجاب، کتاب او بارها و بارها مورد تبلیغ، خوانش، بازخوانی و باز هم بازخوانی هر چه بیشتر قرار گرفته است. جالب آنکه نظام اسلامی با این کار نشان داده است که هنوز از مطهری و افکار او گامی فراتر نگذاشته و قادر نبوده متنی بهتر از آن را تولید کند، آنهم برای موضوعی که نه تنها کیان خانواده ها بلکه دیگر هستی و نیستی دولت اسلامی به آن وابسته شده است. در فرصت هایی که برای این موضوع گاه و بیگاه به کتابفروشی های قم و تهران سرک کشیده ام، و در متن هایی که دستکم من خوانده ام، مطهری هنوز هم دست بالا را دارد. دیگران در بهترین حالت حاشیه هایی بر افکار او تولید کرده اند که خود بعضاً حاشیه هایی بر افکار راسل و روسو و دیگران بوده اند. آری ، موضوعی به این مهمی که گفته می شود با هویت زن مسلمان ارتباط تنگاتنگ دارد، تنها با مراجعه به آرای معدودی از فیلسوفان غربی امکان توجیه داشت.
بحث حجاب که سرنوشت بسیاری از دختران و زنان ما را تعیین می کند، به لحاظ نظری از فقیرترین موضوعات بوده و هست و دلیل آن هم روشن است. تلاش های نظری از پیش از انقلاب تاکنون قادر نبوده اند پا را فراتر از آن چیزی بگذارند که مطهری زمانی گذاشته است. این بحران و آشفتگی بارها از سوی دست اندرکاران نیز تحت این عنوان که« باید کار فرهنگی کرد» مورد تأکید واقع شده است. اما واقعیت آن است که اتفاقاً کار فرهنگی زیاد شده، اما کفگیر به ته دیگ رسیده است. همان هایی که در تمام این سال ها کار فرهنگی کرده و موی خود را در این آسیاب به نظر من بی جهت سپید کرده اند، می دانند که در این مورد حرف جدیدی وجود ندارد. حرف ها و استدلال ها همان حرف های قدیمی است . هر آنچه باید گفته می شد، گفته شده و چیزی نگفته باقی نمانده است. از همه چیز برای توجیه حجاب بهره گرفته شده است. بیایید اعتراف کنیم که متأسفانه این حنا دیگر رنگی ندارد و تنها باید به زور متوسل شد. آنچه در این باب نوشته شده، نه تنها امثال مرا که با آن فرهنگ بار آمده ایم نتوانسته قانع کند، بلکه پاسخگوی بی شمار پرسش های نسل امروز نیست که دیگر از تکرار بی پایان و هذیان وار این مکررات سخت به ستوه آمده است.
برای یک نمونه از این تلاش های اخیر شورای فرهنگی و اجتماعی زنان که در سال 66 از این رو تأسیس شد که بتواند خلاً های موجود در مورد مسائل زنان را پوشش دهد و البته همچون بسیاری دیگر از نهادها تنها کاری که نکرده است، پرداختن به مسائل واقعی زنان بوده، در پاییز سال 86 دو مجلد را به موضوع «حجاب و عفاف» اختصاص داده است که از هر حیث جالب اند. مایلم برخی از مقالات و محتوای این دو مجلد را در اینجا ذکر کنم تا در مورد آشفتگی نظری بالا تنها به دعوی صرف اکتفا نکرده باشم.
در یکی از مقالات این مجموعه نویسنده در مطلبی با عنوان « پژوهشی در الزام حکومتی حکم حجاب» با این ادعا که « از منظر فلسفۀ سیاسی حکومت ها می توانند اتباعشان را ملزم به انجام یا ترک فعلی کنند» ، و « اقتضای حکومت بر الزام اتباع خود امری کاملاً بدیهی و آشکار است» بر الزام حکومتی حکم حجاب رأی می دهد. فراموش نکنیم که در اینجا از استدلال نظری برای داشتن حجاب خبری نیست. دیگر نیست. بحث بر سر الزام و اجبار حکومتی آن است. یک گام جلوتر! اما این مانع از آن نیست که نویسندۀ محترم در ادامه مدعی نشوند که الزام حکومتی و اطاعت از آن «شرعی» است. البته این استدلال با عنوان اندیشۀ « تغلُّب» در تاریخ اسلام سابقۀ فراوان دارد و به هیچ رو نظریۀ جدیدی نیست، اما جا دارد این سؤال ساده پرسیده شود که چنانچه حکومت ها می توانند اتباع خود را به هر کاری ملزم کنند، در اینصورت خود پدیدۀ حکومت اسلامی که با عدم اطاعت از نظام شاهنشاهی و شوریدگی بر آن نظام سر بر آورد، چگونه توجیه شدنی خواهد بود؟ این که خود نقض آشکار مشروعیت حکومت اسلامی است.
مابقی مقالات مجلد اول این مجموعه به بررسی آیات و روایات اختصاص دارد که صد البته تازه نیست. مقالۀ پایانی این مجلد از هر حیث جالب است، زیرا نه تنها مقالۀ نخست را کاملاً نقض می کند، بلکه رویۀ حکومت را یکسره بر اساس ادلۀ فقهی زیر سؤال می برد. نویسنده باز هم به « بررسی الزام حجاب در حکومت دینی» می پردازد و پس از در انداختن بحثی نیمه دینی، نیمه جامعه شناختی می گوید:« در سال های نخستین انقلاب حجاب تبدیل به فرهنگ اجتماعی گردید و در بخش های زیادی بدون آنکه آن اجبارها شکل بگیرد، با اکثریت جامعه همراهی می کرد، اما از آنجا که رفتارها شکل خشونت آمیز پیدا کرد، و فلسفۀ حجاب تبیین نشد [؟] و مفهومی متفاوت پیدا کرد،امروز شاهد بی اثر شدن قانون و تزلزل اقتدار آن هستیم. » از نگاه نویسندۀ محترم عدم تبیین بحث حجاب باعث بی اثر شدن قانون و تخلف از آن بوده است. جالب تر آنکه نویسنده خود با بررسی روایات و آیات گوناگون بر این امر معترف است که « در آیات و روایات... هرگز نکته ای که دلالت بر الزام و اجبار حجاب و مجازات بدحجاب به صورت تعزیری داشته باشد، وجود ندارد... در هیچکدام از این منابع [ قرآن و حدیث] مطلبی در جهت الزام حجاب نیامده و هیچ حدیثی مبنی بر اینکه در حکومت پیامبر، امام علی ، و حتی خلفا و حکام اسلامی ، کسی را بر عدم رعایت حجاب مواخذه و مجازات کرده باشند، نقل نشده است.» و در ادامۀ مطلب به درستی بر این نکته تأکید می کند که در واقع عکس موضوع صادق بوده است. یعنی امامان و خلفا چنانچه کنیزی را می دیدند که سر خود را پوشانده او را وادار به ترک آن می کردند و یا به مجازات می رساندند!
مجموعه مقالات مجلد دوم نیز عمدتاً از نوع مقالاتی است که به بحث دینی حجاب اختصاص دارند. اما در این مجموعه نیز مقاله ای باز هم جلب توجه می کند با این عنوان « نقدی بر مادۀ 638 قانون مجازات اسلامی در جرم انگاری بدحجابی» . نویسنده در این مقاله یکی از مهمترین موضوعات یعنی قانون مجازات اسلامی را که اخیراً بحث از دائمی شدن آن در بین است، در مورد جرم انگاری مورد بررسی قرار داده است. در این مادۀ قانونی چنین آمده است: « هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل، به حبس از ده روز تا دو ماه یا تا 74 ضربه شلاق محکوم می گردد و در صورتی که مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نمی باشد، ولی عفت عمومی را جریحه دار نماید، فقط به حبس از ده روز تا دو ماه یا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد. تبصره: زنانی که بدون حجاب در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.» نویسنده با نگاه حقوقی و شرعی قانون مجازات اسلامی را در این بندها دچار اشکال دانسته است و پیشنهاد به اصلاح آن داده است، به نحوی که لزوم رعایت حجاب را برای زنان غیر مسلمان و سالخورده قابل نقد دانسته است.
مجموعه مقالات فوق که نمونه های آنها را در سایر نشریه ها و کتب چاپ شده در همین چند سال اخیر به وفور می توان یافت، حاوی حقایقی اند که در جدال زورگویانه در مورد حجاب اجباری به راحتی نادیده گرفته شده اند. نخست آنکه بر اساس خود این اسناد که توسط نهادهای ذیربط تولید شده اند، در مورد این مسأله اختلافات زیادی هست که آیا اساساً در شرع چیزی به نام حکم در مورد حجاب وجود دارد که حال مسنلزم تعزیر باشد؟ در واقع بر اساس همین مدارک، بی حجابی اجباری در شریعت رویه بوده است، اما حجاب اجباری هرگز. در این مورد نیز که آیا حکومت می تواند زنان را به داشتن حجاب مجبور کند یا خیر، پاسخ ها و شبهات آنقدر زیاد و آنقدر گوناگون اند که برای یک خوانندۀ عادی و غیر حرفه ای هم کاملاً روشن می شود که در هیچیک از موارد مربوط به فقه و قانونگذاری و بسیار کمتر از آن در رویۀ عملی در مورد پوشش اجباری بحث بر سر رعایت محکمات اصول شرعی نبوده و نیست. در واقع بر این اساس نه در نظام اسلامی و نه در هیچ نظام دیگری حجاب نمی تواند بر اساس دلایل شرعی اجباری باشد و مسلماً اینکه حکومت نمی تواند در این مسأله به زور متوسل شود. از اینرو قانون مجازات اسلامی نیز در این میان سندی مغایر با شرع است؛ همچنانکه متخصصین امر اذعان می کنند.
اینها را هم سالیان سال است که می شنویم و می دانیم. بی شمار مطالب در این باب نوشته شده اند که من از آن میان تنها برخی از نمونه های اخیر را گزینش کردم. و چه دلیلی از این محکمتر که چنانچه اختلافی در این باب نبود، چرا پس از گذشت سالیان بسیار اینهمه وقت و بودجه مصروف این موضوع می شود تا پوشش اجباری را توجیه کرده و رویۀ زورگویانه در مورد آن را نیز جا بیندازند. گو اینکه هر چقدر بیشتر نوشته می شود، کمتر نتیجه می دهد و کمتر قانع کننده می شود، از آنرو که میان دستگاه های ذیربط و خود مراجع و متخصصان نیز در این باب اختلافات جدی وجود دارد.
از این هم نمی گوییم که رئیس جمهور محترمی که خود را مهر پرور می نامد، وقتی در مورد حجاب از او پرسیدند، چگونه با عوامفریبی پاسخ داد: « آیا همۀ مشکلات ما خلاصه شده در دو تا موی خانم ها؟ آیادر مملکت هیچ کار دیگری وجود ندارد که انجام بشود؟»
جدال دائمی خیابانی در مورد حجاب این روزها رنگ دیگری به خود گرفته است. قرار است همه چیز از نو زیر چکمه له شود و کسی هم دم بر نیاورد. حتی کسانی که خود روزی به نام شرع همۀ اینها را توجیه می کردند، اکنون گرفتار صدای شوم چکمه شده و زبان در کام کشیده اند. بنابراین مسأله دیگر به هیچ رو بر سر انتخاب میان کار فرهنگی و کار نظامی در مورد حجاب نیست. مسأله بر سر خود حجاب اجباری است. از بسیاری نسل های پیش از من تا به امروز هر روز این صدا رساتر به گوش می رسد که به هر دلیل و با هر توجیهی بسیاری از زنان دیگر نمی خواهند هیچ نوع پوشش سری را اعم از چادر، روسری یا به هر شکل دیگری تحمل کنند. این صدا آنقدر واضح ، آنقدر بلند و آنقدر دیرینه و تاریخ دار است که برای شنیدن آن به لوازم کمکی هیچ نیازی نیست. همه خوب می دانند که برای موضوع حجاب تنها یک راه حل وجود دارد و آنهم واگذاری امر پوشش به انتخاب فردی خود زنان است. اگر کیان خانواده، اجتماع، و حکومت اسلامی به حجاب وابسته شده است،پس لاجرم اشکال را باید در آن کیان، در بنیاد آن خانواده، در آن اجتماع و در آن حکومت جست که خود تجدید نظری جسورانه اما ضروری را می طلبد. اما در واقع چنین نخواهد شد، یا لاقل نه به این زودی. اکنون نظام اسلامی یا دستکم بخش های مهمی از آن تهاجمی تر از همیشه با زنان برخورد می کنند؛ به گونه ای که از ابتدای انقلاب تاکنون در هیچ حکومتی چنین رویۀ تهاجمی¬ای را نمی توان سراغ کرد. باید پرسید چه چیز این خشونت و تهاجم را که رویکرد های مربوط به حجاب تنها یکی از بی شمار ابعاد آن را تشکیل می دهد، موجب شده است؟
حجاب و مأموریت دولت مقدس
نظام اسلامی ما از هر دولت و نظام دیگری ولو آنهم اسلامی بوده باشد، همواره برتر و بالاتر در نظر گرفته شده است. از همان ابتدای انقلاب تصور می شد که نظام اسلامی در ایران موهبتی الهی است. مأموریت مقدس مبارزه با امپریالیسم، برقراری عدالت جهانی، آزاد سازی دنیا از چنگال قدرت های جهانی و خلاصه تغییر جهان به آن سپرده شده است و بالتبع در این مسیر بسیار چیزها می بایست تغییر کنند. این ادبیات افت و خیزهای بسیاری داشته است. اما اخیراً در بیانات بسیاری از رجال سیاسی، در مکاتبات و نامه نگاری های آنها با سران جهان، با پیشنهادهای عجیب و غریب برای اصلاح دنیا و مردم آن و جز اینها از نو ظاهر شده است؛ هر چند با در نظر گرفتن وضع اسفناک اقتصادی و اجتماعی و ... دیگر کمتر قانع کننده. شاید هیچ دولتی در جهان الا نو محافظه¬کاران آمریکایی و رژیم¬های سابق کمونیستی در جهان از این حیث شبیه ما نبوده باشند که حضور خود را بر اریکۀ قدرت و در دست داشتن افسار توده ها را خواه به صورت الا بختکی یا با سرکوب شدید مخالفین و با قوۀ قهریه، چنین مقدس بدانند که به خود جرأت دهند به هر اقدامی در ارتباط با شهروندان مبادرت کنند؛ بی آنکه نگران پیامدهای آن باشند. حوادثی همچون تهاجم نظامی به عراق و افغانستان، زندان ابوغریب در عراق، خلیج گوانتانامو و جز اینها برای صدور به اصطلاح دموکراسی در جهان همانقدر از تصور این مأموریت مقدس سرچشمه می گیرند که تصور ایجاد عدل و عدالت جهانی،و به اصطلاح نجات جهان در گفتار دولتمردان نظام اسلامی. روشن است که بیش از هر چیز این گفتار در واقع ابزاری برای رفع و رجوع بحران مشروعیت سیاسی دولت هایی بوده است که همواره با آن در داخل و خارج دست به گریبان بوده اند. جالب آنکه در واقع نظام اسلامی با غصب آنچه که در آموزه های شیعی توسط مهدی موعود باید به انجام برسد، برای خود جایگاه و شأنی مقدس را قائل شده است که کمتر مورد پرسش قرار گرفته است.
سوای بسیاری مسائل دیگر این رتوریک بسیاری از طرح های امنیت اجتماعی، بگیر و ببند شهروندان، آزار و سرکوب فعالیت های مدنی و غیر خشونت آمیز و ... را عمیقاً توجیه کرده و مشروعیت نظام اسلامی را دستکم به صورتی نیم بند و در کوتاه مدت تأمین کرده است. در تمام این سالها شاهد بوده ایم که هر گاه مشروعیت نظام اسلامی به پایین ترین حد خود رسیده این رتوریک تشدید شده و بر عکس زمانی که مشروعیت مردمی آن بالنسبه بالا بوده است، این تصور نیز تا حدودی کنار گذاشته شده است. به گمان من نه تنها موضع تهاجمی حکومت در مقابل زنان بلکه بسیاری دیگر از اقدامات آن برای محو صداهای منتقدانه تا حدود زیادی از همین تصور و تخیل مأموریت مقدس و بالتبع بحران مشروعیت سیاسی نهفته در پس آن سرچشمه می گیرد. غرور و تبختر نهفته در تخیل مأموریت مقدس زمانی به تجربه های اسفباری از انواعی انجامید که در تمام سال های پس از انقلاب شاهد آنها بوده ایم. جالب آن است که برای زن ایرانی و بی آنکه از او پرسیده باشند، در این تخیل نقشی در نظر گرفته شده است که مطلقاً و تنها با پوشش اسلامی او به انجام خواهد رسید. وقتی جامعه مان می رود تا از همۀ دیگر مظاهر دین عاری شود، تنها یک چیز همچنان توجیه گر آن مأموریت جهانی خواهد بود و آنهم حجاب زنان است.
پس از یک افت نسبی، این تخیل به اشکال دیگری در رتوریک مقامات سیاسی و شخصیت های فرهنگی به ویژه در توجیه برخورد با زنان و پوشش آنها ظاهر شده است. برای نمونه پژوهشگر محترمی که انقلاب اسلامی را «انقلاب اسلامی را انقلاب حجاب» می نامد، با همان ساده سازی همیشگی و سیاه و سفید کردنِ همۀ مجادلات و تحولات سیاسی و اجتماعی در جهان امروز ، به گونه ای هیجان زده از تصور همان مأموریت جهانی که به اعتقاد او به دنبال وقوع انقلاب اسلامی در ایران حادث شده است، می نویسد: « در بخش عظیمی در جهان اسلام که تا این زمان شیفتۀ اندیشه های غربی بود،گرایش به حجاب بیشتر شد؛ بدین ترتیب غرب پس از چندین دهه تلاش، در خارج از مرزهای خود و در حوزۀ کشورهای اسلامی، با شگفتی شاهد بازگشت مسلمانان به حجاب بود. شگفت تر آنکه در دو دهۀ اخیر، زنان مسلمان در اروپا و آمریکا نیز همچنان بر حجاب اصرار می ورزند... حجاب امروز به صورت یک مسألۀ بحران زا برای کشورهایی مثل فرانسه در آمده و هر روز جدی تر از پیش می شود. به علاوه می توان پذیرفت که امروزه حجاب در میان زنان فرهیختۀ کشورهای در حال توسعۀ مسلمان مانند مصر، سوریه، و حتی ترکیه که روزگاری کمتر زمینۀ مقبولیت داشت، مورد استقبال قرار گرفته و شمار فراوانی از زنان دانشگاهی به حجاب روی آورده اند...» طبعاً ایشان اشاره ای به این ندارد که مسأله در ایران نیز شکل بحران اجتماعی را به خود گرفته است و از این هم سخن نمی گوید که همان نسل جدیدی از زنان مسلمان در بسیاری از کشورهای اسلامی که به قول ایشان به حجاب روی آورده اند، اگر بخواهند در خیابان های تهران یا دیگر شهرهای ایران راه بروند، مورد توهین و تحقیر قرار خواهند گرفت و قطعاً توسط مأموران انتظامی به عنوان مصادیق بارز بدحجابی و بی حجابی دستگیر خواهند شد! در عین حال به نظر می رسد دستکم بخش مهمی از آن مأموریت مقدس که در تمام این سالها هرگز به درستی معلوم نشد که دقیقاً چیست و همچنان در هاله ای از ابهام باقی ماند، آن است که زنان همۀ جهان را وادار کنیم تا پوشش مورد نظر ما را پذیرا شوند!
