10- به نظر من ، وجود ملیتهای مختلف در بسیاری از کشورها و تبعیضاتی که به آنها می شود یک واقعیت دردناک است. بخشی از راه حلهائی که ارائه شده را نیز من منطقی تر از بقیه می دانم چرا که اگر قرار است که حاکمیتهای ملی وجود داشته باشند ، پس باید ملیتهای فاقد حاکمیت ملی نیز حکومت ملی خود را تشکیل دهند یا به خود مختاری برسند و...اما راه حل نهائی که من کاملاً از آن دفاع می کنم ، برداشتن تمامی مرزها از روی کره زمین و نابودی دولتهای به اصطلاح ملی است و بنابراین با تشکیل دولتهای ملی جدیدتر و حتی آن دولتهای ملی که وجود دارد نیز مخالفم. چراکه اگر اعتقادی به حاکمیتهای ملی چه غالب و چه مغلوب ، چه کوچک و چه بزرگ نداشته باشیم ، اگر انسانها را نخواهیم بر اساس نژاد ، فرهنگ، جنسیت، مذهب ، زبان ، ملیت، رنگ پوست، محل تولد ، خاک بخشی از زمین، سرزمین پدری و مادری (وطن)، مرزهای موجود و...تقسیم کنیم و اگر به جای آنها انسان محور باشیم آن موقع سیاست ما با کسانی که اولویت و محوریت شان با ما فرق می کند یکسان نخواهد بود. برداشتن مرزها بصورت مرحله ای شدنی است یعنی هر کسی مرزهایش را با همسایگانش بر می دارد و هر کسی هر جائی که می خواهد می تواند کار، مسافرت یا زندگی کند. سپس حاکمیتهای ملی و ارتش کشورها نیز منحل شوند . آن موقع نمی توان انسانها را با توجه به ملیتشان و مرزهای موجود تعریف و تقسیم بندی کرد و به جای حاکمیتهای ملی، شوراهای محل شکل می گیرد ولی نه این چیزی که جمهوری اسلامی اسمش را گذاشته شورا و اصلاً معلوم نیست چی هست.
پایان