رتوریک نهفته در این گفتاربه هیچ رو تازگی ندارد. همانطور که آقای مطهری در توجیه حجاب به راسل و دیگر فیلسوفان غربی مراجعه می کند و خواسته های زنان و مردان ایرانی را یکسره کنار می گذارد، نویسندۀ مورد بحث ما نیز برای توجیه حجاب، پوشش زنان مسلمان و حتی غیر مسلمان در دیگر کشورها را به عنوان شاهدی بر صدق گفتار خود می آورد. باز هم زن ایرانی، خواسته های او و آنچه او می خواهد، کمترین اهمیتی ندارد. از دیگریِ غیر ایرانی دلیل و شاهد آوردن و از او به عنوان مرجع برای صدق سخن استفاده کردن در واقع همواره از ویژگی های اصلی رتوریک مورد بحث در باب حجاب بوده است. موارد زیادی را شاهد بوده ایم که در آنها زن غربی ای که به تازگی مسلمان شده و حجاب را قبول کرده، به عنوان دلیلی برای اثبات حقانیت اسلام و حجاب او نیز به عنوان الگوی مناسبی برای زن ایرانی مورد ستایش و تمجید قرار گرفته است! در واقع این گفتار به اصطلاح غرب ستیزِ مدافع حجاب در نهایت سر از دامان همان غربی درمی آورد که در ظاهر مورد تنفر است و ادعا می شود زن ایرانی را مسخ کرده و او را کورکورانه و تقلیدوار به دنبال خود کشیده است! رتوریک مأموریت مقدس در واقع به دلیل پیوند عمیق آن با بحران مشروعیت آشکارا با خشونت توأم است. بی دلیل نیست که وقتی کشورمان در آستانۀ همه نوع بحران اجتماعی و اقتصادی قرار دارد، طرح های امنیت اجتماعی هر بار به شکلی تازه ظهور می کنند و از نو به خشونت دامن می زنند. البته کسی به این پرسش ساده نیز پاسخی نمی دهد که با در نظر گرفتن ابعاد وسیع نارضایتی داخلی، آن مأموریت مقدس جهانی چگونه قرار است به انجام برسد.
چرا به حجاب اجباری نه می گوییم؟
ما زنان سال هاست که حجاب اجباری از انواع گوناگون آن را با پوشیده گویی و فاش گویی، با طعنه، اعتراض، استدلال، مقاومت مدنی و هزاران شکل دیگر نقد کرده و خواهیم کرد .امروز اما به نظر می رسد با در نظر گرفتن رویۀ تهاجمی نظام اسلامی باید از نو در بارۀ آن سخن گفت، باید به آن «نه» گفت. باید گفتاری دیگر را آغاز کرد. موضوع را نمی توان به سادگی و با دستور این سردار و آن سردار، با دستگیری تعداد زیادی از زنان در خیابان ها و شرکت های خصوصی و بیرون کردن آنها از ادارات و غیره فیصله داد. به نظر من جدال اصلی در راه است. جدالی که بانیان «طرح امنیت اجتماعی» و « ارتقای عفت عمومی» مبتکر آن بوده اند.
این حجاب چیست؟ آیا آنگونه که ادعا می شود بازگشت به ارزش های سنتی است؟ به گمان من نه.در فرهنگ و جامعۀ ما تعادل و نظم جهان و همزمان بی تعادلی و در هم ریختگی نظم آن همواره تابعی از پوشش ما زنان بوده است. اگر در اسلام سنتی زن از آن رو می بایست پرده نشین و پوشیده باشد که تعادل جامعه را حفظ می کرد و نظم آن را موجب می شد، پس از انقلاب اسلامی رویه ای معکوس شکل گرفت. در اندیشۀ انقلابیون جهان تبیین شده بود، حال نوبت تغییر آن بود و زن مسلمان با حجاب «کوبندۀ» خود نشانه ای از این تغییر جهان و به انجام رساندن آن مأموریت مقدس به شمار می رفت. حجاب بر آمده از نظام اسلامی به هیچ رو به حجاب سنتی شباهت نداشت، از اینرو که دقیقاً بر هم زنندۀ تعادل جهانی ای بود که آن مأموریت مقدس قصد به انجام رساندنش را داشت. در این گفتار نیز همچون اولی همه چیز به پوشش من زن وابسته بوده است. فرقی نمی کند تعادل باشد یا بی نظمی و در هم ریختگی. من زن باید همواره با پوششم یا مدافع نظم مستقر یا بر عکس مدافع بی نظمی می بودم. پوششی که در هر حال ادعا می شود اسلامی است برای ما همواره به یکی از این دو مقصد و یا همزمان به هر دو ختم شده است. هم بر قرار کنندۀ تعادل جامعه و هم مشروعیت بخش آن مأموریت مقدسی بوده است که قصد دارد جهان را تخریب و از نو بسازد. سر در گمی گفتار سیاسی در مورد حجاب نیز از همین دوگانگی و تضاد سرچشمه می گیرد و درست به همین دلیل برای زنانی همچون من پوشش اجباری مصداق بارزی از این قرار گرفتن در جایگاه نامعلوم و رفت و برگشت های مداوم و بی نهایت است. آنجا که پای خانواده و نظام اجتماعی در جامعۀ ما در میان است، من با پوششم تعادل و عفت را بنا می کنم و آنجا که پای آن مأموریت مقدس در میان است، بر هم زنندۀ آن تعادلم. نظام اسلامی به پوشش من از همین رو محتاج است.
می توانم با همۀ آن کسانی هم که درست عکس تجربۀ مرا داشته اند، نیز احساس همدلی کنم. کسانی که بر خلاف من اما باز هم به خاطر آن تعادل مردانه، آن رابطۀ قدرت و آن مأموریت مقدس مجبور بوده اند پوشش خود را کنار بگذارند. در مورد این دومی نیز باید سخن گفت. زیرا به خاطر حساسیت موضوع حجاب و پوشش اجباری وضعیت زنانی که مجبور بوده اند از خود رفع پوشش کنند، همواره به حاشیه رانده شده و مسکوت گذارده شده است.
در هر دوی این گفتارها من با حجابم، هم فاعل بوده ام و هم مفعول. آنجا که پای تعادل در میان است، اگر روسری ام، چادرم عقب برود و اندامم نمایان شود، فاعلم و تعادل جامعه را، عفت آن را، و خلاصه همۀ آن چیزهایی را که به دست آمده در طرفه العینی به هم می زنم. نیز با حجابم به امپریالیسم جهانخوار« نه» می گویم و به او ثابت می کنم که نظام مقدس از حقانیت بی چون و چرا برخوردار است. در اینجا تعادل و نظم را برهم می زنم. این هر دو اوج نقش فاعلی من است. در هیچ مذهب و آیینی تاکنون برای زن هرگز اینقدر نقش فاعلی و اثر گذاری قائل نشده اند که با حجاب و پوشش به او داده شده است. اما نکتۀ دیگری را هم باید اضافه کرد و آن اینکه در هیچ آیینی نیز زن تا این حد به واسطۀ زن بودن تخریب نشده است که ما او را با حجاب اجباری تخریب می کنیم. زیرا حجاب هم منتهای نقش فاعلی زن است و هم نهایت مفعول بودن او. اگر زن ایرانی با پوشش خود عامل ایجاد تعادل در جامعه و بی تعادلی در نظم مستقر جهانی است، اما مدال افتخاری به او نمی دهند و اصلاً آدمش به حساب نمی آورند. نقش او فقط به همین ختم می شود که تابع باشد. با اعطای این مدال، ما را چهار میخ می کنند. من این نشان افتخار را نمی خواهم. این مردان اند که از ما ایجاد تعادل یا بی نظمی را طلب می کنند. من زن محکوم به آن بوده ام که مأموریت را به انجام برسانم بی آنکه هیچ نقشی در آن داشته باشم و بی آنکه در موردش از من پرسش کرده باشند. بیشتر به عکس روی دیوار آن شبیه بوده ام. از اینرو بحث در مورد حجاب در واقع بحث در مورد دستکم دو نوع رهیافت و نگاه متفاوت به جهان است که یکی از آنها همواره قربانی دیگری بوده است. یکی برداشت زنانی چون من از جهان است و دیگری برداشت همان آقایان و خانم هایی که خدمتتان عرض کردم. جهان من و نگاه من اما همواره در اسارت نگاه آنها مانده است. من محکوم بوده ام که جهان را از دریچۀ دیدگان آنها بنگرم . باور کنید که اگر از این دریچه جهان زیباتر می نمود، ای بسا هیچ مشکلی نداشتم، اما نیست. جهانی که من مجبور شده ام از دریچۀ چشم آقایان و خانم های مدافع حجاب که عینک خود را همواره از آقایان غرض گرفته اند، بنگرم، جهانی زشت، کثیف، نا امن، غیر اخلاقی، پر از دروغ و پنهانکاری و سخت غیر قابل اعتماد است. چگونه می توانم آن مناظر را زیبا بدانم و خود را وادار کنم که از زشتی اش رو برگردانم. می گویند حجاب محض خاطر امنیت من است، اما من با حجاب هرگز احساس امنیت نکرده ام، برعکس بیشتر احساس نا امنی و در هم ریختگی و آشفتگی داشته ام. در خیابان های شهر های ما فرقی نمی کند که شب و نصف شب و حتی وسط روز با چادر بیرون بروی، یا با روسری و یا با هیچیک. می گویند زن با حجاب زیباتر است. پیشتر ها البته منظورشان البته آن بود که زن برای «مردان» در حجاب زیباتر است، اما اخیراً می شنویم که حتی در دانشکدۀ هنرهای زیبا که تعداد دانشجویان دختر آن از پسر ها بیشتر است، دانشجویان را مجبور می کنند که از ماکت زن چادری به عنوان یکی از مظاهر ذوق زیبایی شناختی گرته برداری کنند! من در آن زیبایی ای نجسته ام. می گویند عفت و تعادل جامعه با حجاب حفظ می شود، اگر اینطور است پس بحمدالله به نظر می رسد ما متعادلترین و عفیف ترین جامعۀ کرۀ خاک باشیم. نیستیم. ما نه قائل به آن مأموریت مقدسیم و نه هرگز توجیه شده ایم که چه کسی، کجا، چگونه و چرا این مأموریت مقدس را بر دوش نظام اسلامی نهاده است که حال ما زنان با پوشش خود بخواهیم آن را به انجام برسانیم.
من به حجاب اجباری نه می گویم از آنرو که نه فاعلیت مطلقی را که در آن به من نسبت می دهند انسانی می دانم و نه آن مفعولیت مطلق را. من نه می خواهم و نه می توانم با حجابم مسئول عفت و تعادل جامعه و نظم مستقر یا بی نظمی و آشفتگی آن باشم و نه آنکه با پذیرفتن آن، خود را انکار کنم. نگاه من به جهان از همان اعتباری برخوردار است که نگاه هر موجود انسانی دیگر. من و میلیون ها مثل من در حجاب نه امنیت جسته ایم، نه زیبایی، نه اخلاق ، نه عفت و نه پاکی، و بر عکس بی حجابی را هم ملازم بی عفتی و بی اخلاقی و ناپاکی نمی دانیم. اصلاً به نظر ما پوشش ملازم با پاکی و ناپاکی، عفت و بی عفتی، تعادل و عدم تعادل نیست. پوشش و حجاب بحثی یکسره مربوط به قدرت است. کاری به اخلاق و دین ندارد.
منبع: میدان زنان
http://www.meydaan.org/showarticle.aspx?arid=548
من از حرف زدن در مورد حجاب خسته نمی شوم. در تمام سال های کودکی و جوانی ام، «حجاب» بخشی از زندگی من بوده و سرنوشت مرا تعیین کرده است. با آن بزرگ شده ام. دو رو برم در خانواده تقریباً همه محجبه اند و مادرم هنوز هم مرا به خاطر به قول خودش « اهمال و کوتاهی در حجاب» نبخشیده است.حجاب بزرگترین چالش فردی و سیاسی زندگی من بوده است. بعدها وقتی از کودکی در آمدم، به دانشگاه رفتم و خواندم و دیدم که بزرگترین چالش زندگی زنانی بوده است که من حتی با آنها در بسیاری جهات دیگر متفاوتم.
بگذارید برایتان بگویم تجربۀ تلخ من با حجاب چگونه آغاز شد؟ به خاطر دارم روزی را که برای نخستین بار می بایست جلوی پسرهای فامیل که با آنها هم بازی بودم و در بسیاری موارد با آنها رقابت می کردم، روسری بپوشم. حس تحقیر می کردم. احساس می کردم فلج شده ام و در نگاه آنها خُرد. بخصوص در نگاه یکی شان می خواندم که : «دیدی بالأخره چطور مغلوب شدی؟» قضیه اما فقط مربوط به پوشش نبود. بس فراتر از این بود. موارد متعددی اتفاق می افتاد که وقتی سخت سرگرم بازی یا به خود مشغول بودم، صداهایی عتاب آلود از گوشه و کنار می آمد که : « درست بنشین، لباست را درست کن. همه جایت پیداست. روسریت را بکش جلو، چادرت عقب رفته، گردنت پیداست، موهایت پیداست و ...» هرگز نمی دانستم معنای پس پشت این عتاب و خطاب ها چیست و اصلاً چرا باید به این شیوه مورد خطاب قرار گیرم.
چیزکی شورش وار در تمام آن سال ها در من رشد می کرد و من در تلاش بودم تا با انواع ترفندهایی که می شناختم میان انتظارم از خودم و انتظار دیگران از من که رابطۀ پیچیده ای توأم با عشق و نفرت را با آنها تجربه می کردم، بر قرار کنم. هر چه بیشتر کتاب های مطهری را می خواندم، کمتر قانع می شدم و دست آخر دیگر اصلاً خود را طرف خطاب او نمی دانستم. از نظر من او روحانی ای باسواد بود که خیلی چیزها می دانست و در مورد تجربه های شخصی و اجتماعی از حجاب هرگز هیچ . نمی توانستم برایش احترام زیادی قائل باشم . برج عاج نشینی این روحانی و عالم دینی که مرگش نیز در جو آن سالها تأسف آور هم بود، به نظرم نابخشودنی می آمد. او چه می دانست پوشیدن روسری که در آن عالم بچگی هیچ نیازی به آن نیست، چه حسی دارد؟ کمتر از آن می دانست که برای من پوشیدن حجاب برای نخستین بار به مردن می مانست و نمی توانستم خودم را قانع کنم که چرا یک کودک دختر که هیچ علامتی از زنانگی در او مشاهده نمی شود، به صرف اینکه به سن خاصی رسیده باید روسری و بعد ها هم چادر سر کند. حال گیرم که مزایایی که او در کتاب مسألۀ حجاب از آنها یاد می کرد و من هرگز تا به امروز به آنها پی نبرده ام، حقیقت داشته باشند.
تجارب و تحقیرهای شخصی من و دیگران از حجاب در هیچیک از کتاب های جلد اعلای روحانیون حوزه که بارها و بارها هم تجدید چاپ شده اند، یافت نمی شود. کمتر از آن در شعارهای رنگارنگی که برای پاسداشت این وظیفۀ خطیر به خورد ما می دهند. بگذارید بگویم که بعد از آن تجارب کودکی تحقیر آمیز ترین جمله ای که در مورد حجاب شنیده ام این جمله بوده است که: « حجاب برای زن مثل صدف است برای گوهری!» می توانستم جملاتی با شأن بیشتر از این قبیل که :« خواهرم، حجاب تو کوبنده تر از خون من است!» را تحمل کنم، اما جملۀ فوق را هرگز. در جملۀ نخست توهینی نهفته است که برای هر انسانی قابل درک است. بی آنکه سازنده یا سازندگان آن را دیده باشم، می توانم حدس بزنم که در روانشناسی تخریب شخصیت باید زبر دست بوده باشند. شما هم می توانید حس کنید چرا. در این جمله ستایش با تحقیر توأم می شود. با تعریف از زن، اما، فقط به عنوان موجودی که باید زیبا باشد. بگذریم. اینها را شما بس بهتر از من می دانید. در جملۀ بعدی اما نوعی شأنیت را احساس می کنم. از مبارزه جویی اش همراه با احترامی که برای زنانگی من قائل می شود، خوشم می آید، ولو آنکه مرا نفهمد و از منِ زن سرسری بگذرد.
بزرگتر که شدم، اما قضیه ابعادی پیچیده تر به خود گرفت. تقریباً به زودی متوجه شدم که باید میان روسری و چادر فرق بزرگی قائل شوم. اگر روسری برای کنترل جنسی من بود؛ البته به شیوه ای بس ناموفق، یا برای آن بود که کم کم مرا از عالم بچگی بِکنند و به زور زنم کنند و زن بودن را به خوردم بدهند، بحث چادر چیز دیگری بود. می دیدم که مادرم و بسیاری دیگر از زنان دور و برم از چادر به شیوه های مختلف استفاده می کنند. هرجایی هر چادری را نمی پوشند و تازه هر جایی هم خیلی تنگ رو نمی گیرند. به ویژه وقتی قرار بود روحانی معظمی قدم به خانۀ ما بگذارد یا آنکه ما قرار بود نزد روحانی معظمی برویم، می دیدم که خانم ها از همیشه تنگ تر روی می گیرند و طبیعتاً در این میان دائماً با این خطاب روبرو می شدم که : «مواظب حجابت باش!»، یعنی آنکه تنگ رو بگیر. آیا این آقایان نامحرم تر از بقیۀ مردها بودند؟ به نظرم آری. هرچه درجه و مقام بالاتر می رفت، صورت باید بیشتر پوشیده تر می ماند. حجاب با قدرت همواره پیوندی ناگسستنی داشته است.
چادر فقط یک پوشش نبود و نیست. با چادر هزار نوع فاصله گذاری، کدگذاری، همرنگ شدن، متمایز شدن، و امتیاز دهی و امتیازگیری و ... صورت می گرفت و می گیرد. من نیز باید می آموختم که در سلسله مراتب قدرت اریستوکراتیک روحانیت چگونه از چادر باید استفاده کرد. چطور باید آن را به ابزار قدرتی بدل کرد و بر دیگران اعمالش کرد. باید می آموختم چگونه علائم و نشانه ها را به کار بگیرم و با آن برای خودم سری میان سرها بشوم، به رسمیت شناخته بشوم، دیده شوم، مزایا به من تعلق گیرد. ثابت کردم که استعدادش را ندارم.
صرف پوشیدن روسری و مانتو هم کافی نبود؛ همچنانکه وقتی برای نخستین بار یواشکی مانتو وروسری را آزمایش کردم، احساس برهنگی می کردم. امروز می دانم که بیش از احساس عریانی جسمی، عاری شدن از آن همه عقبه، از آن همه علامت گذاری، از آنهمه مزیت و تشخص و اعتبار، از آن اریستوکراسی بود که آشفته و پریشانم می کرد. پوشیدن مانتو وروسری با همۀ ترس ها و خطرهایش، اما مزیتی ماجراجویانه و بس چشمگیر داشت. مرا در کنار بسیاری چیزهای دیگر وادار ساخت تا به دنبال بی بهره شدن از مزایای اجتماعی و سیاسی ای که با حجاب و چادر همراه بود، قدم در راهی دیگر بگذارم. با پوشیدن مانتو وروسری، بی هویت و خالی شدم و حال نیاز بود که هویت جدیدم را خودم بسازم.
مطمئنم که کسان بسیاری این تجارب را از سر گذرانده اند و من در این میان تنها نیستم. مجاز نیستم در اینجا از آن ها یاد کنم، اما برایشان سخت احترام قائلم. تنها می کوشم از خلال گشودن این تجربۀ شخصی به این پرسش پاسخ دهم که چرا حجاب چالشی اساسی برای ما زنان است و نمی توان از آن به سکوت گذاشت. خاصه در این روزها که مسأله ابعادی تلخ به خود گرفته است. تو گویی می شود یک شبه همۀ مبارزات و چالش هایی را که زنان بسیار در این راه متحمل شده اند، نادیده گرفت. به گمان من این امر غیر ممکن است. نمی خواهم در اینجا پر دور بروم و از این حرف بزنم که بحث پوشش آزادانه در کنار بحث آموزش از نخستین خواسته های زنانی در ایران بوده است . کتاب های تاریخی پر اند از ماجرای زنانی که همچون من از این پوشش همراه با مزایای نخواستنی آن حس تحقیر داشته اند و حتی بعضاً به همین خاطر مجبور شده اند در کنار دولت هایی بایستند که از آنها هیچ دل خوشی نداشته اند، بلکه تنها مزیتشان این بود که بعد از گذر از دالان های تنگ تاریخ پر از وحشت زنانه، دستکم به این امر رضایت دادند که زنان تا حدودی از پستوی خانه در بیایند. امثال محترم اسکندی و صدیقه دولت آبادی و تاج السلطنه و مهر انگیز منوچهریان و نویسندگان شجاع عالم نسوان که در نهایت قربانی بی پروایی خود شدند، تنها مشهورترین های این تاریخ اند.
برای من چالش حجاب اما تنها به پوشیدن یا نپوشیدن مانتو و روسری یا چادر خلاصه نشد. بحث دیگر بر سر خود پوشش اجباری بوده و هست. در تمام این سال ها چالش ابعادی دیگر و وسیعتر به خود گرفت و از بحث فردی به بحثی اجتماعی و سیاسی بدل شد. کیست که نداند در تمامی این سال ها «بی حجاب» بودن از مؤثرترین حربه ها برای خاموش کردن صدای زنان معترض بوده است. بی حجابی با ضد انقلاب بودن یکی شد و این واقعیت به سادگی نادیده گرفته شد که اگر نگوییم اکثریت زنان، اما تعداد کثیری از آنها که در انقلاب شرکت جستند و شعار «مرگ بر شاه» سر دادند، بی حجاب بودند. از این هم نمی گویم که پس از انقلاب، حکومت تازه تأسیس پس از یک مدارای موقتی با تغییر ناگهانی لحن و گفتارخود زنان بی حجاب را ضد انقلاب و مزدور امپریالسم خواند و تظاهرات گوناگون زنانی را که حجاب اجباری را زیر سؤال بردند، سرکوب کرد. اینها قضایایی هستند که بعدها به کرات روایت شده اند. حتی برای خود من نیز در آن عالم کودکی کم کم این موضوع بس بدیهی به نظر می آمد که کسی که حجاب ندارد، ضد انقلاب است. تنها بعدتر ها بود که به یاد آوردم و فهمیدم که زنان خانه نشین مذهبی از قضا کمتر از بسیاری دیگر در تظاهرات ضد رژیم شاه شرکت جستند و بسیاری از نسل های قدیمی محافظه کار آنها که دیگر خود را صاحب بی چون و چرای انقلاب می دانستند و از مزایای حکومت اسلامی چه بهره ها که نبردند، اصلاً قبول نداشتند که زن بتواند به تظاهرات برود و فریاد بزند. در خانۀ خودمان و در میان خویشان دور و نزدیک این جدال را از نزدیک تجربه کردم و در موارد دیگر نیز شاهد آن بودم. بسیاری از این بانوان محترم از شنیدن اینکه زنان در خیابان جیغ می کشیدند و بر ضد شاه فریاد سر می دادند، مو بر اندامشان راست می شد. بسیاری دیگر برای خود و دخترانشان ننگ می دانستند که زن از پلیس باتوم بخورد و یا دستگیر شود و شب را مجبور باشد در پاسگاه و میان یک مشت مرد شب را صبح کند. بارها شاهد مرافعه هایی از این قبیل در میان اطرافیانم بودم که: « برای دختر این کارها عیب است.» امروز اما همان آدم ها عقبۀ رویۀ سرکوبگرانۀ دولت اسلامی را تشکیل می دهند و تشویقش می کنند که بر دختران به اصطلاح بدحجاب سخت بگیرد، چون وضع شهرمان «غیر قابل تحمل» شده و وقتی دختران با این «سر و وضع» به خیابان می آیند، «کیان خانواده ها به خظر می افتد». حق دارند. در گفتاری که زن در بهترین حالت مروارید صدف است و زینت المجالس، دیدن دختران و زنانی که از زینت بودن به ستوه آمده اند، عجیب است و بهترین کار آن است که با مشت و لگد بار دیگر وادارشان کنیم زنانگی را به یاد بیاورند.
نسل من با تعجب تمام به همۀ این تغییرات می نگریست و برای این پرسش ساده که اصلاً حجاب اجباری چرا هست و این دعوا بر سر چیست؟، هیچ جوابی نمی جست و نجسته است. در سرزمینی که آموزه های دینی در بسیاری موارد دیگر به راحتی نادیده گرفته می شوند، چرا بر سر حجاب زنان که تازه بر سر تفسیر آن در شرع اینهمه اختلاف وجود دارد و معلوم نیست که از محکمات باشد، اینچنین پافشاری می شود؟ آرزو می کردم یک بار کسی یافت شود و پاسخی قانع کننده داشته باشد.
وقتی از یکی از روحانیون بسیار مشهور در مورد حجاب شرعی پرسیدم، با مضمونی شبیه به این پاسخ داد: « در شرع چنین حجابی نداریم. مسأله عرفی است.» و دیگری که باز هم از روحانیون مشهور زمان خود و مدرس حوزه و دانشگاه بود برایم فاش گفت که اصلاً حجاب در شریعت به معنای پوشش سر نیست و در کمال تعجب حتی مرا نیز دعوت کرد که در رویۀ خودم در مورد پوشش تجدید نظر کنم. با اینحال هیچیک از آنها هرگز عقیدۀ خود را به صراحت برای عموم بیان نکردند؛ همچنانکه بسیاری دیگر نیز امروز چنین نمی کنند. می دانیم که آن معدودی هم که شهامت داشته اند، چگونه خلع لباس و متحمل مجازات های دیگر شده اند.
برای بسیاری از مایی که این دوران را گذرانده ایم، کتاب های آقای مطهری و امثال او حتی اگر به شکرانۀ بودجه های هنگفت وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی هزاران بار دیگر هم چاپ شود، پاسخگوی پرسش سادۀ بالا نیست. حتی خود او نیز به خوبی به این امر واقف بود که دیدگاه روحانیت ارتجاعی دیگر نمی تواند پاسخگوی نسل جدید باشد. از همین رو کتاب خود را « مسألۀ حجاب» نامید و در آن تلاش کرد تا رویکردی به اصطلاح علمی را نسبت به این مسألۀ خطیر در پیش گیرد. اما گمان نمی کنم که خود او نیز می توانست رویه ای اینچنین را که در نهایت منجر به تخریب کل ماجرا و حذف مسأله شده است، تخیل کند.
در تلاش برای به کرسی نشاندن دعوی حجاب، کتاب او بارها و بارها مورد تبلیغ، خوانش، بازخوانی و باز هم بازخوانی هر چه بیشتر قرار گرفته است. جالب آنکه نظام اسلامی با این کار نشان داده است که هنوز از مطهری و افکار او گامی فراتر نگذاشته و قادر نبوده متنی بهتر از آن را تولید کند، آنهم برای موضوعی که نه تنها کیان خانواده ها بلکه دیگر هستی و نیستی دولت اسلامی به آن وابسته شده است. در فرصت هایی که برای این موضوع گاه و بیگاه به کتابفروشی های قم و تهران سرک کشیده ام، و در متن هایی که دستکم من خوانده ام، مطهری هنوز هم دست بالا را دارد. دیگران در بهترین حالت حاشیه هایی بر افکار او تولید کرده اند که خود بعضاً حاشیه هایی بر افکار راسل و روسو و دیگران بوده اند. آری ، موضوعی به این مهمی که گفته می شود با هویت زن مسلمان ارتباط تنگاتنگ دارد، تنها با مراجعه به آرای معدودی از فیلسوفان غربی امکان توجیه داشت.
بحث حجاب که سرنوشت بسیاری از دختران و زنان ما را تعیین می کند، به لحاظ نظری از فقیرترین موضوعات بوده و هست و دلیل آن هم روشن است. تلاش های نظری از پیش از انقلاب تاکنون قادر نبوده اند پا را فراتر از آن چیزی بگذارند که مطهری زمانی گذاشته است. این بحران و آشفتگی بارها از سوی دست اندرکاران نیز تحت این عنوان که« باید کار فرهنگی کرد» مورد تأکید واقع شده است. اما واقعیت آن است که اتفاقاً کار فرهنگی زیاد شده، اما کفگیر به ته دیگ رسیده است. همان هایی که در تمام این سال ها کار فرهنگی کرده و موی خود را در این آسیاب به نظر من بی جهت سپید کرده اند، می دانند که در این مورد حرف جدیدی وجود ندارد. حرف ها و استدلال ها همان حرف های قدیمی است . هر آنچه باید گفته می شد، گفته شده و چیزی نگفته باقی نمانده است. از همه چیز برای توجیه حجاب بهره گرفته شده است. بیایید اعتراف کنیم که متأسفانه این حنا دیگر رنگی ندارد و تنها باید به زور متوسل شد. آنچه در این باب نوشته شده، نه تنها امثال مرا که با آن فرهنگ بار آمده ایم نتوانسته قانع کند، بلکه پاسخگوی بی شمار پرسش های نسل امروز نیست که دیگر از تکرار بی پایان و هذیان وار این مکررات سخت به ستوه آمده است.
برای یک نمونه از این تلاش های اخیر شورای فرهنگی و اجتماعی زنان که در سال 66 از این رو تأسیس شد که بتواند خلاً های موجود در مورد مسائل زنان را پوشش دهد و البته همچون بسیاری دیگر از نهادها تنها کاری که نکرده است، پرداختن به مسائل واقعی زنان بوده، در پاییز سال 86 دو مجلد را به موضوع «حجاب و عفاف» اختصاص داده است که از هر حیث جالب اند. مایلم برخی از مقالات و محتوای این دو مجلد را در اینجا ذکر کنم تا در مورد آشفتگی نظری بالا تنها به دعوی صرف اکتفا نکرده باشم.
در یکی از مقالات این مجموعه نویسنده در مطلبی با عنوان « پژوهشی در الزام حکومتی حکم حجاب» با این ادعا که « از منظر فلسفۀ سیاسی حکومت ها می توانند اتباعشان را ملزم به انجام یا ترک فعلی کنند» ، و « اقتضای حکومت بر الزام اتباع خود امری کاملاً بدیهی و آشکار است» بر الزام حکومتی حکم حجاب رأی می دهد. فراموش نکنیم که در اینجا از استدلال نظری برای داشتن حجاب خبری نیست. دیگر نیست. بحث بر سر الزام و اجبار حکومتی آن است. یک گام جلوتر! اما این مانع از آن نیست که نویسندۀ محترم در ادامه مدعی نشوند که الزام حکومتی و اطاعت از آن «شرعی» است. البته این استدلال با عنوان اندیشۀ « تغلُّب» در تاریخ اسلام سابقۀ فراوان دارد و به هیچ رو نظریۀ جدیدی نیست، اما جا دارد این سؤال ساده پرسیده شود که چنانچه حکومت ها می توانند اتباع خود را به هر کاری ملزم کنند، در اینصورت خود پدیدۀ حکومت اسلامی که با عدم اطاعت از نظام شاهنشاهی و شوریدگی بر آن نظام سر بر آورد، چگونه توجیه شدنی خواهد بود؟ این که خود نقض آشکار مشروعیت حکومت اسلامی است.
مابقی مقالات مجلد اول این مجموعه به بررسی آیات و روایات اختصاص دارد که صد البته تازه نیست. مقالۀ پایانی این مجلد از هر حیث جالب است، زیرا نه تنها مقالۀ نخست را کاملاً نقض می کند، بلکه رویۀ حکومت را یکسره بر اساس ادلۀ فقهی زیر سؤال می برد. نویسنده باز هم به « بررسی الزام حجاب در حکومت دینی» می پردازد و پس از در انداختن بحثی نیمه دینی، نیمه جامعه شناختی می گوید:« در سال های نخستین انقلاب حجاب تبدیل به فرهنگ اجتماعی گردید و در بخش های زیادی بدون آنکه آن اجبارها شکل بگیرد، با اکثریت جامعه همراهی می کرد، اما از آنجا که رفتارها شکل خشونت آمیز پیدا کرد، و فلسفۀ حجاب تبیین نشد [؟] و مفهومی متفاوت پیدا کرد،امروز شاهد بی اثر شدن قانون و تزلزل اقتدار آن هستیم. » از نگاه نویسندۀ محترم عدم تبیین بحث حجاب باعث بی اثر شدن قانون و تخلف از آن بوده است. جالب تر آنکه نویسنده خود با بررسی روایات و آیات گوناگون بر این امر معترف است که « در آیات و روایات... هرگز نکته ای که دلالت بر الزام و اجبار حجاب و مجازات بدحجاب به صورت تعزیری داشته باشد، وجود ندارد... در هیچکدام از این منابع [ قرآن و حدیث] مطلبی در جهت الزام حجاب نیامده و هیچ حدیثی مبنی بر اینکه در حکومت پیامبر، امام علی ، و حتی خلفا و حکام اسلامی ، کسی را بر عدم رعایت حجاب مواخذه و مجازات کرده باشند، نقل نشده است.» و در ادامۀ مطلب به درستی بر این نکته تأکید می کند که در واقع عکس موضوع صادق بوده است. یعنی امامان و خلفا چنانچه کنیزی را می دیدند که سر خود را پوشانده او را وادار به ترک آن می کردند و یا به مجازات می رساندند!
مجموعه مقالات مجلد دوم نیز عمدتاً از نوع مقالاتی است که به بحث دینی حجاب اختصاص دارند. اما در این مجموعه نیز مقاله ای باز هم جلب توجه می کند با این عنوان « نقدی بر مادۀ 638 قانون مجازات اسلامی در جرم انگاری بدحجابی» . نویسنده در این مقاله یکی از مهمترین موضوعات یعنی قانون مجازات اسلامی را که اخیراً بحث از دائمی شدن آن در بین است، در مورد جرم انگاری مورد بررسی قرار داده است. در این مادۀ قانونی چنین آمده است: « هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل، به حبس از ده روز تا دو ماه یا تا 74 ضربه شلاق محکوم می گردد و در صورتی که مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نمی باشد، ولی عفت عمومی را جریحه دار نماید، فقط به حبس از ده روز تا دو ماه یا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد. تبصره: زنانی که بدون حجاب در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.» نویسنده با نگاه حقوقی و شرعی قانون مجازات اسلامی را در این بندها دچار اشکال دانسته است و پیشنهاد به اصلاح آن داده است، به نحوی که لزوم رعایت حجاب را برای زنان غیر مسلمان و سالخورده قابل نقد دانسته است.
مجموعه مقالات فوق که نمونه های آنها را در سایر نشریه ها و کتب چاپ شده در همین چند سال اخیر به وفور می توان یافت، حاوی حقایقی اند که در جدال زورگویانه در مورد حجاب اجباری به راحتی نادیده گرفته شده اند. نخست آنکه بر اساس خود این اسناد که توسط نهادهای ذیربط تولید شده اند، در مورد این مسأله اختلافات زیادی هست که آیا اساساً در شرع چیزی به نام حکم در مورد حجاب وجود دارد که حال مسنلزم تعزیر باشد؟ در واقع بر اساس همین مدارک، بی حجابی اجباری در شریعت رویه بوده است، اما حجاب اجباری هرگز. در این مورد نیز که آیا حکومت می تواند زنان را به داشتن حجاب مجبور کند یا خیر، پاسخ ها و شبهات آنقدر زیاد و آنقدر گوناگون اند که برای یک خوانندۀ عادی و غیر حرفه ای هم کاملاً روشن می شود که در هیچیک از موارد مربوط به فقه و قانونگذاری و بسیار کمتر از آن در رویۀ عملی در مورد پوشش اجباری بحث بر سر رعایت محکمات اصول شرعی نبوده و نیست. در واقع بر این اساس نه در نظام اسلامی و نه در هیچ نظام دیگری حجاب نمی تواند بر اساس دلایل شرعی اجباری باشد و مسلماً اینکه حکومت نمی تواند در این مسأله به زور متوسل شود. از اینرو قانون مجازات اسلامی نیز در این میان سندی مغایر با شرع است؛ همچنانکه متخصصین امر اذعان می کنند.
اینها را هم سالیان سال است که می شنویم و می دانیم. بی شمار مطالب در این باب نوشته شده اند که من از آن میان تنها برخی از نمونه های اخیر را گزینش کردم. و چه دلیلی از این محکمتر که چنانچه اختلافی در این باب نبود، چرا پس از گذشت سالیان بسیار اینهمه وقت و بودجه مصروف این موضوع می شود تا پوشش اجباری را توجیه کرده و رویۀ زورگویانه در مورد آن را نیز جا بیندازند. گو اینکه هر چقدر بیشتر نوشته می شود، کمتر نتیجه می دهد و کمتر قانع کننده می شود، از آنرو که میان دستگاه های ذیربط و خود مراجع و متخصصان نیز در این باب اختلافات جدی وجود دارد.
از این هم نمی گوییم که رئیس جمهور محترمی که خود را مهر پرور می نامد، وقتی در مورد حجاب از او پرسیدند، چگونه با عوامفریبی پاسخ داد: « آیا همۀ مشکلات ما خلاصه شده در دو تا موی خانم ها؟ آیادر مملکت هیچ کار دیگری وجود ندارد که انجام بشود؟»
جدال دائمی خیابانی در مورد حجاب این روزها رنگ دیگری به خود گرفته است. قرار است همه چیز از نو زیر چکمه له شود و کسی هم دم بر نیاورد. حتی کسانی که خود روزی به نام شرع همۀ اینها را توجیه می کردند، اکنون گرفتار صدای شوم چکمه شده و زبان در کام کشیده اند. بنابراین مسأله دیگر به هیچ رو بر سر انتخاب میان کار فرهنگی و کار نظامی در مورد حجاب نیست. مسأله بر سر خود حجاب اجباری است. از بسیاری نسل های پیش از من تا به امروز هر روز این صدا رساتر به گوش می رسد که به هر دلیل و با هر توجیهی بسیاری از زنان دیگر نمی خواهند هیچ نوع پوشش سری را اعم از چادر، روسری یا به هر شکل دیگری تحمل کنند. این صدا آنقدر واضح ، آنقدر بلند و آنقدر دیرینه و تاریخ دار است که برای شنیدن آن به لوازم کمکی هیچ نیازی نیست. همه خوب می دانند که برای موضوع حجاب تنها یک راه حل وجود دارد و آنهم واگذاری امر پوشش به انتخاب فردی خود زنان است. اگر کیان خانواده، اجتماع، و حکومت اسلامی به حجاب وابسته شده است،پس لاجرم اشکال را باید در آن کیان، در بنیاد آن خانواده، در آن اجتماع و در آن حکومت جست که خود تجدید نظری جسورانه اما ضروری را می طلبد. اما در واقع چنین نخواهد شد، یا لاقل نه به این زودی. اکنون نظام اسلامی یا دستکم بخش های مهمی از آن تهاجمی تر از همیشه با زنان برخورد می کنند؛ به گونه ای که از ابتدای انقلاب تاکنون در هیچ حکومتی چنین رویۀ تهاجمی¬ای را نمی توان سراغ کرد. باید پرسید چه چیز این خشونت و تهاجم را که رویکرد های مربوط به حجاب تنها یکی از بی شمار ابعاد آن را تشکیل می دهد، موجب شده است؟
حجاب و مأموریت دولت مقدس
نظام اسلامی ما از هر دولت و نظام دیگری ولو آنهم اسلامی بوده باشد، همواره برتر و بالاتر در نظر گرفته شده است. از همان ابتدای انقلاب تصور می شد که نظام اسلامی در ایران موهبتی الهی است. مأموریت مقدس مبارزه با امپریالیسم، برقراری عدالت جهانی، آزاد سازی دنیا از چنگال قدرت های جهانی و خلاصه تغییر جهان به آن سپرده شده است و بالتبع در این مسیر بسیار چیزها می بایست تغییر کنند. این ادبیات افت و خیزهای بسیاری داشته است. اما اخیراً در بیانات بسیاری از رجال سیاسی، در مکاتبات و نامه نگاری های آنها با سران جهان، با پیشنهادهای عجیب و غریب برای اصلاح دنیا و مردم آن و جز اینها از نو ظاهر شده است؛ هر چند با در نظر گرفتن وضع اسفناک اقتصادی و اجتماعی و ... دیگر کمتر قانع کننده. شاید هیچ دولتی در جهان الا نو محافظه¬کاران آمریکایی و رژیم¬های سابق کمونیستی در جهان از این حیث شبیه ما نبوده باشند که حضور خود را بر اریکۀ قدرت و در دست داشتن افسار توده ها را خواه به صورت الا بختکی یا با سرکوب شدید مخالفین و با قوۀ قهریه، چنین مقدس بدانند که به خود جرأت دهند به هر اقدامی در ارتباط با شهروندان مبادرت کنند؛ بی آنکه نگران پیامدهای آن باشند. حوادثی همچون تهاجم نظامی به عراق و افغانستان، زندان ابوغریب در عراق، خلیج گوانتانامو و جز اینها برای صدور به اصطلاح دموکراسی در جهان همانقدر از تصور این مأموریت مقدس سرچشمه می گیرند که تصور ایجاد عدل و عدالت جهانی،و به اصطلاح نجات جهان در گفتار دولتمردان نظام اسلامی. روشن است که بیش از هر چیز این گفتار در واقع ابزاری برای رفع و رجوع بحران مشروعیت سیاسی دولت هایی بوده است که همواره با آن در داخل و خارج دست به گریبان بوده اند. جالب آنکه در واقع نظام اسلامی با غصب آنچه که در آموزه های شیعی توسط مهدی موعود باید به انجام برسد، برای خود جایگاه و شأنی مقدس را قائل شده است که کمتر مورد پرسش قرار گرفته است.
سوای بسیاری مسائل دیگر این رتوریک بسیاری از طرح های امنیت اجتماعی، بگیر و ببند شهروندان، آزار و سرکوب فعالیت های مدنی و غیر خشونت آمیز و ... را عمیقاً توجیه کرده و مشروعیت نظام اسلامی را دستکم به صورتی نیم بند و در کوتاه مدت تأمین کرده است. در تمام این سالها شاهد بوده ایم که هر گاه مشروعیت نظام اسلامی به پایین ترین حد خود رسیده این رتوریک تشدید شده و بر عکس زمانی که مشروعیت مردمی آن بالنسبه بالا بوده است، این تصور نیز تا حدودی کنار گذاشته شده است. به گمان من نه تنها موضع تهاجمی حکومت در مقابل زنان بلکه بسیاری دیگر از اقدامات آن برای محو صداهای منتقدانه تا حدود زیادی از همین تصور و تخیل مأموریت مقدس و بالتبع بحران مشروعیت سیاسی نهفته در پس آن سرچشمه می گیرد. غرور و تبختر نهفته در تخیل مأموریت مقدس زمانی به تجربه های اسفباری از انواعی انجامید که در تمام سال های پس از انقلاب شاهد آنها بوده ایم. جالب آن است که برای زن ایرانی و بی آنکه از او پرسیده باشند، در این تخیل نقشی در نظر گرفته شده است که مطلقاً و تنها با پوشش اسلامی او به انجام خواهد رسید. وقتی جامعه مان می رود تا از همۀ دیگر مظاهر دین عاری شود، تنها یک چیز همچنان توجیه گر آن مأموریت جهانی خواهد بود و آنهم حجاب زنان است.
پس از یک افت نسبی، این تخیل به اشکال دیگری در رتوریک مقامات سیاسی و شخصیت های فرهنگی به ویژه در توجیه برخورد با زنان و پوشش آنها ظاهر شده است. برای نمونه پژوهشگر محترمی که انقلاب اسلامی را «انقلاب اسلامی را انقلاب حجاب» می نامد، با همان ساده سازی همیشگی و سیاه و سفید کردنِ همۀ مجادلات و تحولات سیاسی و اجتماعی در جهان امروز ، به گونه ای هیجان زده از تصور همان مأموریت جهانی که به اعتقاد او به دنبال وقوع انقلاب اسلامی در ایران حادث شده است، می نویسد: « در بخش عظیمی در جهان اسلام که تا این زمان شیفتۀ اندیشه های غربی بود،گرایش به حجاب بیشتر شد؛ بدین ترتیب غرب پس از چندین دهه تلاش، در خارج از مرزهای خود و در حوزۀ کشورهای اسلامی، با شگفتی شاهد بازگشت مسلمانان به حجاب بود. شگفت تر آنکه در دو دهۀ اخیر، زنان مسلمان در اروپا و آمریکا نیز همچنان بر حجاب اصرار می ورزند... حجاب امروز به صورت یک مسألۀ بحران زا برای کشورهایی مثل فرانسه در آمده و هر روز جدی تر از پیش می شود. به علاوه می توان پذیرفت که امروزه حجاب در میان زنان فرهیختۀ کشورهای در حال توسعۀ مسلمان مانند مصر، سوریه، و حتی ترکیه که روزگاری کمتر زمینۀ مقبولیت داشت، مورد استقبال قرار گرفته و شمار فراوانی از زنان دانشگاهی به حجاب روی آورده اند...» طبعاً ایشان اشاره ای به این ندارد که مسأله در ایران نیز شکل بحران اجتماعی را به خود گرفته است و از این هم سخن نمی گوید که همان نسل جدیدی از زنان مسلمان در بسیاری از کشورهای اسلامی که به قول ایشان به حجاب روی آورده اند، اگر بخواهند در خیابان های تهران یا دیگر شهرهای ایران راه بروند، مورد توهین و تحقیر قرار خواهند گرفت و قطعاً توسط مأموران انتظامی به عنوان مصادیق بارز بدحجابی و بی حجابی دستگیر خواهند شد! در عین حال به نظر می رسد دستکم بخش مهمی از آن مأموریت مقدس که در تمام این سالها هرگز به درستی معلوم نشد که دقیقاً چیست و همچنان در هاله ای از ابهام باقی ماند، آن است که زنان همۀ جهان را وادار کنیم تا پوشش مورد نظر ما را پذیرا شوند!
رتوریک نهفته در این گفتاربه هیچ رو تازگی ندارد. همانطور که آقای مطهری در توجیه حجاب به راسل و دیگر فیلسوفان غربی مراجعه می کند و خواسته های زنان و مردان ایرانی را یکسره کنار می گذارد، نویسندۀ مورد بحث ما نیز برای توجیه حجاب، پوشش زنان مسلمان و حتی غیر مسلمان در دیگر کشورها را به عنوان شاهدی بر صدق گفتار خود می آورد. باز هم زن ایرانی، خواسته های او و آنچه او می خواهد، کمترین اهمیتی ندارد. از دیگریِ غیر ایرانی دلیل و شاهد آوردن و از او به عنوان مرجع برای صدق سخن استفاده کردن در واقع همواره از ویژگی های اصلی رتوریک مورد بحث در باب حجاب بوده است. موارد زیادی را شاهد بوده ایم که در آنها زن غربی ای که به تازگی مسلمان شده و حجاب را قبول کرده، به عنوان دلیلی برای اثبات حقانیت اسلام و حجاب او نیز به عنوان الگوی مناسبی برای زن ایرانی مورد ستایش و تمجید قرار گرفته است! در واقع این گفتار به اصطلاح غرب ستیزِ مدافع حجاب در نهایت سر از دامان همان غربی درمی آورد که در ظاهر مورد تنفر است و ادعا می شود زن ایرانی را مسخ کرده و او را کورکورانه و تقلیدوار به دنبال خود کشیده است! رتوریک مأموریت مقدس در واقع به دلیل پیوند عمیق آن با بحران مشروعیت آشکارا با خشونت توأم است. بی دلیل نیست که وقتی کشورمان در آستانۀ همه نوع بحران اجتماعی و اقتصادی قرار دارد، طرح های امنیت اجتماعی هر بار به شکلی تازه ظهور می کنند و از نو به خشونت دامن می زنند. البته کسی به این پرسش ساده نیز پاسخی نمی دهد که با در نظر گرفتن ابعاد وسیع نارضایتی داخلی، آن مأموریت مقدس جهانی چگونه قرار است به انجام برسد.
چرا به حجاب اجباری نه می گوییم؟
ما زنان سال هاست که حجاب اجباری از انواع گوناگون آن را با پوشیده گویی و فاش گویی، با طعنه، اعتراض، استدلال، مقاومت مدنی و هزاران شکل دیگر نقد کرده و خواهیم کرد .امروز اما به نظر می رسد با در نظر گرفتن رویۀ تهاجمی نظام اسلامی باید از نو در بارۀ آن سخن گفت، باید به آن «نه» گفت. باید گفتاری دیگر را آغاز کرد. موضوع را نمی توان به سادگی و با دستور این سردار و آن سردار، با دستگیری تعداد زیادی از زنان در خیابان ها و شرکت های خصوصی و بیرون کردن آنها از ادارات و غیره فیصله داد. به نظر من جدال اصلی در راه است. جدالی که بانیان «طرح امنیت اجتماعی» و « ارتقای عفت عمومی» مبتکر آن بوده اند.
این حجاب چیست؟ آیا آنگونه که ادعا می شود بازگشت به ارزش های سنتی است؟ به گمان من نه.در فرهنگ و جامعۀ ما تعادل و نظم جهان و همزمان بی تعادلی و در هم ریختگی نظم آن همواره تابعی از پوشش ما زنان بوده است. اگر در اسلام سنتی زن از آن رو می بایست پرده نشین و پوشیده باشد که تعادل جامعه را حفظ می کرد و نظم آن را موجب می شد، پس از انقلاب اسلامی رویه ای معکوس شکل گرفت. در اندیشۀ انقلابیون جهان تبیین شده بود، حال نوبت تغییر آن بود و زن مسلمان با حجاب «کوبندۀ» خود نشانه ای از این تغییر جهان و به انجام رساندن آن مأموریت مقدس به شمار می رفت. حجاب بر آمده از نظام اسلامی به هیچ رو به حجاب سنتی شباهت نداشت، از اینرو که دقیقاً بر هم زنندۀ تعادل جهانی ای بود که آن مأموریت مقدس قصد به انجام رساندنش را داشت. در این گفتار نیز همچون اولی همه چیز به پوشش من زن وابسته بوده است. فرقی نمی کند تعادل باشد یا بی نظمی و در هم ریختگی. من زن باید همواره با پوششم یا مدافع نظم مستقر یا بر عکس مدافع بی نظمی می بودم. پوششی که در هر حال ادعا می شود اسلامی است برای ما همواره به یکی از این دو مقصد و یا همزمان به هر دو ختم شده است. هم بر قرار کنندۀ تعادل جامعه و هم مشروعیت بخش آن مأموریت مقدسی بوده است که قصد دارد جهان را تخریب و از نو بسازد. سر در گمی گفتار سیاسی در مورد حجاب نیز از همین دوگانگی و تضاد سرچشمه می گیرد و درست به همین دلیل برای زنانی همچون من پوشش اجباری مصداق بارزی از این قرار گرفتن در جایگاه نامعلوم و رفت و برگشت های مداوم و بی نهایت است. آنجا که پای خانواده و نظام اجتماعی در جامعۀ ما در میان است، من با پوششم تعادل و عفت را بنا می کنم و آنجا که پای آن مأموریت مقدس در میان است، بر هم زنندۀ آن تعادلم. نظام اسلامی به پوشش من از همین رو محتاج است.
می توانم با همۀ آن کسانی هم که درست عکس تجربۀ مرا داشته اند، نیز احساس همدلی کنم. کسانی که بر خلاف من اما باز هم به خاطر آن تعادل مردانه، آن رابطۀ قدرت و آن مأموریت مقدس مجبور بوده اند پوشش خود را کنار بگذارند. در مورد این دومی نیز باید سخن گفت. زیرا به خاطر حساسیت موضوع حجاب و پوشش اجباری وضعیت زنانی که مجبور بوده اند از خود رفع پوشش کنند، همواره به حاشیه رانده شده و مسکوت گذارده شده است.
در هر دوی این گفتارها من با حجابم، هم فاعل بوده ام و هم مفعول. آنجا که پای تعادل در میان است، اگر روسری ام، چادرم عقب برود و اندامم نمایان شود، فاعلم و تعادل جامعه را، عفت آن را، و خلاصه همۀ آن چیزهایی را که به دست آمده در طرفه العینی به هم می زنم. نیز با حجابم به امپریالیسم جهانخوار« نه» می گویم و به او ثابت می کنم که نظام مقدس از حقانیت بی چون و چرا برخوردار است. در اینجا تعادل و نظم را برهم می زنم. این هر دو اوج نقش فاعلی من است. در هیچ مذهب و آیینی تاکنون برای زن هرگز اینقدر نقش فاعلی و اثر گذاری قائل نشده اند که با حجاب و پوشش به او داده شده است. اما نکتۀ دیگری را هم باید اضافه کرد و آن اینکه در هیچ آیینی نیز زن تا این حد به واسطۀ زن بودن تخریب نشده است که ما او را با حجاب اجباری تخریب می کنیم. زیرا حجاب هم منتهای نقش فاعلی زن است و هم نهایت مفعول بودن او. اگر زن ایرانی با پوشش خود عامل ایجاد تعادل در جامعه و بی تعادلی در نظم مستقر جهانی است، اما مدال افتخاری به او نمی دهند و اصلاً آدمش به حساب نمی آورند. نقش او فقط به همین ختم می شود که تابع باشد. با اعطای این مدال، ما را چهار میخ می کنند. من این نشان افتخار را نمی خواهم. این مردان اند که از ما ایجاد تعادل یا بی نظمی را طلب می کنند. من زن محکوم به آن بوده ام که مأموریت را به انجام برسانم بی آنکه هیچ نقشی در آن داشته باشم و بی آنکه در موردش از من پرسش کرده باشند. بیشتر به عکس روی دیوار آن شبیه بوده ام. از اینرو بحث در مورد حجاب در واقع بحث در مورد دستکم دو نوع رهیافت و نگاه متفاوت به جهان است که یکی از آنها همواره قربانی دیگری بوده است. یکی برداشت زنانی چون من از جهان است و دیگری برداشت همان آقایان و خانم هایی که خدمتتان عرض کردم. جهان من و نگاه من اما همواره در اسارت نگاه آنها مانده است. من محکوم بوده ام که جهان را از دریچۀ دیدگان آنها بنگرم . باور کنید که اگر از این دریچه جهان زیباتر می نمود، ای بسا هیچ مشکلی نداشتم، اما نیست. جهانی که من مجبور شده ام از دریچۀ چشم آقایان و خانم های مدافع حجاب که عینک خود را همواره از آقایان غرض گرفته اند، بنگرم، جهانی زشت، کثیف، نا امن، غیر اخلاقی، پر از دروغ و پنهانکاری و سخت غیر قابل اعتماد است. چگونه می توانم آن مناظر را زیبا بدانم و خود را وادار کنم که از زشتی اش رو برگردانم. می گویند حجاب محض خاطر امنیت من است، اما من با حجاب هرگز احساس امنیت نکرده ام، برعکس بیشتر احساس نا امنی و در هم ریختگی و آشفتگی داشته ام. در خیابان های شهر های ما فرقی نمی کند که شب و نصف شب و حتی وسط روز با چادر بیرون بروی، یا با روسری و یا با هیچیک. می گویند زن با حجاب زیباتر است. پیشتر ها البته منظورشان البته آن بود که زن برای «مردان» در حجاب زیباتر است، اما اخیراً می شنویم که حتی در دانشکدۀ هنرهای زیبا که تعداد دانشجویان دختر آن از پسر ها بیشتر است، دانشجویان را مجبور می کنند که از ماکت زن چادری به عنوان یکی از مظاهر ذوق زیبایی شناختی گرته برداری کنند! من در آن زیبایی ای نجسته ام. می گویند عفت و تعادل جامعه با حجاب حفظ می شود، اگر اینطور است پس بحمدالله به نظر می رسد ما متعادلترین و عفیف ترین جامعۀ کرۀ خاک باشیم. نیستیم. ما نه قائل به آن مأموریت مقدسیم و نه هرگز توجیه شده ایم که چه کسی، کجا، چگونه و چرا این مأموریت مقدس را بر دوش نظام اسلامی نهاده است که حال ما زنان با پوشش خود بخواهیم آن را به انجام برسانیم.
من به حجاب اجباری نه می گویم از آنرو که نه فاعلیت مطلقی را که در آن به من نسبت می دهند انسانی می دانم و نه آن مفعولیت مطلق را. من نه می خواهم و نه می توانم با حجابم مسئول عفت و تعادل جامعه و نظم مستقر یا بی نظمی و آشفتگی آن باشم و نه آنکه با پذیرفتن آن، خود را انکار کنم. نگاه من به جهان از همان اعتباری برخوردار است که نگاه هر موجود انسانی دیگر. من و میلیون ها مثل من در حجاب نه امنیت جسته ایم، نه زیبایی، نه اخلاق ، نه عفت و نه پاکی، و بر عکس بی حجابی را هم ملازم بی عفتی و بی اخلاقی و ناپاکی نمی دانیم. اصلاً به نظر ما پوشش ملازم با پاکی و ناپاکی، عفت و بی عفتی، تعادل و عدم تعادل نیست. پوشش و حجاب بحثی یکسره مربوط به قدرت است. کاری به اخلاق و دین ندارد.
منبع: میدان زنان
http://www.meydaan.org/showarticle.aspx?arid=548
۱۳۸۸ آبان ۱۲, سهشنبه
بازداشت و بازجویی جوانان محل در رابطه با کشته شدن مصطفی اسدی
خبر رسیده تکمیلی
در پی کشته شدن مصطفی اسدی از بسیجیهای معروف غرب تهران، رژیم بعد از گذشت ۴ ماه با یک اقدام تلافی جویانه مبادرت به بازداشت و بازجویی جوانان محل در این منطقه زده است.
مصطفی اسدی در تاریخ ۲۶ تیر در منطقه ای به اسم پایین دره ، محله میدان دهکده المپیک به ضرب چاقو کشته شده است.بسیجی نامبرده در میدان آزادی دیده شده بود که با اسلحه به مردم تیر اندازی می کرده است ، سابقه تجاوز نیز داشته است. پدر نامبرده سرهنگ اسدی از محافظین ریاست جمهوری اسلامی است. منزل آنها درشهرک لاله است . شوهر خواهر نامبرده امیر جعفری صامت از برج سازان سپاه میباشد.
در پی کشته شدن مصطفی اسدی از بسیجیهای معروف غرب تهران، رژیم بعد از گذشت ۴ ماه با یک اقدام تلافی جویانه مبادرت به بازداشت و بازجویی جوانان محل در این منطقه زده است.
مصطفی اسدی در تاریخ ۲۶ تیر در منطقه ای به اسم پایین دره ، محله میدان دهکده المپیک به ضرب چاقو کشته شده است.بسیجی نامبرده در میدان آزادی دیده شده بود که با اسلحه به مردم تیر اندازی می کرده است ، سابقه تجاوز نیز داشته است. پدر نامبرده سرهنگ اسدی از محافظین ریاست جمهوری اسلامی است. منزل آنها درشهرک لاله است . شوهر خواهر نامبرده امیر جعفری صامت از برج سازان سپاه میباشد.
۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه
خبر رسیده
مصطفی اسدی در تاریخ ۲۶ تیر در منطقه ای به اسم پایین دره ، محله میدان دهکده المپیک به ضرب چاقو کشته شده است.بسیجی نامبرده در میدان آزادی دیده شده بود که با اسلحه به مردم تیر اندازی می کرده است ، سابقه تجاوز نیز داشته است. پدر نامبرده سرهنگ اسدی از محافظین ریاست جمهوری اسلامی است. منزل آنها درشهرک لاله است . شوهر خواهر نامبرده امیر جعفری صامت از برج سازان سپاه میباشد.
۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه
جهانی بدون دولت ، زندان ، مرز ، فقر، نابرابری ، استبداد و...(بازی وبلاگی چه می خواهیم)
وبلاگ ارتا هرمس , همگان را به یک بازی وبلاگی به نام چه میخواهیم دعوت کرده است . اتفاقا در این شرایط حساس و سرنوشت ساز در تاریخ ایران است که پاسخ به چنین سئوالی وظیفه یکایک انسانهایی است که به دنبال تغییرات اساسی و انسانی در ایران و سطح جهان هستند. چرا که ساکنین ایران به دنبال هدفی هستند که اگر بتوانند به این سوال پاسخ دهند آن موقع از مرحله نفی و سلب وارد مرحله ایجابی خواهند شد و یا حداقل دورنمای مطا لبات روشن باشد و مطا لبات را در بین مردم بتوانیم افزایش و عمق دهیم و چه بسا در روند پاسخ به چه می خواهند ، راهی را یابند که بتواند افق جدیدی را روی بشر بگشاید و بتواند زندگی خود و انسانهای دیگر را مورد تاثیر در جهت تغییرات اساسی و انسانی قرار دهد، همانگونه که اعتراض به تقلب درانتخابات توسط کاندیدا ها در ایران , در انتخابات افغانستان وگامرون نیز طرح گردید ولی به دلیل یکسان نبودن شرایط سیاسی ، اجتمایی و فرهنگی و نبود استبداد ۳۰ ساله در آن کشورها و ... اما باعث نشد متاسفانه در آن کشورها مردم در خیابانها حضور پیدا کنند و یا امروزه مدل نشستن در خیابانها در ۱۳ آبان اقتباسی است از مبارزات مردم اکراین و...
جهانی را میخواهم که هیچ چیز و هیچ کس در آن مقدس نباشد , چه بسیار کسانی که در طول تاریخ به جرم نادیده گرفتن مقدسات حاکم به آتش کشیده شدند یا خونشان مباح اعلام شده است . تعدادی از مقدسات مانند :
ماه مقدس، سنگ مقدس ، نوشته مقدس ، زبان مقدس ، عکس مقدس ، چاه مقدس ، ساختمان مقدس ، معبد مقدس ، شب مقدس ، روز مقدس ، پرچم مقدس ، کتاب مقدس ، آدم مقدس ، گاو مقدس ، خانه مقدس ، خون مقدس ، خاک مقدس ، نژاد مقدس ، درخت مقدس ، بت مقدس ، کلام مقدس ، نوشته مقدس ، نشان مقدس ، خواب مقدس ، آب مقدس ، دریای مقدس ، کوه مقدس ، نور مقدس ، آتش مقدس ، جای پای مقدس ، پدر مقدس ، مرده مقدس ، مادر مقدس ، سرزمین مقدس ، باران مقدس ، لکه روی دیوار مقدس ، فرمان روای مقدس ، چوب مقدس ، شاه مقدس ، دست مقدس ، صلیب مقدس ، رهبر مقدس , شهر مقدس ، جنگ مقدس ، مکانهای مقدس ، مسجد مقدس ، کلیسای مقدس ، عدد مقدس ، فرشته مقدس ، هیزم مقدس ، نظام مقدس و ....
و انسانی بر انسانی دیگر فرمان نراند و در آن تعصب و خرافه جایی نداشته باشد. جهانی را میخواهم که قانون آن نه توسط حکومتگران بلکه توسط خود مردم تدوین شود آن هم در تشکلات داوطلبانه اجتماعی و شوراهای خود گردن محلات ، کارخانه ها، ادارات ، دانشگاهها و... که انسانی برده انسانی دیگر نباشد و تمامی دولتها ، حکومت ها،احزاب و پارلمانهای آن منحل شود و قوانین نه توسط آنها در جهت منافع و امیال شخصی آنها و بر ضرر مردم که وسیله ا ی برای حکومت کردن و برتری انسانی بر انسانهای دیگر است بلکه قوانین توسط خود مردم آن هم در جهت منافع همگانی و در جهت آرامش و آسایش انسان تدوین شود.
جهانی را میخواهم که در آن مرزی نباشد که مین ، پناهنده، مرزبان و زندان داشته باشد.
جهانی را میخواهم که مذهب ، پلیس ، ارتش،خاک وطن،ملیت، تعصب، ناموس پرستی و... عواملی نباشند که خون انسانها را بر زمین بریزند.
جهانی را میخواهم
بدون جنگ و کشتار
بدون انرژی اتمی
بدون سلاح جنگی
بدون فقر و گرسنگی
بدون دولت های ملی
بدون زندان و زندان بان
بدون مرز و سیم خاردار
بدون ارتش و سربازی
بدون پلیس و نیروی انتظامی
بدون فاصله طبقاتی
بدون شکنجه و اعدام
بدون سرمایه داری و نابرابری
بدون قوانین دولتها
بدون استبداد و دیکتاتوری
بدون امپریالیسم
بدون استثمار و استعمار
بدون شاه ، رهبر و رئیس جمهور
بدون شهروند درجه 1 و 2
بدون نابرابری جنسیتی
بدون پارلمان دولتها
بدون نابرابری ها و تبعیض ها
بدون دین و مذهب
بدون برتری نژادی
جهانی با حقوق شهروندی برابر
نظام جلالی
جهانی را میخواهم که هیچ چیز و هیچ کس در آن مقدس نباشد , چه بسیار کسانی که در طول تاریخ به جرم نادیده گرفتن مقدسات حاکم به آتش کشیده شدند یا خونشان مباح اعلام شده است . تعدادی از مقدسات مانند :
ماه مقدس، سنگ مقدس ، نوشته مقدس ، زبان مقدس ، عکس مقدس ، چاه مقدس ، ساختمان مقدس ، معبد مقدس ، شب مقدس ، روز مقدس ، پرچم مقدس ، کتاب مقدس ، آدم مقدس ، گاو مقدس ، خانه مقدس ، خون مقدس ، خاک مقدس ، نژاد مقدس ، درخت مقدس ، بت مقدس ، کلام مقدس ، نوشته مقدس ، نشان مقدس ، خواب مقدس ، آب مقدس ، دریای مقدس ، کوه مقدس ، نور مقدس ، آتش مقدس ، جای پای مقدس ، پدر مقدس ، مرده مقدس ، مادر مقدس ، سرزمین مقدس ، باران مقدس ، لکه روی دیوار مقدس ، فرمان روای مقدس ، چوب مقدس ، شاه مقدس ، دست مقدس ، صلیب مقدس ، رهبر مقدس , شهر مقدس ، جنگ مقدس ، مکانهای مقدس ، مسجد مقدس ، کلیسای مقدس ، عدد مقدس ، فرشته مقدس ، هیزم مقدس ، نظام مقدس و ....
و انسانی بر انسانی دیگر فرمان نراند و در آن تعصب و خرافه جایی نداشته باشد. جهانی را میخواهم که قانون آن نه توسط حکومتگران بلکه توسط خود مردم تدوین شود آن هم در تشکلات داوطلبانه اجتماعی و شوراهای خود گردن محلات ، کارخانه ها، ادارات ، دانشگاهها و... که انسانی برده انسانی دیگر نباشد و تمامی دولتها ، حکومت ها،احزاب و پارلمانهای آن منحل شود و قوانین نه توسط آنها در جهت منافع و امیال شخصی آنها و بر ضرر مردم که وسیله ا ی برای حکومت کردن و برتری انسانی بر انسانهای دیگر است بلکه قوانین توسط خود مردم آن هم در جهت منافع همگانی و در جهت آرامش و آسایش انسان تدوین شود.
جهانی را میخواهم که در آن مرزی نباشد که مین ، پناهنده، مرزبان و زندان داشته باشد.
جهانی را میخواهم که مذهب ، پلیس ، ارتش،خاک وطن،ملیت، تعصب، ناموس پرستی و... عواملی نباشند که خون انسانها را بر زمین بریزند.
جهانی را میخواهم
بدون جنگ و کشتار
بدون انرژی اتمی
بدون سلاح جنگی
بدون فقر و گرسنگی
بدون دولت های ملی
بدون زندان و زندان بان
بدون مرز و سیم خاردار
بدون ارتش و سربازی
بدون پلیس و نیروی انتظامی
بدون فاصله طبقاتی
بدون شکنجه و اعدام
بدون سرمایه داری و نابرابری
بدون قوانین دولتها
بدون استبداد و دیکتاتوری
بدون امپریالیسم
بدون استثمار و استعمار
بدون شاه ، رهبر و رئیس جمهور
بدون شهروند درجه 1 و 2
بدون نابرابری جنسیتی
بدون پارلمان دولتها
بدون نابرابری ها و تبعیض ها
بدون دین و مذهب
بدون برتری نژادی
جهانی با حقوق شهروندی برابر
نظام جلالی
۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه
متن صحبت های نظام جلالی در تظاهرات کلن در اعتراض به حضور احمدی نژاد
حضور احمدی نژاد در سازمان ملل (یا در واقع سازمان دولت ها) مانند دفعه قبل نه تنها دستاوردی برای جمهوری اسلامی نداشت بلکه به لحاظ سیاسی کاملا به ضرر جمهوری اسلامی تمام شد. احمدی نژاد به همان شیوه مضحک که در مناظرههای پیش از برگزاری انتخابات با دیگر رقبای کاندید انتخاباتی درون حکومتی در پیش گرفته بود این بار نیز در عرصه جهانی به همان شیوه، خود را مضحکه مردم جهان کرد و مخاطبین جهانی را مانند خود احمق تصور کرد. جمهوری اسلامی تصور میکند با اینگونه اقدامات میتواند توجه و حمایت بخشی از مسلمانان را به خود جلب نماید،هر چند که تا قبل از ۴ ماه پیش با این سیاست موفق بودند اما حال آنکه کشتار ، تجاوز و شکنجه مردم کشوری که به یک کشور اسلامی شناخته میشود توسط اسلام گرایان حاکم باعث روی گردانی بخش قابل توجهی از مسلمانان جهان ، نسبت به حکومت اسلامی در ایران گردید و بدین طریق توهم پوچ مسلمانانی که در ایران زندگی نکرده اند را بر باد داد ، چرا که آنها دیگر میدانند که ماهیت حکومت اسلامی که وعده بهشت را آن هم فقط به مسلمانان میدهد، قطعا دنیای مردم را به جهنم تبدیل خواهد کرد. تصویر هجوم به خانههای مردم و ایجاد رعب و وحشت ،دستگیری مردم در خانههای خود ، شیشههای خانهها را شکستند و شیشههای ماشینها را خورد کردند و تجاوز اسلامی به زنان و مردان کشور مسلمان (از دید دیگر مسلمانان ) حذف رقبای مسلمان سهیم در حکومت نشان داد که فقط پیرو شمشیر علی هستند آن هم در جهت استحکام و تداوم غارت ثروت ایران و تداوم سرکوب و تجاوز بر مردمی که به آنان اسلام حکومت میکند. ما به عنوان چپ از منافع تودههای مردم که حقشان توسط حکومت گران پایمال میشود دفاع میکنیم.چپ وقتی به احمدینژاد اعتراض میکند ، هم چنین در مقابل حکومتگران ۱۹۲ کشور حاضر در سازمان ملل یا همان سازمان دولتها ، سکوت نمیکند و آنها را نیز نقد میکند .چپ معامله گر نیست ، چپ معترض است و خواستههای مردم را در دستور کار خودش قرار میدهد. چپ صدای مردم است. چپ فقط یک نیروی سرنگون کننده دیکتاتوری در عرصه مرزهای ملی نیست.چپ یک نیروی اجتماعی در سطح بین المللی است. چپ فقط ضد استبداد یا فقط ضد امپریالیسم نیست.چپ سیاهی لشگر نیست، بلکه سازمانده و منتقد در عرصه جهانی است. چپ را با محدود کردن در حرکتهای عمومی به انقیاد در آوردن است.ما چپ محلی یا زاد گاهی نیستیم، ما چپ بین المللی هستیم. هنر چپ به دنبال تودهها افتادن نیست، بلکه چپ افق میدهد. چپ خود و دیگران را چه در تئوری و چه در عمل به تکان و تحرک وا میدارد . چپ اندیشه گر و پرسشگر است در عرصه بین المللی . چپ وظیفه اش نقد همه ۱۹۲ کشوری است که در سازمان دولتها معروف به سازمان ملل حضور مییابند. از این رو ما برای اعتراض به این اوضاع میتوانیم در صف مستقل به عنوان یک نیروی اجتمایی که به طرح خواستهای انسانی تودههای مردم میپردازد،حضور یابیم و تلاش نیروهای سبز اسلامی جناح اصلاح طلب در خارج برای تحمیل خود بر سایر نیروهای اجتمایی را رّد کنیم و به شکست بکشانیم. در مبارزات خیابانی مردم در ایران و خارج از کشور نیروهای متفاوت اجتمایی حضور دارند و نفی یا نادیده گرفتن سایر نیروها کاملا غیر دمکراتیک و غیر واقعیی است . ما چپها صدای مردم هستیم و نه صدای موسوی و دیگر اسلام گرایان
۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه
انسان و مقدسات
مقدسات یعنی مرزهای ممنوعه که نمیتوان راجع به آن صحبت کرد و یا نظر دیگری نسبت به آن داشت .هر گونه نقد و پرسش میتواند نتیجه اش مرگ باشد. بسیاری از مقدسات را خود بشر میسازد و سپس به تقدیس آن میپردازد. چه بسیار کسانی که در طول تاریخ به جرم نادیده گرفتن مقدسات حاکم به آتش کشیده شدند یا خونشان مباح اعلام شده است . در این نوشته به تعدادی از مقدسات که در طول تاریخ وجود داشته است اشاره ای میکنم.
ماه مقدس، سنگ مقدس ، نوشته مقدس ، زبان مقدس ، عکس مقدس ، چاه مقدس ، ساختمان مقدس ، معبد مقدس ، شب مقدس ، روز مقدس ، پرچم مقدس ، کتاب مقدس ، آدم مقدس ، گاو مقدس ، خانه مقدس ، خون مقدس ، خاک مقدس ، نژاد مقدس ، درخت مقدس ، بت مقدس ، کلام مقدس ، نوشته مقدس ، نشان مقدس ، خواب مقدس ، آب مقدس ، دریای مقدس ، کوه مقدس ، نور مقدس ، آتش مقدس ، جای پای مقدس ، پدر مقدس ، مرده مقدس ، مادر مقدس ، سرزمین مقدس ، باران مقدس ، لکه روی دیوار مقدس ، فرمان روای مقدس ، چوب مقدس ، شاه مقدس ، دست مقدس ، صلیب مقدس ، رهبر مقدس , شهر مقدس ، جنگ مقدس ، مکانهای مقدس ، مسجد مقدس ، کلیسای مقدس ، عدد مقدس ، فرشته مقدس ، هیزم مقدس ، نظام مقدس و ....
۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه
اگر به خانۀ من آمدی…….. !
اگر به خانۀ من آمدی…….. !
شعری از غاده السمان شاعرۀ سوری
اگر به خانۀ من آمدی
برایم مداد بیاور مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده ، برای محو لبها
نمی خواهم کسی به هوای سرخی شان، سیاهم کند!
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم
شخم بزنم وجودم را … بدون اینها راحتتر به بهشت میروم گویا !
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
میخواهم … بدوزمش به سق
… اینگونه فریادم بی صداتر است !
قیچی را فراموش نکنی ،
میخواهم هر روز اندیشههایم را سانسور کنم !
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی !
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمان هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.
می دانی که؟ باید واقعبین بود !
صداخفهکن هم اگر گیر آوردی بگیر !
میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب ،
برچسب فاحشه میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم !
یک کپی از هویتم را هم میخواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد ،
فحش و تحقیر تقدیمم میکنند ،
به یاد بیاورم که کیستم !
ترا به خدا … اگر جایی دیدی حقی میفروختند
برایم بخر … تا در غذا بریزم
ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند ،
بیاویزم به گردنم … و رویش با حروف درشت بنویسم :
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم
من هر روز یک انسانم !
منبع:
http://babylonsky.wordpress.com/2009/08/22/%d8%a7%da%af%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%ae%d8%a7%d9%86%db%80-%d9%85%d9%86-%d8%a2%d9%85%d8%af%db%8c/
شعری از غاده السمان شاعرۀ سوری
اگر به خانۀ من آمدی
برایم مداد بیاور مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده ، برای محو لبها
نمی خواهم کسی به هوای سرخی شان، سیاهم کند!
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم
شخم بزنم وجودم را … بدون اینها راحتتر به بهشت میروم گویا !
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
میخواهم … بدوزمش به سق
… اینگونه فریادم بی صداتر است !
قیچی را فراموش نکنی ،
میخواهم هر روز اندیشههایم را سانسور کنم !
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی !
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمان هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.
می دانی که؟ باید واقعبین بود !
صداخفهکن هم اگر گیر آوردی بگیر !
میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب ،
برچسب فاحشه میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم !
یک کپی از هویتم را هم میخواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد ،
فحش و تحقیر تقدیمم میکنند ،
به یاد بیاورم که کیستم !
ترا به خدا … اگر جایی دیدی حقی میفروختند
برایم بخر … تا در غذا بریزم
ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند ،
بیاویزم به گردنم … و رویش با حروف درشت بنویسم :
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم
من هر روز یک انسانم !
منبع:
http://babylonsky.wordpress.com/2009/08/22/%d8%a7%da%af%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%d8%ae%d8%a7%d9%86%db%80-%d9%85%d9%86-%d8%a2%d9%85%d8%af%db%8c/
۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سهشنبه
لینک مقالاتی در باره آنارشیسم
1- http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=884
2- http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
3- http://anarchygeography.blogfa.com/
4- http://polyticks-ir.blogsky.com/1387/01/14/post-75/
5- http://fas.anarchopedia.org/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
6- http://fas.anarchopedia.org/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C
7- http://fas.anarchopedia.org/%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87:%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1
8- http://www.armans.info/2008/08/24/2552.html
9- http://secularismforiran.com/PhilPolitic10.htm
10- http://wapedia.mobi/fa/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
11- http://nasour.net/?type=dynamic&lang=1&id=211
12- http://www.armans.info/2008/09/15/2562.html
13- http://www.mindmotor.org/mind/wp-content/uploads/2009/08/booklet-malatesta.pdf
2- http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
3- http://anarchygeography.blogfa.com/
4- http://polyticks-ir.blogsky.com/1387/01/14/post-75/
5- http://fas.anarchopedia.org/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
6- http://fas.anarchopedia.org/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%94_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C
7- http://fas.anarchopedia.org/%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87:%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1
8- http://www.armans.info/2008/08/24/2552.html
9- http://secularismforiran.com/PhilPolitic10.htm
10- http://wapedia.mobi/fa/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
11- http://nasour.net/?type=dynamic&lang=1&id=211
12- http://www.armans.info/2008/09/15/2562.html
13- http://www.mindmotor.org/mind/wp-content/uploads/2009/08/booklet-malatesta.pdf
۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه
آقای گنجی، کمپین عمومی جنایت علیه بشریت اصلا پرچم، نشانه و نماد لازم دارد؟
آقای گنجی، ما زمانی میتوانیم از دیگران تقاضا کنیم یا حتی بخواهیم که از آوردن هر گونه پرچم خود داری کنند که خود نیز به آن پایبند باشیم . در یک حرکت عمومی مانند کمپین عمومی جنایت علیه بشریت , اتخاذ هر گونه سیاست که باعث محدودیت حضور بسیاری از شرکت کنندگان گردد ، آن حرکت را ناتوان و تضعیف خواهد کرد.
دموکراسی و پایبندی عملی به آن یعنی آنکه ، در یک حرکت عمومی نباید از دیگران بخواهیم که زیر پرچم ما بیایند، همه باید از پرچم و نشان خود بگذرند ، مخصوصا آنکه بین یک حرکت حقوق بشری و پرچمی خاص هیچ رابطه ای وجود ندارد.با آوردن پرچمی خاص از حضور گسترده ملتهای دیگر نیز خواهیم کاست.
مقاله دموکراسی و دیکتاتوری پرچم شما زمانی یک بحث کاملا اصولی محسوب میشد که خود نیز به آن در عمل پایبند باشید. 1-2- افراد، گروه ها و سازمان های مستبد، نمادهای مقبول خود را به دیگران تحمیل می کنند. بله دقیقا همان کاری است که خود شما در این حرکت عمومی انجام داده اید، چرا که جمهوری اسلامی یک تاریخ۳۰ ساله جنایت را در کارنامه خود دارد که امروزه از آن به عنوان "جنایت علیه بشریت" نام میبریم و فقط محدود به ۲ ماه گذشته نیست که بخواهیم رنگ سبز که در داخل کشور تبدیل به نماد اعتراض شده است را تبدیل به نماد ۳۰ سال سرکوب کنیم و حتی فراتر از آن یک پرچم دیگر از آن بسازیم. آقای گنجی ما کم مشکل پرچمهای گوناگون را نداریم که شما بخواهید یکی دیگر به آن اضافه کنید. چون در داخل کشور مثل خارج از کشور امکان اعتراض به اشکال مختلف وجود ندارد و آزادی ما را در خارج از کشور ندارند، از سبز که نماد اعتراض شده است استفاده میکنند. آقای گنجی، جوانان ایرانی در کلن اولین کسانی بودند که اعتصاب غذای ۴۸ سأعته را درتاریخ 25.06.09 برگزار کردند و کاملا دمکراتیک خود پرچمی را نیاوردند و در وبلاگ آنان میخوانیم که:
ما پرچمی به دست نخواهیم گرفت. تصاویر دوستان ما در ایران گویای همه چیز خواهد بود. ما هیچگونه شعاری نخواهیم داد. بلکه با خواندن سرود و شعر اعتراضمان را فریاد خواهیم کرد. ( فراخوان اعتصاب غذا و تحصن در شهر کلن )
آقای گنجی هیچ پرچمی را نباید به دیگران تحمیل کرد.کسانی که بر آوردن هر گونه پرچم در خارج از کشور پافشاری میکنند مسالهشان نه جنبش داخل کشور بلکه منافع تنگ گروهی است. مسئله طرح ۳۰ سال جنایت علیه بشریت و طرح خواست محاکمه ی سران رژیم به جرم آن , به این گروه یا آن گروه تعلق ندارد . آقای گنجی همه جوانان خارج از کشوری سبز پوش نیستند و این درست برخلاف ادعا ی شما است که میتوانید به عکسها و فیلمهای آن مراجعه کنید که در اینترنت موجود است ، هر چند که حتما از آنها خبر دارید.
14.08.2008نظام جلالی
دموکراسی و پایبندی عملی به آن یعنی آنکه ، در یک حرکت عمومی نباید از دیگران بخواهیم که زیر پرچم ما بیایند، همه باید از پرچم و نشان خود بگذرند ، مخصوصا آنکه بین یک حرکت حقوق بشری و پرچمی خاص هیچ رابطه ای وجود ندارد.با آوردن پرچمی خاص از حضور گسترده ملتهای دیگر نیز خواهیم کاست.
مقاله دموکراسی و دیکتاتوری پرچم شما زمانی یک بحث کاملا اصولی محسوب میشد که خود نیز به آن در عمل پایبند باشید. 1-2- افراد، گروه ها و سازمان های مستبد، نمادهای مقبول خود را به دیگران تحمیل می کنند. بله دقیقا همان کاری است که خود شما در این حرکت عمومی انجام داده اید، چرا که جمهوری اسلامی یک تاریخ۳۰ ساله جنایت را در کارنامه خود دارد که امروزه از آن به عنوان "جنایت علیه بشریت" نام میبریم و فقط محدود به ۲ ماه گذشته نیست که بخواهیم رنگ سبز که در داخل کشور تبدیل به نماد اعتراض شده است را تبدیل به نماد ۳۰ سال سرکوب کنیم و حتی فراتر از آن یک پرچم دیگر از آن بسازیم. آقای گنجی ما کم مشکل پرچمهای گوناگون را نداریم که شما بخواهید یکی دیگر به آن اضافه کنید. چون در داخل کشور مثل خارج از کشور امکان اعتراض به اشکال مختلف وجود ندارد و آزادی ما را در خارج از کشور ندارند، از سبز که نماد اعتراض شده است استفاده میکنند. آقای گنجی، جوانان ایرانی در کلن اولین کسانی بودند که اعتصاب غذای ۴۸ سأعته را درتاریخ 25.06.09 برگزار کردند و کاملا دمکراتیک خود پرچمی را نیاوردند و در وبلاگ آنان میخوانیم که:
ما پرچمی به دست نخواهیم گرفت. تصاویر دوستان ما در ایران گویای همه چیز خواهد بود. ما هیچگونه شعاری نخواهیم داد. بلکه با خواندن سرود و شعر اعتراضمان را فریاد خواهیم کرد. ( فراخوان اعتصاب غذا و تحصن در شهر کلن )
آقای گنجی هیچ پرچمی را نباید به دیگران تحمیل کرد.کسانی که بر آوردن هر گونه پرچم در خارج از کشور پافشاری میکنند مسالهشان نه جنبش داخل کشور بلکه منافع تنگ گروهی است. مسئله طرح ۳۰ سال جنایت علیه بشریت و طرح خواست محاکمه ی سران رژیم به جرم آن , به این گروه یا آن گروه تعلق ندارد . آقای گنجی همه جوانان خارج از کشوری سبز پوش نیستند و این درست برخلاف ادعا ی شما است که میتوانید به عکسها و فیلمهای آن مراجعه کنید که در اینترنت موجود است ، هر چند که حتما از آنها خبر دارید.
14.08.2008نظام جلالی
چگونه تلفن های همراه شنود می شود؟
عصرایران ، مهندس حمید ثانی - امروزه هر جا سخن از استراق سمع و شنود مکالمات تلفن های همراه به میان می آید تصویری که در اذهان عامه نقش می بندد این است که در هنگام برقراری تماس ، مکالمات رد و بدل شده توسط دستگاهی واسط ضبط می شود و مورد شنود قرار می گیرد.این نوع استراق سمع اگر چه می تواند مورد استفاده قرار گیرد اما با پیدایش تلفن های همراه و گسترش ارتباطات سیار ، شیوه های جدید و کاراتری جهت شنود مکالمات و استراق سمع های محیطی به کار گرفته می شود.هر تلفن همراهی قاعدتاً دارای یک میکروفون بسیار حساس است که همواره قابلیت فعال شدن را دارا می باشد.فعال کردن این میکروفون نیازی به برقراری تماس با گوشی مزبور و فعال شدن سیم کارت گوشی و یا حتی روشن بودن تلفن همراه ندارد.امروزه یکی از تجارت های پرسود برای شرکت های سازنده تلفن های همراه ، فروش دستگاه های فعال کننده میکروفون های تلفن های همراه و امکانات شنود این میکروفون های فعال شده می باشد.این دستگاه ها قابلیت هایی به خریداران آنها می دهد که با استفاده از آن می توانند به راحتی ، تلفن همراه شخص مورد نظر خود را به میکروفون مخفی خود تبدیل نموده و کلیه مکالمات وی در محل کار ، منزل و یا حتی در جمع دوستان را به راحتی شنود نمایند.البته این دستگاه های شنود تنها توسط شرکت های سازنده تلفن های همراه ، تولید نمی شودو سایر شرکت های تولید کننده نرم افزار های موبایل نیز می توانند در صورت داشتن کد های نفوذ به دستگاه های تلفن های همراه شرکتی خاص(مانند نوکیا) نرم افزار مناسب شنود این نوع تلفن های همراه را تولید نمایند.البته فعال کردن این نوع سیستم ، عموماً نیاز به نصب نرم افزار مربوطه بر روی تلفن همراه افراد قربانی دارد که این عمل ممکن است از طریق ارسال پیامک ، بلوتوث و ... انجام گیرد.در صورتی که فرد مهاجم بخواهد از شیوه ارسال پیامک برای نصب این نرم افزار مخفی استفاده نماید ، پیامکی عمومی مانند تبریک سال نو به طیف وسیعی از مشترکان یک شهر ارسال می کند و مشترکان تلفن های همراه نیز پس از خواندن این پیامک ، فرد مهاجم را در جایگذاری این جاسوس کوچک یاری می رسانند.با استفاده از این تکنولوژی ، هر تلفن همراه یک جاسوس بالقوه می تواند باشد که حتی در صورت خاموش بودن دستگاه تلفن همراه نیز می تواند بسته به حساسیت میکروفون خود ، امواج صوتی را از شعاعی از محیط خود ، جذب و ارسال نماید.لازم به ذکر است که این سیستم جاسوسی ، تنها محدود به شنود مکالمات محیطی نمی شود بلکه این دستگاه ها قادربه دسترسی به تمامی بخش های تلفن همراه از قبیل یادداشت های شخصی ، پیام های کوتاه ، لیست تماس ها و ... می باشند.توصیه هایی برای مقابله با این جاسوس : 1. در صورتی که این سیستم جاسوسی توسط یکی از شرکت های سازنده تلفن همراه (مانند نوکیا) به فرد مهاجم فروخته شود ، عملاً هیچ کاری نمی توان انجام داد جز اینکه به هنگام حضور در جلسات کاری و خصوصی که اطلاعات با ارزشی (مانند اطلاعات مالی) ردوبدل می شود باتری موبایل خود را خارج کرده و فضای کاری را عاری از دستگاه تلفن همراه شرکت مورد نظر نمایید. 2. حتی الامکان شماره هایی که پیامک های گروهی ارسال می نماید را Ban نمایید. 3. پیامک هایی که از افراد ناشناس می رسد و دارای حجمی بیش از یک اس ام اس است را باز نکنید. 4. Bluetooth دستگاه موبایل خود را در مواقع غیر ضروری ، در حالت Off قرار دهید. 5. اطلاعات شخصی و حساس مانند رمز عبور سامانه بانکی ، شماره حساب و ... را در دستگاه تلفن همراه خود ذخیره ننمایید. 6. در بازه های زمانی کوتاه ، دستگاه تلفن همراه خود را Format نمایید. 7. به یاد داشته باشیم که دستگاه های تلفن های همراه نسل قدیم به دلیل قدرت پردازش و فضای حافظه اندک از امنیت به مراتب بالاتری نسبت به تلفن های نسل جدید برخوردار هستند. 8. توصیه ویژه : "شرکت نوکیا سابقه ای نه چندان درخشان در زمینه حفظ حقوق مشتریان دارد !"
http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=80910
http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=80910
۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه
آنارشیسم از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
آنارشیسم در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعهای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی است. آنارشیسم برخلاف باور عمومی، خواهان «هرج و مرج» و جامعه «بدون نظم» نیست، بلکه همکاری داوطلبانه را درست میداند که بهترین شکل آن ایجاد گروههای خودمختار است. طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعهای آزاد و بدون اجبار ِ یک قدرت سازمانیافته بهتر خواهد شد و گروههای داوطلب میتوانند بهتر از دولتهای کنونی از پس وظایف آن برآیند. آنارشیستها به طور کلی با حاکمیت هرگونه دولت مخالفند و دموکراسی را نیز استبداد اکثریت میدانند (که معایبش کمتر از استبداد سلطنتی است) [۱]. آنارشیسم خود زیرنحلههای پرشماری میدارد که جز در یکی دو اصل بنیادین شباهت چندانی با هم نمیدارند. این خود تا حدی خاسته از ماهیت آنارشیسم است که وجود خویشتن را در نفی و مخالفت میجوید. ماهیت آزاد و غیرمتمرکز آنارشیستها در سازماننیافتگی نسبی تشکیلات ایشان پیداست. ایشان ضمن التزام به اصول بنیادین آنارشیسم در تفسیر این اصول و به فعلیت درآوردن آنها اختلافهای اساسی توانند داشت. مهمترین این اصلهای بنیادین چنان که پیشتر گفته آمد نفی حکومت است. چون در نگریسته شود عصارهٔ تفکر آنارشیستی تأکید بر آزادی فرد است. این تأکید منجر به تقبیح و مخالفت با هر گونه اقتدار بیرونی (خاصه حکومت) که مانعی در رشد و تعالی آزاد فرد تلقی میشود، میگردد[۲
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85
۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه
نظام جلالی : پاسخ به نظرخواهی گزارشگران
در پی تحولات اخیر و خیزشهای مردمی در ایران، از همهی نیروهای فعال اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تقاضا میشود به پرسشهای زیر پاسخ دهند، بدیهی است که فرآیند این پاسخها در جهت روشنگری و آشنایی بیشترمردم از رویدادهای اخیر خواهد بود و به شرایطی که بتوان به کنشگری آگاهانهتر پرداخت، یاری خواهد رساند.
1ـ هم اینک مطرح می شود که "عبور از موسوی اجتناب ناپذیر است"، با توجه به رویدادهای اخیر، نظر شما در این مورد چیست؟
2ـ با در نظر گرفتن اینکه موسوی همواره تأکید بر حفظ نظام داشته و دارد، آیا ایشان دارای این ظرفیت هست که بتواند با رهبری جنبش سبز، ایران را به آزادی برساند؟
3ـ چه راهکارهایی را برای تشکیل شورای حمایت از جنبش خونین مردم و یا هر نهاد هدایت گر دیگر پیشنهاد میکنید؟ فکر می کنید در عین حال واکنش نیروهای مختلف شرکت کننده در این خیزش ها ، نسبت به این راهکارها چیست؟
4ـ با توجه به سرکوبهای اخیر و حضور احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور، چه راهکارهایی را برای مردم و به ویژه خارج از کشوری ها ارایه میدهید که مانع حضور وی بر مسند ریاست جمهوری باشد؟ لطفا این راه کارها در مورد مردم ایران و خیل گسترده تبعیدیان و مهاجران ایرانی بیان کنید.
5ـ چرا تا کنون اپوزیسیون داخل و خارج کشور نتوانستهاند یک شورای حمایت از خیزشهای مردمی و جنبش اجتماعی ایران تشکیل دهند تا بتوانند این جنبش را هدایت کنند؟
6- بصورت عمومی نظر و طرز برخورد نیروهای شرکت کننده در این خیزش ها نسبت به یکدیگر را چگونه ارزیابی می کنید؟
7- آیا فکر می کنید، جناح های مختلف حکومتی در پی آمد راهکارهای مختلف نیروهای شرکت کننده در خیزش ها ، عکس العمل های مختلفی ارائه خواهند داد و یا اینکه همانند گذشته سعی خواهند کرد که به یک پارچه گی نسبی دست یابند؟ در این میان آیا نیروهای سرکوب گر متصل به جناحهای مختلف حکومتی ، به روش های مختلفی دست خواهند زد ؟
با سپاس فراوان از همیاری و مشارکت شما و به امید پیروزی
می خواهم به جای آنکه سوالات شما را یک به یک پاسخ دهم، تلاش کنم با توضیح چگونگی وضعیت آرایش نیروهای موجود فعال در خارج و با بدست آوردن یک تصویر مشترک از آلایش نیروها به شکلی به برخی ازسوالات شما پاسخ دهم .
به نظر من در داخل کشور به همین شکلی که جنبش مردمی در حال پیش رفتن هست و ابتکارتی که خود به خرج میدهند مایه دلگرمی است و با توجه به اینکه خود در داخل کشور نیستم پس نمی توانم بدرستی وضعیت داخل را تشریح و بررسی کنم , اما در خارج از کشور بعد از آغاز مبارزت مردمی در ایران، در خارج از کشور ما شاهد به میدان آمدن خیل عظیم نیروی جوانی هستیم که پا به عرصه حمایت از مبارزت مردمی گذاشته است که این جوانان و دانشجویان عملا به دو دسته تقسیم شده اند.
با آغاز اولین تظاهراتهای حمایتی در خارج از کشور ما شاهد حضور بی سابقه جوانان و دانشجویانی بودیم که با آغاز موج سبز در داخل تحت تاثیر آن قرار گرفتند و افرادی تلاش کردند که جوانانی که در خارج عمدتا بزرگ یا متولد شده بودند را با موج سبز همراه کنند اما در این میان جوانان و دانشجویان مستقل از سبز پوشان و مستقل از همه احزاب و سازمانهای موجود توانستند شروع به جمع شدن نمایند و با هدف حمایت از مبارزت مردم ایران با تماس با جوانان و دانشجویان محل زندگی خود مبارزات انترناسیونال را در عمل, آن هم در فرصتی کم, سازماندهی کنند. اما در این میان نسل اول با اینکه ادعای تجربه کار سیاسی و تشکیلاتی را داشت نتوانست به سرعت جوانان و دانشجویان مستقل ,خود را سازماندهی کند و آنجا که نیز توانستند حرکتهایی را سازماندهی کنند دچار مشکلات عدیده ای گشتند که در این سی سال گریبان آنها را هم چنان گرفته است. در این اوضاع پیش آمده وضعیت احزاب سیاسی موجود در خارج از کشوراز همه اسفناک تر بود و در بهترین حالت برخی سعی کردند با آوردن پرچم در تظاهراتهای عمومی که در آن بر نیاوردن پرچم تاکید شده بود از تظاهراتهای عمومی که در رسانهها بازتاب پیدا میکرد به نفع حزب ورشکسته خود سؤ استفاده سیاسی کنند ( مانند سلطنت طلب ها) و برخی از احزاب مانند حزب کمونیست کارگری تلاش کردند که از تریبونهای آزاد در تظاهراتهای عمومی برای تبلیغ حزب خود استفاده کنند و در یک تظاهرات به جای یک نفر چند نفر را به پای میکروفن بفرستند تا از ویدئو آن بتوانند در تلویزیون و سایت حزب استفاده کنند , بدون آنکه خود بتوانند فراخوان به تظاهرات دهند و هزاران نفر به فراخوان هر حزب جواب مثبت دهند، حتی به عنوان مثال تمامی احزابی که از حزب کمونیست کارگری جدا شده اند با دادن فراخوان مشترک باز نتوانستند آکسیون موفقی را سازماندهی کنند و در چند هفته پیش نیز شاهد انشعاب در سازمان راه کارگر بودیم.
پس اپوزیسیون خارج از کشوری که تازه متشکل است و با چنین وضعیت اسفناکی روبرو است , چگونه میتوان از آن انتظار داشت همراه با اپوزیسیون داخل که تازه معلوم نیست کدام نیرو است بتوانند یک شورای حمایت از خیزشهای مردمی و جنبش اجتماعی ایران تشکیل دهند تا بتوانند این جنبش را هدایت کنند.
بنابر این پیشنهاد مشخص من در رابطه با خارج از کشور آن است که تلاش کنیم جوانان و دانشجویان مستقل از اصلاح طلبان سبز پوش و مستقل از احزاب سیاسی موجود را در خود سازماندهی یاریشان کنیم و اعتقاد عمیق خود را به تشکل مستقل جوانان و دانشجویان را در عمل نشان دهیم.
با تشکر از شما
23.07.2009نظام جلالی
http://p111272.typo3server.info/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=595&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=c771e7b353
1ـ هم اینک مطرح می شود که "عبور از موسوی اجتناب ناپذیر است"، با توجه به رویدادهای اخیر، نظر شما در این مورد چیست؟
2ـ با در نظر گرفتن اینکه موسوی همواره تأکید بر حفظ نظام داشته و دارد، آیا ایشان دارای این ظرفیت هست که بتواند با رهبری جنبش سبز، ایران را به آزادی برساند؟
3ـ چه راهکارهایی را برای تشکیل شورای حمایت از جنبش خونین مردم و یا هر نهاد هدایت گر دیگر پیشنهاد میکنید؟ فکر می کنید در عین حال واکنش نیروهای مختلف شرکت کننده در این خیزش ها ، نسبت به این راهکارها چیست؟
4ـ با توجه به سرکوبهای اخیر و حضور احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور، چه راهکارهایی را برای مردم و به ویژه خارج از کشوری ها ارایه میدهید که مانع حضور وی بر مسند ریاست جمهوری باشد؟ لطفا این راه کارها در مورد مردم ایران و خیل گسترده تبعیدیان و مهاجران ایرانی بیان کنید.
5ـ چرا تا کنون اپوزیسیون داخل و خارج کشور نتوانستهاند یک شورای حمایت از خیزشهای مردمی و جنبش اجتماعی ایران تشکیل دهند تا بتوانند این جنبش را هدایت کنند؟
6- بصورت عمومی نظر و طرز برخورد نیروهای شرکت کننده در این خیزش ها نسبت به یکدیگر را چگونه ارزیابی می کنید؟
7- آیا فکر می کنید، جناح های مختلف حکومتی در پی آمد راهکارهای مختلف نیروهای شرکت کننده در خیزش ها ، عکس العمل های مختلفی ارائه خواهند داد و یا اینکه همانند گذشته سعی خواهند کرد که به یک پارچه گی نسبی دست یابند؟ در این میان آیا نیروهای سرکوب گر متصل به جناحهای مختلف حکومتی ، به روش های مختلفی دست خواهند زد ؟
با سپاس فراوان از همیاری و مشارکت شما و به امید پیروزی
می خواهم به جای آنکه سوالات شما را یک به یک پاسخ دهم، تلاش کنم با توضیح چگونگی وضعیت آرایش نیروهای موجود فعال در خارج و با بدست آوردن یک تصویر مشترک از آلایش نیروها به شکلی به برخی ازسوالات شما پاسخ دهم .
به نظر من در داخل کشور به همین شکلی که جنبش مردمی در حال پیش رفتن هست و ابتکارتی که خود به خرج میدهند مایه دلگرمی است و با توجه به اینکه خود در داخل کشور نیستم پس نمی توانم بدرستی وضعیت داخل را تشریح و بررسی کنم , اما در خارج از کشور بعد از آغاز مبارزت مردمی در ایران، در خارج از کشور ما شاهد به میدان آمدن خیل عظیم نیروی جوانی هستیم که پا به عرصه حمایت از مبارزت مردمی گذاشته است که این جوانان و دانشجویان عملا به دو دسته تقسیم شده اند.
با آغاز اولین تظاهراتهای حمایتی در خارج از کشور ما شاهد حضور بی سابقه جوانان و دانشجویانی بودیم که با آغاز موج سبز در داخل تحت تاثیر آن قرار گرفتند و افرادی تلاش کردند که جوانانی که در خارج عمدتا بزرگ یا متولد شده بودند را با موج سبز همراه کنند اما در این میان جوانان و دانشجویان مستقل از سبز پوشان و مستقل از همه احزاب و سازمانهای موجود توانستند شروع به جمع شدن نمایند و با هدف حمایت از مبارزت مردم ایران با تماس با جوانان و دانشجویان محل زندگی خود مبارزات انترناسیونال را در عمل, آن هم در فرصتی کم, سازماندهی کنند. اما در این میان نسل اول با اینکه ادعای تجربه کار سیاسی و تشکیلاتی را داشت نتوانست به سرعت جوانان و دانشجویان مستقل ,خود را سازماندهی کند و آنجا که نیز توانستند حرکتهایی را سازماندهی کنند دچار مشکلات عدیده ای گشتند که در این سی سال گریبان آنها را هم چنان گرفته است. در این اوضاع پیش آمده وضعیت احزاب سیاسی موجود در خارج از کشوراز همه اسفناک تر بود و در بهترین حالت برخی سعی کردند با آوردن پرچم در تظاهراتهای عمومی که در آن بر نیاوردن پرچم تاکید شده بود از تظاهراتهای عمومی که در رسانهها بازتاب پیدا میکرد به نفع حزب ورشکسته خود سؤ استفاده سیاسی کنند ( مانند سلطنت طلب ها) و برخی از احزاب مانند حزب کمونیست کارگری تلاش کردند که از تریبونهای آزاد در تظاهراتهای عمومی برای تبلیغ حزب خود استفاده کنند و در یک تظاهرات به جای یک نفر چند نفر را به پای میکروفن بفرستند تا از ویدئو آن بتوانند در تلویزیون و سایت حزب استفاده کنند , بدون آنکه خود بتوانند فراخوان به تظاهرات دهند و هزاران نفر به فراخوان هر حزب جواب مثبت دهند، حتی به عنوان مثال تمامی احزابی که از حزب کمونیست کارگری جدا شده اند با دادن فراخوان مشترک باز نتوانستند آکسیون موفقی را سازماندهی کنند و در چند هفته پیش نیز شاهد انشعاب در سازمان راه کارگر بودیم.
پس اپوزیسیون خارج از کشوری که تازه متشکل است و با چنین وضعیت اسفناکی روبرو است , چگونه میتوان از آن انتظار داشت همراه با اپوزیسیون داخل که تازه معلوم نیست کدام نیرو است بتوانند یک شورای حمایت از خیزشهای مردمی و جنبش اجتماعی ایران تشکیل دهند تا بتوانند این جنبش را هدایت کنند.
بنابر این پیشنهاد مشخص من در رابطه با خارج از کشور آن است که تلاش کنیم جوانان و دانشجویان مستقل از اصلاح طلبان سبز پوش و مستقل از احزاب سیاسی موجود را در خود سازماندهی یاریشان کنیم و اعتقاد عمیق خود را به تشکل مستقل جوانان و دانشجویان را در عمل نشان دهیم.
با تشکر از شما
23.07.2009نظام جلالی
http://p111272.typo3server.info/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=595&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=c771e7b353
۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه
پاسخ به یک خواننده وبلاگ در مورد پرچم شیرو خورشید شمشیر نشان در کلن
ناشناس گفت... رفقا , ما از آزادی بیان بدون قید و شرط دفاع می کنیم. اگر در خیابان فراخوان می دهید نمی توانید تعیین کنید که هر کسی چگونه فکر کند. کمونیستها خواهان آزادی بدون قید و شرط هستند. بیروز باشید
ناشناس عزیز، کجای این فراخوان یا فراخوانهای مشابه که به منظور حفظ وحدت،خواهان نیاوردن پرچم( که نشان منافع تنگ گروهی)است, تعیین می کند که هر کسی چگونه فکر کند?آزادی بیان بدون قید و شرط آن بود که در این تظاهرات شعارهای مختلفی وجود داشت که توسط افراد مختلف آورده شده بود و با اینکه خارج از نظرات و مواضع برگزار کنندگان و حتا خارج از موضوع تظاهرات بود و حتا کسانی که از شهرهای دیگر آماده بودند تصور میکردند این شعارها نیز به برگزار کنندگان آن ارتباط دارد.آزادی بیان بدون قید و شرط آن بود که در این تظاهرات به آن چند نفر گفته شد که شما نیز مثل ما حق دارید اعلام تظاهرات کنید به هر شکلی که خود صلاح میدانید، آزادی بیان یعنی اینکه هر کسی حق داشته باشد در هر گوشه ای از خیابان, آکسیون مخصوص خود را برگزار کند با آزادی کامل و نه اینکه موجبات بر هم زدن تظاهرات آرام مردم را با فحش و ناسزا فراهم کند و هر کسی که از آنها بخواهد لطفا به خواسته جمعی که آوردن هر گونه پرچم است احترام بگذراند و فقط هدفشان و هم و غمشان، نه آوردن پرچم بلکه دفاع از مبارزات مردم ایران باشد در پاسخ به معترضین که حق آزادی بیان آنها توسط آن چند نفر گرفته شده بود بسیجیی خطاب میکردند، آنها با بیشرمی به کسانی میگفتند بسیجی که همچنان در غم از دست دادن عزیز۱9 ساله خود که توسط رژیم در زندان کشته شد میگریند.آنها به کسانی می گفتند بسیجی که روز قبل شجاعانه راه سفارت رژیم در فرانکفرات را در زیر باران شدید در وسط خیابان سد کرده بودند.در این آکسیون جالب تر از همه دفاع حزب کمونیست کارگری از بودن پرچمبدستان شیرو خورشید شمشیر نشان بودکه می گفتند ما از آزادی بیان بدون قید و شرط دفاع می کنیم.حزبی که در کنفرانس برلین رهبر آنها منصور حکمت در دفاع از بر هم زدن کنفرانس برلین تعریف جدیدی از حق آزادی بیان ارائه میدهد.حزبی که در برخورد بامخالفین درون حزبی و کسانی که از حزب جدا شدند, چگونگی مقدار پایبندی آنها به آزادی بیان را در آن حزب شاهد بوده ایم
ناشناس عزیز، کجای این فراخوان یا فراخوانهای مشابه که به منظور حفظ وحدت،خواهان نیاوردن پرچم( که نشان منافع تنگ گروهی)است, تعیین می کند که هر کسی چگونه فکر کند?آزادی بیان بدون قید و شرط آن بود که در این تظاهرات شعارهای مختلفی وجود داشت که توسط افراد مختلف آورده شده بود و با اینکه خارج از نظرات و مواضع برگزار کنندگان و حتا خارج از موضوع تظاهرات بود و حتا کسانی که از شهرهای دیگر آماده بودند تصور میکردند این شعارها نیز به برگزار کنندگان آن ارتباط دارد.آزادی بیان بدون قید و شرط آن بود که در این تظاهرات به آن چند نفر گفته شد که شما نیز مثل ما حق دارید اعلام تظاهرات کنید به هر شکلی که خود صلاح میدانید، آزادی بیان یعنی اینکه هر کسی حق داشته باشد در هر گوشه ای از خیابان, آکسیون مخصوص خود را برگزار کند با آزادی کامل و نه اینکه موجبات بر هم زدن تظاهرات آرام مردم را با فحش و ناسزا فراهم کند و هر کسی که از آنها بخواهد لطفا به خواسته جمعی که آوردن هر گونه پرچم است احترام بگذراند و فقط هدفشان و هم و غمشان، نه آوردن پرچم بلکه دفاع از مبارزات مردم ایران باشد در پاسخ به معترضین که حق آزادی بیان آنها توسط آن چند نفر گرفته شده بود بسیجیی خطاب میکردند، آنها با بیشرمی به کسانی میگفتند بسیجی که همچنان در غم از دست دادن عزیز۱9 ساله خود که توسط رژیم در زندان کشته شد میگریند.آنها به کسانی می گفتند بسیجی که روز قبل شجاعانه راه سفارت رژیم در فرانکفرات را در زیر باران شدید در وسط خیابان سد کرده بودند.در این آکسیون جالب تر از همه دفاع حزب کمونیست کارگری از بودن پرچمبدستان شیرو خورشید شمشیر نشان بودکه می گفتند ما از آزادی بیان بدون قید و شرط دفاع می کنیم.حزبی که در کنفرانس برلین رهبر آنها منصور حکمت در دفاع از بر هم زدن کنفرانس برلین تعریف جدیدی از حق آزادی بیان ارائه میدهد.حزبی که در برخورد بامخالفین درون حزبی و کسانی که از حزب جدا شدند, چگونگی مقدار پایبندی آنها به آزادی بیان را در آن حزب شاهد بوده ایم
۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه
خطر کشتار دستگیر شدگان در زندان جدی است
هم اکنون از تهران با تماس تلفنی خبر دادند رژیم دست به اعدام جوانان دستگیر شده ای با نام فروشندگان مواد مخدر زده است که این جوانان ندامت نامه امضا نمی کنند و در زندانهااعتراض های خیابانی خود را پذیرفته و در زندانها روبروی ماموران رژیم ایستادگی می کنند. از مقامات مسئول جهانی بخواهیم تا از اعدام جوانان دستگیر شده بنام دزد و قاچاقچی ومتجاوز جلوگیری کنند . این خبر از شخص موثقی که فرزند برادرش در تظاهرات دستگیر شده و جزو اعدام شده های دو روز پیش است داده شد . تمنا داریم این خبر مهم را برای جلوگیری از اعدامهای بیشتر جوانان به همه مردم جهان آگاهی دهید تا بگوش مسئولین موثر بین المللی برسد تا کاری بکنند . فوری-فوری
۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه
برای امنيت بيشتر در اينترنت و اطلاع رساني بهتر اين نکته ها را به کار ببنديد
برای امنيت بيشتر در اينترنت و اطلاع رساني بهتر اين نکته ها را به کار ببنديد اينها برای افزايش امنيت حريم خصوصي شماست و به معني آن نيست که با اين ترفندها کاملا غيب مي شويد بلکه باعث مي شود کار شناسايي شما و مخاطبان شما يا سرچشمه اطلاعات و منابع برای فضولها سخت تر از قبل شود.بخش 1: اصول پايه *امنيت در ايميل و ای دی مسنجر*.)فقط ايميلهایی را بفرستيد يا فوروارد کنيد که بهش اعتقاد داريد و منبع آن را ميشناسيد هروقت که ميتوانيد از ايميلهای يکبار مصرف استفاده کنيد يا ايميلهايي درست کنيد که فقط برای اطلاع رساني درباره اين خيزش مردمي ساخته ايد. برای ايميلها و ای ديهايتان (چه قديمي و چه جديد) از رمز درست و حسابي و چندبخشي استفاده کنيد مانند .zanjir=nekbat88>transحتي اگر در خارج کشور هستيد رمزهای شل و ول باعث مي شود اطلاعات خودتان و دوستانتان از اکانت شما لو برود هرگز روی کامپيوترهای کافي نت ها، فرودگاهها و جاهايي که اينترنت همگاني ارايه مي کنند رمزهای حساس خود را استفاده نکنيد اگر مجبور شديد که روی کامپيوتر ديگران رمز ايميل خودتان را استفاده کنيد، در اولين فرصت از روی کامپيوتر خودتان رمزتان را تغيير دهيد. هرچقدر به صاحب آن کامپيوتر اعتماد داشته باشيد، باز هم ممکن است خود او قرباني يک تروجان يا هک شده باشد و ناخواسته اطلاعات و رمزهای شما را به دست هکرها دهد هرچندوقت يک بار رمزتان را تغيير دهيد..) هميشه ادرس گيرنده ها را در BCC بنويسيد حتي اگر نامه را فقط به يک نفر ميفرستيد يا فوروارد ميکنيد مطمئن شويد که نشاني يا مشخصات و تلفن واقعيتان را در بخش signatuer ايميلتان نگذاشته ايد. ممکن است ديگران بدون حذف نام و نشان شما آن را به افراد ديگر فوروارد کنند. هيچکدام مايل نیستید يک نفر از گينه بيسائو شماره تلفن و مشخصات شما را به دست بياره. .)برای کارهای غير اداری، هميشه از سرويس دهندگان رايگاني مانند ياهو، جيميل، هاتميل و مانند آنها که امنيت خوبي دارند و ضمنا ملزم به افشای مشخصات و نامه های شما به گروههای فشارو نهادهای جورواجور نیستند استفاده کنيد. Use HTTPS instead of HTTP سرويس جيميل به کاربرانش اجازه مي دهد که انتخاب کنند که آيا مي خواهند از پروتوکل https استفاده کنند. البته همه سرويسگرهای ايميل ياهو، هاتميل و بسياری ديگر که در بالا اسم برده ام هنگام دريافت رمز شما از پروتوکل https استفاده مي کنند اما اگر هيچي بهشون نگي پس از تاييد رمز شما، از آن به بعد از پروتوکل http استفاده مي کنند که گرچه سريعتر است، اما امنيت بسيار کمتری دارد. در جيميل برای تنظيم بر روی استفاده دايم از پروتوکل با امنيت بالا اين مسير را برويد Settings > General > Browser Connection > Always use https اگر ديديد سرعتتان خيلي کم شده است يا برای دانلد فايلهای بزرگ پيوست ايميلهايتان دچار دردسر شده ايد مي توانيد دوباره به حالت اچ تي تي پي برگرديد برای اينکار از همان مسير قبلي اين گزينه زير را علامت بزنيد Settings > General > Browser Connection > Don't always use https. .)از ايميلهای سازماني و بويژه ايميلهای تحت دامينهای .ir برای اطلاع رساني استفاده نکنيد. اين کار نه تنها امنيت شما، بلکه امنيت مخاطبان شما را هم کم ميکند. سطل آشغال ايميلهایتان را هر روز خالي کنيد (Trash) . .)در هنگام استفاده از مسنجر هرگز فايلي را که نمي شناسيد از فردی که به او اطمينان نداريد نگيريد. پيش از کليک کردن روی لينکهايي که در ايميل يا مسنجر برايتان فرستاده مي شود ماوس را روی آن برده و ببينيد در پايين صفحه براوزر (Status bar) آيا نشاني درست و حسابي دارد.
۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه
تذکر چند نکته امنیتی به دوستان عزیز
1. برای رعایت شرایط ایمنی اگر ایمیلی برای دوستان خود میفرستبد که آنها را از اوضاع داخل ایرا ن مطلع کنید حتمآ اسم آنها را در پنجره BCC قرار دهید. در آن صورت اسامی افراد مخاطب شما مخفی خواهند ماند و شخص یا اشخاص نا مناسب به آنها دسترسی نخواهند داشت.
2. اکر ایمیلی از کسی میگیرید و میخواهید با دیگران سهیم بشید حتمآ اسامی فرستندگان را از متن ایمیل پاک کنید.
3. در صورت امکان در پنجره Subject از موضوعات ساده استفاده کنید که مورد سوء ظن عناصر امنیتی قرار نگیرد.
2. اکر ایمیلی از کسی میگیرید و میخواهید با دیگران سهیم بشید حتمآ اسامی فرستندگان را از متن ایمیل پاک کنید.
3. در صورت امکان در پنجره Subject از موضوعات ساده استفاده کنید که مورد سوء ظن عناصر امنیتی قرار نگیرد.
۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سهشنبه
خبر دستگیری مهسا امرآبادی و حمله به خانه مسعود باستانی
مسعود باستانی و مهسا امرآبادی هر دو یک زوج روزنامه نگار هستند که طی انتخابات اخیر تنها به فعالیت های رسانه ای مشغول بوده و از مهندس موسوی حمایت کردند. نیمه شب گذشته ماموران پلیس امنیت تهران به منزل مسکونی این زوج جوان آمده و علی رغم اینکه باستان در منزل نبوده است وارد خانه شده و امرآبادی و همچنین دو تن از مهمانانشان را بازداشت کردند. به گفته مادر مهسا امرآبادی بر اساس برخی شنیده ها در حال حاضر این روزنامه نگار در زندان اوین به سر می برد و اطلاعی از مهمانان ایشان هم در دست نیست. همچنین مسعود باستان هم در حال حاضر گمشده است و تاکنون خبری درباره وی مخابره نشده است
دیشب در شهر رشت
دیشب در شهر رشت طی یورش به خانه ها 140 نفر از دانشجویان و فعالان دستگیر شدند و به نقطه نا معلومی برده شدند. امروز خانواده ها در مقابل کلانتری تجمع کرده ولی هیچ اطلاعی از دستگیر شدگان به آنها ندادند. دیروز از یکی از بیمارستانهای رشت خبر رسید که از مجروحانی که به آنجا منتقل شدند حداقل یک نفر دچار ضربه مغزی شده و درگذشته است
خبرهای موثق و مستقیم از تهران
خبرهای موثق و مستقیم از تهران: 1- تعداد کشته شدگان خیلی بیشتر از 7 نفر است. تنها در 1 حمله 15 نفر صف اول تظاهرات کنندگان را به رگبار بستند. 2- حمله به دانشگاه تهران و خوابگاه هنر دختران و پسران در کرج: دختران و پسران دانشجو مورد ضرب و شتم واقع شدند و یک پسر در این خوابگاه به قتل رسید. 3- بسیجی ها وحشیانه ضرب و شتم می کنند و با تاکسی هایشان در شهر می گردند و وقتی پلیس حمله می کند مانع فرار تظاهرکنندگان می شوند
اگر در خیابان نزدیک محلهای شورش هستید
اگر در خیابان نزدیک محلهای شورش هستید حتما موبایل خود را خاموش کنید.به راحتی می توانند از طریق آنتن های بی تی اس شماره موبایل های موجود در آن منطقه را شناسایی کنند و شماره ها را برای استفاده امنیتی بردارند مسئله جدیست راحتترین و مطمئن ترین راه شناسایی افراد موبایل انهاست! فراموش نکنید که به دوستان هم ارسال کنید
۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه
نقش تئوریسین های ج.ا در انتخابات و افکار سازی
از اهداف تئوریسینهای ج.ا ، ایجاد انگیزه مشارکت هر چه بیشتر مردم در انتخابات و ایجاد توهم در افکار عمومی نسبت به ایجاد امکان تغییرات به نفع مردم از کانال شرکت در انتخابات می باشد. آنان تلاش می کنند با مغلطه و سفسطه سیاسی و با ساخت و هدایت افکار عمومی و با امیدوار کردن مردم به تغییرات از طریق انتخابات ، برای خود هرچه بیشتر فرصت خریده ( اتخاذ همین سیاست فرصت خریدن برای خود ، در جهت دستیابی به سلاح اتمی) و بر سالهای حکومت غارتگر و فاجعه آور و آدم کش ج.ا بیفزایند. آنان با تبلیغات گسترده مرتب به نبود یک آلترناتیو دلخواه و ایده آل و با قدرت تاکید می ورزند . آنان تلاش می کنند با ترساندن مردم نسبت به ناروشن بودن آلترناتیو و عاقبت سرنوشت ایران و خطر تجزیه و اعلام خطر از بین رفتن حکومت مرکزی حاکم اسلامی و اینکه شاید حکومت بدتری با رفتن ج.ا بر سر کار بیاید ، مردم را از هر گونه تحول ، خارج از سیستم ج.ا و اقدام مستقل و آزادیخواهانه ترسانده و به این طریق بر عمر حکومت اسلامی بیفزایند و مردم را به همین حکومت قانع کنند. آنان تلاش می کنند اوضاع سیاسی جامعه ایران و سطح آگاهی مردم را با 30 سال پیش یکسان به تصویر کشیده و بعد به این طریق اثبات کنند که هر گونه تلاشی دوباره برای انقلاب در ایران حتماً مانند نتیجه انقلاب 57 بدتر خواهد بود و همانگونه که شاه رفت و حکومت بدتری آمد قطعاً تاریخ تکرار خواهد شد. آنان از رسیدن مردم به خود باوری و اتکا به نیروی مبارزه خود هراسانند و با طرح سئولات غلط در بین مردم ، در نتیجه به نتایج و پاسخ های غلط دلخواه خود رسیده و مردم را از هر گونه تغییر و تحولات می ترسانند. زمانی که تئوریسینهای ج.ا می خواهند مردم را به این حکومت نکبت ارتجاعی ضد انسانی قانع کنند ، بحث آنها حداقل تغییرات ، آنهم گام به گام است اما زمانی که صحبت از تغییر کامل حکومت می شود آنان صحبت از مطالبات حداکثری می کنند و هزاران اما و اگر جلوی آن می گذارند و تصویری ناثبات و ناتوان و ناروشن از آلترناتیو ها ترسیم می کنند و چهره ای باثبات و مقتدر از حکومت فاجعه بار ج.ا می سازند و مردم را از فاجعه نبود حکومت اسلامی می ترسانند ، حال آنکه انگار مردم با فاجعه جمهوری اسلامی و سیاستهای صدور انقلابش و بمب هسته ای و کشتار مردم جامعه را با فاجعه روبرو نکرده است؟ ج.ا خود بزرگترین خطر و تهدید کننده امنیت و آسایش مردم است. تئوریسینهای ج.ا تلاش کردند که جبهه مردم بر علیه ج.ا را به جبهه مردم بر علیه مردم تغییر دهند و مردم طرفدار تحریم انتخابات و طرفداران شرکت در انتخابات را مقابل یکدیگر قرار دهند. آنان با طرح استدلا ل های غلط سعی کردند به این اختلافات دامن بزنند و آمدن احمدی نژاد را به گردن تحریمی ها انداختند ، درتحلیل آنان در جائی تحریمی هایی که ده ها میلیون بودند و با نیامدن خود موجب پیروزی باند مافیایی احمدی نژاد گشتند و باید سرزنششان کرد و در جائی دیگر تحریمی ها را توده میلیونی مردم نمی دانند وجناح های حکومتی اصول گرای محافظه کار و اصلاح طلب را معادل توده میلیونی مردم می دانند. آنان نقش و خواست خامنه ای و نیرو های سپاه و بسیج و تقلبات در انتخابات دوره نهم و ناامیدی مردم به وعده های پوچ و غیر اجرائئ شعارهای اصلاح طلبان را عمداً نادیده می گیرند و تقصیر را برگردن تحریمی ها می اندازند. اتفاقاً وجود ده ها میلیون تحریمی است که با شرکت نکردن در بازی انتخابات دوره قبل و سرد بودن هوای انتخابات در این دوره است که افرادی امثال احمدی نژاد و موسوی دیگر نمی توانند با اشعار مذهبی و نظر علمای اسلام مردم را به پای صندوق های رای بکشند و آن را وظیفه دینی و شرعی بدانند که مردم را تشویق به شرکت کنند از این رو احمدی نژاد به جای استفاده از شعار های مذهبی و سرود های ج.ا مجبور می شود که از شعر ای ایران سو استفاده انتخاباتی کند که هم شعر را خراب کند و هم ظاهری ملی و نه مذهبی قبل از انتخابات به خود بگیرد و موسوی نیز که نخست وزیر دولتی بوده است که خون هزاران نفر را بر زمین ریخته است، خون همان کسانی را که در زندانها شعر سر آمد زمستان را خوانند و به جوخه اعدام سپرده شدند امروز از شعر آنها برای تیلیغات انتخاباتی استفاده می کنند و از شعر چه گوارا نیز بهره برداری و سو استفاده انتخاباتی می کنند . عدم استفاده از اشعار آهنگران یا اشعار مذهبی توسط احمدی نژاد و موسوی نشان می دهد که ج.ا شدیداً به شرکت مردم در انتخابات نیاز دارد.
به هر حال گذر و عبور از ج.ا یک ضرورت تاریخی است که می بایست صورت بگیرد و طبیعتاً نابودی چنین حاکمیتی کمتر از وجود خود حاکمیت ج.ا برای مردم ضرر و زیان نخواهد داشت ولی از این دوران و حکومت باید گذر کنیم و به توانائی حدود 80 میلیون ایرانی در داخل و خارج برای ساخت و اداره کشور بعد از جمهوری اسلامی باور بیاوریم. مردم در ایران و جهان مردم 30 سال پیش جامعه خود نیستند و هر جامعه ای نسبت به 30 سال پیش رشد و پیشرفت بسیاری کرده است.
نظام جلالی
به هر حال گذر و عبور از ج.ا یک ضرورت تاریخی است که می بایست صورت بگیرد و طبیعتاً نابودی چنین حاکمیتی کمتر از وجود خود حاکمیت ج.ا برای مردم ضرر و زیان نخواهد داشت ولی از این دوران و حکومت باید گذر کنیم و به توانائی حدود 80 میلیون ایرانی در داخل و خارج برای ساخت و اداره کشور بعد از جمهوری اسلامی باور بیاوریم. مردم در ایران و جهان مردم 30 سال پیش جامعه خود نیستند و هر جامعه ای نسبت به 30 سال پیش رشد و پیشرفت بسیاری کرده است.
نظام جلالی
۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه
سربازی یا نظام برده داری مدرن
خدمت وظیفه عمومی در ایران 30 سال است که از این مدت 2 سال دوره ضرورت و مابقی شامل دوره احتیاط و ذخیره می شود. ایران جز 26 کشوری است که مدت سربازی در آنها بیش از 18 ماه است و از این لحاظ در بین کشورهای دنیا یکی از طولانی ترین مدت سربازی را دارا می باشد.
قانون سربازی در زمان دیکتاتوری رضا خان در ایران به اجرا در آمد. در آن زمان مبالغ بالایی از بودجه کشور صرف امور نظامی و ارتش می شد. ولی با وجود هزینه های بالای نظامی تنها در سه روز جنگ با نیروهای روسی و انگلیسی دولت ایران سقوط کرد.
در ایران سالانه بیش از 800 هزار نفر به سن سربازی می رسند و با توجه به اینکه خدمت سربازی دو سال است بالغ بر یک میلیون و ششصد هزار نفر سرباز خواهیم داشت. این در حالی است که ایران با چیزی حدود 500 هزار نفر نیروی مسلح یکی از بزرگترین لشکرهای جهان را دارا است. سوالی که در این رابطه پیش می آید این است که آیا ایران نیازمند این تعداد سرباز برای دفاع از خود است؟ آیا این جمعیت آموزش لازم را برای مبارزه مسلحانه می بینند؟ تنها در دوره آموزشی که 2 ماه است سرباز آموزش نظامی می بیند. در این دوره هر فرد فقط با یک اسلحه تنها 30 تیر شلیک می کند. و به دلیل وضعیت بد لباس و لوازم مجبور به تهیه آن برای خود می شود. بخش زیادی از این دوره صرف رژه رفتن و نحوه احترام گذاشتن به مقام بالاتر می شود.
اگر این تعداد سرباز تعلیمات لازم نظامی برای مبارزه نمی بینند مسلما نمی توان از آنها انتظار داشت که برای دفاع آماده باشند. در این حالت باید دنبال دلایل دیگری برای اسرار دولت ایران به استمرار این وضعیت گشت. حداقل حقوق سربازان ١۵ هزار تومان و حداکثر آن ۵۵ هزار تومان است که بر اساس مدرک تحصیلی و درجه به افراد اختصاص مییابد. که با توجه به اینکه خط فقر در کلان شهری مثل تهران 800 هزار تومان می باشد فقط می توان انتظار زنده ماندن از آنها داشت. اکثر افرادی که به خدمت سربازی می روند به کارهای دفتری و کارهای دیگری برای دولت مشغول می شوند. که در صورتی که دولت بخواهد برای انجام این کارها نیرو استخدام کند مجبور است به طور میانگین به هر کس 300 هزار تومان حقوق دهد( در صورتی که حداقل را در نظر بگیریم) که با توجه به جمعیت یک میلیون و ششصد هزار نفری سرباز در ایران مجموع این مبلغ در حدود 480 میلیارد تومان در ماه می شود. که البته سوددهی سربازی برای دولت فقط به این مبلغ ختم نمی شود. به عنوان مثال اکثر جوانان ما به امید گرفتن معافی یا حداقل معاف از رزم برای مشکلات پزشکی خود اقدام می کنند. که در ابتدا مجبور می شوند معاینه اولیه خود را تحت نظر یکی از پزشکان مورد تایید سازمان های مربوطه انجام دهد. سپس مجبورند به یکی از بیمارستان های نیروی انتظامی مراجعه کنند و هزینه های ویزیت پزشک و آزمایشات خود را به صورت آزاد پرداخت کنند. که به طور مثال برای ویزیت پزشک باید بالغ بر 8 هزار تومان بدهند و برای آزمایش معمولی مجبورند حدود 20 هزار تومان هزینه کنند. جالب اینجاست که برای هر نوع بیماری باید 2 دفعه ویزیت شوند و زمان هر ویزیت کمتر از 1 دقیقه است که به نگاهی سریع به پرونده و نوشتن وضعیت مشمول ختم می شود. علاوه بر این مبالغی نیز برای کمیسیون پزشکی باید به حساب وزارت بهداشت و نیروی انتظامی واریز کنند. در این حالت اگر شخصی با 2 یا 3 مشکل پزشکی تقاضای معافیت پزشکی حتی برای فعالیت های غیر رزمی داشته باشد مجبور است مبلغی نزدیک به 100 هزار تومان هزینه آزمایشات و ویزیت پزشک بدهد. جالب است که بدانید در بخش سوم دفترچه راهنمای خدمت وظیفه عمومی به کلیه مشمولان معافیت پزشکی توصیه گردیده است.
علاوه بر این مشمولانی که برای سربازی اقدام می کنند 6 الی 9 ماه اعزام آنها طول می کشد. که در این مدت آنها به دلیل محدودیت های اجتماعی از قبیل کار، تحصیل و ... نمی توانند برای زندگی خود برنامه ریزی کنند. این مدت نه تنها باعث خسارت مادی و روانی بر فرد مشمول می گردد. بلکه بیکاری تعداد زیادی از جوانان باعث خسارات مادی بر جامعه نیز می شود.
دولت ما نه تنها پول نفت را به سفره مردم نیاورده بلکه از رگ های جوانان ما نیز نفت استخراج می کند. هر ساله هزاران نفر به خاطر ترس از رفتار وحشیانه و از بین رفتن آرزوهای جوانی از رفتن به سربازی خودداری می کنند و به حاشیه جامعه کشیده می شوند. نیروی جوانی که می تواند باعث توسعه کشور شود مجبور است سالهای جوانی را با استرس و اضطراب با آینده ای نامعلوم سپری کند. محدودیت های اجتماعی آنها را به قعر جامعه ای می کشاند که همچون 2000 سال پیش ارباب ها زندگی رعیت ها را از آن خود می دانستند. با افتخار در مدارس به نوجوانان یاد می دهند که اسلام برده داری را از بین برد. ولی هیچ وقت به آنها نمی گویند که در صورت اراده چند نفر شما مجبورید 30 سال به صورت یک برده زندگی کنید.
نوشته وبلاگ اشک و خنده http://ashkokhandeh.persianblog.ir/
۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه
وجود ارتش در جهان یعنی اعلام جنگ به آزادی و صلح
باید در جهت جهانی که بدون سربازی و ارتش باشد تبلیغ کنیم و بکوشیم. نباید عمر جوانان را در سربازی که سود آن برای حکومت گران است تلف کرد. اصلاً وجود ارتش در جهان یعنی اعلام جنگ به آزادی و صلح ، با خواست نابودی سلاح های جنگی و تاسیسات نظامی و جمع کردن ارتش و سربازی است که صلح و آزادی را می توان بیشتر تضمین کرد. سلاح های جنگی و ارتش در جهت زندگی نیست بلکه پیام آور مرگ و نیستی است. وجود ارتش و مراکز نظامی یعنی پیام آور جنگ و بد بختی، گریه مادران و پدران ،و کودکان و عزیزانمان ، یعنی اشک و ماتم و فریاد یعنی عامل معلولیت و نابودی انسانها و حیوانات یعنی محو حیات و شادی و عشق و امید
نظام جلالی
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه
ساخت مسجد بزرگ آلمان در کلن(مذهب و فاشیسم)
ساخت مسجد بزرگ آلمان در شهر کلن همچنان دارای اهمیت و مسئله ای مورد مناقشه است.( دیروز شنبه 09/05/2009 بازهم شاهد تظاهرات حزب فاشیستی"پرو کلن" در مخالفت با مسجد سازی بودیم که حدود 200 نفر بودند و نیروهای مخالف فاشیستها چند هزار نفر، که چند صد اسلامیست با ریش و پشم و چادر و روسری و با تی شرت های سفید که خود را آلمانیهای مسلمان خطاب می کردند در بین تظاهرکنندگان بودند و هزاران تی شرت سفید و سی دی مجانی را بین تظاهر کنندگان پخش می کردند.) مسجد بزرگ که با ظرفیت پذیرش 4 هزار نمازگزار با گنبدی 37 متری ، دو مناره 55 متری و دیوارهای شیشه ای ساخته می شود.ساخت این مسجد بین 15 تا 20 میلیارد یورو هزینه در برخواهد داشت که از سوی مسلمانان و کشورهای اسلامی تأمین و تاسال 2010 تکمیل خواهد شد.
احتمالاً چیزی کمتراز حدود 3000 مسجد بزرگ و کوچک در آلمان وجود دارد. طبق آماردر سایت رادیو آلمان در سال 2007 از مجموع 1199 مسجد در آلمان تعداد 27 مسجد در شهر کلن قرار داشته است. طیق آماری که در خبرگزاری مهر به تاریخ ۱۳۸۷/۰۷/۰۶آمده است 206 مسجد بزرگ و 2600 مسجد کوچک برای پاسخ به نیازهای دینی مسلمانان آلمان در این کشور فعالیت میکنند.
شورای شهر کلن به رغم مخالفت شدید از سوی گروههای راستگرا با ساخت بزرگترین مسجد آلمان موافقت کرده است. شورای شهر کلن اجازه ساخت این مسجد را در منطقه "ارن فلد" کلن صادر کرده است. احزاب چپ گرا (البته حماقت و عدم درک شرایط و عدم احساس و شناخت خطر و عدم آگاهی از نقش ویرانگر مذهب توسط احزاب چپ را می رساند.آنان مانند ما با خون و پوست خود فاشیست مذهبی را لمس نکرده اند.آنان حمایت احمدی نژاد و دعوت از 67 فاشیست از 30 كشوررا فراموش کرده اند)، احزاب میانه رو و شهردار کلن با ساخت این مسجد موافق بوده درحالی که احزاب دموکرات مسیحی و گروه راست گرای "پرو کلن" علیه ساخت این مسجد رأی داده اند.
آنچه که مسلم است بین مذهب و فاشیسم رابطه تنگاتنگی می تواند بوجود بیاید و نمونه آن رابطه احمدی نژاد با احزاب فاشیستی یا رابطه فاشیستهای ترکیه (گرگ های خاکستری) با اسلام است و مساجد در آلمان محل تجمع گرگهای خاکستری می باشد.
از طرفی ایرانی ها،افغانها،الجزایزی ها و... با خطر رشد و گسترش تفکر اسلامی آشنا هستند.همه ما می دانیم که اگر مواظب نباشیم خطر مذهب کمتر از فاشیسم نیست و دوران وحشتناک انگیزاسیون ،طالبان و جمهوری اسلامی مثل روز روشن مقابل چشمان ما است.کار مذهب سلب آسایش از انسان است. از یک طرف ناقوس کلیسا و از طرفی دیگر اذان مساجد، واقعاً چه شود.همه جا از حق مسلمانان و حق مسیحی ها صحبت می شود اما کسی از حقوق شهروندی غیر مسلمانان و غیر مسیحیان صحبت نمی کند، انگار که دیگران آدم نیستند و حق شهروندی ندارند.
آیا دیگران شهروند آلمان محسوب نمی شوند؟ حق آنان کجاست؟ اگر داشتن کلیسا و شنیدن ناقوس حق مسیحیان است ، اگر ساختن مسجد با ندای الله اکبر و اذان حق مسلمانان است ، پس شهروندانی که می خواهند نه صدای ناقوس را بشنوند ونه صدای اذان را ، حق آنان چه می شود؟ اسقف اعظم رابرت زولیچ از شهر فرایبرگ آلمان به عنوان رئیس اسقفهای آلمان از ساخت مساجد برای مسلمانان حمایت کرده و آن را آزادی دینی می داند( طبیعی است که مرتجعین از همدیگر دفاع کنند)
پس آزادی غیر دینی چه می شود؟
آیا حق ما نیست که اعلام داریم نه فاشیسم را می خواهیم و نه مراکز مذهبی را، ما فقط آرامش و آسایش خود را می خواهیم و وجود مساجد و کلیسا برای ما ایجاد آرامش نمی کند و از وجود آنها لذت نمی بریم. ما نه مزاحم آرامش و آسایش کسی می شویم ونه خواهان سلب آسایش خود توسط فاشیستها و مذهبیون هستیم.
ما خواهان حق برابر انسانی و شهروندی خود هستیم.
طبیعتاً از آن جائی که با جمهوری اسلامی منافع مشترک نداریم و منافع ما متضاد است، وقتی که سیاست جمهوری اسلامی در رشد و گسترش مساجد در اروپا است، سیاست ما نقطه مقابل آن خواهد بود.
نه به فاشیست
نه به مذهب
حقوق شهروندی برابر
10.05.2009
احتمالاً چیزی کمتراز حدود 3000 مسجد بزرگ و کوچک در آلمان وجود دارد. طبق آماردر سایت رادیو آلمان در سال 2007 از مجموع 1199 مسجد در آلمان تعداد 27 مسجد در شهر کلن قرار داشته است. طیق آماری که در خبرگزاری مهر به تاریخ ۱۳۸۷/۰۷/۰۶آمده است 206 مسجد بزرگ و 2600 مسجد کوچک برای پاسخ به نیازهای دینی مسلمانان آلمان در این کشور فعالیت میکنند.
شورای شهر کلن به رغم مخالفت شدید از سوی گروههای راستگرا با ساخت بزرگترین مسجد آلمان موافقت کرده است. شورای شهر کلن اجازه ساخت این مسجد را در منطقه "ارن فلد" کلن صادر کرده است. احزاب چپ گرا (البته حماقت و عدم درک شرایط و عدم احساس و شناخت خطر و عدم آگاهی از نقش ویرانگر مذهب توسط احزاب چپ را می رساند.آنان مانند ما با خون و پوست خود فاشیست مذهبی را لمس نکرده اند.آنان حمایت احمدی نژاد و دعوت از 67 فاشیست از 30 كشوررا فراموش کرده اند)، احزاب میانه رو و شهردار کلن با ساخت این مسجد موافق بوده درحالی که احزاب دموکرات مسیحی و گروه راست گرای "پرو کلن" علیه ساخت این مسجد رأی داده اند.
آنچه که مسلم است بین مذهب و فاشیسم رابطه تنگاتنگی می تواند بوجود بیاید و نمونه آن رابطه احمدی نژاد با احزاب فاشیستی یا رابطه فاشیستهای ترکیه (گرگ های خاکستری) با اسلام است و مساجد در آلمان محل تجمع گرگهای خاکستری می باشد.
از طرفی ایرانی ها،افغانها،الجزایزی ها و... با خطر رشد و گسترش تفکر اسلامی آشنا هستند.همه ما می دانیم که اگر مواظب نباشیم خطر مذهب کمتر از فاشیسم نیست و دوران وحشتناک انگیزاسیون ،طالبان و جمهوری اسلامی مثل روز روشن مقابل چشمان ما است.کار مذهب سلب آسایش از انسان است. از یک طرف ناقوس کلیسا و از طرفی دیگر اذان مساجد، واقعاً چه شود.همه جا از حق مسلمانان و حق مسیحی ها صحبت می شود اما کسی از حقوق شهروندی غیر مسلمانان و غیر مسیحیان صحبت نمی کند، انگار که دیگران آدم نیستند و حق شهروندی ندارند.
آیا دیگران شهروند آلمان محسوب نمی شوند؟ حق آنان کجاست؟ اگر داشتن کلیسا و شنیدن ناقوس حق مسیحیان است ، اگر ساختن مسجد با ندای الله اکبر و اذان حق مسلمانان است ، پس شهروندانی که می خواهند نه صدای ناقوس را بشنوند ونه صدای اذان را ، حق آنان چه می شود؟ اسقف اعظم رابرت زولیچ از شهر فرایبرگ آلمان به عنوان رئیس اسقفهای آلمان از ساخت مساجد برای مسلمانان حمایت کرده و آن را آزادی دینی می داند( طبیعی است که مرتجعین از همدیگر دفاع کنند)
پس آزادی غیر دینی چه می شود؟
آیا حق ما نیست که اعلام داریم نه فاشیسم را می خواهیم و نه مراکز مذهبی را، ما فقط آرامش و آسایش خود را می خواهیم و وجود مساجد و کلیسا برای ما ایجاد آرامش نمی کند و از وجود آنها لذت نمی بریم. ما نه مزاحم آرامش و آسایش کسی می شویم ونه خواهان سلب آسایش خود توسط فاشیستها و مذهبیون هستیم.
ما خواهان حق برابر انسانی و شهروندی خود هستیم.
طبیعتاً از آن جائی که با جمهوری اسلامی منافع مشترک نداریم و منافع ما متضاد است، وقتی که سیاست جمهوری اسلامی در رشد و گسترش مساجد در اروپا است، سیاست ما نقطه مقابل آن خواهد بود.
نه به فاشیست
نه به مذهب
حقوق شهروندی برابر
10.05.2009
اشتراک در:
پستها (Atom)